یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

رئیس جمهور شما کیست؟ هنوز فرصت باقی است!


محمدرضا قاسمپور


• یعنی هیچ یک از طیف های مبارزه جوی اپوزیسیون یک عضو یا هوادارِ ِداوطلب در کشور ندارد تا با احتمال دستگیری (این دستگیری غیرقانونی و هزینه زاست) بعنوان نماینده نامزد تعیین شده در وزارت کشور حضور یابد. این داوطلب جوانی داده و پیری گرفته، بدون حساسیت ایده ئولوزیکی با رغبت ماموریت هر یک از طیف های جمهوری خواه را می پذیرد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۶ ارديبهشت ۱٣۹۲ -  ۲۶ آوريل ۲۰۱٣


طی دو دهه اخیر مخالفان وضع موجود از هر طیف، گروه و طبقه اجتماعی و با هر اندیشه مبارزاتی برای رسیدن به مقصود در میدان و فضائی مبارزه کرده اندکه نظام ایجادکرده است. میدانی عموما" محدودبه مقاطع انتخاباتی که به یمن انقلاب بهمن بوجود آمده و نظام اسلامی هنوز نتوانسته است تمام دریچه های ورودی آنرا مسدود کند. واقعیت چند دهه اخیر و شرایط حاکم بر فضای اجتماعی کشور نشان داده است که معترضان به وضع موجود بویژه اصلاح طلبان و در سال های اخیر طیف مشهورشده به تحول خواهان هیچ گاه از این امکان و توانائی و مهمتر از همه، از این اندیشه برخوردار نبوده اند که بتوانند با طرحی از قبل تدوین کرده برای خارج از میدان مانور تعیین شده، خود میدان جدیدی برای فعالیت و مبارزه تعریف کنند. آنها ذهن، اندیشه، توان و خلاقیت های سیاسی - اجرائی خود را برای بازی در این میدان آماده کرده و پرورش داده اند. (از اینروست که دو رخداد نادر یعنی هیجده تیر و تحصن نمایندگان نیز که ماهیتا واکنش احساسی نسبت به شرایط تحمیل شده بود، نتوانست اندیشه آنها را به تحرک وادارد.) لذا غیرمنطقی و از نظر سیاسی نابخردانه است که بدون آماده کردن بستر ذهنی این طیف و گشودن میدانی دیگر برای حضور سیاسی آنها، ازآنها خواست از این تنها میدان موجود نیز چشم پوشی کنند تا با طرد ازعرصه عیان سیاسی، چون اپوزیسیون مخالف به بی عملی مزمن دچار شوند. این طیف به روشنی می داند که پایگاه اجتماعی کسب کرده و حیات سیاسی اش وابسته به موجودیت نظام اسلامی است و با بودن این نظام است که می توانند درعرصه سیاسی حضور یابند و صورتی از خواسته های مردم را نمایندگی کنند. اما اپوزیسیون مخالف از جمله سرنگونی طلبان و تحول خواهان چپ بدون داشتن تصویری روشن از موقعیت و پایگاه اجتماعی خود حتی از درک این وضعیت نیز محرومند. این طیف که همواره در فواصل دو سالانه انتخابات ریاست جمهوری و مجلس با پرداختن به خود، هیاهوی بی حاصل و تبلیغات تکراری ضد رزیم روزگار را سپری می کنند، عموما" در همین هنگامه های مورد نقد است که ناخواسته وارد همان میدان تعیین شده می گردند تا گاه در تلاشی بی حاصل با اعلام تحریم، ناموفقانه سعی کنند بازی را برهم زنند و معترضان را به انفعال کشانند و گاه در مقاطع هیجان زا با تردیدهای بسیار به دنباله روی از معترضان به نظام، در کنار آنها در همان میدان و به همان شیوه مبارزه کنند. اما اکنون ماه هاست که شواهد حاکی از آنست که نظام اسلامی با تمام توان می کوشدکه این تنها میدان مانور نیروهای معترض و مخالفان را هم برای همیشه ببندد و آنها را از عرصه سیاسی کشور و همراهی با مردم محروم سازد. متاسفانه این بار حتی معترضان به وضع موجود یعنی اصلاح طلبان و طیف غیر برانداز جنبش سبز نیز بدلیل تکیه بر تنها گزینه موجود خود یعنی خاتمی از غافله عقب مانده و در تردید آغاز بازی زمان مناسب را برای ورود به بازی همیشگی از دست داده اند.
نگارنده در ادامه سلسله مقالات در حال انتشاربه ریشه یابی این مسئله خواهد پرداخت* لذا در این جا فقط به این نکته بسنده می کند که در پی ارتباط بی واسطه تر و عریان تر این طیف با جامعه بویژه نسلِ ِجوان ِ فارغ از ایده ئولوژی حاکم و به نسبت افزایش درک نسبی اصلاح طلبان از ساختار اندیشه و تنوع دیدگاه مخالفان نظام و تلاش برای کاستن از فاصله ها و نزدیکی بیشتر به نگرش و راهکارهای سیاسی آنها، شیوه سنتی اتخاذ تصمیم مستقل از جامعه این طیف مختل می گردد و میل شکستن مرزهای کهنه و رسیدن به مرزها و اندیشه های نو تناقض فکری آنها را پیچیده تر و تصمیم گیری شان را دشوارتر می سازد. تا به مرور در جدال اندیشه سنتی زائیده مذهب، با اندیشه های نو، بدلیل سست بنیانی مبانی فکری و برداشت سطحی از اندیشه های نو در برخورد عینی با واقعیت های موجود به تردید، محافظه کاری، شکیبائی و درنهایت به انفعال ضمنی دچار شوند. هر چند اصلاح طلبان در چند دوره اخیر نه چون اپوزیسیون مخالف از روی اکراه و اجبارشرایط، بلکه بدلیل احساس مثبت پذیرش ضمنی نظام و اعتماد بنفس حاصل از تلقی حمایت مردم و درستی راه به میدان های مبارزات انتخابی قدم گذارده اند. اما این بار به موازات فشار شرایط موجود، یعنی برخورد امنیتی خشن و بنیان بر باد ده نظام برای از گردونه خارج کردن آنها، تردید در پذیرش قطعی نظام و بی اطمینانی از حمایت قاطع مردم باعث شده است میدان را خالی کرده و به پذیرش داوطلبانه سرنوشت نوشته شده توسط نظام نزدیک شوند.
در کنار پیش بینی های انجام شده مبنی بر احتمال اندک ورود خاتمی بدلیل مخالفت های واضح گروه حاکم و شخص خامنه ای و دشواری های پیش روی حتی پس از انتخاب، که چندان نیازی به پیش بینی ندارد، این نکته نباید فراموش گردد که شخصیت سیاسی ای که خاتمی برای خود تعریف کرده مانع از آنست که او با فراغ بال در چنین بازی های پرمخاطره و بی سرانجامی شرکت کند. جدای از موافقت یا مخالفت با اعتقادات مذهبی خاتمی و ایده ئولوژی سیاسی اش که تعریف شده و برگرفته از مذهب است، او که در زمره معدود افراد دارای سلامت نفس نظام شمرده می شود به درستی به توانائی های خود و توازن نیروها آگاه است و بر خلاف بسیاری از شخصیت های پرورش یافته در دامان نظام، دارای شناخت نسبتا" درستی از شرایط جهانی و موقعیت بسیار بغرنج کشور است و لزوم تطبیق سیاست های داخلی با شرایط بین المللی و اوضاع منطقه ای را درک می کند. تزلزل خاتمی در برخی مقاطع حساس تصمیم گیری را باید برایند این ویژه گی ها دانست. نه صرفا سست اراده گی و یا قصد فریب. تعریف خاتمی از شخصیت سیاسی خود و اندیشه سیاسی ای که باید از آن متابعت کند، حفظ موقعیت کسب کرده کنونی است. یعنی مطلوب جناح های اصلاح طلب، مورد حمایت مردم، قابل تحمل برای بخشی از نیروی های دموکرات و سکولار، قابل پذیرش برای بخش وسیعی از پدیدآورندگان اولیه نظام و بازماندگان جنگ، شناخته شده و مقبولیت یافته در عرصه بین المللی. خاتمی می اندیشد ایرانِ ِ گرفتار در چمبره ای از ناهنجاری های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی، ایران در حال گذر از مرز بحران و قرار گرفتن در آستانه فروپاشی و درهم ریزی به چنین شخصیتی نیازمند است تا در هنگامه لزوم و روزهای قطع امید بتواند مردم را نجات دهد. (یعنی تقریبا" همان تصور رویایی و تخریب شده رفسنجانی.) خاتمی به خوبی آگاه است که در شرایط فعلی مخالفت آشکار و تبلیغاتی با ولی فقیه و دستگاه حاکمه آنگونه که تندروها می طلبند بسرعت می تواند او را ازعرصه عیان سیاسی خارج کرده و اندوخته سال ها فعالیت میدان دارانه اجتماعی اش را نابود کند. تجربه سی ساله به او نشان داده است خارج شدن از گردونه سیاسی نظام راه عملی ساختن اندیشه هایش را سد خواهد کرد و او در نقطه صفر متوقف خواهد شد. چرا که خود آگاه است از توانائی بازی در خارج از چرخه نظام بی بهره است. از اینرو این بار دیگر فرصت نیست تا پای گمانه زنی های تکراری آمدن یا نیامدن خاتمی و رفسنجانی نشست تا زمان را کشت و در نهایت به اخذ تصمیم تحریم یا کناره گیری رسید. باید بفکر نشست که اگر طبق برخی پیش بینی ها هیچ یک از این چهره ها توان ورود به میدان چنین مبارزه ای را در خود نیابند، میدان در دست چه کسانی باقی خواهد ماند؟ آیا تصور می شود نظام پس از ذردیدن فضای انتخاباتی از مردم و حذف تنها میدان مانور نیروهای سیاسی، در آینده با اراده خود چنین فضائی را بازگشائی می کند که مخالفان از آن بهره برند؟ یا مانند دیگر حکومت های خودکامه حتی بدون نیاز به نمایش و شورای نگهبانی این چنینی، همانند رژیم پهلوی با لیست های از قبل آماده شده، انتخابات در سکون و سکوت کامل برگزار می شود! در آن صورت چند سال باید انتظار کشید که فضائی بوجود آید تا نیروهای سیاسی بتوانند چنین به سهولت مردم را وارد عرصه سیاست کند.
اینکه باز هم به تکرار به بحث های پایان ناپذیر بنشینیم و با انتقادهای منطقی و غیرمنطقی جنبش سبز را در تنگنا قرار داده و گاه با پوشش انقلابی به حمله های انتقام جویانه بپردازیم، یا با طرد شخصیت های شناخته شده اصلاح طلبان به نفرین اصلاح طلبان زرد مشغول گردیم تا هم چنان اندک زمان باقی مانده را نیز از دست بدهیم و حتی برای فرصت قابل خلق توسط مردم و جوانان جان به لب رسیده هم برنامه ای نداشته باشیم، مبارزه نیست نه ازجنس سیاسی و نه ازجنس مدنی. نباید بدست خود میدانی را که به یمن انقلاب خونین شده بهمن بدست آمده به این سهولت به حریف واگذار کرد. تا این نظام باقی است انتخابات در چهارچوب همین نظام برگذار می گردد. تعیین فضا و میدان بازی دو بازیگر دارد خارج کردن مردم از جریان این بازی یعنی میدان را به دست حریف دادن. اصرار بر القای درستی احکام تکراری و پیام هائی چون: از درون این انتخابات چیزی بیرون نمی آید – حتی با انتخاب کاندید مطلوب در روند اصلاح امور تغییری صورت نمی پذیرد – تا ولایت فقیه هست دست ها را باید شست – پیش بسوی انتخابات آزاد. راهکار ورود به عرصه سیاسی کشور و تاثیرگذاری بر روند تحولات اجتماعی نیست.
نگارنده در آستانه انتخاب دهم درسه مقاله پیوسته تحت عنوان "بسوی انتخاب نه انتخابات "ضمن ارائه تحلیلی از ساختار اجتماعی و روند آتی تحولات کشور با تاکید بر چند نکته از جمله "هر چند نظام خواهان هیجان زائی و خواستار کشاندن مردم به پای صندوق هاست اما برگزیدن مهره انتخاب شده خواست اول نظام است و تحت هیچ شرایطی از این خواست عقب نشینی نمی کند" حتی در صورت گزینش مهره انتخابی نظام به ثبات نخواهد رسید و نبرد درونی جناح های حاکم بشدت ادامه خواهد داشت " درجمع بندی نهائی پیشنهادی ارائه داد - که متاسفانه در هیاهوی تکرار سیاست های ناکارآمد گذشته ویا شایدبه باور برخی از دوستان آماده نبودن بستر عملیاتی کردن چنین راهکارهای آزمون نشده ای که پذیراندن آنها خود به آزمون های متعدد نیاز دارد- راه به جائی نبرد و توجه چندانی جلب نکرد. برای نگارنده بسیار دردناک و تاسف برانگیز است که در دنیایی که هر ساعت آن متفاوت با ساعت دیگر است، در این سرزمین رنج کشیده، باید راهکار پیشنهادی چهار سال قبل خود را هم چنان تکرار کند. اما قبل از ورود به موضوع پرداختن به این مسئله ضروری است.
جدای از جمعی از اصلاح طلبان فرصت جو، برخی از اصلاح طلبان و فعالان جنبش سبز از جمله خاتمی (که با پذیرش عواقب شرکت در انتخابات مجلس چشم ها را خیره کرد) که عمیق تر به مسائل می اندیشند و بسیاری از معترضان و مردم عادی که به قدرت تجربه به درک می رسند. یعنی آنان که همواره علیرغم تحریم ها در انتخابات شرکت می کنند؛ بر این باوراند که نظامی که متداوما" درحال ریزش است و رویش هایش از درون طیف های مزدور، مواجب بگیر و بی ریشه جامعه است. نظامی است فی النفسه خطرناک و دهشت آفرین که در غلبه غربت با توجه به شرایط بین اللملی و جایگاهش در منطقه به خودی خود می تواند نابودگر ساختار اجتماعی کشور باشد. از اینرو نمی خواهند کاملا میدان را واگذار کرده و حق کسب کرده خود را دو دستی واگذار نمایند. آنها به انتخابات به عنوان روزنه ای برای برقراری تعادل و جلو گیری از تصرف عدوانی همه ی دستاوردهای نیم بند کسب کرده ی خود نگاه می کنند نه انقلاب و جنبش مقابله جویانه. متاسفانه برخی از گروه های متشکله اپوزیسیون سال هاست که در اثر ضعف تحلیل و نداشتن پاسخ مناسب برای واقعیت های موجود ساده نگرانه سعی کرده اند بخش وسیعی از مردم قرار گرفته در این طیف را با هیاهوی تبلیغاتی به مشتی ساندیس خور کج اندیشه تقلیل دهد. در این باره درآینده بیشتر خواهم گفت، چرا که تجربه دو دهه اخیر باید ثابت کرده باشد که این طیف در هنگامه عمل بسهولت به موج نه چندان بزرگتر، بلکه استوارتر و رزمنده تر جنبش می ییوندد.
حال با این سئوال افزوده شده امروزی بحث را دنبال می کنم. هدف چیست؟ اگر انفعال نیست؛ آیا می خواهید جنبش سبز در حال سکون را برانگیزانید یا جنبش نوینی شکل دهید؟ اگر بدنبال خواست انتخابات آزاد هستید رئیس جمهور شما کیست؟ چگونه عرصه را برای ورود او آماده می کنید؟ با شعارکه نمی توان به هدف رسید! شعار فقط مرحله انتقال ایده و تهیج مردم برای ورود به مراحل عملیاتی است. راهکار و بستر عملیاتی کردن انتخابات آزاد چیست؟ انتخابات پس از سرنگونی نظام اسلامی صورت می گیرد؟ ولی فقیه داوطلبانه اقدام به انجام آن می کند؟ نظام تحت فشار مردم و خروج جنبش شکل گرفته به خواست انتخابات آزاد گردن می نهد؟
اگر به گزینه اول می اندیشیم که ابتدا باید به سرنگونی بپردازیم. پس ازسرنگونی نظام آنوقت دست ما بلند است و خرما بر زمین. همان کاری را خواهیم کرد که حاج روح الله کرد! اگربه گزینه دوم می اندیشیم با عرض پوزش باید صنار بدهیم آش. اما اگربه گزینه سوم می اندیشیم راهکارهمین است شرکت در مبارزاتی که مردم مستقیما در آن شرکت دارند و با زندگی روزانه آنها مرتبط است. مردم را نباید به دو گروه ساندیس خور یا سیب زمینی خواه و دموکرات و انقلابی تقسیم کرد. کنار گذاشتن حداقل پنجاه درصد از مردم ایران (تقریبا همان تعدادی که عموما" فارغ از مواضع مخالفان در انتخابات ولی فقیه شرکت می کنند) یعنی ندیدن پنجاه درصد واقعیت های موجود. مردم ایران فی النفسه نه دموکرات اند و نه انقلابی اما می توانند هر دوی آنها هم باشند.
در کنار خلق ابتکارات جدید برای ایجاد تشکل و برقراری ارتباط بامردم حتی با همین امکانات ارتباطی موجود یعنی فضای مجازی، کانال های ماهواره ای و تبادل آرا و اطلاعات بصورت سنتی دهان به دهان و نفر به نفر نیز می توان درهمین مدت زمان باقی مانده تا ۲۲ خرداد عرصه را برحاکمیت تنگ کرد و قدرت مانور را از او گرفت. شاید این آخرین فرصت این چنینی برای برقراری ارتباط با عامه مردم و ارتقا آگاهی جمعی باشد. تا نظام جمهوری اسلامی باقی است هر انتخابی در چهارچوب همین نظام است. باید راهکارهائی یافت تا بتوان چهار چوب موجود را عریض تر، وسیع تر و شکننده تر کرد. دورماندن از مهلکه در شان رنج کشیده گان تحول خواه و مبارزان چپ نیست! منزه طلبی و هراس دیپلماتیک از مشروعیت بخشیدن به نظامی که عدم مشروعیت در کنه وجود آن لانه کرده هم شیوه مبارزه نیست. درانتخابات قبل پیشنهاد شد با اذعان بر رد صد درصدی کاندیداها و طاقت فرسا کردن شرایط تبلیغ و تهیج مردم، تحول خواهان کاندید واحد و مستقل ریاست جمهوری خود را اعلام کنند و حول محور او متشکل گردند. نگارنده تاکید کرد رهبر از درون جنبش مردم پرچم خواهد زد. هر چند پیشنهاد ارائه شده با آنچه در عمل با ورود مهندس موسوی روی داد تفاوت های بسیاری داشت اما ماهیتا از یک جنس بودند. حالا دیگر ردصلاحیت با مهندسی انتخابات و تقلب تفاوت چندانی ندارد. همه گزینه های از قبل مشخص شده ی نظام برای بیرون آوردن مهره خود از صندوق است. آنروز نظام برآورد نکرده غافلگیر شد. امروز هراسان و چشم انتظار با تمام توان آماده رویاروئی است. اما تجربه ورود مهندس موسوی، عروج غیرقابل انتظار جنبش سبز و ارتقا او به رهبری جنبش نشان داد جامعه از پتانسیل بالفعل خارق العاده ای برخوردار است و می تواند همه معادلات را بر هم زند. این همه چشم غره رفتن، الدورم پلدورم و قمه کشی برای آنست که نظام به موقعیت شکننده خود و قدرت مردم آگاه است. اپوزیسیون چرا خود را به نا آگاهی می زند؟ اگر در این شرایط دلبستن به حضور کاندید واحد ازسوی اپوزیسیون یک امید واهی است، طیف های مختلف نامزدهای خود را معرفی کنند. هیچ معجزه رسمی ای در انتظار نیست نه انتخابات آزاد برگذار می شود و نه نامزد های معرفی شده رسمیت می یابند! اما مبارزه ای شکل می گیرد، میدانی گشوده می شود و آزمونی برگزار می گردد**. آزمونی چند سویه، با محک توان تشکیلاتی و نظری طیف های سیاسی، شناخت خواست ها و شیوه مبارزه مردم، واکنش نظام و جامعه بین المللی. بنظر می رسد فراموش کرده ایم در هنگامه ای این چنینی که وجود امکانات ارتباطی امروزی حتی در قالب یک رویای خیال پردازانه هم نمی گنجید، خواست و اشتیاق مردم چگونه چهار گوشه این سرزمین پهناور را به مراکز تصمیم گیری و سازمان یابی وصل می کرد. با شناخت وضع موجود و نیازهای کنونی مردم، فهم نگاه آنها به حال و آینده و درک شیوه های مبارزه آنها، به مدد ارائه برنامه های کاربردی غیرشعاری و راهکارهای برون رفت از بحران اجتماعی – اقتصادی کنونی و ترسیم چشم انداز قابل وصول و باورِ ِ مردم از سوی نامزدها، مردم "خود سامان یافته" به حرکت در خواهند آمد. این حق مردم است که بدانند در صورت وجود آزادی و برگزاری انتخابات آزاد کدام شخصیت ها و چه نیروهای سیاسی به یاری آنها خواهند شتافت و چگونه آنها را به سر منزل مقصود خواهند رساند. در شرایط حاضر فقط از این طریق است که می توان مردم بویژه جوانان خواهان آزادی و اختیار و کارگران و زحمتکشان را به حرکت واداشت و قدرت خلاقیت و ابتکار آنها را در تشکل یابی، سازمان دهی و هدفمند خواهی تقویت کرد و آگاهی اجتماعی راارتقا داد. گرچه چندان ضرورتی وجود ندارد! اما یعنی هیچ یک از طیف های مبارزه جوی اپوزیسیون یک عضو یا هوادارِ ِداوطلب در کشور ندارد تا با احتمال دستگیری (این دستگیری غیرقانونی و هزینه زاست) بعنوان نماینده نامزد تعیین شده در وزارت کشور حضور یابد و شانه به شانه جوانانِ ِبی ادعای درحبس مانده ی جنبش سبز از آنان درس ایستادگی بیاموزد. این داوطلب جوانی داده و پیری گرفته، بدون حساسیت ایده ئولوزیکی با رغبت ماموریت هریک از طیف های جمهوری خواه را می پذیرد.

* جنبش های اجتماعی و شیوه غالب مبارزه مردم قسمت یک و دو. اخبار روز
** در مقالات تشکیل مجلس شورای ملی به شکلی دیگر و با جزئیاتی بیشتر به راهکارهای عملیاتی این پیشنهاد پرداخته ام. اخبار روز بخش دوم و سوم.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست