سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

کارگردانی با عکس هایش


ابوالفضل توسلی


• کیارستمی در فیلم هایش نیز چند لایه روایت می کند، در جایی دروغ و فریبکاری واقعیت شده و در جایی دیگر رویدادی مسلم رخ نداده و بجایش حادثه ای نامنتظره ما را شگفت زده می کند. نمونه نخست را «نمای نزدیک» به روشنی نشان می دهد. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۷ ارديبهشت ۱٣۹۲ -  ۷ می ۲۰۱٣


ردیف درختانی که ساقه های نحیفشان تا نیمه در برف فررفته حضور آفتاب را با سایه های کم رنگشان بر برف به نمایش می گذارند. در این عکس سایه های انبوه نخستین درخت بیننده را کمی شگفت زده می کند که چرا تنها اولین درخت در این ردیف سایه انبوهی دارد؟ با کمی دقت در عکس تشخیص منبع سایه آسان است. این ردیف درختان در دامنه تپه ای پر برف هستند. سایه ای که در پای اولین درخت می بینیم از درختی دیگرند که بیرون از چارچوب عکس و در بالای ردیف درختانی است که در عکس دیده می شوند.
کیارستمی با این عکس چه می خواهد بگوید؟ آیا می خواهد بگوید که واقعیت در برابر چشمان ما سایه ای بیش نیست و حقیقت "مجاز" و سایه ای دروغین است که اصل آن در جایی دیگر است؟ یا این عکس بیانگر آنست که بیننده جهان به دیدن سرسری پدیده ها بسنده نکند و دیدگان را همچنان بر دیده شده ها بدوزد تا حقیقتی دیگر بر دیدگانش آشکار شود؟ این عکس در نمایشگاه عکس های او نمونه ای از برداشت های او از چشمان دوربین عکاسی از جهان پیرامون ارائه می دهد: چند لایه و یا لایه لایه.

کیارستمی در فیلم هایش نیز چند لایه روایت می کند، در جایی دروغ و فریبکاری واقعیت شده و در جایی دیگر رویدادی مسلم رخ نداده و بجایش حادثه ای نامنتظره ما را شگفت زده می کند. نمونه نخست را «نمای نزدیک» به روشنی نشان می دهد. این فیلم که روایتی واقعی و مستند است داستان مرد جوانی را می گوید که خود را به جای کارگردان مخملباف به خانواده ای جا می زند تا چند روزی به خرج آنان کارگردان مشهوری را در زندگی بازی و یا زندگی کند. پس از رو شدن دست مرد جوان و انتشار این کلاهبرداری در رسانه ها کیارستمی به ملاقات مرد جوان در زندان رفته و روند دادرسی در دادگاه را نیز با اجازه از دادستان مستند می کند. بینندگان فیلم در سالن سینما شاهد حقیقت شدن یا به واقعیت بدل شدن یک رویا از راه ریا و دروغ هستند. زیرا آن مرد جوان کلاهبردار خود را به دروغ بجای مخملباف جا زده بود تا به آرزویش که بازی کردن نقش خودش در زندگی است برسد. او با گفتن این حرف در سالن دادگاه در حقیقت داشت نقش واقعی خود را بازی می کرد و کیارستمی نیز در همان صحنه دادگاه به او می گوید که به آرزویش رسیده است. در فیلم نمای نزدیک سینما واقعیت می شود و آرزوی یک مرد جوان را برآورده می کند، آرزویی که با یک دروغ آن هم بر پرده سینما با تصاویر مجازی به واقعیت بدل می شود و خود زندگی می شود.

نمونه دوم «باد ما را خواهد برد» است. در این فیلم تماشاگر از همان آغاز فیلم می بیند که مردی از تهران به دهی کوچک در کردستان می رود تا در آخرین لحظات زندگی در کنار مادربزرگ پیر و بیمار باشد. مرگ پیش اززن پیر اما جوانی عاشق را در اعماق زمین می بلعد.

آثار عکاسی کیارستمی را اکنون می توان در موزه ویسبادن (مرکز ایالت هسن آلمان) دید. کیارستمی در کنار عکس های سیاه سفید فیلمی نیز از "عکاسی" اش به نمایش می گذارد. در این "عکس" ها که حدود نیم ساعت بر پرده ای در گوشه ای از نمایشگاه نمایش داده می شوند، همان تصاویر آشنا از فیلم های اولیه کارگردان (زندگی و دیگر هیچ. طعم گیلاس) دو باره زنده می شوند. دوربین در این عکس ها یا به خودرویی می نگرد که در میان جاده ها روان است و یا از میان ماشین به بیرون و بیش از همه به راه می نگرد. سوژه اصلی عکس های متحرک او راه است. ماشینی بر کوره راهی در میان تپه ماهورها. در صحنه ای دیگر در راهی پوشیده از برف، سگی تنها در میان برف ها رو به دوربین و یا گریزان از آن. در عکس های کیارستمی جای انسان خالی است و تنها خود او بازیگر این نقش در این "عکس های متحرک" است. در این برداشت های سینما/عکاسی کیارستمی تنها را می بینیم که گاهی بسوی سگی رفته، دری را باز می کند و یا پشت دیواری از دیده پنهان می شود. در کنار این "عکس های" متحرک و بی حرکت سیاه و سفید عکس های رنگی او نیر در نمایشگاه هستند.

در عکس های رنگی او بیشتر حرکت و جنبش است که پیش از هر چیز بچشم می آید، زیرا بسیاری از این عکس ها از میان ماشین و پشت شیشه جلوی در هوای بارانی برداشته شده اند. این تصاویر بیش از آن که یک عکس باشند، تابلویی امپرسیونیستی و رنگین از جهان ارائه می دهند. رد و جای برف پاککن شیشه جلو خودرو که در عکس ها دیده می شود به این عکس ها جنبش و پویایی می دهد. البته نه شباهت عکس ها به نقاشی و نه جنبش در آن ها جای شگفتی دارد، زیرا از یک طرف کیارستمی نقاشی تحصیل کرده و از سوی دیگر او بیشتر کارگردان است و از هنر متحرک سینما می آید.

آن چه برگزاری این نمایشگاه را برجسته می کند، توجه به این واقعیت است که در کشور آلمان حتی کیارستمی کارگردان سینما چندان نام آشنایی نیست، چه برسد به کیارستمی عکاس آن هم در یک موزه هنری دولتی. شاید بتوان دلیل گمنام بودن نسبی کیارستمی را در فیلم های او یافت، زیرا نگاه آرام دوربین، پرهیز از هرگونه اکشن و احساسات تند، روایت ساده زندگی و بسیاری افکت های دیگر در مقایسه با فیلم های محبوب اروپایی ها می تواند دلیلی باشد که تماشاگران آلمانی را جذب نمی کند. سنجش ذائقه اروپایی در باره کیارستمی چیز دیگری می گوید که در آلمان دیده نمی شود، زیرا در کشورهای لاتین زبان اروپایی و حتی انگلیسی زبان شهرت کارگردان سینما کیارستمی با آلمان قابل مقایسه نیست. به گمانم ناآشنا بودن کیارستمی چون هنرمندی از جهان سینما در آلمان پایه دیگری دارد که باید آن را از زایه سیاسی/اجتماعی دید.

واقعیت آن است که رسانه های آلمان تصویر بسیار کلیشه ای و یک جانبه از ایران ارائه می کنند که چون گفتگو از کارگردان سینما است می توان پیدایش آن تصویر کلیشه ای را به هالیود نسبت داد. فیلم «بدون دخترم هرگز» ایماژی را از ایران بوجود آورد که با بازی های سیاسی چند سال اخیر نه تنها کمرنگ نشده، بلکه پس از بیش از بیست سال از پیدایش آن هنوز زنده است. در این ایماژ از ایران کشوری تصویر می شود که سی سال پیش بود و تنش های سیاسی آن زمان پشتوانه آن بود. پشت این تصویر "هنری" سیاستی بود و است که هنر را در خدمت اهداف کوتاه مدت سیاسی خود می خواست و می خواهد. این نگاه به هتر و حمایتتش از آن هنرمندان نه تنها با هنر بیگانه است، بلکه از دید هنری بسیار زیانبار است، زیرا از سویی ههر را به سیاست کاهش و تقلیل داده و از سوی دیگر هویت هنرمندان را با سیاست گره می زند. ما ایرانیان این هنرمندان سیاسی را در ایران خوب می شناسیم که چه بر سر هنر کشور آورده اند. حال اگر هنرمند اپوزیسیون نیز از سوی مخالف آنان ساز خود را کوک کند تا آوازه ای بیابد فقط از فرهنگ هزاران ساله کشور خود غافل نشده، بلکه بند سیاست روز را بر پای هنر بسته و نانش با سرد شدن سیاست چندان داغ نمی ماند. این سیاست حمایتی بیگانگان هنرمند ایرانی را تنها سیاستمداری موافق سیاست از چشم انداز خود می خواهد. نگاه منتقدین فیلم در آلمان به هنر در ایران بر پایه همین سیاست و آن ایماژ فیلم هالیوودی بیاری رسانه ها بنیادین شده است. از این دیدگاه سیاسی و کلیشه ای ایرانیان در پهنه هنری می توانند تنها از سیاست بگویند و آن چیزی که از ایران "هنر" است فقط هنر سیاسی است. بر همین پایه است که بسیاری از کارگردانان ایرانی با فیلم های سیاسی خود مورد حمایت بی دریغ جهان غرب از از گزارش سیاسی آن ها بوده و آوازه ای یافته اند. با این دیدگاه هنر بیش از هر چیز به کشاکش های سیاسی روز تقلیل یافته و در این میان جای هنرمندی که به دور از سیاست بتواند هنری از ایران را در آلمان ارائه کند بسیار خالی است. آن چیزی که حمایت غرب از بسیاری از فیلم های سیاسی ایرانی را کمی بی ارزش می کند، واقعیت جامعه ای در دگرگونی و نو شدن است که بسیاری از این فیلم ها با هیچ محدویتی در کشور سانسور زده روبرو نمی شوند.
کیارستمی چه در فیلم هایش و چه در گفتگوها و مصاحبه هایش همواره از سیاست دوری کرده و بیشتر بر جنبه های هنری کارش پای می فشارد. شاید به همین دلیل است که برگزاری نمایشگاهی از آثار عکاسی او در ویسبادن اهمیتی دو چندان می یابد، زیرا برای نخستین بار به هنر یک هنرمند ایرانی، بدون توجه به موضع و دیدگاه سیاسی او توجه می شود.
در شب افتتاحیه و گفته های مسئولین نمایشگاه نیز از هنرمند برجسته قدردانی زیادی شد و نشانه هایی داده شد تا بر این گمان باشیم که گویا برای نخستین بار در آلمان هنر یک ایرانی بخاطر هنر خود او و جنبه های هنری اش به دور از هیاهوی سیاسی ارج گذاشته می شود. آیا چنین است؟ ارج گذاری به کار های هنرمند ایرانی در آلمان در حقیقت دنباله روی از ارزش گذاری به کار عکاسی او در کشور های دیگر است. زیرا این نمایشگاهی زنجیره ای است که پیش از این در برجسته ترین نمایشگاه های جهان "هنرهای مدرن نیویورک" و همچنین "مرکز پمپیدو" در پاریس به نمایش در آمده است. نمایشگاه عکس های کیارستمی تا ١٤ ژوئن در موزه ویسبادن ادامه دارد.
ابوالفضل توسلی


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست