یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

ذهنیت نظام‌المُلکی؛ سیاست منقضی


فرهاد عبدالله‌زادگان


• دولت‌‌ـ ملت‌گرایی‌ خاورمیانه پس از صد سال حیات که هر لحظه‌اش خون بود و کشتار اکنون در شخصیت بعثی سوریه در حال کشیدن آخرین نفسهای خویش است. استارت این پایان را ‌می‌توان به فروپاشی عراق دوره‌ی صدام نسبت داد و نقطه‌ی اوج آن را نیز اکنون در سوریه مشاهده ‌می‌کنیم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۶ ارديبهشت ۱٣۹۲ -  ۱۶ می ۲۰۱٣


بیش از دو سال از آغاز آنچه که بدان بهار عرب گفته شد، گذشت و آتشی که جوان بیکار اما مغرور تونسی با جانش شعله‌ور کرد، امروز در سوریه چنان زبانه‌هایی ‌می‌کشد که تر و خشک در آن می‌‌سوزند. وضعیتی که در سوریه به میان آمده چنان حالتی به خویش گرفته که به ‌یقین پایانش را بایستی آغاز مرحله‌ای دیگر برای خاورمیانه و همه‌ی خلقهایش قلمداد کرد. مرحله‌ای که می‌‌توان حتی آن را آغاز دوره‌ی پسادولت‌‌ـ ملت‌گرایی در خاورمیانه هم عنوان کرد. اینکه خصوصیات و شخصیت دوره‌ی پیش‌‍‌‌‌‌رو چه خواهد بود و آیا کاراکتری دموکراتیک و خلق‌مدار خواهد داشت‌ یا خیر، از هم اکنون قابل پیش‌بینی نیست. اما‌ یک چیز را بدون قطع می‌‌توان از ویژگی‌های بنیادین و اساسی دوره‌ی پسادولت‌‌ـ ملت‌گرایی خاورمیانه ذکر کرد و آن اینکه ذهینت تک‌گرا و مرکز‌گرا از هر نوعش که باشد‌‌ـ خواه‌ ملی‌گرایی مبتنی بر تسنن و‌ یا تشیع و خواه ملی‌گرایی مبتنی بر لائیسیسم‌‌ـ برجستگی خویش را در مقیاس وسیعی از دست خواهد داد.
تغییر و تحولات دو سال اخیر چنان گستره‌ای داشت که تما‌می‌ توازنات پیشین شکل گرفته در خاورمیانه را زیر و زبر کرد. بسیاری از همپیمانی‌های سابق شکل گرفته از میان رفتند و همپیمانان دیروز به دشمنان امروز مبدل شدند. کشوری که هِنری کسینجرش با افتخار دکترین نوین خویش را بر مبنای «تنش صفر»(Zero problem) با همسایگان مطرح کرد، امروز در وضعیت «تنش صد» قرار گرفته است. رژیمی‌که در آغاز بر روی کار آمدنش از صدور انقلاب به تما‌می‌جهان بحث می‌‌کرد، نتوانست انقلابی را که مرده، دیده به جهان گشوده بود از‌ یک نسل فراتر ببرد و امروز در بدترین دوران حیاتش (به مراتب بدتر از دوران جنگ با عراق) به سر می‌‌برد. هر بمب زنده‌ای که در گوشه و کناری از کرکوک و‌ یا بغداد منفجر می‌‌شود، امیدها به تاسیس عراقی دموکراتیک با ذهنیت و نگرشی نوین را رنگ باخته‌تر و افق‌ها را تیره‌تر از دیروز می‌‌کند. صد البته که این دو پاراگراف توان ارائه مختصات ریز وضعیت بحرانی خاورمیانه را نخواهد داشت اما تابلویی را ارائه می‌دهد که در آن سودای قدرت و دولت‌گرایی، چهره‌ی حقیقت و دموکراسی راستین را به میزان بسیاری مخدوش کرده است. چهره‌ای که برای تغییر آن پیش از هر چیز نیازمند ذهنیت و پارادایمی‌نوین می‌باشیم.
دولت‌‌ـ ملت‌گرایی‌ خاورمیانه پس از صد سال حیات که هر لحظه‌اش خون بود و کشتار اکنون در شخصیت بعثی سوریه در حال کشیدن آخرین نفسهای خویش است. استارت این پایان را ‌می‌توان به فروپاشی عراق دوره‌ی صدام نسبت داد و نقطه‌ی اوج آن را نیز اکنون در سوریه مشاهده ‌می‌کنیم. اکنون دیگر جبهه‌ها بیش از هر زمان دیگری مشخص و تشکل‌یافته ترند؛ آمریکاـ اسراییل به منزله بازیگران اساسی نظم‌ نوین جهانی و ترکیه در قالب اسب تروای غرب در برابر سوریه و ایران. هدف‌ یکی ایجاد نظمی ‌نوین در جهان و دیگری اصرار بر روندی که دورانش به سر آمده است. نباید فراموش کرد تغییر در سوریه و ایران به میزان بسیاری به معنای تضعیف چین و روسیه نیز خواهد بود. تخمین اینکه کدام ‌یک از بازیگران این دو جبهه پیروز میدان خواهد بود، بنابر تحلیلاتی که صورت ‌می‌گیرند، شاید چندان دشوار نباشد. پاسخ مولف این مقال هیچ کدام از طرفهای درگیر است. اولا؛ نظام جهانی و در راس آن آمریکا تجربه‌ی ناکام افغانستان و جریانات تندرویی را دارد که دست ساز خود آن بودند و به نظر نمی‌رسد از ‌یک سوراخ دوبار گزیده شود. بنابراین تکرار سناریوی افغانستان و عراق اگرچه غیر ممکن نیست اما بسیار ضعیف به نظر ‌می‌رسد. ثانیا؛ به نظر ‌می‌رسد پس از آنکه نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا نیروهای نظا‌می ‌خویش را از عراق خارج ساختند، تغییراتی را در تاکتیک‌های مربوط به نوع رویکرد به خاورمیانه اعمال کردند. ‌یکی از اساسی‌ترین این تغییرات کنترل از راه دور و ایجاد حاکمیت بر مبنای ایجاد توازنات بود. حالت نمایان چنین رویکردی را ‌می‌توان با عریانی تمام در رابطه با بحران سوریه و بکارگیری ترکیه از سوی آمریکا مشاهده کرد. اما اینکه چرا هیچ کدام از طرفین حداقل در کوتاه مدت پیروز این درگیری نخواهند بود، نیاز به بحث و گفتگو دارد. واقعیت این است که خاورمیانه در حال بازآفریدن خویش است و دگربار ‌می‌رود تا نقشی را که شایسته تاریخش است، ایفا کند. در این بازآفرینش نه مهندسی اجتماعی از پیش تعیین شده‌ی غربی‌‌ـ آمریکایی قادر به تحمیل خویش خواهد بود و نه مقاومت سرسختانه‌ای که ایران با همه‌ی اقمارش در پیش گرفته به نتیجه خواهد رسید. منتهی‌الیه راهی را که هر دوی این نیروها در پیش گرفته‌اند، بدون هیچ تردیدی بن‌بست است.
آمریکا به خوبی از ماهیت نیروهای معارضه‌ی سوریه مطلع است و رویکردی کاملا محتاطانه را در قبال آنها اتخاذ کرده است. در واقع کاخ سفید به نوعی در برزخ تعامل، تسلیح و تقویت این نیروها از سویی و اغماض آنها از سویی دیگر قرار گرفته است و ‌می‌داند پیروزی این نیروها در سوریه قابلیت به ضمانت گرفتن منافع درازمدت آمریکا را نخواهد داشت. همین امر تا حدودی موجبات ناخرسندی پراگماتیست‌های ترک را به میان آورده است. سیاستمداران ترک از همان ابتدا رویکردی کاملا عجولانه را در قبال سوریه در پیش گرفتند و بستر سیاسی موجود را فرصتی بزرگ جهت تحقق رویای امپراتوری نوین خویش ارزیابی کردند. این ارزیابی کاملا اشتباه و غیردیالکتیکی، از سویی با سیاست «تنش صفر» دوگانه‌ی اردوغان‌‌ـ اوغلو در تضاد قرار داشت و از سوی دیگر نیز ظهور نیروی سو‌می ‌را که از سازماندهی کاملا منسجمی‌‌ برخوردار بود، کوچک انگاشت و با تمام توان سعی در پاسیفیزه کردن آن نمود. این نیروی سوم کسی نبود جز کوردها که جزو اساسی‌ترین بازندگان سیاست‌های سده‌ی بیستم بودند و تجارب این سده قطعا بدانها اجازه نخواهد داد که به تکرار گذشته بپردازند. از سوی دیگر کوردها در حال حاضر تنها نیرویی هستند که از اندیشه و پروژه‌ای کاملا جداگانه و خودویژه در رابطه با چاره‌یابی مسایل خاورمیانه برخوردارند و عملیاتی نمودن این پروژه در جنوب غرب کوردستان گام به گام در حال پیشروی است. برخلاف ارزیابی‌های بیش از حد آماتور بسیاری از تحلیل‌گران سیاسی وضعیتی که در حال حاضر کوردها به ویژه در شمال و جنوب غرب کوردستان بدان دست‌یافته‌اند، آنی و در نتیجه‌ی تحولات سیاسی‌ یکی دو سال اخیر نبوده است. بله این‌ یک واقعیت است که این تحولات و فرصتهای ناشی از آن فاکتوری تعیین کننده بود اما بدون شک عامل نبود. عامل اساسی در روند تبدیل شدن کوردها به نیرویی کاملا تاثیرگذار و غیرقابل اغماض در منطقه مبارزات بی‌وقفه‌ی آنها در طول سده‌ی بیستم و نمود برجسته‌ی این مبارزات‌ یعنی جنبش آزادی خواهی خلق کورد به پیشاهنگی فلسفه‌ی آپویی بود. حتی آنچه که امروز در ترکیه بدان مرحله‌ی صلح گفته ‌می‌شود نیز روندی است که از سالهای دهه‌ی ۹۰ به پیشاهنگی شخص عبدالله اوجالان رهبر خلق کورد آغاز شده بود. روندی که از همان ابتدا با سنگ اندازی مواجه شد و در سال ۹۹ به توطئه انجامید. اما کوردها به مانند همیشه مقاومت را پیشه نمودند و همین مقاومت بود که در مرحله‌ی کنونی دولت ترکیه را به پای میز مذاکره کشانیده است. بنابراین در به میان آمدن چنین وضعیتی ابتکار عمل به تما‌می ‌مربوط به خلق کورد و رهبرش ‌می‌باشد. امروز نیز اگر ترکیه چنین روندی را پذیرفته نشان از تغییری استراتژیک در رویکرد آن به کوردها نیست بلکه شرایط منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای و در راس آن مقاومت خود کوردهاست که ترکیه را در چنین وضعیتی قرار داده است.
کنژکتور سیاسی موجود در خاورمیانه چنان حالتی به خویش گرفته که بازگشت به عقب به ویژه برای ایران هرگز میسر نخواهد بود. در واقع هر روز که ‌می‌گذرد برای حاکمیت ایران به معنای از دست دادن انرژی و توان است. در نتیجه‌ی تحولات دو سال اخیر همپیمانی کوردستیز چهارگانه‌ی ایران‌‌ـ ترکیه‌‌ـ سوریه‌‌ـ عراق به تما‌می‌ متلاشی شده است. هیچ کدام از این دولتها و به ویژه ایران دیگر قادر به بکارگیری کارت کورد نخواهند بود. سیاست‌های منفعت‌طلبانه و استیلاخواهانه‌ی نظام جمهوری اسلا‌می‌که در هلال شیعی متمرکز شده بود با شکست مواجه شده است. حماس به میزان بسیاری از نظام جمهوری اسلا‌می‌دور شده و جریان اخوانی را در پیوند با منافع خویش ‌می‌بیند. حزب الله لبنان نیز به تدریج در حال تضعیف است و اولین نشانه‌های آن را ‌می‌توان در تنگ شدن عرصه‌ی سیاست بر آن مشاهده کرد. همه چیز در حال حاضر به ستون فقرات خط مقاومت ‌یعنی سوریه بستگی دارد و این ستون نیز دیر‌ یا زود شکسته خواهد شد. در چنین وضعیتی انتظار آن ‌می‌رفت که جمهوری اسلا‌می ‌در رابطه با کوردها سیاستی جداگانه در پیش بگیرد تا مجرایی تنفسی برایش گشوده شود. اما گویی در ایران مبنای کنش سیاسی سیاستمداران هنوز هم همان سیاست فرسوده‌ی ایرانی‌‌ـ نظام الملکی و دستورالعمل‌هایی است که شاه در دوران بحرانی بایستی نسبت به رعیتش مراعات نماید. در واقع سیاستمداران ترک به رغم آنکه در رابطه با سیاست تجربه‌ای بس ناچیز نسبت به ایرانی‌ها دارند اما کنششان بسیار واقعبیانه‌تر است.‌ یک ارزیابی کاملا نادرست از موقعیت کوردها در منطقه و جایگاهی که بدان دست‌یافته‌اند ‌می‌رود تا جمهوری اسلا‌می‌ را درگیر سیاستی کاملا اشتباه در قبال کوردها نماید. نشانه‌های این سیاست را ‌می‌توان به خوبی در منطقه و خود ایران مشاهده کرد. رویکرد اتخاذی ایران در رابطه با منطقه و سبک نمودن بار سنگینی که بر دوش رژیم بعثی سوریه است، تعمیق هرچه بیشتر بحران در عراق و افغانستان و پافشاری بر به نتیجه نرسیدن مذاکرات هسته‌ای و در داخل کشور نیز تقویت و گسترش میلیتاریسم، افزایش محدویت‌ها، دستگیری‌ها و اعدام‌هاست. نمود برجسته‌ی چنین سیاستی را به خوبی ‌می‌توان در شرق کوردستان مشاهده کرد. سیاستی که در تقابل کامل با چاره‌یابی دموکراتیک مساله‌ی کورد قرار دارد و نتیجه‌ای جز تعمیق بحران برای جمهوری اسلا‌می‌در بر نخواهد داشت.

منبع: نشریه ی آلترناتیو


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست