فمینیسم پدرسالارانه
اکبر کرمی
•
آزادی آزادی است و هیچ دریافت پیشینی جهان شمولی برای توضیح و توزیع آن وجود ندارد. بنیاد مناسبات انسانی، دست کم در جهان جدید و در سایه ی "ارج شناسی جدید" در توافقات دمکراتیک ما گذاشته می شود؛ در نتیجه باید از صورت بندی آزادی جنسی خوب و آزادی جنسی بد، برای همیشه وداع کرد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۷ ارديبهشت ۱٣۹۲ -
۷ می ۲۰۱٣
لاله حسین پور در یاداشتی با عنوان «یک زن تن فروش خوش بخت به من نشان دهید!» (۱) تلاش دارد نشان دهد هیچ راهی برای دفاع انسانی و فمینیستی از تن فروشی هم چون یک "کار و بار انسانی و شغل شریف وجود ندارد و تن فروشی به باور او با هر توضیح و توجیهی چیزی فراتر از نوعی برده داری جنسی و خشونت علیه زنان نیست.
با تصور و منطق او در مخالفت با هر کار سنگین و پرزحمتی (همانند کارگری) می توان پرسید "یک زحمت کش خوشبخت به من نشان دهید!" فقر این پرسش و پاسخ تنها در این سطح نمی ماند؛ چه، شما اگر بر فرض بتوانید هزار کارگر جنسی نسبتن خوشبخت و راضی را در برابر وی صف، تصویر و تصور کنید، او آسان و آسوده به شما خواهد گفت این ها تصور می کنند خوشبخت و راضی اند!
این آسودگی و آسان گیری در کجا ریشه دارد و در پی چیست؟
چرا او بر این باور است که «زنی که بدن خود را می فروشد، در نهان و در درون خود هیچ گاه احساس افتخار و خوش بختی نمی کند. شاید در یک مناظره تلویزیونی و در یک کشور اروپایی با افتخار اعلام کند که با تصمیم و اراده خود به این کار پرداخته است. اما وقتی با خود تنها می شود و زمانی که مجبور به تظاهر در مقابل مردی بیگانه می گردد که در ازای پول، تمایلات سکسی خود را به او تحمیل می کند، دیگر خنده از لبانش محو شده، چشم ها را می بندد و سعی می کند از بدن خود فرار کند تا آن لحظات بگذرند، تا بتواند با فشار آب داغ بر بدن خود بوی مرد را از خود دور کند.»
بین فروختن زور، مهارت، دانش، خبر، اطلاعات و هنر و فروختن تن و سکس چه تفاوتی هست و چرا برای مثال نمی توان همین ادعاها را در مورد هنرمندان سینما، نویسنده گان، خواننده گان و کارگران معدن یا شهرداری به کار برد؟ و مگر همه ی اشکال دیگر سکس از جمله "ازدواج ها" عاشقانه هستند؟
چرا به باور او «دردناک ترین سئوالی که می توان از]یک[ زن ]تن فروش[ پرسید، این است که آیا آرزو می کند دخترش نیز چنین "شغلی" را انتخاب کند؟» و چرا او حرفه های بسیار دیگری را که صاحبان آن ها ممکن است آرزو نکنند کودکان شان راه شان را ادامه دهند از قلم انداخته است؟
و تازه، این باورها و داوری ها برآمد کدام جست جوی آماری و تحقیقاتی است؟ و تفکیک سکس از دیگر امور انسانی آیا نماد نوعی سکس هراسی نیست؟ وجهی دردناک از "دگرهراسی" که اینجا دگرباشان جنسی را هدف سرکوب، سانسور و سکوت خود قرار داده است.
از کندوکاوهای روان کاوانه این باورها و داوری ها که (برای جامعه ی فارسی زبان ناشناخته و غیرقابل تحمل است) بگذریم، چرا برای نمونه لاله می تواند با درک نیازهای مالی، اجتماعی، اقتصادی و روانی زنان تن فروش به توجیه و توضیح تن فروشی هم چون آسیبی که باید تحمل شود نگاه کند و راه سرکوب زنان تن فروش را بربند، اما او نمی تواند به درک نیازهای زیستی، روانی و اجتماعی نیازمندان و خریداران سرویس های سکسی توقیق یابد و تلاش می کند با محکوم کردن آن ها و مضموم دانستن نیازشان، کارشان و خواست شان، راه سرکوب آن ها باز بگذارد؟ چرا او نمی خواهد به نیاز جنسی، هم چون هر نیاز انسانی دیگر احترام بگذارد و راه های رسیده گی و پاسخ گویی به آن را گونه گونه و گوناگون ببیند؟ چرا او نمی تواند تصور کند که به این بازار عرضه و تقاضا هم، همانند هر بازار آزاد دیگری می توان سر و سامان داد؟ ریشه ی این مدیریت مبتنی بر محدویت از کجاست و در پی چیست؟ چه انگیزه ای برخی از ما را وامی دارد در رسای قفل و بند زدن به دست، دهان و پای آدمی قلم فرسایی کنیم؟ این کینه ی کور به نیازهای سکسی از کجا برآمده و برآورنده ی چیست؟ آیا این دست تکاپوها ادامه ی صورت بندی کلاسیک از آدم و عالم نیست؟ عالم و آدم برین در برابر عالم و آدم خاکی؛ لاهوت در برابر ناسوت؛ روح در برابر تن؛ نیستی در برابر هستی. چه گونه می توان رگه های این نیست انگاری مزمن و بدخیم را از جان و جهان لاله ها گرفت و آن ها را در برابر آفتاب جهان های جدید قرار داد که تن و تنانه گی را در کانون انسان شناسی ها و جهان شناسی ها خود قرار داده است؟
اگر بخواهیم به زنی که «در یک مناظره تلویزیونی و در یک کشور اروپایی با افتخار اعلام ]می[کند که با تصمیم و اراده خود به این کار پرداخته است..» مشکوک باشیم، چرا نباید به خودمان و لاله مشکوک شویم؟ و در پایان چنین منطقی (که به هیچستان می رسد) چه کسی یا کسانی می توانند و باید این شک ها را بشورند و نقطه ی پایانی بر این گفت و گوهای بی پایان بگذارند؟ چه گونه می توان هسته ی سخت این پدرسالاری اخلاقی جدید را به به منتقدان قدیمی آزادی (آزادی جنسی بد) توضیح داد؟
اگر هسته ی سخت تمام باورها و داوری های ما نوعی مکانیسم دفاعی است، این باورها و داوری ها در پی دفاع از چه هستند؟ و به روان کاو چه می خواهند بگویند؟
به باور من ریشه ی این داوری های ناتمام و باورهای خام را باید در اخلاق و تلقی های پدرسالارانه ی سنتی، دینی یا حتا علمی از اخلاق جست و جو کرد؛ رگ و پی این گونه ی کم تر شناخته شده ی "انسان ستیزی" را باید در جهان شناسی ها و انسان شناسی های حاکم بر آن ها پی گیری کرد. وقتی پدیده ای دیرآشنا، همه گیر و پرطرفداری همانند تن فروشی با پدیده های عجیبی و غریبی هم چون «آدم خواری»، «قاچاق»، «شکنجه» و تمایل به «خورده شدن» مقایسه می شود بی هیچ توضیحی، آشکار است که ناخودآگاه ما، کاری به دست مان داده و کاسه ای زیز نیم کاسه است و گرنه نویسنده مجبور نمی شود با دعوت دیگران به "تعریف دوباره ی انسانیت" از چاله به چاه بیفتد و از یک گفت و گوی ساده (و به آسانی) قابل توافق، به گفت و گویی بی پایان و دشوار بغلطد.
تصور کنید با تعریف دوباره ی انسانیت، اگر بخواهیم خریداران و فروشنده گان سرویس های سکسی، هواداران، طرفداران و جریان های لیبرال موافق آن را از دایره ی انسانیت بیرون بگذاریم، چه فاجعه ای آفریده می شود! وقتی بی هیچ شرمی انسان ها (تنها به واسطه ی نیازها، امکانات و شرایط گوناگونی که تجربه می کنند) به انسان و ناانسان صورت بندی می شوند، باید پذیرفت که با فلسفه ای انسان ستیز رو به رو هستیم. فلسفه ای مخوف و موذی که تلاش دارد با چهره ای انسانی و انسان دوست، انسان ها را شقه شقه کند و بخشی از آن ها را از دایره ی انسانیت بیرون بگذارد.
دم خروس این ادعاهای انسان سوز را وقتی می توان آشکارید که مدعی توضیح دهد چه کسی یا کسانی قرار است انسانیت را بازتعریف کنند؟
تا جایی که من می فهمم انسانیت همان منحنی توزیع نرمال است؛ انسانیت (با همه ی کم و کاستی هایش) همان راهی است که پیموده شده است یا می شود و تاریخ کشدار و مصادیق بی شماری دارد که تاکنون در این کره ی خاکی زیسته اند یا می زیند؛ در نتیجه، تن فروشی به آسانی می تواند و باید هم چون هر امر انسانی دیگر (هرچند آسیب زا و آسیب خیز) ملاحظه شود و پدیده ی تن فروشی، تن فروشان و خریداران و واسطه های شان را باید در بازاری آزاد سر و سامان داد. هر گونه باز تعریفی از انسانیت، چنان چه بخواهد برخی از مصادیق را از گردونه ی گفت و گو و میز توافق بیرون بگذارد، هرچند ادعای انسان دوستی داشته باشد، برآمد نوعی انسان ستیزی است.
آزادی آزادی است و هیچ دریافت پیشینی جهان شمولی برای توضیح و توزیع آن وجود ندارد. بنیاد مناسبات انسانی، دست کم در جهان جدید و در سایه ی "ارج شناسی جدید" (۲) در توافقات دمکراتیک ما گذاشته می شود؛ در نتیجه باید از صورت بندی آزادی جنسی خوب و آزادی جنسی بد، برای همیشه وداع کرد. بد و خوب کردن آزادی ها بی هیچ تردیدی به بد و خوب کردن انسان ها و قلع و قمع آزادی ها و برابری ها می انجامد. باید از روابط انسانی قدیمی، هرمی، انحصاری، دایمی، یکنواخت، خطی و مالوف فاصله بگیریم و به روابط جدید، پخ شده، باز، پرشتاب، پرریسک و شبکه ای عادت کنیم. باید به جهان جدید عادت کنیم و روی پاهای خودمان بایستیم. باید باور کنیم «خدا مرده است» و ما به "جهان پس از اخلاق" (٣) پرتاب شده ایم.
پانویس ها
۱. www.akhbar-rooz.com
۲. www.akhbar-rooz.com
٣. zamaaneh.com
|