بازگشت "پـــدر خوانــــده"
کاوه بنایی
•
آنچه از قرائن بر می آید, نیاز به آمار و ارقام نیست, به مصیبت و رنجی دچار گشته ایم که دودش از هر کاشانه ای مشاهده می شود. مردم در هر کوی و برزن با زخمِ باز بر تن, فریاد می زنند, آنوقت عده ای در تکاپو, در خارج و داخل, ردای سرخ را از شانه های عالیجناب بر میدارند و هر یک, به تناسب گرایشی, برایش عبا می دوزند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۹ ارديبهشت ۱٣۹۲ -
۹ می ۲۰۱٣
نه میز "اوباما", نه ترفندهای اتحادیه اروپا, نه نسیم بهار عربی, نه ٨۵۰ روز بازداشت خانگی کاندیداهای معترض به انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری, با مقاومت خود در خیابانها و در بازداشت, نتوانستند حاکمیت را سرعقل بیاورند. گویا عده ای منتظرند, زمان متوقف شود, چرخش صورت پذیرد " پدر خوانده" ظاهر شوند! انگار هیچ راهی جز, تن دادن به شرایط دهه هفتاد باقی نمانده است.
چرا ما باید به این فشار از بالا تن دهیم؟!
آنچه از قرائن بر می آید, نیاز به آمار و ارقام نیست, به مصیبت و رنجی دچار گشته ایم که دودش از هر کاشانه ای مشاهده می شود. مردم در هر کوی و برزن با زخمِ باز بر تن, فریاد می زنند, آنوقت عده ای در تکاپو, در خارج و داخل, ردای سرخ را از شانه های عالیجناب بر میدارند و هر یک, به تناسب گرایشی, برایش عبا می دوزند.
عده ای می گویند: بیخود هراس دارید. پروژه قتل های زنجیره ای و قتل دگراندیش ها و نویسندگان, بازنشسته شده وشرایط در خارج از کشور هم تغییر کرده است, محال است دوباره" کلید" زده شود.
ما چه مردمی گشته ایم؟
دولتمرد دهه هفتاد که, امروز ناجی کشتی در حال غرق شدن گشته, آیا به شما پاسخ آن دوران را داده است که, امروز دست افشان و پای کوبان, "باغ سبز" نشانش می دهید؟
بلی, شرایط تغییر کرده است. زندانهای ایران را, افراد شاخص و برجستهی احزاب اپوزسیون اشغال نکرده اند, آن قصّه تمام شد! امروز مشتی جوان, وبلاگ نویس, دانشجو, کارگران سندیکالیست و روزنامه نگارانی که در چارچوب قوانین جمهوری اسلامی برای روزنامه های وطنی فعالیت داشتند در بازداشت بسر می برند. آنهائی که در دفاع از پدر خوانده, خط بطلان به پروژه قتل های زنجیره ای می کشند, از امروز گواهی حرکت بعدی را صادر کرده اند. آن پروژه, تمام نشده است, هنوز بازماندگان قربانیان نه تنها پاسخ دریافت نکرده اند, همچنان در آزار و اذیت قرار دارند.
آقای مهندس موسوی همهی تلاشش این بود که مارا به دوران طلائی "امام" خود برگردانند! نشد. زمان بر وفق مرادش نچرخید. امروز دایه های عزیزتر از مادر, مسیر راه را "یک گام به پیش" دوران سردار سازندگی نسخه می پیچند!
ابتدای دهه هفتاد, جنگ تمام شده بود. سرداران سپاه, خاک سنگرها را که آغشته به بوی خون جوانان نورسته که با سر از خانه تا جبهه می دویدند بود را, از تن می تکاندند. آنها را آقای هاشمی سرسفره غارت ملّی نشاند, سردارانی که فقط سلاح, گلنگدن, ماشه, فانسقه و پوتین را می شناختند, آشنا به حساب بانکی, سفرهای برون مرزی, پیمان های دسته جمعی کرد تا از پشت میزها زنگ تلفن از اروپا, استرالیا, آمریکای لاتین ....را پاسخ دهند. آنانی که با بی سیم در سنگرها, اسم رمز "یا زهرا, یا زهرا" می گفتند را آقای هاشمی, آشنا به واردات و صادرات کرد و از نیروی برآمده از خوان یغما, باقی مانده صداهای اعتراض را یک یک, در شبانه های غریب میهن, در خانه, خیابان, بیابان و خارج از کشور به دام انداختند و سربه نیست کردند. این را بارها وزیر اطلاعات دوران ایشان وقتی از ایشان پرسش می شد اظهار می داشت: برای پاسخ دادن, با رئیسم می آیم!
در انقیاد و به زیر کشیدن شدن اعتراض میلیونی مردم نسبت به یک انتخاب حکومتی, چه نیروهائی با قدرت همدست نبودند؟
در بازی بین قدرت بَر و قدرت زیِر, رها شدگان, به خیابان آمدگان, بازداشت شدگان را چه دستی سرکوب می کرد و گواهی سرکوب میداد؟
اعتماد مردم به میدان آمده را چه کسانی به بازی گرفتند و چه زود تحمل این مردم! ته کشید و به خانه هایشان بازگشتند؟
امروز همان ها, میدان دار و بازگشت "پدرخوانده" را در دستور قرار داده اند.
جنبش سبز, نه به زمان تعلق دارد نه قائم به هویت یک فرد است. ٨۵۰ روز است, کاندیداهای معترض در بازداشت خانگی بسر می برند. بدون هیچ کلامی از آنان که هواخواهانشان بهره مند گردند. اما همچنان, تعلق خاطر خود را به نیروهای خویشاوند که در زندان ها و فضای عمومی می یابند نشان می دهند. هنوز در هوای به بند کشیدگان, با امید رهائی شان که, تصور می کنند, دریچه ای به سوی آزادی گشوده می شود, زندگی می کنند. آنها اتوریته معنوی را که لازمهی بقای یک حرکت است را از جامعه, با طول موج هائی دریافت می کنند ومیل عرفانی وفاداری شان را به رهبران شان نشان می دهند. این را بازداشت های متوالی پس از پایان دوران اعتراض به انتخابات همچنان نشان می دهد.
این نیرو را نباید به "پدر خوانده" فروخت!
سوی دیگر, جامعه با زخم باز فریاد می کشد. نان در تنور قدرت به بهای گزافی پخته و عرضه می گردد. این نان تا به در خانه کارگران و زحمتکشان برسد, تن و جان را فرسوده می کند, تاراج, میدان دار شده, نان, دزدیده می شود و غارت چهره ی مهیب خود را نشان می دهد. از هر سو, بانگ هو, هوی ویرانگرانه اش را حس می کنی که, با خود نیروی خفته ای را بیدار می کند. اگر نتوان به این نیرو نزدیک شد, به خواسته های این نیرو توجه نمود, و در شکل بندی آن حرکت کرد, موج فراروئیده اش, به شورش های خیابانی مبدل خواهد گردید. در پدیداری چنین شرایطی, همه دولتمردانِ تمام دوران حاکمیت جمهوری اسلامی شریک قافله هستند. با توجه به این شرایط بشدت بحرانی, رُجعت به دو دهه پیش و تن دادن به دوران منحوس دهه هفتاد, یادآور اعتمادی نیست که در برآمد انقلابی دهه پنجاه و آستان بهمن ۵۷ به آیت الله خمینی نمودیم؟
شکل گیری آن شرایط و تولد نیروی برانداز ضد دیکتاتوری از حرکت های اجتماعی منجر به اعتمادی گشت که ٣۴ سال است گریبان ما را رها ننموده است. آن فاجعهی تراژدیک اجتماعی را امروز با گزینش "آقای هاشمی" به کمدی تاریخی مبدل نکنیم!
گویا در میهن دمکراسی غالب گشته که هر یک از طرفین درگیر, در پیش برد اهداف برنامه هایشان فعال بودند و از دلِ تند باد حوادث که, مردم روزانه با آن مواجه اند, توانسته اند بذری بکارند و زمان انتخابات, عَلَم این یا آن شخصیت را بر شانه های زخمی مردم بگذارند و وادارشان کنند که حتما در انتخابات شرکت نمایند.
شکی نیست که در میهن, مانند گذشته, انتخابات ریاست جمهوری انجام خواهد شد. ایران مجددا به یک رئیس جمهور دیگر مزین خواهد گردید. همانطور که در این ٣۴ سال حکومت بیش از ٣۰ انتخابات برگزار شده است. آنچه همچنان در پرده ابهام و بدون پاسخ می ماند, زبانِ آرائی ست که در صندوق ها ریخته می شوند.
براستی ما برای چه رأی می دهیم؟ آیا به صندوق های رأی میتوان همچنان چشم امیدی داشت؟
زندان ها با زبان زندانیان سیاسی از یک نوع تغییر سخن می گویند!
کارگران و زحمتکشان صدایشان در حوالی ساختمان های اداری حکومت شنیده می شود, تا آنجا که توانستند مجلس را به واکنش وا دارند.
زنان , جوانان و دیگر اقشار اجتماعی هر یک با زبان خاص خود, تغییری را جستجو می کنند. انعکاس این صداها در فضای میهن امید به حرکت را نوید می دهد.
امید "اختر"ی ست که از بن بست باید رهائی یابد. به این شعله افروخته از جانهای شیفته که, در میدان قدرت در خون غلطیدند چوب حراج نزنیم.
چندین میلیون رأی مردم, مدت بیش از ٨۵۰ روز است در بازداشت حاکمیت به سر می برند. تا آزادی آراء مردم میسر نشود, انتخابات همچنان مناسبات حاکمیت را باز می گوید.
کاوه بنائی ــ رم
|