یادمان محمود عبادیان بدون سخنرانی خسرو پارسا!
سهیل آصفی
•
نام محمود عبادیان هیچ گاه عنوان قیقاژ خبر در درون مرز و برون مرز نبود،خبر خاموشی او نیز طبیعتا مشتری چندانی در جریان اصلی رسانه ی فارسی نداشت. رساله منطقی-فلسفی ویتگنشتاین اولین بار توسط او به زبان فارسی ترجمه شد. و از سالهای چکسلواکی و همسری که دلبسته اش بود و زود خاموش شد هنوز نگفت و رفت.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۲۴ فروردين ۱٣۹۲ -
۱٣ آوريل ۲۰۱٣
"«زمانی که من به آلمان رفتم لوکاچ به مجارستان رفته بود. من از سال ۶۸ تا ۷۸ در آلمان بودم و این سالهایی بود که لوکاچ گهگاه به آلمان میآمد و سخنرانیهایی را در هامبورگ یا هایدلبرگ داشت اما او از سال ۶۵ از آلمان به مجارستان رفته بود. من برای گرفتن دکتری فلسفه به آلمان رفتم. من پنج شش سال در پراگ آثار هگل را مطالعه کرده بودم و در آلمان نیز به شکل تخصصی فلسفه هگل را دنبال کردم. من در پراگ آلمانی، چک، روسی و انگلیسی میدانستم و در اصل برای رساله ام درباره زیباشناسی لوکاچ با راینز ورنر که از نوکانتیهای آلمان و استاد راهنمایم بود، کار میکردم. به دلیل اینکه به نظرم تمایلات هگلی نداشت پایاننامهام را با یک استاد یونانی برداشتم و کمی هم ورنر ازاین موضوع ناراحت شد. فلسفه نوکانتی در آن زمان در هامبورگ قوی بود. آنها از هگل زیاد خوششان نمیآمد؛ بویژه اینکه یک خارجی بیاید و هگل بخواند و منهم در چک هگل خوانده بودم.«
نام محمود عبادیان هیچ گاه عنوان قیقاژ خبر در درون مرز و برون مرز نبود،خبر خاموشی او نیز طبیعتا مشتری چندانی در جریان اصلی رسانه ی فارسی نداشت. رساله منطقی-فلسفی ویتگنشتاین اولین بار توسط او به زبان فارسی ترجمه شد. و از سالهای چکسلواکی و همسری که دلبسته اش بود و زود خاموش شد هنوز نگفت و رفت. درست روزهایی پیش تر از آمدن خبر خاموشی، با دوستی در مجاز سخنش بود که ای کاش کسی دستی بالا می زد و "فلسفه ی امید" ارنست بلوخ را به فارسی بر می گرداند و چه کسی بهتر از عبادیان و گفتم که همین روزها باید سراغش رفت، بگمان فرصت او تمام شده است. بلوخ فیلسوف امید است، فیلسوف "آینده" است. او تاریخ را برای آینده باز میخواند، تا بداند چه میبایست میشد، که نشد، و بر این بنیاد حال چه باید کرد. نوشته اند که بلوخ به دنبال ناکجاآباد نیست. وی از اتوپی مشخصی می گوید که پا در واقعیت عینی پیرامون ما دارد.
این اولین بار نبود که کسی را خیلی زود و بی هیچ خبر برای جمع شدن همفکرانش زیر خاک کردند. پیش از این به آذین بود و پیش تر و پس تر کسانی دیگر. در روزهای گذشته،در حالیکه همفکران استاد مارکسیست ایرانی راهی یک "مسجد" بنام "الجواد" شده بودند تا یادش را گرامی بدارند و دیگرانی غالبا از لشکر "اپوزیسیون" وضعیت موجود، در مجاز، در کنار ابعاد گسترده ی بازتاب خبر درگذشت بازیگر ایرانی و یکی از اعضای "شورای انقلاب"، می گفتند که "روح" استاد متریالیست هم شاد باشد و "آمرزیده" شود،یاران او در تهران و در آن مسجد نیز جز سخنان یک روحانی چیزی دیگر نیافتند. دیروز خبر برگزاری یادمان او در حالیکه در جریان اصلی رسانه ی فارسی بطور کامل بایکوت بود، دست به دست در شبکه ی اجتماعی گشت. مکان "خانه ی هنرمندان" بود. آنجا که مراسم اعدام اشک بر چشم "هنرمندان" و "هنردوستان" آورده بود که نکند حس قهوه ی آنها را سرد می کند. و مکان اعدام جای "مناسبی" نبوده است. با این همه نام خسرو پارسا،از حاذق ترین جراحان مغز و اعصاب کشور و اندیشمند معاصر مارکسیست ایرانی بر فراز بود برای اینکه از لحظه ی حاضر ما شاید دقایقی بگوید. قرار بر این بود که پارسا دقایقی یاد عبادیان را در این روزهای تهران زنده کند. خبر از تهران اما چیزی دیگر است. خسرو پارسا و حسن عشایری مجال رفتن پشت میکروفن را نیافتند. به گفته ی یکی از دوستان وی که در مراسم حضور داشته است مجری برنامه عذر خواسته است! گفته شده است که خسرو پارسا سخن خود را مکتوب خواهد کرد. گفته اند که سالن "جلیل شهناز" این مکان جای ایستادن نبوده است و در کنار خانواده ی عبادیان، بسیاری از چهره های فرهنگی و سیاسی و کارگری ایران برای تاکید دیگربار بر راه و اندیشه ی وی، خود را به آنجا رسانده بودند. مستندی پانزده دقیقه ای از زندگی و تکاپوی عبادیان در کنار سخنان دیگر بر پرده رفته است.
پدرش جزو کارگران نساجی در شرق ایران در خراسان بود و در سالهای ۱۹۱۷ و ۱۹۱۸ جزو فعالان کارگری در حوزه پارچهبافی و نساجی که در کنفرانس ملل شرق برای آزادی شرق که آن موقع لنین تشکیل داده بود، به اتحاد شوروی دعوت شده بود. نوشته اند که پدرش با وجود اینکه فردی دینی و مذهبی بود، افتخار میکرد که لنین در این کنفرانس دستی به پشت او زده و گفته است که «ممدوف خوش آمدی.»
وقتی که او نه حتی "کارگر" به دلیل عدم آموزش های اپتدایی که یک "پادو" بود از مشهد به تهران آمده مشغول در بازار کفاش ها و جوراب بافی ها و شب ها به اکابر می رفته. وقتی در "تکنیکال اسکول" انگلیسی فرا گرفت و سیکل اول و دوم را پشت سر گذاشت. بعدتر وقتی در شرکت نفت مشغول کار شد. آشنایی با حزب توده ایران،کودتای بیست و هشت مرداد و آن هنگامه ای که در برابر باتون کودتا، یک چشم خود را از دست داد و با چشم کمسوی دیگر خواند و نوشت و فرا گرفت. زندان و جایی که بر اثر شکنجه مهره های ستون فقراتش آسیب دید و بعدتر سفر به چک،به آلمان،چین ،تکاپو برای دفاع از انقلاب مردم کوبا، ضد جنگ ویتنام،تکاپو در مه 1968 پاریس و فصل هایی دیگر که بخش هایی در مستند کوتاه دیروز تهران به نمایش در آمده است. پیروزی بهمن مجال بازگشت به خانه را فراهم می آورد و سالهایی که پررنگ در عرصه ی آکادمیک و در حاشیه ی هایهوی های جاری گذشت. مستند همراه با موسیقی و تصویر مشهور سه نفره ی مارکس انگلس لنین فضای "یادمان" را پر کرده است.
محمود عبادیان در پاسخ به پرسش واپسین مشهور از راهی که رفته اید آیا راضی هستید؟ می گوید اگر اینگونه نبود الان یک کارمند ارشد وزارت نفت بودم! محمود عبادیان نیز در شمار اساتیدی بود که به بهانه ی سن در سالهای گذشته مجبور به بازنشستگی شد.
خسرو پارسا پیرامون عبادیان خواهد نوشت اما واگویه ی سخن او در این روزها ی ما،وقتی سالهایی پیشتر در مطلبی با عنوان " شیوه ی پروکروستی در نوتاریخ نگاری" خطاب به مطلب یکی از "تاریخ نویسان" فارسی زبان انستیتو هوور که بر سر در کسب در یکی از روزنامه های جناح فرودست قدرت چسبانده شده بود،نوشت،پر بی راه نیست:
«فضای مجاز من تمام شده است وگرنه مطالب زیاد دیگری دربارهی سایر دعاوی این آقایان باید گفت که امیدوارم درجایی دیگر به آن بپردازم. از آن جمله است داستان «اتوپیا» که برای برخی با «بهپایانرسیدن تاریخ» و جهانیشدن سرمایهدارانه محقق شده و بنابراین هر جهان دیگری «ناکجاآباد» تلقی میشود و نیز داستان ادعای «بیطرفی» در بررسیها، که اگر کسی کوچکترین دانشی از علوم داشته باشد میداند این که توهم و فریبکاری و سرپوشی است برای آنچه مدعی آن هستیم یعنی حب و بغضها و بسیاری مطالب دیگر.
آقای میلانی! چپها حب و بغض دارند. منتها مشمولین عاطفهشان خلاف خواست شما است. چپها و همهی مردم غیرمتنعم دنیایی بهتر از این میخواهند. ناکجاآباد است؟ چنین باد! این مناسبات جهانیِ مملو از کثافت شما را ارزانی باد.»
کتاب شناسی:
«سقراط»، گوتفرید مارتین، محمود عبادیان (ترجمه)، تهران: انتشارات هرمس، ۱۳۹۰
«تولید ناب: با تکیه بر اصول چهارده گانه تویوتا»، محمود عبادیان (گردآورنده)، کامران رضایی (گردآورنده)، مسعود ربانی (گردآورنده)، ندا معنوی زاده (گردآورنده)، تهران: آتنا، ۱۳۸۵
«سقراط: آگاهی از جهل»، یان پاتوچکا، محمود عبادیان (مترجم)، تهران: هرمس، ۱۳۸۹
درآمدی بر ادبیات معاصر ایران، محمود عبادیان، تهران: مروارید، ۱۳۸۷
تکوین غزل و نقش سعدی: مقدمه ای بر مبانی جامعه شناختی و زیباشناختی غزل فارسی و غزلیات سعدی، محمود عبادیان، تهران: اختران، ۱۳۸۴
فردوسی، سنت و نوآوری در حماسه سرایی (مباحثی از ادبیات تطبیقی)، محمود عبادیان، تهران: مروارید، ۱۳۸۷
گزیده زیباشناسی هگل، محمود عبادیان، تهران: فرهنگستان هنر، ۱۳۸۶
آزادی و دولت فرزانگی: نامه هایی در تربیت زیباشناختی انسان، یوهان کریستف فریدریش فون شیلر، محمود عبادیان (مترجم)، تهران: اختران، ۱۳۸۵* زیبایی شناسی به زبان ساده، محمود عبادیان، تهران: موسسه فرهنگی گسترش هنر، ۱۳۸۱
آموزههای قرن، محمود عبادیان (مترجم)، تهران: اختران، ۱۳۸۴
دیالکتیک انضمامی بودن: بررسی در مسئله انسان و جهان، کارل کوسیک، محمود عبادیان (مترجم)، تهران: قطره، ۱۳۸۶
مقدمه های هگل بر پدیدارشناسی روح و زیباشناسی، محمود عبادیان (مترجم)، تهران: علم، ۱۳۸۷
تاریخ تمدن: قیصر و مسیح، ویلیام جیمز دورانت، پرویز داریوش (مترجم)، علی اصغر سروش (مترجم)، حمید عنایت (مترجم)، داریوش آشوری (ویراستار)، خشایار دیهیمی (ویراستار)، محمود عبادیان (ویراستار)، تهران: علمی و فرهنگی، ۱۳۸۸
«رساله منطقی-فلسفی»، لودویگ ویتگنشتاین، ۱۳۶۹
«هگل جوان: در تکاپوی کشف دیالکتیک نظری»، اثر میلان زنوی
رسالهٔ دکترای فلسفه (اختلاف بین فلسفهٔ طبیعت دموکریتی و اپیکوری)، ترجمهٔ محمود عبادیان و حسن قاضیمرادی، چاپ اول: ۱۳۸۱، تهران: انتشارات اختران
«نقد فلسفه حق هگل»، کارل مارکس، ترجمهٔ محمود عبادیان و حسن قاضیمرادی، تهران: انتشارات اختران
«پرتره زرتشت»
«مقدمه هگل و زیباییشناسی»
«عالم در آیینه تفکر فلسفی»
|