با این بیراهه رفتن و اجحاف در حق ادبیات،
مگر ما مستحق جهانی شدنیم؟! (بخش ۱)
عرفان قانعی فرد
•
ارائه ترجمه تکراری صرفا به هوس دوباره نویسی کردن و آنگاه زبان ندانستن و اسم خود را مترجم دانستن؛ نوعی بیماری است که در برخی از نویسندگان ما طی دو دهه اخیر رواج یافته است. ترجمه تکراری کردن از یک اثر واجب است؛ اما به شرطی که زبان نو، سبک دقیق و نزدیک و فهم بهتر از آن اثر ارائه شود
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۶ شهريور ۱٣٨۵ -
۲٨ اوت ۲۰۰۶
توضیح : سعی دارم در چند نوشته سریالی ، آنچه که دغدغه های واقعی و پرسش های ذهنی کنش گران عالم ادبیات و تفکر معاصر ایران است را بازگو کنم تا که شاید اهل هنر و ادب داخل و خارج از ایران بدانند با این دغدغه ها چگونه باید رفتار کرد و چاره ای اندیشید و راهکاری را آزمود....
----------------------
۱. از سالهای ۱۲۹۰ تا ۱٣٣۰، تاثیر و حضور نسل دوم مترجمان ادبی درایران امری بدیهی و روشن است . ترجمه درحوزه ادبیات دو گروه ظهور کردند ، گروهی به پرورش زبان فارسی کمک کردند و گروهی به تخریب زبان فارسی پرداختند ، اما درگروه اول یعنی پرورش دهندگان غنای زبانی، افرادی حضور داشتند که اثرشان تاثیر به سزایی در رشد نوشتار، سبک ، نظام ترتیب لغوی و تصویر سازی ، توصیف زبانی و... داشت در گروه دوم هم، افرادی بودند که زبانشنان - چه مبدا، چه مقصد و یا هر دو- خوب نبود و ترجمه ای سراپا غلط بود یا ملغمه ای بی معنا و پرابهام به خواننده عرضه می کردند و البته این خرابکاری ، مایه تشویق و ترغیب مترجمان دیگر شد که به ترجمه مجدد و ارائه کاری بهتر ازمترجم قبلی بپردازند و گاه در مقایسه ترجمه ها، تفاوت های حیرت انگیز به چشم می خورد که فتح بابی برای نقد ترجمه در ایران شد.
۲. مترجمان باید به زبانی که ترجمه می کنند آگاه باشند ، تا ترجمه اعتبار داشته باشد و البته نسل دوم مترجمان ادبی ایران، زحمت وافری را در ترجمه آثار مدرن و کلاسیک ادبی خصوصا رمان و داستان کوتاه متقبل شدند. در آن هنگام ترجمه از آثار نویسندگان مطرح آمریکا، انگلستان، روسیه و فرانسه با حرص و ولع خاص صورت گرفت و هر کدام از مترجمان به نوعی بنا به برهوت اندیشه یا عدم وجود آثار ارضا کننده فکری ، سعی درمعرفی آثار ادبی داشتند و از این لحاظ هر کدام به نحوی پیشتاز، پیشگام و پیش قراول ارائه و معرفی آثار بخشی از ادبیات می شدند ؛ چون اولین مترجمانی بودن که مثلا بنا به تشابه تفکر " فاکنر" را ترجمه کرده بودند و یا چهره اشتاین بک را معرفی می کردند و... و شاید ترجمه آن آثار باعث رشد و تحرک ادبیات معاصر ایران - به ویزه ادبیات داستانی - شد.
٣. آشنایی با محیط ، تصویر سازی، زبان ، سبک ، آرایش واژگانی، چهره پردازی و شخصیت پردازی نویسندگان تازه معرفی شده موجب تقلید و پیروی نویسندگان ایرانی شد، تا از خلوت کده زبان سنتی نوشتار بیرون آیند و سبک جدید را کم کم تجربه و از ابزارهای زبانی جدید استفاده نمایند و درست آغاز فعالیت نسل دوم مترجمان ایرانی ، مصادف شد با تحول زبان انگلیسی درجهان، ساده شدن سبک ادبیات انگلیس و آمریکا که تاثیر زیادی را بر ادبیات دیگر کشورهای جهان گذاشت ، هر چند اکثر مترجمان نسل دوم ایرانی، دانش آموخته زبان فرانسه بودند و یا به عبارت مصطلح ، زبان روشنفکری ایران همان فرانسه بود و پیشرو ها گام درراه آموختن زبان انگلیسی نهادند.
۴. البته تاثیر ترجمه چنان شد که دیگر مخفی کاری فایده ای نداشت ؛ و اکثر نویسندگان ادبیات ما، در این موج گرفتار شدند، از هدایت و صادق چوبک تا ابراهیم گلستان و دیگران ، مثلا نویسنده آمریکایی " آلبرت مالت" که چپ کمونیست بود، داستانی داشت که بعدها چوبک از آن صحنه ها چنان تقلید کرد که حیرت آور بود ؛ نه تنها فضا، بلکه دیالوگ ها هم عینا کپی شده بود ... و شاید چاره ای نداشت ، زیرا موج هجوم زبان نو همه ساخت های سنتی را به هم ریخته بود. آندرسن، همینگوی ، فاکنر و... در ادبیات ما تاثیر گذاشتند، و نویسندگان ما وادار شدند که یا زبان یاد بگیرند و خود پیمودن گلگشت را بیازمایند و یا از دریجه ترجمه ؛ باغ و تماشاگه جدید را نظاره کنند....چوبک ، گلستان، جمالزاده، هدایت و... هر کدام به طریقی یا زبان آموختن را آغازیدند و به مطالعه آثار خارجی به زبان اصلی پرداختند و یا مانند برخی دیگر زبان نمی دانستند و با تظاهر به ترجمه ، سعی بر عقب نماندن از قافله داشتند ، این نوع کار قطعا کشف و خلاقیتی در پی نداشت.
۵. ارائه ترجمه تکراری صرفا به هوس دوباره نویسی کردن و آنگاه زبان ندانستن و اسم خود را مترجم دانستن ؛ نوعی بیماری است که در برخی از نویسندگان ما طی دو دهه اخیر رواج یافته است: ترجمه تکراری کردن از یک اثر واجب است ؛ اما به شرطی که زبان نو، سبک دقیق و نزدیک و فهم بهتر از آن اثر ارائه شود ؛ اکثر مترجمان بزرگ و تاثیرگذار نسل دوم و سوم ترجمه تکراری داشته اند ؛ اما هر ترجمه ای با دیگری تفاوت دارد و در آن هنرنمایی مترجم عیان است .اگر شاهرخ مسکوب اثری راترجمه می کرد یا عبدالرحیم احدی، یا قاضی یا به آذین و یاشاملو، از نویسندگانی مانند اشتاین بک ، برشت ، تولستوی و... اثری را ترجمه می کردند؛ عاشق ادبیات بردند، زبان می دانستند و هنر زبانی خود را به جامعه عرضه می کردند، اگر هم اثرکسی را هضم نمی کردند ، دست به ترجمه آن نمی زدند، ولی با فکر آن نویسنده همخوانی داشتند ، هر چند کسانی مانند به آذین و دیگران ، آنچنان در حصار و چهارچوب فکری خود مانده بودند که نحوه تفکرشان اجازه نو گرایی نمی داد، به قول خودشان نسل آرامانگرا بودند ؛ اما از اواسط دهه ٣۰ تا اواخر دهه ۴۰، سیل ترجمه و عکس العمل جامعه کتابخوان با جامعه ادبی ایران و بالطبع فرهنگ نوشتاری ایران را متحول کرد و دهه ۴۰ پربارترین دهه ادبیات معاصر ایران بود، هر چند رواج افراطی پوچی گرایی تحت تاثیر فلسفه اگزیستانسیالیسم ، خیلی از ابتکارهای ناب را از بین برد
۶. تاثیر ترجمه ادبی به حدی بود که اکثر آثار ادبی قابل تامل و معاصر ایران بر موازات همان رشد ترجمه ادبی انتشار یافت ، بوف کور، شوهر آهوخانم ، شازده احتجاب ، همسایه ها، کلیدر و ... از سالهای ۱۲۹۰ تا ۱٣٣۰، تاثیر و حضور نسل دوم مترجمان ادبی درایران امری بدیهی و روشن است . ترجمه درحوزه ادبیات دو گروه ظهور کردند ، گروهی به پرورش زبان فارسی کمک کردند و گروهی به تخریب زبان فارسی پرداختند ، اما درگروه اول یعنی پرورش دهندگان غنای زبانی، افرادی حضور داشتند که اثرشان تاثیر به سزایی در رشد نوشتار، سبک ، نظام ترتیب لغوی و تصویر سازی ، توصیف زبانی و... داشت .
۷. امروزه در ایران، بلبشوی کتابسازی و حساسیت نشان دادن برخی دستگاه های ناظر به کلمات بی معنی ، و سنتی بودن سیستم دانشگاهی و شاید هم مشغله زندگی و تامین معاش ، فرصتی به اهل ادب نمی دهد تا نقد کنند ، درحالی که اگر نوآوری و خلاقیت و عدم خود تکراری و اراده رشد باشد ؛ دیگر نیازی به این اتلاف وقت نیست ؛ آن وقت است که باید کلاه خود را قاضی کرد و پرسید؛ جز خود چه کسی در حق ادبیات ما اجحاف کرده که درصحنه ادبیات جهان حرفی نو برای گفتن نداریم ، با این سهل انگاری و بیراهه رفتن ها، مگر ما مستحق جهانی شدنیم؟!
٨. راستی از خود پرسیده ایم، چرا جمالزاده و چوبک سالها در اروپا زندگی می کنند اما جهانی نمی شوند ، اما وقتی کوندرا از چک به فرانسه می رود ؛ چنین مشهور می شود ؟ هر چند نسل دوم و سوم داستان نویسان و شاعران ما هم راه غرب پیمودند وماندند ، اما چه شد که با وجود ترجمه آثارشان به انگلیسی و آلمانی و فرانسه ؛ شفافیت زبانی و پردازش ذهنی آنان از جهانی شدن بازماند ؟ و امروزه هم دیگر تکاپویی جدی در ترجمه آثارمان به زبان دیگر وجود ندارد.
وبلاگ قانعی فرد :
http://www.erphaneqaneeifard.blogfa.com
|