یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

ریشه‌های بحران فعلی همان است که مارکس می گفت
گفتگوی روزنامه ی اعتماد با محمد مالجو


• در روزهای پایانی سال نود و یک کتابی روی پیشخوان کتاب فروشی‌ها آمد به نام «دگرگونی بزرگ: خاستگاه‌های سیاسی و اقتصادی روزگار ما» اثری کلاسیک و برجسته در اقتصاد، اثر کارل پولانی اقتصاد دان برجسته مجار با ترجمه محمد مالجو. این گفتگو به مناسبت ترجمه ی این کتاب است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۷ ارديبهشت ۱٣۹۲ -  ۷ می ۲۰۱٣


اعتماد - محسن آزموده: جهان به سختی با یک بحران اقتصادی دست و پنجه نرم می‌کند و لزوم تحلیل آنچه بر سر اقتصاد دولت-ملت‌ها و در نهایت معیشت انسان‌ها می‌آید، ضروری است. در روزهای پایانی سال نود و یک کتابی روی پیشخوان کتاب فروشی‌ها آمد که در‌‌ های و هوی «شب عید» کمتر به آن توجه شد: «دگرگونی بزرگ: خاستگاه‌های سیاسی و اقتصادی روزگار ما» اثری کلاسیک و برجسته در اقتصاد، اثر کارل پولانی (۱۹۶۴-۱٨٨۶) اقتصاد دان برجسته مجار با ترجمه محمد مالجو. کتاب اگرچه بیش از نیم سده پیش و در پاسخ به بحران اقتصادی دهه ۱۹٣۰ نگاشته شده، اما چنان که دکترمالجو تاکید می‌کند، استدلال‌های پولانی به ویژه در شرایط بحرانی فعلی همچنان پابرجا هستند و از منظر او می‌توان به شیوه‌یی بنیادین، خاستگاه و ریشه بحران‌های اخیر را فهمید. به همین منظور گفت‌وگویی صورت دادیم با مترجم این اثر. محمد مالجو دانش‌آموخته اقتصاد در ایران و موقتا پژوهشگر میهمان در مدرسه مطالعات شرقی وآفریقایی در دانشگاه لندن است. وی در میان اقتصاددانان ایرانی به نقدهای جدی و موثرش بر اقتصاد لیبرال شناخته شده است و آثاری چون «هواهای نفسانی و منافع» (آلبرت هیرشمن)، «خطابه ارتجاع» (آلبرت هیرشمن) و «خروج، اعتراض و وفاداری» (آلبرت هیرشمن) را ترجمه کرده است:


کتاب «دگرگونی بزرگ: خاستگاه‌های سیاسی و اقتصادی روزگار ما» اثری کلاسیک در حوزه اقتصاد و مهم‌ترین کتاب کارل پولانی، اقتصاددان برجسته مجار است و این هر دو می‌توانند دلایلی کافی و قانع‌کننده برای ترجمه آن توسط شما باشد، اما می‌خواستم بدانم که غیر از این دو انگیزه آیا دلیل دیگری هم بود که شما از میان آثار کلاسیک اقتصاددانان بزرگ به سراغ این کتاب رفتید؟

پولانی در سنت سوسیالیستی اصولا خبط بزرگی مرتکب شده بود. نظریه ارزش مبتنی بر کار به روایت مارکس را که از برجسته‌ترین یافته‌های اندیشه اجتماعی مدرن است مردود می‌دانست. بنابراین، در تاسیس دستگاه فکری خویش نمی‌توانست از مبانی فکری عظیمی که مارکس در کتاب دوران‌ساز «سرمایه» بنیان نهاده بود بهره ببرد. اما جالب این است که این خبط بزرگ به نتیجه‌یی میمون منتهی شد. پولانی با بازگشت به دست نوشته‌های پاریس متعلق به مارکس توانسته بود کمابیش همان اهداف مارکسی را با دستگاه فکری کاملا متمایزی دنبال کند و از این رهگذر به غنای بیش از پیش سنت سوسیالیستی یاری برساند. آشنایی خوانندگان فارسی زبان با این رگه از تفکر سوسیالیستی و مولفه‌هایش چه بسا مهم‌ترین انگیزه‌ام در ترجمه این اثر بوده باشد. وانگهی دورانی که ما سپری می‌کنیم از جهات قابل توجهی با عصری که پولانی درباره‌اش قلم می‌زد شبیه است. امروز اقتصاد جهانی کماکان با بحران اقتصادی شدیدی دست به گریبان است. بازارهای بورس کمابیش در وضعیت رکود به سر می‌برند اما رونق گهگاهی شان نیز برای رونق بخشی به بخش حقیقی اقتصاد کفایت نمی‌کند. حجم تجارت و سرمایه‌گذاری و تولید و اشتغال در مجموع رو به افزایش نیست. مهم‌ترین پول جهانی یعنی دلار کماکان با افت شدیدی در ارزش خود مواجه است و جهان در حال حرکت به سوی اقتصاد جهانی چندارزی است. نشانه‌های فراوانی هست مبنی بر اینکه قدرت ژئوپولتیک ایالات متحده رو به افول گذاشته است. کسانی از این احتمال قوی حرف می‌زنند که سرکردگی جهانی در حوزه اقتصادی به تدریج دارد از امریکا و اروپا به کشورهای شرق آسیا و خصوصا چین منتقل می‌شود. بلوک‌های ژئوپولتیک جدیدی با محوریت‌های غیرامریکایی در شرف شکل‌گیری و تقویت هستند. بدهی‌های ملی برخی کشورهای اروپایی از مرز بحران گذشته و ثبات دولت‌ها در یونان و ایتالیا و اسپانیا و پرتغال و قبرس را سخت در بوته تردید نهاده است. به نظر می‌رسد شکل نولیبرالی نظام سرمایه با شکستی قطعی مواجه شده باشد. بااین حال، هژمونی تفکر نولیبرال کماکان برقرار است. نیروهای راست افراطی کماکان برای کوتاه‌مدت بر همان نسخه‌های اقتصادی سابق خودشان اصرار می‌ورزند و امر و ریاضت اقتصادی را توصیه می‌کنند. نیروهای سیاسی مترقی و طبقات مردمی در سراسر دنیا در برابر برنامه راست‌گرایانه ریاضت اقتصادی قد علم کرده‌اند. درون کشورها امواج اعتراضی به وضع موجود بسیار قوی است، یک نمونه‌اش همین جنبش اشغال وال استریت در امریکا و جنبش اشغال در سایر کشورهاست که البته به واسطه تاثیرپذیری بیش از اندازه از آفت روش‌های اتونومیستی و آنارشیستی و تکیه بیش از حد بر ارزش اعتراض افقی و شبکه‌سازی‌های اجتماعی عجالتا به گل نشسته است. در انگلستان نیز شورش‌های کور جوانان و تهی‌دستان شهری را دولت محافظه‌کار با همان خشونتی سرکوب کرد که حاکمان اقتدارگرای کشورهای عربی با مردمان معترض‌شان برخورد کردند. در اسراییل نیز طبقات مردمی بر ضد سیاست‌های رفاه ستیز کابینه سر به مقاومت گذاشته‌اند. دانشجویان در شیلی در برابر جهت‌گیری‌های نومحافظه‌کارانه در زمینه سیاست‌های آموزشی به شورش روی آورده‌اند. محیط زیست جهانی به مرحله بحران شدید گام نهاده است و در عین حال اقدامات موثری در دستور کار نیست تا بحران محیط زیستی مهار شود. برخی اقتصاددانان پیشاپیش زنگ خطر را برای کشورهای جنوب شرقی آسیا به صدا درآورده‌اند و پیش بینی کرده‌اند که بحرانی شبیه بحران مالی ۲۰۰٨ در کمین جنوب شرقی آسیا نشسته است. خاورمیانه دچار آشفتگی شدیدی است. سایه جنگ در برخی مناطق جهانی بسیار پررنگ است. علائمی از فاشیسم را در اینجا و آنجا می‌توان دید، گیرم نه در شکل و هیبتی که در نیمه اول سده بیستم تجلی یافت. زمزمه نیروهای چپ‌گرا از همه جای جهان شنیده می‌شود اما هماهنگی ضعیفی دارند و فاقد چشم‌انداز استراتژیک و بینش تاکتیکی روشن هستند. چپ جهانی به تدریج به این نتیجه رسیده است که مساله فقط این نیست که سرمایه داری باید پایان یابد یا خیر بلکه مساله این است که چه نوع سازماندهی اجتماعی باید در دستور کار قرار گیرد. وضعیت آینده میان مدت اصلا معلوم نیست. هنوز مشخص نیست نظم بعدی در سطوح گوناگون ملی و منطقه‌یی و بین‌المللی چه مشخصاتی خواهد داشت. این وضعیت دنیای امروز ما است. اینها را می‌گویم نه برای مرور وضع جهانی در موقعیت کنونی بلکه برای بازگویی این نکته که این وضعیت از جهات عدیده‌یی در دهه ۱۹٣۰ نیز که پولانی قلم می‌زد حاکم بود. برای فهم چرایی شکل‌گیری وضعیتی مشابه و چگونگی برون رفت از آن بود که پولانی مهم‌ترین اثر خویش را نگاشت. تامل در نحوه مواجهه یکی از برجسته‌ترین متفکران سوسیالیست عصر با مشکلاتی مشابه در دوران خویش نیز انگیزه دیگری برای اقدام به ترجمه کتاب پولانی بود.

پولانی کتاب را «طی جنگ جهانی دوم» نگاشته است و معتقد است که دگرگونی بزرگ به برآمدن «امپراتوری‌هایی برآمده از خون» می‌انجامد. تا چه اندازه می‌توان وقوع دو جنگ جهانی را ناشی از تغییرات نهادی که در قرن نوزدهم رخ داده و پولانی آن را توصیف کرده است، دانست؟

بگذارید چکیده‌یی به دست دهم از استخوانبندی اصلی تبیین پولانی که در خلال دو فصل آغازین کتاب تبلور یافته است. دو جنگ جهانی در نیمه اول سده بیستم اصولا بخشی از فروپاشی تمدن سده نوزدهمی بودند. پولانی می‌کوشید فروپاشی تمدن سده نوزدهمی را تبیین کند. از نگاه پولانی، تمدن سده نوزدهمی بر چهار نهاد استوار بود: نظام توازن قوا، نظام بین‌المللی پایه طلا، نظام بازار خودتنظیم‌گر، و دولت لیبرال. خاستگاه تمدن سده نوزدهمی را نظام بازار خودتنظیم‌گر شکل می‌داد. نظام پایه طلا صرفا تلاشی برای گسترش نظام بازار داخلی به پهنه بین‌المللی بود. نظام توازن قوا نیز نوعی روبنا بود که روی نظام پایه طلا بنا شده بود. دولت لیبرال هم خودش مخلوق بازار خودتنظیم‌گر بود. فروپاشی تمدن سده نوزدهمی هنگامی رخ داد که اقتصاد جهانی در دهه ۱۹٣۰ به تمامی فروریخت. مهم‌ترین محور‌های اقتصاد جهانی اواخر سده نوزدهمی عبارت بودند از تجارت آزاد و نظام پایه طلا. تجارت آزاد در دهه‌های اولیه سده بیستم تقریبا دیگر محلی از اعراب نداشت و نظام پایه طلا یگانه ستون برجای مانده اقتصاد جهانی بود. هنگامی که نظام پایه طلا نیز در دهه ۱۹٣۰ فروپاشید، دیگر تضمینی برای استمرار صلح نبود زیرا صلح محصول نظام توازن قوا بود و نظام توازن قوا هم به منزله یک روبنا روی نظام پایه طلا استوار شده بود. بنابراین به محض فروپاشی نظام پایه طلا تاثیرگذاری خیلی فوری بود و دوره صلح صدساله به سرعت به پایان رسید و جنگ‌های عمومی میان ابرقدرت‌ها درگرفت و تمدن سده نوزدهمی فروپاشید. فروپاشی نظام پایه طلای بین‌المللی در واقع حلقه مرئی میان فروپاشی اقتصاد جهانی که در آغاز سده بیستم شروع شده بود و دگرگونی کل تمدن سده نوزدهمی در دهه ۱۹٣۰ بود. بنابراین زمان فروپاشی ناگهانی تمدن سده نوزدهمی را فروپاشی نظام پایه طلا تعیین کرد اما فروپاشی تمدن سده نوزدهمی معلول فروپاشی نظام پایه طلا نبود. علت فروپاشی تمدن سده نوزدهمی عبارت بود از تلاش برای استقرار نظام بازار خودتنظیم گر. بنابراین، در تحلیل نهایی می‌توان گفت تلاش برای استقرار نوعی نظام سرمایه‌داری هار در سطوح گوناگون محلی و ملی و منطقه‌یی و جهانی بود که مسبب دو جنگ ویرانگر جهانی بود.

آیا می‌توان بحران مالی فعلی را با بحران اقتصادی ۱۹٣۰ مقایسه کرد و از تحلیل‌های پولانی درباره فک شدگی و حک شدگی استفاده کرد؟

ریشه‌های بحران فعلی و بحران دهه ۱۹٣۰ را باید نهایتا در تبیینی جست‌وجو کرد که مارکس از سازوکار سرمایه‌داری به دست می‌دهد. اما تبیین پولانی نیز به سهم خویش برجسته است. ریشه بحران اقتصادی اخیر عبارت بوده است از تلاش برای هر چه کالایی‌تر‌سازی کار و پول و طبیعت از جمله طی سه دهه اخیر. کالا عبارت است از چیزی که برای فروش در بازار و به هدف کسب سود تولید می‌شود. نولیبرالیسم به منزله مرحله متاخر تاریخ سرمایه‌داری طی سه دهه اخیر کوشیده است کار و پول و طبیعت را به این معنا هر چه کالایی‌تر سازد. ادامه حیاتش در گروی موفقیت در اجرای چنین پروژه‌یی بوده است. کمبود نیروی کار ارزان و مطیع از مهم‌ترین موانع انباشت سرمایه در دهه شصت میلادی بود. با کالایی‌تر ‌‌سازی کار در سه دهه اخیر عملا ارزان‌سازی و مطیع‌سازی نیروی کار در بازارهای کار به تحقق رسید. مشکل دهه شصت حل شده بود اما کاهش سهم نیروی کار در درآمد ملی طی سه دهه اخیر از جمله عواملی بود که از سویی بر حجم مازاد طبقه سرمایه‌دار افزوده بود و از دیگر سو نیز امکان سرمایه‌گذاری این حجم عظیم مازاد در بخش حقیقی اقتصاد را دشوار ساخته بود زیرا صاحبان نیروی کار که دستمزدهای حقیقی کمتری دریافت می‌کردند به قدر کفایت نمی‌توانستند تقاضای موثر در بازار کالاها و خدمات خلق کنند. به موازات حادث شدن مشکل جدید اما کالایی تر‌سازی پول و گسترش مالی گرایی هم مجرایی سودآور برای سرمایه‌گذاری مازاد در جایی غیر از بخش حقیقی اقتصاد تعبیه کرد و هم ابزاری برای گسترش تقاضای موثر در بخش حقیقی اقتصاد به مدد افزایش دیون خانوارها فراهم آورد. اما واردسازی مازادی فزاینده به چرخه اقتصادی در سه دهه اخیر همچنین در گرو کالایی‌تر ‌سازی عناصر گوناگون طبیعت نیز بود تا از افزایش بیش از پیش هزینه‌های تولید در کوتاه مدت ممانعت به عمل آید. تخریب بی‌سابقه محیط زیست در دهه‌های اخیر در اثر همین روند بوده است. ریشه مشکل را باید در آن نوع سازماندهی اجتماعی جست که کسب سود هر چه بیشتر را سرلوحه اهداف خویش قرار می‌دهد و می‌کوشد اقتصاد را از جامعه فک کند و از این رهگذر حیات اجتماعی را تحت‌الشعاع کسب سود در اقتصاد قرار دهد. مشکل را باید در منطق سرمایه جست. نظام سرمایه برای ادامه حیات خویش ناگزیر است کار و پول و طبیعت را هر چه کالایی‌تر سازد. اما نه کار اصلا کالاست، نه پول و نه طبیعت. هیچ یک از این سه عامل تولید اصلا کالا نیستند اما نظام سرمایه درباره شان دچار وهم کالاانگاری است. وهم کالاانگاری درباره این سه ناکالا سبب می‌شود ارزش مصرفی‌شان نابود شود. وهم کالاانگاری درباره کار باعث می‌شود ظرفیت تولیدی فعالیت‌های انسان رو به تباهی بگذارد. وهم کالاانگاری درباره پول باعث می‌شود از کارایی پول در نقش وسیله مبادله کاسته شود. نهایتا وهم کالاانگاری درباره طبیعت مسبب زوال محیط زیست انسان‌ها می‌شود. مقاومت‌هایی که در قالب جنبش‌های کارگری و اراده معطوف به اصلاح عملکرد سرمایه مالی و جنبش‌های محیط زیستی در سراسر جهان تبلور یافته است می‌کوشند اقتصاد را در جامعه حک کنند و حیات اجتماعی را از زیر سیطره حداکثرسازی سود در حوزه اقتصاد رهایی بخشند. از نگاه پولانی، نقطه عزیمت چنین مبارزه‌یی عبارت است از انحلال بازارهای کار و پول و طبیعت، چندان که چگونگی بهره‌گیری از این سه ناکالا را نه نیروهای کور بازار که بازتاب خواست اقلیت نخبگان بازاری است، بلکه اراده دموکراتیک جمهور مردم تعیین کند. این نظم تحقق نیافته جدید همان نظمی است که سوسیالیسم دموکراتیک به ما وعده می‌دهد.

پولانی دگرگونی بزرگ در سده نوزدهم را یک دگرگونی در اندیشه می‌داند (جدا کردن ذهنی اقتصاد از سایر مقولات اجتماعی در حالی که به عقیده او این فک‌شدگی ممکن نیست و نیروهای اجتماعی به مقاومت دست می‌زنند، مقاومت‌هایی که در مواردی به فاشیسم ختم می‌شود). این دگرگونی در اندیشه خود چه زمینه‌های مادی یا فکری‌ای داشت؟ آیا قائل شدن به این تقدم، در برابر آن آموزه معروف مارکسی که در تحلیل نهایی اقتصاد را زیربنا می‌داند نیست؟

با روایتی که از پولانی در متن پرسش تان به دست می‌دهید چندان موافق نیستم. یعنی قبول ندارم که دگرگونی بزرگ در سده نوزدهم را پولانی یک دگرگونی در اندیشه می‌داند. این روایت به گمانم نادرست است هرچند هم در یادداشتی که دوست عزیزم مراد ثقفی در مقام ناشر به کتاب فارسی افزوده و هم متاسفانه در شرحی که در جلد پشت کتاب درج شده آمده است. پولانی را در تحلیل نهایی عمیقا ماتریالیست می‌دانم. خودش در اواخر فصل دوم کتاب می‌نویسد: «خصوصیت تمدنی که فروپاشی‌اش را ما به عینه دیده‌ایم دقیقا این بود که بر پایه‌های اقتصادی اتکا داشت. حد سایر جامعه‌ها و سایر تمدن‌ها را نیز شرایط مادی هستی شان تعیین می‌کرد، خصلت مشترک همه حیات انسانی، باری، خصلت مشترک همه حیات، چه مذهبی و چه غیرمذهبی، چه ماده گرا و چه معناگرا. حد همه انواع جامعه‌ها را عوامل اقتصادی تعیین می‌کنند.» فراموش نکنیم ماتریالیسمی که خصوصا در خود مارکس می‌توان سراغ گرفت اصلا روایتی یک سویه نیست. مارکس فقط در تحلیل نهایی است که شرایط مادی هستی را تعیین‌کننده می‌داند. این مطلقا به معنای رابطه‌یی یک سویه میان به اصطلاح زیربنا و روبنا نیست. رابطه یک سویه در واقع مخلوق روایت‌های سطحی از مارکس است، چه در میان موافقانش و چه در جمع مخالفانش. البته که پولانی بر دگرگونی در ایده‌ها نیز تمرکز کرده است اما مراد از دگرگونی بزرگ در عنوان کتاب نه صرفا دگرگونی در ایده بلکه از آن مهم‌تر دگرگونی در خود سازماندهی اقتصادی و اجتماعی است. در چنین چارچوبی است که تاکید و تمرکز ستودنی پولانی بر دگرگونی در ایده‌ها هیچ مغایرتی با تعیین‌کنندگی نهایی اقتصادی ندارد.

شما در آغاز کتاب دو مقدمه روشنگر که به اهمیت کتاب پولانی برای امروز می‌پردازند (از پت دوین و از فرد بلاک) ترجمه کرده‌اید. اما در این مقدمه‌ها جز اشاره‌یی کوتاه، درباره نقدهایی که به ایده پولانی شده، نیامده است. حدود هفتاد سال از زمان چاپ کتاب پولانی می‌گذرد. در این سال‌ها ایده‌های او تا چه اندازه مورد چکش کاری قرار گرفته‌اند و کدام اندیشه‌هایش به وقوع پیوسته‌اند؟

اجازه دهید ابتدا درباره مقدمه‌هایی بگویم که در متن فارسی گنجانده شده‌اند. ویراست سال ۲۰۰۱ کتاب حاوی یک پیشگفتار به قلم جوزف استیگلیتز بود و یک مقدمه به قلم فرد بلاک. پیشگفتار استیگلیتز اصلا روایتی از اندیشه پولانی به دست می‌داد که بیشتر در خدمت پروژه سوسیال دموکرات‌های لیبرالی چون خود استیگلیتز قرار می‌گرفت و تصور می‌کنم از منظر تبیین آرای پولانی مطلقا فاقد ارزش باشد. بی‌هیچ تردیدی تصمیم گرفتم این پیشگفتار را در متن فارسی نگنجانم. با مقدمه فرد بلاک نیز از حیث برخی تفسیرهایی که از مهم‌ترین ارکان ایده پولانی به دست می‌داد چندان همدلی نداشتم اما چون در شرح زندگی و کارهای پولانی به نظرم می‌توانست به خواننده فارسی‌زبان تصویر نسبتا خوبی به دست دهد در متن فارسی نگه‌اش داشتم. ناهمدلی‌ام با روایتی که فرد بلاک از پولانی به دست می‌دهد مشخصا به تفسیری برمی‌شود که از مفهوم فک شدگی و پیامدهایش در دستگاه فکری پولانی عرضه می‌کند. بر طبق خوانش بلاک از پولانی، اقتصاد بازار همیشه کمابیش در جامعه حک شده است. این خوانش را بلاک طی بیست سال اخیر در قالب چند مقاله بسیار کلیدی با قوت صورتبندی کرده و در مقدمه‌اش بر ویراست جدید کتاب پولانی نیز مورد تاکید قرار داده است. بااین حال، میان پولانی شناسان مطلقا در این زمینه اتفاق نظر وجود ندارد. با دعوت از پت دوین در مقام مهم‌ترین متفکری که چنین خوانشی را به چالش کشیده برای نگارش پیشگفتار جدیدی بر ترجمه فارسی کتاب پولانی می‌خواستم خواننده متن فارسی را در جریان تنوع خوانش‌ها از کار پولانی قرار داده باشم. وانگهی، دوین در مقام یکی از برجسته‌ترین مارکسیست‌های معاصر اصولا تصویری رادیکال‌تر و واقع بینانه‌تر و شایسته‌تر از پولانی به دست می‌دهد که سبک مایگی‌های پیشگفتار محذوف استیگلیتز و رگه‌های میانه روتر اما غیرواقع بینانه‌تر مقدمه ولو ارزشمند بلاک را تعدیل می‌کند. آرای پولانی نیز مثل هر اندیشمند کلاسیک دیگری در گذر دهه‌ها بسیار بسط یافته و جرح و تعدیل شده است. چند محور در این میان برجسته‌تر هستند. نخستین محور عبارت است از مقایسه تطبیقی میان آرای پولانی در زمینه‌های گوناگون از سویی با آرای طیف گوناگونی از اندیشمندانی چون آدام اسمیت و کارل مارکس و لودویگ فون میزس و فریدریش هایک و یوزف شومپیتر و از دیگر سو با مکاتبی چون مارکسیسم و سوسیالیسم و مکتب تاریخی آلمان و نهادگرایی قدیم و مکتب اتریشی و اندیشه پست مدرن و غیره. مطالعات در این زمینه عمدتا در خدمت شناخت بهتر جایگاه پولانی در سیر تفکر اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و درک بهتر مناسبات این متفکر با سایر متفکران و مکاتب فکری بوده است. دومین محور عبارت است از بسط اندیشه پولانی مشخصا در حوزه انسان‌شناسی اقتصادی. معتقدم پولانی شخصا انسان شناس اقتصادی نبوده است اما خصوصا در پژوهش‌هایی که پس از جنگ جهانی دوم در دستور کار خویش قرار داد از داده‌هایی که انسان شناسان فراهم کرده بودند برای نظریه‌پردازی در این حوزه بسیار استفاده کرد. کانون توجه پولانی و مطالعاتی که در راستای اندیشه‌اش پس از او به عمل آمده به شناخت شیوه‌های گوناگون انتگراسیون در انواع کمونته‌های باستانی و ابتدایی معطوف بوده است. سومین محور عبارت است از بسط اندیشه پولانی خصوصا در حوزه جامعه‌شناسی اقتصادی. یکی از اصلی‌ترین هسته‌های جامعه‌شناسی اقتصادی نوین در دهه‌های اخیر همانا بحث حک شدگی و فک شدگی بوده است. طراح اصلی چنین بحثی پولانی بوده است در همین کتاب دگرگونی بزرگ و البته مخصوصا در آثاری که پس از جنگ جهانی دوم به دست خودش یا مبتنی بر درسگفتارهایش به کوشش شاگردانش منتشر شد. مارک گراناوتر، جامعه شناس شهیر امریکایی، با تکیه بر همین مفهوم در سال ۱۹٨۵ مقاله‌یی را منتشر کرد که نقطه عزیمت جامعه‌شناسی اقتصادی نوین به حساب می‌آید. از آن به بعد اصولا کمتر بحثی در این زمینه بدون ارجاع به پولانی به وقوع پیوسته است. چهارمین محور عبارت است از بسط اندیشه پولانی در حوزه تاریخ نگاری اقتصادی. کانون توجه پولانی در زمینه تاریخ‌نگاری اقتصادی بر شناخت مناسبات نظام اقتصادی با سایر سپهرهای حیات اجتماعی بوده است. مجموعه عظیم مطالعاتی که در راستای اندیشه پولانی در این محور به عمل آمده است بر تعیین جایگاه نظام اقتصادی در کلیت جامعه تمرکز دارد. پنجمین محور عبارت است از مجموعه مطالعاتی که درصدد گنجاندن مفاهیم و عناصری جدید در دستگاه فکری پولانی بوده‌اند. این مساعی بسیار متنوع است. اجازه بدهید فقط در یکی از موردها مثالی بزنم. از نگاه پولانی، کار و زمین و پول در حقیقت سه ناکالا هستند که نظام سرمایه داری به واسطه وهم کالاانگارانه‌اش مثل کالا تلقی شان می‌کند و ازاین رو در بازار برای کسب سود به فروش‌شان می‌گذارد. پولانی معتقد است این کالاهای موهوم در واقع عواملی ضروری برای تولید هستند اما وهم کالاانگاری باعث می‌شود که ارزش مصرفی‌شان در فرآیند تولید تدریجا رو به نابودی بگذارد. این تشخیص در واقع زیربنای اصلی دستگاه فکری پولانی را می‌سازد. مطالعات گسترده‌یی به عمل آمده تا نشان داده شود در عصر جدید می‌توان دانش را نیز در کنار کار و زمین و پول در حکم چهارمین کالای موهومی دانست. دانش نیز اگر کالا تلقی شود، کمااین که در دهه‌های اخیر به طرزی فزاینده چنین شده است، بدل به موضوع مالکیت فکری می‌شود با همه پیامدهای منفی و خطرناکی که برای نحوه تولید و توزیع دانش در جامعه پدید می‌آورد. با همین آورده تئوریک است که ایده‌های پولانی در قلمروهای جدیدی چون عصر اطلاعات و حقوق مالکیت فکری به ارکان اصلی مباحثات فکری جاری بدل شده است. ششمین محور عبارت است از مجموعه پژوهش‌هایی که مصادیق تاریخی و جغرافیایی آرای پولانی را در ادوار تاریخی گوناگون و در جغرافیاهای متفاوت در دستور مطالعه قرار داده‌اند. پولانی در کتاب دگرگونی بزرگ گرچه به تواریخ و جغرافیاهای گوناگون به وفور سرک می‌کشد اما کانون اصلی توجه‌اش عبارت است از تجربه اروپای سده‌های نوزدهم و بیستم عمدتا با تمرکز بر سطح تحلیل تاریخی. بخش عمده مطالعاتی که در این محور به عمل آمده در خدمت گسترش ابعاد تاریخی و جغرافیایی تزهای اصلی پولانی قرار دارند بس فراتر از جغرافیای اروپا و تاریخ سده‌های نوزدهم و بیستم. در مجموعه محورهای شش گانه‌یی که مورد اشاره قرار دادم پولانی در جایگاه یکی از نافذترین منتقدان لیبرالیسم اقتصادی و نولیبرالیسم امروزی قرار می‌گیرد که علاوه بر وجه سلبی، درباره وجوه ایجابی برای فراتررفتن از سرمایه داری و دستیابی به سوسیالیسم دموکراتیک نیز حرف‌ها برای گفتن دارد. بخش عمده‌یی از نقدهایی که در گذر زمان بر پولانی وارد آمده است طبیعتا از متن مکاتبی چون مکتب اتریشی و اقتصاد نئوکلاسیک و مکتب انتخاب عمومی و سایر ارکان اندیشه نومحافظه‌کاری در دهه‌های اخیر نشات گرفته است.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست