شهرنو و سه سروده ی دیگر
علی عبدالرضایی
•
این پیش نمازان همگی گرگ نهادند
دارند کمین پشتِ همین پیش نشستن
خود منتظرِ فرصت و فرصت خودتانید
وقتِ خلجان است نه در خویش نشستن
(از: این پیش نمازان)
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱۱ خرداد ۱٣۹۲ -
۱ ژوئن ۲۰۱٣
• شهر نو
شهر نو خراب بود نو کردند
.....
کلِّ شهر را که شهر نو کردند
در تمام کوچه ها خیابان ها
جنده های شهر را ولو کردند
هرکجا که بار داشت مسجد شد
جنده خانه را پیاده رو کردند
تا فقیر با غنی یکی بشود
بر سرِ منی یکی به دو کردند
خوشگلی خلاف داشت قدغن شد
در نتیجه عشق را وتو کردند
بعد ملتی به سیم آخر زد
خط که وصل شد فقط الو کردند
پاسخی نداشتند تا بدهند
لحن ِتیغ را تو دل برو کردند
خواجه کرده اند شاخه را حتی
انقلاب سبز را مِلو کردند
نصف شهر را سر ِاوین دَرَکه
بقیه را دم ِ پیاده رو کردند
در پیِ بلند کردن خانوم
بوق پشتِ بوق! هی هلو کردند
جاده جاکش است بس که ماشین ها
جای پارک هی عقب جلو کردند
از کسی که تاکسی گرفت و نرفت
تا کسی که شد پیاده هو کردند
هی نگو چه کرده اند آقایان
کل شهر را که شهر نو کردند!
...
• این پیش نمازان
در خانه اگر خاک دریده ست کلنگی
پس خاک برآن سر که نخورده ست به سنگی
جز سعی و خطا تجربه انجام ندارد
جرأت برسانید به این دهکده جنگی
بالاتر از این نیست خلافی که بگنجد
این رهبرِ فرزانه! خمار است نه بنگی
کی گفته که از ترس شکسته ست عصایش
تیمور مگر خواجه شد از شدّتِ لنگی
خون می خورد و بال و پرِ باز ندارد
پروا نکنید این پشه پرواز ندارد
هرجا برود باز درآن خانه مقیم است
زندان که در و پنجره ی باز ندارد
واماندگی از هر طرف آغوش گشوده ست
تنها خودِ مرگ است که آغاز ندارد
تا کی یله در چله ی درویش نشستن
چون صورتکی منتظرِ ریش نشستن؟
مشغول دو دستید که در حالِ دعایند!؟
کرده ست گرازی پسِ این میش نشستن
این پیش نمازان همگی گرگ نهادند
دارند کمین پشتِ همین پیش نشستن
خود منتظرِ فرصت و فرصت خودتانید
وقتِ خلجان است نه در خویش نشستن
تهران شده خاکستر و آتش همه جا گیر
مایل شده این شعله به تجریش نشستن
حالا که فراری شده سرباز و رُخ و فیل
وادار شده شیخ به در کیش نشستن
حیف است که آغوش به زانو بدهد دل
ظلم است توی خانه از این بیش نشستن
باید یقه جر داد که از ترس مکافات
در سر نکند مغز کژاندیش نشستن
• « سنگ شد آنکس که به »
سنگ شد آن کس که به آینه باور نداشت
زد همه جا را شکست این ور و آن ور نداشت
مثل همان بار اول که شما در زدید
نزد کسی مهر ما دفعه ی آخر نداشت
جز به خوشآمد نشد باز درِ خانه مان
رو به سپاهی که در دست به جز سر نداشت
سر زده تا در زدید مملکتی سر زدید
باز پدر کشته شد خانه برادر نداشت
ما همه بی مادریم گرچه پس از سنگسار
وقت عزا هیچکس اینهمه مادر نداشت
سنگ در این خانه مهمانکِ ناخوانده ای ست
بسته به روی خودش ثانیه ای در نداشت
گاه که از بی کسی واردِ این خانه شد
پنجره لبخند زد شیشه ترک برنداشت
وای به حال شما خانه اگر خایه داشت
حیف که این بیت جز سیّد و سرخر نداشت
سنگ شمایید و ما شیشه ی نشکستنی
حیف که این پنجره پاسخِ دیگر نداشت
...
• میدان انقلاب
پسر در آسمان خدا را دنبال می کند
و شب ها با ستاره حال و احوال می کند
کجا رفت انقلاب!؟ » «
« خیلی گشتم ولی نبود »
خیابان مقصدِ خودش را دنبال می کند
« به آزادی برو که میدان دارد، نمی شود؟ »
« در آن جا هم فقط خودی عشق و حال می کند »
! » « توی محدوده می توانی بازی کنی فقط
« اگل بیلون بِلم به دولم دیفال می کند؟ »
« نه مامان من که پیش ِ تو هستم در نمی روم
خدا حفظت کند کی اینها را چال می کند؟ »
« به آقا اعتراض کردی؟ »
جنجال می کند!
دهان را مهر و موم و مردم را لال می کند
سرِ هر صندلی فقط تمثا لِ علی نشست
سخنرانی نمی کند، داد وقال می کند
خیابان ها ترَک به تن، گم! سرخورده رفته اند
هوا ابری ست
« یاد باران امسال می کند؟ »
« کجا رفت انقلاب؟ »
دارد سیگار می کشد
و فرزندانِ مانده را استعمال می کند
...
لینک اجرای این شعرها در یوتیوب
www.youtube.com
|