اصلاح طلبی و مشروطه گری
حمید قهوه چیان
•
اصلاح طلبانِ ۱۳۷۶ ایران می توان گفت با هیچ کدام یک از آرمانهای مشروطه طلبان موافق نمی توانند باشند. اصلاح طلبان ایران طبق قانون اساسی به ظل الله یا به عبارتی ولایت فقیه معتقدند و اگر معتقد نباشند مخالف قانون اساسی اند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
٨ شهريور ۱٣٨۵ -
٣۰ اوت ۲۰۰۶
مدتی است که جریان موسوم به اصلاح طلبان در تلاش اند نهضت مشروطه و اصلاح طلبی را نزدیک ساخته و به خود هویتی تازه بخشند. اما تشبیه این اصطلاح و مشبه ساختن اصلاحاتِ ۱٣۷۶ تا ۱٣٨۵ و نهضت مشروطه ی ۱۲٨۵ خالی از ایراد نمی باشد .
قبل از ورود به این بحث نیز باید نکاتی در باب شناخت مشروطه ذکر شود. نظام جمهوری اسلامی در صدمین سال تولد مشروطه چنان مشروطه و جریان مشروطیت را تصویر کرد که خالی از سونیت ها و تحریف های بسیار نبود . مشروطه در شیخ فضل الله و بهبهانی و طباطبایی و ستارخان خلاصه می شد و گروهی نیز چون رئیس مجلس شورای اسلامی مدعی بودند باید تاریخ دوره مشروطه را از نو نوشت !!! لذا تأمل در این باب که مشروطه چیست و چه می خواست نیاز به کتابهای مرجع و دور از تحریف ایدئولوژیک و سیاسی دارد. همچنین باید توجه کرد که انقلاب مشروطه ی ایران، برعکس انقلاب ۵۷ و تا حدودی جریان ملی شدن نفت در ایران ناشناخته مانده است و برای همین است که گروههای سیاسی و ایدئولوژی های متفاوت سعی در تحریف، تقلیل و سوء استفاده از آن را دارند .
اما در این نوشته سعی در نقد رویکرد جناح اصلاحات در ایران به مشروطه را خواهیم داشت که نهضت مشروطه را همان جنبش اصلاحات و جنبش اصلاحات را شبیه نهضت مشروطه می داند .(محمد قوچانی ، ویژه نامه انقلاب مشروطه، روزنامه ی شرق .)
بسیاری از تعبیرها و تفسیرها در باب مشروطه، مانند تفسیر رسمی و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی از مشروطه تا حدی مغرضانه هستند که با مراجعه به کتب مرجع یا همان کتاب های ممنوع الچاپی چون کتابهای دکتر فریدون آدمیت یا تاریخ سانسور شده ی کسروی قابل حل است و نیازی به بحث نیست .
اما بحث این همانی جنبش اصلاحات ۱٣۷۶ و نهضت مشروطه ی ۱۲٨۵
سعی خواهد شد تفاوت های جنبش اصلاحاتِ ۱٣۷۶ و نهضت مشروطه ی ۱۲٨۵ با توجه به ماهیت هر کدام سنجیده شود تا تفاوت های این دو نمایان تر شود :
۱- بحث اول شناخت آرمانهای نهضت مشروطه ی ۱۲٨۵ ایران است. می خواهیم ببینیم آرمانهای مشروطه چه بود یا مشروطه طلبان چه می خواستند. آبراهامیان در کتاب ایران بین دو انقلاب، آرمانهای مشروطه را در سه کلمه خلاصه می نماید: مشروطیت (تحدید سیاسی)، سکولاریسم (تحدید مذه ب ی) و ناسیونالیسم .
در واقع مشروطه طلبان در زمان پادشاهی مظفرالدین شاه برای این سه خواسته به پا خواستند. این سه نقطه بویژه مشروطیت و سکولاریسم محصول غرب بود که با نیازهای آن زمان مردم عجین شد. سید جواد طباطبایی در کتاب «مکتب تبریز» نحوه ی ورود تجدد را به وسیله ی سفرنامه ها و رسائل انتقادی و سیاسی تشریح می کند که غالباً تحت سیطره ی فکری غرب شکل می گیرد. مفهوم قانون با زوال قدرت شرع بوجود می آید و فقه به تبعید فرستاده می شود. ایرانیان، خواستار قانون می شوند تا با چنگ زدن به آن شاه و روحانی را محدود کنند. ناسیونالیسم نیز به معنای اندیشه ی ملی گرایانه، خواستار بوجود آمدن وطن دوستی می شود و فردوسی بت و شاه بتکده می شود. ناسیونالیسم ِ مشروطه تهی از هرگونه حس مذهبی و دینی است و یکی از طرفداران برجسته ی این اندیشه آخوندزاده ی لائیک است که گاهی به شوونیزم نزدیک شده و ایرانی گری را در مقابل شیعی گری، اسلامی گری و عربی گری قرار داده است (نک .آخوند زاده، مکتوبات کمال الدوله )
مشروطه طلبان استعمارستیز بودند چون دول روس و انگلیس بازار و تجارت را تهدید به فنا کرده فقر را گسترده تر می کرد و استعمارستیزی مشروطه گران به هیچ وجه به خاطر اندیشه های مذهبی و دینی شکل نگرفت. اما اصلاح طلبانِ ۱٣۷۶ ایران می توان گفت با هیچ کدام یک از آرمانهای مشروطه طلبان موافق نمی توانند باشند. اصلاح طلبان ایران طبق قانون اساسی به ظل الله یا به عبارتی ولایت فقیه معتقدند و اگر معتقد نباشند مخالف قانون اساسی اند. باید توجه کرد اندیشه ی سیاسی مشروطه طلبان که به تجدد غربی تکیه کرده هرگز نمی تواند با اندیشه ی سیاسی اصلاح طلبان که با توجه به قانون اساسی و قبول ولایت فقیه، شورای نگهبان، شورای خبرگان، مشروعیت الهی و تطبیق تمامی قوانین با شرعی که آیت الله خمینی و با نظریه ی اختیارات حداکثری به روحانیت است و در مکتب قم تهیه کرده موافق باشد. در اندیشه ی مشروطه طلبان هیچ امتیاز ویژه ای برای روحانیت در نظر گرفته نشده بود. ولایت فقیهی مطرح نبود و در باب بسیاری از قوانین تطبیق با شرع لازم نبود. قطعاً اصلاح طلبان ۱٣۷۶ ایران با سکولاریسم نیز نمی تواند موافق باشد. جدایی از دین از دولت را نه می توان در سید محمد خاتمی یافت نه در مهدی کروبی. همچنین بسیاری از اصلاح طلبان ایران خود را مرید آیت الله خمینی می دانند که بیشترین اختیارات را برای روحانیت قائل است. به بیان دیگر اصلاح طلبان ایران جز عده قلیلی وجود خود را به شعار مدرس که سیاست ما عین دیانت ماست و بالعکس و مخالفت با سکولاریسم مدیون هستند. ناسیونالیسم مشروطه طلبان نیز اگر چه کمی شباهت به ناسیونالیسم اصلاح طلبان دارد اما تفاوت هایی نیز وجود دارد. مشروطه طلبانی چون آخوند زاده همان طور که گفتیم ایرانی گری را در مقابل شیعی گری و عربی گری مطرح می کنند و ناسیونالیسم خالص از اسلام را قابل قبول می دانند اما نظر اصلاح طلبان، ایرانی گری وابس ت ه به اسلامی گری است .
۲- مشروطیت مخالف نظام بود و سعی در تغی ی ر نظام از سلطنت غیرمحدود و مستقل به سلطنت مشروطه را داشت. معتقد به تغییر ماهوی ساختار قدرت بود و در واقع چارچوب نظام قبلی را چون قبول نداشت آن را در هم شکست اما اصلاح طلبان مخالف نظام نیستند و سعی در تغییر آن به نمونه های دیگر ندارند و فقط به لحاظ رویکرد و عملکرد نظام نظر دیگری دارند. به هیچ وجه اصلاح طلبان قصد ندارند نظام سیاسی و ساختار قدرت را به هم بزنند بلکه در بست نظام را قبول داشته فقط عملکردهایی را نمی پسندند. در واقع رویکرد اصلاح طلبان و مشروطه چی ها در مواجهه با قدرت و ساختار سیاسی به هیچ وجه یکسان نبوده بلکه در مقابل هم قرار دارند: اصلاحگری در مقابل انقلابگری
همچنین مشروطه خواهان سنت شکن بوده اند اما اصلاح طلبان نه تنها سنت شکن نیستند بلکه در فکر اصلاح و ترمیم سنت اند .
٣- اصلاح طلبانِ ۱٣۷۶ ایران در منبع تشکیل و هدف نیز با مشروطه خواهانِ ۱۲٨۵ متفاوت نشان می دهند. منبع فکری مشروطه به تجدد و فکر غربی باز می گردد. اندیشه ی اندیشمندان غربی، لیبرال ها و سوسیال ها و در نظر گرفتن انقلاب هایی چون انقلاب کبیر فرانسه بیانگر آن است که مشروطیت ایران حاصل تجربیات و اندیشه ی وارداتی غربی است. هدف این محصول غربی چیزی جز انقلاب و تغییر ساختار نیست. اما اصلاح طلبان یکی از طیف های فکری جمهوری اسلامی است و اندیشه اش اندیشه ی حاکمان است اما با قرائتی دیگر. در واقع اصلاح طلبان قانون اساسی و نوع حاکمیت را قبول دارند. اما می گویند اگر این شیوه بدین راه و روش بشود بهتر است. اگر آقای فلان از فلان حزب بیاید بهتر است. اما مشروطه خواهان هدف دیگری داشتند انها اصولاً نوع حاکمیت نظام را قبول نداشتند. اصلاح طلبی ۱٣۷۶ ایران اندیشه ای کاملاً وابسته به اصول نظام حاکم دارد. تنها ادعای آنها ار ا ئه ی یک قرائت و راه حل عملکردی و حزبی دیگر است. مقایسه ی اصلاح طلبی ۱٣۷۶ با هدف میرزا ابوالقاسم خان فراهانی و امیر کبیر و مصدق قابل مقایسه است نه با مشروطه خواهان ۱۲٨۵ و نه با انقلابیون ۱٣۵۷ .
۴- پراکندگی عقاید و پویا ی ی اندیشه در نهضت مشروطه به وضوح بیشتر و پویاتر از جنبش اصلاحات ۱٣۷۶ است. در نهضت مشروطه در میان روشنفکران مارکسیست، لیبرال و مذهبی نمایان است. این طیف وسیع با عقاید متضاد در جنبش اصلاحات وجود دارد. از سوی دیگر روحانیون طرفدار مشروطه نیز به چند قسمت تقسیم می شوند. گروهی مانند آخوند خراسانی و علمای اعظام نجف به حکومت جمهور معتقداند و امتیاز حداقلی و بسیار کم برای روحانی قائل اند (نک. سایت کدیور. مقاله آخوند خراسانی) گروهی چون نائینی به حکومت فقیه معتقداند و مشروطه را در زمان خود، مناسب می دانست (نک. تشیع و مشروطیت، عبدالهادی حائری). گروهی مثل ملا عبدالرسول کاشانی عقاید دینی روشنفکرانه ای را بست می دهد تا جایی که با حجاب مخالفت می کند (نک .آدمیت). بنابراین پویا ی ی اندیشه یکی از امتیازات نهضت مشروطه است اما اصلاح طلبان از این امتیاز بی بهره اند. همه اسلامگرایند و تضاد اندیشه ها در سطح نه چندان پهناوری مطرح می شود. برای مثال می توان از عقاید هاشمی رفسنجانی، کروبی، خاتمی، حجاریان و بهزاد نبوی نام برد. اولاً همه اصلاح گرایند. همه معتقد به قانون اساسی اند. همه ولایت فقیه را قبول دارند و هیچ تضاد گسترده ای وجود ندارد و تنها در مسائل خرد سیاسی با یکدیگر اختلاف دارند. جنبش اصلاحات هیچ آخوند زاده ای ندارد که حملات بسیار تندی را به اسلام و حتی اخلاق خصوصی پیامبر بکند .
۵- مورد دیگر در مفهوم انتقاد در جنبش و نهضت مشروطه است. قبل از انقلاب مشروطه نقدی وجود نداشت چرا که مردم آگاهی اندکی از غیر وضع خود داشتند اما با آگاهی که گروهی از ایرانیان از غیر وضع خود در مسافرت ها ایجاد کردند توانستند از وضع خود انتقاد کنند. انقلاب مشروطه علاوه بر ثمرات مفیدی که داشت مفهوم گرانبهای نقد را در ایرانیان ایجاد کرد. ایرانیان نسبت به محدودیت های خود، وضع اقتصادی بد، بی قانونی، اندیشه های مسلط بر جامعه و ... انتقاد کردند. دیگر نه شاه در امان بود نه روحانی نه صاحب زمین نه هیچ کس دیگر .
خیزش زنان تجدد طلب در مشروطه و دمیدن یک قرائت نو از زن در پرتو انتقاد از مفهوم سنتی زن بوجود آمد. اما اصلاح طلبان ۱٣۷۶ قادر به شکستن مقدسات کهنه ی خویش نیستند. خدا، پیامبر، ائمه، ولایت فقیه، سنت وشرع، مصلحت نظام و اشخاص حاکم همه و همه خطوط قرمزی هستند که اصلاح طلبان نمیتوانند نسبت به آنها منتقد باشند اما گروه اندکی از روشنفکران اصلاح طلبان چون کدیور، سروش، شبستری، علوی تبار و ... خطوط قرمزی را مورد نقد قرار داده اند اما این انتقاد ها اولاً محدود به موضوعات اندکی از خطوط قرمز تعریف شده است و دوماً حذف اصلاح طلبان غیر اسلامی چون لیبرال ها و بسیاری از گروههای دیگر نقد بر مفاهیم اسلامی را به بن بست می رساند .
با تفاوت هایی که وجود د ا رد و به برخی از آنها نیز اشاره شد به نظر می رسد نمی توان شباهت آن چنان زیادی میان اصلاح طلبی و مشروطه گری پیدا کرد. تفاوت مابین این گروه و این همانی مشروطه گری ۱۲٨۵ و اصلاح گری ۱٣۷۶ بلا موضوع بوده و مانند ره به ترکستان رفتن می ماند .
حمید قهوه چیان
دانشجوی کارشناسی حقوق دانشگاه علامه طباطبایی
|