سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

از "مرغ سحر" نی داود تا "مرغ سحر" معروفی
"نگاهی به زیبایی شناسی دریافت"


• نگاهی به فرم وساختار جدید "مرغ سحر" با تنظیم و ارکستراسیون معروفی بخوبی نشان می دهد که معروفی چگونه در نگاه خود به ملودی زیبای مرتضی نی داود توانسته است از یک سیاه قلم ساده به رنگ آمیزی باشکوهی دست بیابد که بجرات می توان گفت خود مرتضی خان نی داود نیز سپاسگزار او خواهد بود. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۰ ارديبهشت ۱٣۹۲ -  ٣۰ آوريل ۲۰۱٣


 یکی از مشکلات عمده ی فرهنگ ایران عدم آشنایی بخش قابل توجه ای از مردم نسبت به موسیقی هنری ایران است. از ویژ گی های بارز این عدم آشنایی آنست که در برخورد با یک اثر موسیقایی، توده ی مردم - که شامل بسیاری از روشنفکران نیز می شود – به جای آنکه با موسیقی رابطه ای داشته باشند به شعر آهنگ در چارچوب تصنیف توجه دارند. بدین معنا که در برخورد بااثر موسیقی تنها به شعر تصنیف دقت می کنند به نحوی که ملودی اثر در مرحله ی ثانوی قرار می گیرد. این موضوع حتی برای پاره ای از آنان که خود را در موسیقی صاحبنظر می دانند نیز صدق می کند. بگذارید با اشاره به نمونه ای این مطلب را روشن کنم.
چندی پیش کتابی با نام "هزار آوا" به قلم مرتضی حسین دهکردی بدستم رسید که بسیار تمیز و نفیس در آمریکا بچاپ رسیده است. بدون شک ایشان زحمت زیادی در تهیه مطالب کتاب کشیده اند که شایسته قدردانی است.   کتاب به شرح حال بسیاری از هنرمندان و نیز توصیف تصنیف های موسیقی ردیفی ایران می پردازد.
ضمن خواندن کتاب به بخشی که نویسنده به شرح تصنیف "مرغ سحر" اثر مرتضی نی داود با کلام ملک الشعرا بهارپرداخته بود رسیدم. دهکردی مینویسد:

"چند سال پیش دست اندر کاران هنری رژیم پیشین مرتکب خطا و اشتباه بزرگی شدند و بجای شعر مرغ سحر، شعر دیگری بر روی این آهنگ نهاده شد که با صدای پوران و عبدالوهاب شهیدی به صورت دو صدایی اجرا گردید. تغییر شعر بهار آنهم کلامی تا این حد فاخر و زیبا و پر مفهوم که براستی سند افتخار ملت ایران است، با انگیزه های سیاسی صورت گرفت که به هر روی امری غیر قابل دفاع و نابخشودنی است و هیچ کس نیز آنرا تحسین نکرد."

برخلاف برداشت نویسنده کتاب، نگاه من به این قطعه موسیقی که آقای دهکردی آنرا خطایی نابخشودنی می نامد کاملا متفاوت است. تنظیم بسیار زیبای جواد معروفی از آهنگ "مرغ سحر" که با ارکستر گلها اجرا شد به زیبایی قطعه آنچنان افزوده است که هیچ موسیقیدان صاحبنظری نمی تواند نسبت به آن بی تفاوت باقی بماند. این اختلاف نگاه در برخورد با یک اثر هنری به زیبایی شناسی دریافت بر می گردد که خود موضوع مهم و پیچیده ای است درفلسفه ی هنر.
سوال اینست که نگاه به یک اثر هنری چگونه باید باشد؟ آیا شکل و ساختار اثر جدا از نیت مولف (یا در این مورد مولفین) آن باید مد نظر قرار گیرد؟ آیا باید اثر را از زمینه های تاریخی و فرهنگی و یا شرایطی که اثردر آن شکل گرفته جدا کرد تا به گوهر درونی آن راه یافت؟ آیا در یک اثر هنری باید در پی بیان حقیقت بود؟ آیا در هنر باید بدنبال آفرینش معنا بود؟ آیا در رویارویی با هنر باید به سرچشمه ی اثر و نیت مولف توجه کرد؟ نقش مخاطب در درک اثر هنری چیست؟ این سوال ها و صدها سوال دیگر در بیان ماهیت اثر هنری وجود دارد که پاسخ به آنها هم دلپذیر و شیرین است و هم خارج از حیطه ی این مختصر.
اجازه دهید در اینجا به پاره ای از سر فصل های عمده ی این مبحث در رابطه با قطعه ی "مرغ سحر" اشاراتی داشته باشم. در آغاز باید به صراحت بگویم که قصدم صرفا نگاه به ملودی تصنیف "مرغ سحر" است و نه کلام آن. در عین حال باید روشن کنم که در این رابطه به هیچ وجه قصد پایین آوردن زحمات آقای دهکردی را ندارم و همانگونه که در آغاز سخن بدان اشاره رفت زحمات ایشان در خور ستایش می باشد.
نگاهی به فرم وساختار جدید "مرغ سحر" با تنظیم و ارکستراسیون معروفی بخوبی نشان می دهد که معروفی چگونه در نگاه خود به ملودی زیبای مرتضی نی داود توانسته است از یک سیاه قلم ساده به رنگ آمیزی باشکوهی دست بیابد که بجرات می توان گفت خود مرتضی خان نی داود نیز سپاسگزار او خواهد بود. به گفته ی روح اله‍ی خالقی، ساختار ملودیک آثارِ نی داود بسیار ساده و عاری ازهرگونه پیچیدگی های موسیقایی است. آین آثار در مدارس و هنرستان های موسیقی جزو نخستین درس هایی است که هنرجویان در دوره های مقدماتی توانایی اجرای آنرا دارند. با توجه به این ویژه گی آثار نی داود، قطعه ی "مرغ سحر" دارای ساختار بسیار سهل و ممتنع ای است که با ردیف ماهور رابطه ی تنگاتنگ دارد. این قطعه با "درآمد" شروع میشود، سپس گذاری دارد با اندکی تنوع به گوشه های "گشایش"، کم و بیش "خسروانی"، "دلکش" و سرانجام "فرود" به ماهور. جمله بندی ها وعبارات در سطح موسیقی فولکلوریک ساخته شده و پاره ای از پاساژ ها تا حدی تکراری است.
در فلسفه ی هنر به کرات به مباحثی بر می خوریم که به نقش هنرمند در آفر ینش زیبایی می پردازد. بر این اساس، فرجام و غایت نهایی هنر آفرینش زیبایی و والایی قلمداد شده نه ایجاد معنا، بدین معنی که آفرینش معنا در قلمرو دانش است و کار دانشمند. پرسش اینجاست که آیا جواد معروفی توانسته است به زیبایی "مرغ سحر" بیافزاید؟ آیا او موفق بوده تا این زیبایی اولیه را به تعالی برساند؟ بنظر من او نه تنها در این کار موفق بوده، بلکه با نگاه تازه ی خود شاهکاری والا آفریده است، چرا که زیبایی محدود است و والایی شگفت آور و نامحدود.
موسیقی بر خلاف شعر سوی به دلالت های معنایی - آنسان که در کلام انتظارش را داریم - ندارد. گوهر آن دست نایافتنی است.    این امر نباید به بی معنا بودن موسیقی تلقی شود چرا که معنای آن در نظمی است که خود می آفریند. موسیقی برخلاف شعر، چیزی خارج از خود را تعریف نمی کند. در نهایت شگفت انگیز است و درک آن فراحسی و رازش کشف ناشدنی، بطریقی که معنا در آن همواره به تاخیر می افتد. بگذارید از افلاطون نقل قولی داشته باشم:

"موسیقی یک ناموس اخلاقی است که روح به جهانیان، بال به تفکر، و جهش به تخیل، ربایش به غم وشادی و حیات به همه چیز می بخشد. جوهر نظمی است که خود برقرار می کند و تعالی آن به سوی هر چیزی است که نیک و درست وزیباست. بنابراین با این که نامریی است، شکلی خیره کننده، هوس انگیز و جاودان است."

ملودی مرتضی نی داود می تواند لایه های معنایی بیشماری داشته باشد. بعبارت دیگر، بی نهایت کلام می توان بر روی آن بنا نهاد. کلیه ی اشعاری که با شکل عروضی "مفتعلن فاعلاتن" هم وزن باشد را می توان در ملودی آغازین آن جای داد همچون "مرغ سحر ناله سر کن" و یا "گوشه ی چشمی بما کن" و یا "غصه ی دیرین رها کن" و بسیاری دیگر.
افزون بر این، موسیقی "مرغ سحر" به خودی خود هیچ اشاره ی مشخصی به یک شیی و یا احساس ندارد. پس چگونه می توانیم تصور کنیم که نواختن قطعه تنها بوسیله ی مجموعه ای از سازها و بدون خواننده و کلام، دقیقا - که هیچ- بلکه احتمالا همان مفهومی را القا می کند که بازگو کننده ی آرزوی پرنده ای در رسیدن به سحرگاه و روشنی باشد. جالب اینجاست که در سرتاسر اثر نشانه ای که حاکی از حضور پرنده ای در صحنه باشد بگوش نمی رسد. ملودی قطعه بر اساس ساخته های مشابه در آن زمان بویژه با الهام از آثار عارف و درویش خان - که دومی استاد نی داود بود - شکل گرفته است.
لذت مخاطب از آهنگ "مرغ سحر" ناشی از عادت شنیداری است. تلاشی برای "آشنایی زدایی" که لازمه ی نوآوری و در حقیقت بچالش کشیدن افق انتظارهای دوران است در آن دیده نمیشود. دریافت ما نیز امروز بر اساس همین ویژه گی شکل می گیرد. سعی جواد معروفی در بهنگام کردن این قطعه با بکارگیری رنگمایه های متنوع، استفاده از ارتفاعات صوتی گوناگون و صداهای پر حس و غنی، معرفی دینامیک های آگاهانه، و بالاخره بهره گیری از سازهای بم چون ویلن سل و کنترباس که به یاس و اندوه حاکم بر ساختار ملودیک می افزاید تلاشی است ارجمند که متاسفانه از دید جامعه و حتی پاره ای ار صاحبنظران موسیقی نیز بدور مانده است. بعلاوه، استفاده ی معروفی از دو خواننده ی زن و مرد زیبایی اثر را دوچندان کرده است، زیرا تنوع آوازی در آن که بسیار هوشمندانه صورت گرفته اجرای گوشه های پیش از "دلکش" را به خواننده ی مرد واگذار می کند، حال آنکه گو شه ی فوق را که به صدایی حول و حوش "متسو سوپرانو" نیاز دارد به خواننده ی زن می سپارد.
در حالیکه "مرغ سحر" نی داود با آثار مشابه زمان او قابل سنجش است، "مرغ سحر" معروفی بنیان موسیقی مدرن ایران را می ریزد. در ملودی نی داود ما با گسترش سنت تک نوازی به گروه نوازی بدون اعتنا به تکنیک های ارکستراسیون روبرو هستیم. این شیوه¬ی متداولِ در زمانِ قاجار و دورانِ مشروطیت تا امروز نیز تا اندازه¬ای به قوّتِ خود باقی است. سازها همگی بدونِ توجه به تمبر (رنگِ صوتی) شان یک ملودی خاص را دنبال می¬کنند. حتّی هنگامی که خواننده می¬خواند نیز سازها فراز و نشیبِ کلام را در قالبِ تصنیف به همان صورتِ اصلی تقلید می¬کنند. پیوستگی رتیم و ملودی کاملاً وجود دارد، امّا یکنواخت است. تغییرهای دینامیکی و سنکُپ¬های ناگهانی در قطعه دیده نمی¬شود.
در این گونه آثار بافتِ موسیقی مونوفونیک (یک صدایی) است. ملودی¬ها گاه از تنوّع برخوردارند، امّا در چارچوبِ یک رتیم ثابت که به ندرت تغییر می¬کند، حرکت می¬¬کنند. این موسیقی اکثراً دنباله روِ خواننده است. در چنین صورتی دگرگونی-های حالتِ کلام تضادهای موسیقایی را ایجاد می¬کند. امّا میانِ ملودی و کلام رابطه¬ای اورگانیک و ماهوی وجود ندارد. موسیقی سنّتِ ردیف نوازی را دنبال می¬کند به این ترتیب ملوودهای گاه در پاره¬ای از گوشه¬ها با همان بافت و ردیف در آغازِ قطعه تکرار می¬شوند.
در قدیم تصنیف سازانی چون عارف و شیدا که خود موسیقی و کلام را همزمان می¬ساختند، نوعی همخوانی میانِ سه رُکنِ اساسی تصنیف، یعنی ملودی، کلام، و رتیم وجود داشت امّا بعدها که آهنگسازان از ترانه سرایان جدا شدند، شکافی میانِ حرکتِ ملودی و رتیم به وجود آمد. در این موارد رتیم تابعِ نوساناتِ کلام است و تغییراتِ تونالیته¬ی قطعه نیز تابعِ حرکت به گوشه¬های مختلفِ ردیف است.   
اما در تنظیم معروفی با شیوه های تازه آهنگسازی مانند هارمونی، کنترپوئن، کانون، و مُدولاسیون سروکار داریم. رویارویی ما باملودی نی داود با ادراکی حسی توام است. در برخورد با تنظیم معروفی از قطعه، اما ما با تاویلی اندیشه گون روبرو هستیم.
پیش از این اشاره شد که ترکیبات متفاوت شعری را می توان بر ملودی "مرغ سحر" پیاده کرد. بنابراین، اگر ما به تعبیری مشخص از قطعه – یعنی تنها به "مرغ سحر ناله سر کن" –بسنده کنیم آنگاه با مشکل محدود کردن و کاهش ملودی به یک معنای ثابت روبرو خواهیم بود. بعبارت دیگر، ما ملودی نی داود را در یک معنا زندانی کرده ایم.
اگر چون کانت بپذیریم هنر ماهیتی غیر مفهومی دارد بطوریکه نمی توان پیچیدگی اثر هنری را به گزاره های منطقی کاهش داد، دیگر تقلیل "مرغ سحر" به مفهومی مشخص - تا حد یک بیانیه ی سیاسی صرف- دوری محض از شکل زیبا شناسانه ی هنری خواهد بود. در حقیقت، اثر هنری از شگردهای درونی خود تهی می شود و جوهر دست نیافتنی اش تا حد بیان روزانه ی وقایع کاهش می یابد. در چنین حالتی مخاطب هنری خلع سلاح شده است، چرا که رابطه ی دیالکتیکی او با اثر از بین خواهد رفت. مخاطب در برابر گزاره ای قرار دارد که تا حد کاربرد روزانه ی زبان تقلیل یافته است و این همان ابزاری شدن زبان برای بیان یک مفهوم سیاسی خاص است، هرچند با هدفی آرمانگرا و متعالی.
تصّرفِ معروفی در ملودی نی داود به اعتلای شکل و ساختار اثر می انجامد تا جایی که گستره ی تاویلی ملودی را افزایش می دهد. اینکار تنها با آشنایی زدایی، یعنی نامتعارف کردن ملودی از طریق کاربرد شگردهای موسیقایی جدید و تازه ممکن می شود که اثر را به پدیده ای ناب تبدیل می کند. و این چیزی است که آنرا دشوار کردن ادراک بیان کارکرد زیباشناسانه می خوانیم. و باز خوب می دانیم که موضوعیت در هنر اهمیت چندانی ندارد، مهم تجربه ی هنری بودن موضوع است. بعبارت دیگر، آنچه که در "مرغ سحر" اهمیت دارد هنری کردن مفهوم "مرغ سحر" است نه آنچه که به بیان می آید.
جواد معروفی در تنظیم "مرغ سحر" با بهره گیری از شگرد های نوین موسیقایی عادت های شنیداری را از میان می برد. او به "بیگانه سازی" می پردازد تا به قدرت تاویلی مخاطب بال و پر دهد که بتواند در رویکرد به افق انتظار های دوران خویش به ادراکی فراحسی از اثر دست یابد، تاویلی اندیشه گون.
لذت ناشی از آشنایی شنیداری لذتی است غریزی و سطحی و نه آگاهانه و متعالی. ادراک حسی زمانی گسترش می یابد که با تحریک حس کنجکاوی در مخاطب همراه باشد. حافظ می گوید تنها اهل اشارت می دانند که چه می گویم. او به شعور مخاطب خویش صمیمانه باور دارد. یک مفهوم ساده گرا قدرت فکری و تخیل را از مخاطب می گیرد و باین ترتیب او را با سایر مخاطب ها در یک فکر و اندیشه ی ثابت محبوس می کند. مخاطب خلاقیت خود را در رابطه ی دیالکتیکی با اثر از دست می دهد و مطیع بیان ایدئولوژیک اثر می شود و بدین سان آزادی خود را پایمال می کند. این همان اتفاقی است که از نظر آدورنو در غرب، بویژه در آمریکا اتفاق افتاده است.   آدورنو بر این باور است که نه تنها ایدیولوژی ها، بلکه سلیقه ها و برداشت ها نیزدر جهان یکدست شده است.
متاسفانه در جامعه ی امروز ایران آنچه را که موسیقی هنری ناب می نامیم در تبعید است. تنها آهنگ هایی با اقبال توده ی مردم – حتی گاهی روشنفکران - همراه است که عمدتا از شگرد ها و عناصر ساختاری مطلوب تهی و در سطح نازلی از شکل های هنری قرار دارد. این آثار بخاطر قطعه شعری باصطلاح سیاسی و یا اجتماعی – آنهم نه با کیفیتی مناسب – بر سر زبان ها می افتند و مولفین آنان از شناخت اندک مردم در زمینه ی موسیقی سواستفاده می کنند به طریقی که تشخیص سره از ناسره در این آشفته بازار کار دشواری است. با امید آنکه بتوانیم موسیقی ردیفی ایران را که ماه گذشته در میراث فرهنگی جهان ثبت شده را پاس نهیم و به مردم سرزمین خود بیشتر بشناسانیم.
اشبرن – ویرجینیای شمالی
آوریل ۲۰۱٣
   

 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست