مقدمه کتاب اگو – بازی زندگی
فرانک شیرماخر - ترجمه: حسین انور حقیقی
•
فرانک شیرماخر نویسنده و روزنامه نگار معروف آلمانی است و ازسال ۱۹۹۴ یکی از ناشران هفته نامه فرانکفورتر آلگماینه تسایتونگ می باشد. کتاب "اگو- بازی زندگی" او اوایل سال ۲۰۱۳ از طرف انتشارات بلسینگ در آلمان منتشر شده است و بسیار مورد توجه قرار گرفته است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲٣ فروردين ۱٣۹۲ -
۱۲ آوريل ۲۰۱٣
ما به شکلی وحشتناک ساده شده ایم. متاسفانه خودمان از آن بی خبریم. چرا کاری را انجام می دهیم؟ چرا چیزی را دوست داریم؟ پرسش های پیچیده ای که هرکس به تنهایی توان پاسخگویی به آن را ندارد. ما نمی دانیم که دیر زمانی است که دیگران به جای ما جواب های ما را می دهند.
برای یک لحظه هم که شده تمامی آنچه را که از طریق روانشناسی، مغز شناسی و یا حتی از تجارب خودتان در باره معمای هستی خویش می دانید به دست فراموشی بسپارید. اقتصاد دانان، بی آنکه ما بو ببریم، سازوکار روانی انسان مدرن را موضوع کار خویش ساخته اند.
برای ساده کردن جهان بیش از اندازه بغرنج و برای شتاب بخشیدن به روند اقتصادی، در پس پرده مدلی ایجاد شده، که زندگی ما را در درازمدت تغییر می دهد.
این مدل بر آن است که زندگی تک تک ما می تواند خیلی ساده و راحت باشد هر گاه فرض کنیم که هر فردی فقط و فقط به خود و منافع خود می اندیشد. این کتاب می خواهد نشان دهد که چگونه از مدلی، به ظاهر بی خطر درابتدا، تله ای بوجود آمد و اینکه تا چه حد این مسئله در پرده است.
همه تله گذاران تله شان را می پوشانند. در جنگل می توان با خاک و برگ تله فلزی را پنهان ساخت: مصنوعاتی که چنان می نمایند که گویی چیزهایی طبیعی هستند. میان مردم تله را به نام قانون طبیعی جا می زنند. ادعای زیر از این دست است که: از ژن ها گرفته تا اخلاقیات "انسان شیفته خود است". این تز را یکی از تئوری های اقتصادی به کمک حسابگرهای مدرن به قانونی طبیعی تبدیل کرد و ما آن را تازه احساس می کنیم.
این روز ها خیلی ها بر این باورند که گویا امکان انتخاب و آزادی هایشان بیشمار تر از هر زمان دیگر است و اینکه بالاخره آنها مختارند که نظریه ای را بپذیرند و یا رد کنند.
در حقیقت اما نه تنها ناخودآگاه این نظریه را پذیرفته اند بلکه دیر زمانی است که کار و زندگی خویش را با آن هماهنگ می کنند.
ما دوران تازه سرمایه داری اطلاعاتی را تجربه می کنیم. این دوران کار خود را با تبدیل جهان به حالتی روحی و روانی آغاز کرده است. کارهای بزرگی انجام می دهد و برنامه های بزرگی در پیش دارد. افکار را می خواند، کنترل می کند و می فروشد. می خواهد مخاطرات را پیش بینی کرده، ارزیابی کند و از بین ببرد. مغز وی بی وقفه در تلاش است تا به آنچه آدمیان انجام می دهند، می گویند، می خرند و نیز حرکت بعدیشان در بازی پی ببرد. هر جا که آنها به هم می رسند نظامی را در پیش روی می یابند که همیشه بر همه چیز بهتر از آنها آگاه است. او اجازه نمی دهد که افراد خود را جور دیگری از آنکه هستند به اطراف معرفی کنند. او بر آن است که انگیزه همه اقدامات انسانها تنها سود جویی شخصی شان است.
رفتاری که "بدون دلیل" باشد در مخیله سرمایه داری اطلاعاتی نمی گنجد. حتی دوستی، وفاداری و عشق به نظر وی علل عقلی دارند که ریشه شان در گرایشات خود خواهانه هر فردی نهفته است. این علت پر شماری "مشوق ها" است که از پاداش به بانک داران وال استریت گرفته تا نشان ها و مدال های مجازی و رای "خوشم آمد" به چیزهای خصوصی -نظیر فیس بوک- را در بر می گیرد.
بازی هایی وجود دارند چون شطرنج که روبازند و بازی هایی چون پوکر که رو بسته اند و در این بازی کسی نمی تواند دست طرف مقابل را نگاه کند. اقتصاد اطلاعاتی در حال و هوای پوکربازی تنفس می کند. دنیای وی دنیایی است که در آن هیچکس هرآنچه را که واقعا فکر می کند نمی گوید و انجام نمی دهد ولی اگر به آنها اهدافی فرد گرایانه نسبت دهیم آنگاه نیات آنها همه آشکار خواهد شد. دلیل نیاز بیش از اندازه به اطلاعات هم از اینجاست. همچنین اجبار به بلوف زنی، دیگرنمایی و آدرس عوضی دادن سرچشمه اش اینجا است. الگوریتم های مالی، معاملات بورس سهام را استتار می کنند تا الگوریتم جانوران درنده را، که در کمین شان است، فریب دهند، یا اینکه الگوریتم جانوران درنده آژانس های اقتصادی دیگر را چنان به سرعت برق وباد با اطلاعات دروغین تغذیه می کنند تا به افزایش شدید و ناگهانی قیمت ها منجر شود. افراد هویت های جعلی برای خود دست و پا میکنند پروفایل های ویژه برای ارائه به روئسای کارگزینی شرکت ها و یا بانک ها برای خود سرهم می کنند. خیلی از دولت ها سیگنال های دروغین می فرستند تا بازارها فریب دهند. جامعه ای است که انسان در آن نه تنها به دیگران بلکه به خود نیز بی اعتماد است. کسی که کارش به اینجا رسیده، باور می کند که کارآموزی یش، تجربه هایش و زندگی نامه اش آن ارزشی را، که خیال میکرد داشته باشند، ندارند.
وعده به اینکه پاسخ سوالاتی را بیابند که هنوز پرسیده نشده اند، ادعای اینکه بیشتر از آنچه فردی درباره خودش بداند درباره اش بدانند، پیش بینی چیزهایی که شخصی خواهد خواست بی آنکه خود آگاه باشد، پیشنهاد اینکه چه کسی مناسب دوستی است از نقطه نظر ساختاری با الگوریتم کنترل سازمانهای امنیت منطبق است که قبل از اینکه جرمی اتفاق بیافتد بر آن آگاهند بی آنکه شاید مجرم هنوز در مورد اقدام مجرمانه خود چیزی بداند. اقتصاد نوین ماشینها را به خدمت می گیرد تا روابط افراد بایکدیگر را به شکل گزاره های ریاضی ضبط می کند. او دل شیفته "معمای زندانی" است، که یکی از مسائل بنیادی نظریه بازی هاست که دو نفر(زندانی) را در نظر می گیرد که سرنوشت مشترکی دارند ولی امکان حرف زدن باهمدیگر را ندارند و به آنها پیشنهاد می شود که به زیان دیگری امتیازی برای خود به دست بیاورند. در این بازی نه تنها خیانت به دیگری جزو مفروضات است بلکه "به مثابه نرم رفتار عقلانی پذیرفته شده است".[2]
ثابت شده که افراد زیر نفوذ چنین شیوه تفکری رفتارشان را تغییر می دهند. نوعی جهان بینی که در پس همه اعمال انسانی دست منطق تخطی ناپذیر سود جویی برای خود را می بیند، اگوئیسم را به شکل انبوه بازتولید می کند.[3] بتازگی اما شخص هر روزه با این شیوه تفکر سر وکار پیدا می کند. در جهانی، که اطلاعات نه تنها در بازار بورس سهام بلکه در محل کار، در ارتباطات و حتی در روابط دوستانه توسط ماشینهای حسابگری سازمان داده می شوند که شیوه محاسبه شان بر مبنای قوانین منطقی بیشترین سود خواهی کاراکترهای انسانی است، ارزش های اجتماعی با سرعت اعجاب آوری دگرگون می شوند.
سرمایه داری اطلاعاتی زندگی نامه ها و هویت های به هم پیوسته تک تک انسانها را زیر سوال برده، اقتصاد واقعی را در جهت اهداف خود سازمان داده است و اکنون در پی آنست تا نظام های مبتنی بر حقوق ملل و قانون اساسی را تغییر دهد.
چنین نیست که تنها برخی ها حق اختیار بر خویش را از دست می دهند. دست یازی به حقوق خود حکومتی دولت ها و پارلمانهای اروپایی در جریان بحران فعلی یورو خطای معمولی نیست. بخشی از منطق کاری (سرمایه داری اطلاعاتی) است.
این (سرمایه داری) زیر بنای تفکر انسانی را با رشته در هم تنیده ای از زیر آب ها و تونل ها کنده است و مواد خام به غنیمت به چنگ آورده را در ماشین هایی فرا می آورد که بسته به اینکه برروی کدام میز کاری قرار بگیرند میتوانند جنگ براه انداخته، جرقه انقلابات را زده، پول ایجاد کرده، به کنترل انسانها پرداخته و یا عکس های مسافرت اخیر را بفرستند. به نظر م یرسد حالا در موقعیتی باشد که شبانه همه ملت را یکجا از بین ببرد، و یا فردی را که جانبش را می گیرد، تحت شرایطی به قدرت یک دولت مجهز کند. به این سبب انسانها به این صرافت افتاده اند که کوچیدن با وی به زیرزمین و به درون فضاهای بسته با روشنایی تصنعی و تونل هایی که بدست او کنده شده اند را اندیشه و تفکر خود بدانند.
استتار یک تله باید همه حواس شکار را فریب دهد. دیدرو در دایره المعارف خود توصیه به پوشاندن بوی آهن میکند، زیرا جانواران کارکشته میان بوی آهن و مرگ خویش رابطه ای می بینند. کتاب مرجع تازه ای در باره مسائل جانوران با بی گناهی تمام درباره اینکه چکار باید کرد می نویسد: "باید جانور را چه بوسیله طعمه و چه بواسطه کنجکاوی طبیعی وی به طرف دستگاه جلب کرد." جای تعجب نیست اگر کلمات انگلیسی انجین و ماشین زمانی دراز، به گفته اتو مایر، دارای معانی منفی حیله، کلک و توطئه و حتی فتنه بوده اند.[4] دستگاه سرمایه داری اطلاعاتی کامپیوتر است، البته دستگاه خود بیگناه است. مسئله اینجاست که چه کسی آنرا در اختیار داشته و به چه منظوری بکار می گیرد. اگر آنگونه که امروز اتفاق افتاده، بتوان اگوئیسم انسانی را به فورمول ریاضی درآورد، آنگاه می توان همه اجتماع را توسط آن محاسبه کرد.
این دیدرو است که "دام گذاشتن" را "دانش" مینامد و نه دام را. هنر این است که موجوداتی را که برحسب تجربه بدبین و گریزپا هستند به دام انداخت. آنان را تنها با جمع آوری داده ها و تحریف شان میتوان گیر آورد. دام باید دستیابی به طعمه را آسان به نمایاند. خرس، روباه یا گرگ باید فکر کند که به غنیمت باد آورده ای دست میابد. برای اینکه چنین کاری موفق شود باید "با دقت تمام مکان هایی را نشان کرد که این حیوانات به هنگام روز می آسایند، و شبانگاهان می پلکندند، و راه هایی که به عادت می گزینند".
بدون در نظر گرفتن استراتژی دام گذار، جعبه دام بخودی خود ارزش ندارد. دام گذار موفق کسی است که چون جانورانی بیاندیشد که باید به دام اندازد؛ زرنگ ترین دررفتگان از دام، آن هایی هستند که همچون دام گذار می اندیشند. این "دانش" است، ریاضییات محض است که می توان توسط کامپیوتر تماما برنامه ریزی کرد: در دوران جنگ سرد که این نظریه ابداع شد، آنرا با نامهایی چون "نظریه انتخاب عقلی"، نظریه کردارعقل محور و یا نام بی خطری چون "نظریه بازی" نام گذاری کردند.
اقتصاد دانان برانگیخته از ترس، درمقابل نظام های توتالیتری چون شوروی، که خود را صاحب اختیار انسان ها می دانستند زیرا دعوی آن داشتند که آنچه را که بهترین برای جماعت است می دانند، طرح دیگری انداختند که بر مبنی آن هرکس تنها کاری را انجام می داد که برایش بهترین گزینش بود. این تبدیل به یکی از سلاح های استراتژیک جنگ سرد شد که غرب بوسیله آن بازی ابرقدرت ها را بطور قاطع برد.
اما امروزه می دانیم که آن نه پایان کار بلکه تازه آغاز کار بود. بازی ابرقدرت ها سپری شده بود، بازی با جامعه خویش می توانست آغاز شود. یکی از طراحان دام بزرگ بعدها اعتراف کرد که قوانین بازی، که قرار است بر مبنای آنها بازی زندگی را بکنیم، کمی غریب هستند. انسان ملزم است برای برد هر ازگاهی در این فکر باشد که "همه جهان وی را چون دشمنی شخصی برگزیده است".[5]
و حال چند کلمه هم در باره نیت این کتاب. جرقه آن توسط بحران زده شد ولی نه بوسیله نمود اقتصادیش بلکه بوسیله نمود اجتماعیش. بحران تنها یک نشانه است. نشانگر ناپایداری نه تنها بازرها بلکه جوامع نیز است که در آن اجتماعات همچون بازار و انسانها به مثابه "انسان اقتصادی" سازمان داده شده اند. به نظر من شاهد اولین مورد از نارسایی سیستم اقتصاد اطلاعاتی هستیم.
بحرانی که امروز با آن سرو کار داریم بحرانی نیست که تنها مربوط به پول، سود، ورشکستگی بانک لیمان برادرز و یا بحران اروپا باشد. این، اگر بخواهید، ساده ترین بخش مسئله است که پیش از همه برای تجزیه و تحلیل مناسب است. کسی چه می داند شاید زمانی حل شود و مردم سراغ کار و زندگی معمولی خود بروند.
اقتصاد اطلاعاتی احساسات، اعتمادها، روابط اجتماعی را چون سهام بورس یا کالا ها ارزیابی می کند و برای اولین بار در تاریخ ابزاری فنی در اختیار دارد که آنرا کاملتر و بهتر از همیشه انجام دهد.اینکه انسان در یک فروشگاه و یا حراجی فکر کند که دیگران تنها در پی سود خویش هستند و می خواهند سر آدم کلاه بگذارند، امر کاملا دیگری است تا اینکه خود زندگی اجتماعی هر چه بیشتر به معامله گری و حراجی مبدل شود، دنیای به بازار عرضه کردن خویش که از قوانین روشن اقتصادی تبعیت می کند. بی اعتمادی، اتهام زنی، بلوف، تحریف شیوه کاردر این جهان هستند حتی اگر آنگونه که اغلب ادعا می شود تنها برای "آرام کردن بازارها" بکار گرفته شوند. اما این تنها شامل حال دولتها نیست بلکه هر چه بیشتر شامل حال هر فردی است.
این مقررات در جایی ثبت شده اند.آنها فرضیات، طرحهای کمکی، مدل هایی هستند که انسانها را دیگر نه با خصوصییات روانی بلکه با ویژه گی های ریاضی مشخص می کنند. سوژه کتابی، علی رغم اینکه کاملا خلاف آن را اثبات می کند، چنین است: "هدف اقتصاد هیچگاه این نبوده است که مدل های اقتصادی را به وسیله انسان هایی با گوشت و پوست تجسم بخشد".[6] زیرا مدل ها خود زنده شده اند، آنها نه تنها همچون دستگاه رهیابی (ناویگاسیون) دستورالعمل میدهند که انسانها آن را ناخوداگاه دنبال می کنند بلکه هنوز کار بیشتری انجام می دهند: در اصل آنها انسان را، به چیزی که خود تعریفش را ارائه می دهند، تبدیل می کنند. آنها، علیرغم همه محدودیتهایی که خود گذاشته اند، انسان را چون یک اگوئیست تعریف می کنند.
این کتاب تنها بر یک تز مبتنی است که به تازگی از طرف برخی مرتدین در میان اقتصاددانان زیر عنوان "امپریالیسم اقتصادی" مورد بحث قرار می گیرد. منظور از آن اینست که الگوی تفکر اقتصادی درعمل همه علوم اجتماعی دیگر را به تسخیر خویش در آورده و کنترل می کند (امپریالیستی ترین نظریه اقتصادی، چنانکه می دانیم، مارکسسیم بود).
در پهنه زندگی خود این نوع امپریالیسم را چون اقتصادی شدن هر چیز و هر کس تجربه می کنیم. تصادفی نیست که پر فروش هایی چون "فریکونومیکس" (نظریه های-آرنجی اقتصاد رفتاری؛ نظریه ای که میگوید برای موفقیت شخصی دیگران را باید به کمک آرنج به کناری هل داد) این همه موفق هستند.این کتابها در اصل از دنیای روزمره ای صحبت می کنند که همه چیز را به داستان های منفعت طلبانه تقلیل می دهند ("آیا لازم است والدین را به خاطر دیر برداشتن بچه هایشان جریمه نمود و اگر جواب آری است تاثیر این جریمه چگونه است؟ تاثیر آن چنین است که اگر مقدار جریمه کم باشد بی توجهی ایشان افزایش می یابد، زیرا اولا ارزشش را دارد ثانیا نشانه غلطی در رابطه با هزینه اخلاقی زیرپا گذاشتن نرم می فرستد"[7]). تزهای آنها تا آنجایی مشغول کننده اند که مورد مناقشه هستند – موفقیت آنها نشان می دهد که در باره نظریه های دفاع از خود در جهانی هستند که تا آخرین جزئیاتش اقتصادی شده و سود خود جستن را، به مثابه هسته اصلی رفتار عاقلانه، تجربه می کند.
ولی بهای چنین دفاع از خودی خیلی بالا است: آنگونه که مثلا گرد گیگرنچر و ناتان برق در یک بررسی عالی در باره اقتصاد رفتاری نشان داده اند، در بسیاری از توصیه ها برای زندگی خوب ، ایدوئولوژی نئوکلاسیک و به عبارت دیگر نئولیبرال نهفته است.[8] این نه تنها در مورد اقتصاد رفتاری صادق است ، بلکه در مورد همه بازارهای اتوماتیزه شده، از بازارهای مالی گرفته تا بازارهای نوین ارتباطات اجتماعی نیز صدق می کند.
و اما امپریالیسم اقتصادی، بیش از همه بعد از بحران مالی، همچنین مجبورمان می کند که میدان را، به محل تاخت و تاز آموزش مسلط بیش از همه اقتصاد دانان آنگلوساکسون، واگذار نکنیم. در سالهای اخیرهمه دنیا می توانست خود را، از ضعف های برخی الگوهایی که مدتها بود چون حقیقتی بدیهی به حساب می آمدند، مجاب کند. اگر در اینجا تنها از موثرترین دو مورد نظریه بنای تفکر اقتصاد اطلاعاتی یعنی نظریه "انتخاب عقلی" و نظریه بازی صحبت می شود، روشن است که نباید به این ادعا تعبیر شود که گویا تنها این دو مورد بودند و چیز دیگری وجود نداشت.[9] ولی آنها، برای داستانی که این کتاب می خواهد تعریف کند، از جایگاه مهمی برخوردارند: اینکه چگونه هر فردی می تواند احساس کند که تمامی کائنات بر ضد وی توطئه می کند، و اینکه بعد از پایان جنگ سرد، چگونه جنگ سرد تازه ای در قلب اجتماع ما آغاز می شود.
* فرانک شیرماخر نویسنده و روزنامه نگار معروف آلمانی است و ازسال 1994 یکی از ناشران هفته نامه فرانکفورتر آلگماینه تسایتونگ می باشد. وی مولف کتابهای بحث انگیزی چون "مینیموم" و "توطئه متوشالح" (اشاره به ازدیاد سالخوردگان در جامعه کنونی) است. به خاطر کتاب "توطئه متوشالح" از جمله جایزه "ژورنالیست سال 2004" آلمان را کسب کرده است.کتاب "اگو- بازی زندگی" او اوایل سال 2013 از طرف انتشارات بلسینگ در آلمان منتشر شده است و بسیار مورد توجه قرار گرفته است.
[1] EGO, Das Spiel des Lebens, Frank Schirrmacher
[2] S.M. Amadae, Rationalizing Capitalist Democracy, 295.
[3] Ibid., 296
[4] Mayr, Ernst. 1987. Uhrwerk und Waage. Autorität, Freiheit und technische Systeme in der frühen Neuzeit. MünchenÖ C.H.Beck, 151
[5] Ken Binmore, Game Theory, Pos.645.
[6] Dimitris Milonakis/Ben Fine, From Economics Imperialism to Freakonomics. The shifting boundraries between economics and other social siences. LondonÖ Routledge, I.
[7] Ibid.,107.
[8] Gerd Gigerenzer/Nathan Berg, As-If-Behavioral Economic Ideas, xviii/2010/1134ß1164
[9] من میدانم که پیچیدگی تاریخی را ساده میکنم. عقلانیت نوین تنها زاده نظریه بازی و نظریه انتخاب عقلانی نیست. این نتیجه نظریات بیشماری بود که گاهی بی ارتباط باهم بودند: نظریه حسابگر ها، احتمالات و سیبرنیتیک راه هایی جدا از هم پیمودند و تنها تا حدودی با نظریه بازی ها تلاقی می کنند. در اصل کار فون نویمن بدون حسابگر تورینگ و پرسش های ناشی از آن که اصولا چه چیزی قابل محاسبه هست و چه چیزی نیست، نمی توانست بوجود بیاید. مثلا پتر گالیزون در کتاب "هستی شناسی دشمن: نوربرت ویینر و رویای سیبرنیتیک" (بررسی انتقادی، جلد 21/ 1و 228-266) در نمونه نوربرت ویینر نشان می دهد که چگونه دشمن "عاقل"، مجهز به تمامی ویژگی هایی که بعد ها نظریه بازی به وی نسبت داد، در جنگ جهانی دوم به نماد اندیشه تبدیل شد.
|