کنکور انتخابات
نظر پژاک در مورد انتخابات
•
مشکلات اقتصادی، سیاسی، دیپلماتیک، هویتی، اتنیکی، فرهنگی، دینی، مذهبی و… در حدی نیست که بتوان با عملکردهای سطحی و شعارهای شکلی و روند ملیتاریسم داخلی چارهیابی کرد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۲٨ ارديبهشت ۱٣۹۲ -
۱٨ می ۲۰۱٣
علیرغم برخی از نظریات که معتقدند تا کنون فضای انتخاباتی ایجاد نشده است، از هم اکنون شاهد فضایی پرتنش و تبلیغاتهای داغ و رایزنیهای متفاوتی در عرصهی انتخابات هستیم. اینکه یازدهمین دورهی انتخابات ریاست جمهوری در ایران با توجه به رویدادهای منطقهای و جهانی که مستقیما ایران را تحتالشعاع خویش قرار میدهد، حامل چه پیامی و چگونه برخوردی در عرصهی سیاست داخلی و خارجی ایران خواهد بود؛ موضوعی است که تاکنون به سرخطهایی کلی از آن اشاره شده است. نحوهی مشارکت جناحهای سیاسی و یا چگونگی مشارکت خلقهای ایران در این انتخابات را با توجه به تجربیات بیش از سه دههی گذشتهی حکمرانی جمهوری اسلامی و شرایط کنونی آن، و بالاخص وضعیت جامعه و آتیهی آن میتوان سنجید. مسائل و مشکلات عظیمی چه در حوزهی داخلی و چه در عرصهی خارجی، جوامع ایران را با تهدیداتی جدی مواجه ساخته است. تا حدی که پیشکسوتان سیاسی ایران را مجبور به بیان «وضعیت خطیر» کرده است. عدم چارهیابی تلی از مشکلات بر هم انباشته شدهی جوامع ایران و بحران عمیق در بین جناحهای نظام حاکم ـ که هر یک به نوعی دغدغهی نحوهی تداوم حکومت را در سر میپرورانندـ سوالات بیجواب گذشته را باری دیگر در اذهان زنده مینماید و سوالاتی دیگر را هم در ذهن متبادر میشوند.
وجود این سوالات بیجواب و این مشکلات حل نشده، دورههای انتخاباتی را به یادوارهی آلام و دردها و بیچارگی مردم مبدل نموده است. که هم آیندهی آنها را تحت تاثیر قرار میدهد و هم نتایج انتخابات برایشان کاملا عاری از معناست.آ تعبیر چنین وضعیتی به عنوان تراژدی انتخابات کاملا به جا خواهد بود. رسیدن به چنین وضعیتی هم از ابتکارات خارقالعاده نظام کنونی است. طی سی و چهار سال گذشته در همهی دورههای انتخاباتی، نظام در صدد آن بوده که مشارکت مردم در انتخابات را به عنوان کسب مشروعیت و رای اعتماد به خود قلمداد نماید. توهم مداخلات خارجی و دشمنان فرضی و به تبع آن سرکوب مخالفتهای داخلی از دلایل اساسی وجود چنین ذهنیتی در بین سردمداران نظام است. تقلای تداوم حکومت بدون چارهیابی همهی مشکلات و تعمیق آنان و باز هم تداوم همان سناریو، وضعیت را غیر قابل تحمل نموده است. این موضوع از طرفی اعتراضات گستردهی تمامی خلقهای ایران را با خود به همراه آورد و از طرفی هم خدمات عمدهای را متوجه، به اصطلاح تهدیدات خارجی نمود. حتی زمینههای گستردهای را برای مداخلات خارجی فراهم آورده است. درک این موضوع از طرف برخی از پیشکسوتان سیاسی ایران از یک سو و منافع سیاسیـ اقتصادی جناحی که خود را میانهرو و تا حدی نیز جبههی اصلاحاتی نام نهادهاند، تا اندازهای در افزایش طول عمر نظام تاثیرگذار بود. اما عدم پاسخگویی این جناح در مقابل شعارهای انتخاباتیشان و محدود بودن حیطهی تاثیرگذاری آنان در بین عموم مردم و بویژه گفتمان مرکزـ پیرامون حاکم در این جناج از طرفی و آغاز مداخلات خارجی در خاورمیانه از سوی دیگر، روند رویدادها را به کلی در ایران تغییر داد.
وقایع دههی اخیر سرشار از سوالاتی است که در صورت نیافتن جوابی برای آنها، آیندهای کاملا ناشفاف را در برابر سیاست ایران قرار خواهند داد و باز هم انتخاباتی عاری از امید و سرشار از مشکلات در انتظار مردم ایران خواهد بود. میتوان با طرح برخی از سوالات دربارهی دههی اخیر ایران، وضعیت را تا حدی روشنتر نمود و فراتر از کلیگوییهای جناحهای حاکم بیشتر به جزئیات مسایل نزدیکتر شد.
چگونه شد که روند جزئی اصلاحات در ایران متوقف گردید؟ آیا همانگونه که جناح اصولگرا مدعی شد، روند اصلاحات، سنت عامل بیگانه بودن را تداوم بخشیده است و توطئهای خارجی بود؟ آیا جناح اصلاحطلب تنها تاکتیکی از جانب نظام، جهت تداوم حاکمیت بود؟ یا اینکه این جناح نتوانست که از موانع جناح مقابل عبور نماید؟ آیا سیاستها و عملکردهای داخلی و اجتماعی اصلاحات در سطحی نبود که جوابگوی چارهیابی مشکلات شود و عموم جوامع و خلقهای ایران را دربرگیرد؟ آیا پروژهی گفتگوی تمدنهای مطرح شده از طرف جناح اصلاحطلب یارای از میان برداشتن تنشهای خارج با ایران را داشت؟ آیا ایجاد روابطی معتدل با دولتهای غربی به شرط تداوم حکومت، در جهت منافع غربی بود یا نه؟ اگر جواب مثبتی دریافت گردید، پس چرا چنین گفتمانی ادامه نیافت؟ آیا بهانهیابیهای دول غربی مانع آن شد؟ آیا مداخله در عراق، ایران را به هراس واداشت؟ آیا دولت ایران قادر به جنگ با آمریکا و متفقانش بوده و هست؟ یا اینکه دولت ایران تنها با تاکتیک سوق دادن جنگ به آنسوی مرزها و تشدید تنش در افغانستان، عراق و لبنان و … قادر به رفع تهدید بود؟ آیا کسب حمایت روسیه جهت مقابله با مداخلات خاورمیانه که سرنوشت نظام غربی را مشخص میکند، کافی بود؟ مهمتر از همه، بهانه قرار دادن وجود تهدیدات خارجی جهت سرکوب مخالفتها و اندک اصلاحاتی که میخواست انجام بگیرد، گزینه صحیحی بود؟ آیا یکدست نمودن حکومت و سرپوش نهادن بر مسائل، واقعا خدمتی به رفع تهدیدات خارجی نمود؟ آیا در کشور همسایهی ایران سرنگونی رژیم بعث تنها به بهانهی سلاحهای شیمیایی بود؟ آیا مخالفتهای داخلی عراق و تنشهای مذهبی و اتنیکی در آن کشور از جانب نیروهای خارجی بکار گرفته نشد؟ آیا دلیل سوء استفاده از این تنشها، عدم چارهیابی این مشکلات از طرف حکومت قبلی عراق نبود؟
جناح اصولگرا با گفتمانی بسیار رادیکال ـ محافظهکارانه چه در مقابل مخالفان داخلی و چه در برابر دول غربی، در این وضعیت بحرانی، چگونه راهحلی را، جهت رفع تهدیدات علیه دولت پیشبینی میکرد؟ ولایت فقیه در ازای کدامین توافق با جناح احمدینژادـ مشایی راضی به روی کار آمدن آنان گردید؟ آیا از میان برداشتن روند به اصطلاح اصلاحات و یکدست نمودن حکومت و دولت از جانب جناح مذکور و روند ملیتاریسم، به مشام ولایت فقیه خوش آمد؟ آیا جناح احمدی نژادـ مشایی با توجه به وقوفشان نسبت به ضعف و حساسیت ولی فقیه در مقابل دو شعار در هوا مانده آزادی و دموکراسی اصلاحطلبان، جهت رویکار آمدن خویش از این موارد استفاده نمودند؟ آیا با همان گفتمان، سپاه پاسداران نیز، نظام را فریب دادند؟ و یا سپاه پاسداران علیرغم حاکمیت به وجود آمدهی اقتصادیـ نظامی خویش در همهی عرصههای سیاسی ـ اجتماعی و حکمرانیشان، هنوز اشتهای خلع ولایت فقیه را هم دارند؟ آیا سپاه از دو فرماندهی قدیم خویش که به قول هاشمی همیشه در صدد از میان برداشتن اشخاص انقلابیالاصل بودند، شناختی نداشت؟ چرا پس از مدتی این فرزندان به قول خودشان رشید نظام، به یکباره منحرف و ناخلف معرفی گشتند؟
آیا قتلعامهای داخلی و متفق شدن با ترکیه (که دشمنی تاریخی برای ایران محسوب میشد) جهت قتلعامهای داخلی کردها برایشان کافی نبود؟ آیا از میان برداشتن مخالفان و قتلعامهای سال ٨٨ آنان را خشنود نمیکرد؟ آیا برای سرپوش نهادن بر این قتلعامها، احتیاج به قربانیانی وجود داشت که به عنوان سرچشمهی مشکلات نشان داده شوند؟ و آیا ولی فقیه از روی کار آمدن جناح مذکور، احساس پشیمانی و ندامت دارد؟ آیا پروندهسازیهای این جناح در قبال نزدیکان بیت رهبری، ایشان را ترساند و یا پروژه مکتب ایرانی مشایی مقام ولایت فقیه را به لرزه درآورد؟ آیا دوگانه احمدی نژاد ـ مشایی به قول بعضیها پروژه مشابه پوتین ـ مدمدف است یا به نظر خامنهای این دوگانه، پروژهی اسلام لیبرال عبداللهگُلـ اردوغان را تداعی میکرد؟ آیا این جناح هلال شیعه از قم تا قدس به پروژه شیعه بدون ولایت فقیهِ محدود به ایران تقلیل خواهند داد و هراس خامنهای هم از آن نشات میگرفت؟ اگر این موضوع صحیح است، آیا در دیگر عملکردهای دولت نیز شکاکیتهایی به وجود آمده؟ به عنوان مثال آیا توافقات و ارتباطات سیاسی و دیپلماتیک این جناح با دولت ترکیه و آمریکا نیز به نظر ایشان مشکوک نیست؟ آیا دشمنیهای رکیک این جناح با اسرائیل و انکار قضیهی «هولوکاست»، به تضعیف این کشور انجامید یا حمایتهای جهانی را برای اسرائیل به همراه داشت، تا آنجایی که تاکنون از چنین حمایتهایی برخوردار نبوده است؟ آیا تحریمهای اقتصادیـ سیاسی دولِ غربی علیه ایران با هدف ممانعت از سرمایهگذاریهای این کشور بر روی دیگر جناحهای وابسته به ایران در کشورهای همسایه بوده و یا شاید هم هدفشان ایجاد تفرقه در بین جامعه ایرانی و نهایتا ایجاد اعتراضات داخلی بوده؟ اگر موضوع از این قرار بود، آنگاه موضوع پخش یارانهها در بین مردم جامعه، بدون در نظر گرفتن سیاستی جهت اشتغالزایی، به معنای خالی کردن خزانهی دولت نبود؟ آیا این عملکردی همسو با انحصارات و تحریمهای اقتصادی غربی نبود؟ چقدر به تاثیرگذاری این تحریمها کمک کرد؟ شاید هم عکس این موضوع صادق است و جناح احمدی نژاد احساس مسئولیت کردند و دیگر جناح به گسترش اعتراضات مردمی دامن زد و به سیاستهای غربی خدمت کرد؟
آیا این سوالات و هزاران سوال دیگر، همان وضعیت خطیر مورد بحث هاشمی است، که ادعای آن را دارد و به قول خاتمی بایستی مدتی جهت بازگشت به وضعیت قبل از آن تلاش کرد؟ بدون شک اوضاع سیاسی بینالمللی و اوضاع داخلی ایران و اَشکال مداخلات بکار رفتهی خارجی در برخی دیگر از کشورهای خاورمیانه نشان از وجود خدمات قابل توجهی از جانب رژیم به مداخلات خارجی دارد که تئوری اسب تروا را به اشکال عینی و ذهنی تقویت مینماید. اوضاع داخلی نظام به قدری مشکلدار است که هر یک از جناحها به نحوی از انحا، نقش اسب تروا را بازی نموده است. اهمیت قابل توجهی که محافل سیاسی خارجی به قضیه انتخابات در ایران میدهند جای سوال دارد. آیا دول غربی در انتظار بروز رخدادهایی مشابه سال ٨٨ هستند یا برنامه دیگری دارند؟ آنچه که واضح و مبرهن است، تداوم عملکردهای گذشته از جانب حکومت و دولت و حتی شعارهای اصلاحاتی جناح اصلاحطلب در مقاطع گذشته، نه تنها قادر به گذار از این وضعیت نیست، بلکه اوضاع را خطیرتر و بحرانیتر خواهد کرد. مشکلات اقتصادی، سیاسی، دیپلماتیک، هویتی، اتنیکی، فرهنگی، دینی، مذهبی و… در حدی نیست که بتوان با عملکردهای سطحی و شعارهای شکلی و روند ملیتاریسم داخلی چارهیابی کرد.
منبع: مجله ی آلترناتیو
|