ما حق رأی داریم، نه حق انتخاب - امیرحسین لادن
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۴ خرداد ۱٣۹۲ -
۴ ژوئن ۲۰۱٣
حق رأی در ایران
برای نخستین بار ، پس از انقلاب مشروطه ، ما (مردان) از برخی حقوق شهروندی از جمله حق رأی ، برخوردار شدیم. قانون اساسی مشروطه می گوید: " ... مطابق فرمان ... همایونی مورخه جمادی الاخره ۱٣۲۴ ... امر به تأسیس شورای ملی فرمودیم و نظر بدان اصل اصیل هر یک از افراد مملکت در تصویب و نظارت امورعمومی علی قدر مراتبهم محق و سهیم اند تشخیص و تعیین اعضاء مجلس را به انتخاب ملت محول داشتیم ... ." (۱)
پس از نزدیک به یک قرن تلاش ، کشمکش و مبارزه برای دستیابی به حقوق طبیعی انسان: آزاد زیستن ، آزاد اندیشیدن و آزادانه انتخاب کردن ؛ پدرانمان با پرداخت هزینهی بسیار سنگین در انقلاب مشروطه ، پیروز شدند. قانون اساسیِ مشروطیت ، بالاخره در دوران نخست وزیری مشیرالدوله دستخطی از مظفرالدین شاه قاجار صادر گشت:
"... از آنجا که حضرت باری تعالی ... سر رشتهی ترقی و سعادت ممالک محروسهی ایران را به کف کفایت ما سپرده و شخص همایون ما را حافظ حقوق قاطبهی اهالی ایران و رعایای صدیق خودمان قرار داده ، لهذا در این مواقع که رأی و ارادهی همایون ما تعلق گرفت ... ." (۲)
این خود بزرگ بینی ، خود پرستی و خود محوری مختص مظفرالدین شاه (امضاء کنندهی قانون اساسی) نبود ؛ خامنه ای ، خمینی ، شاه ، و رضا شاه نیز دچار این توهمات بوده اند. زیرا در ایران ، مردم هیچگاه ارزش و اهمیتی نداشته و از حق و حقوق و حیثیت انسانی برخوردار نبوده ؛ و وسیله ای بیش نبوده اند ؛ مانند اسب که سواری میدهد ، گاو که شخم می زند و قاطر که بار می برد. یک نمونه:
"... شاه عباس برای جان مردم ارزشی قائل نبود. در برنامه های تفریحی و شکار او ، مردم کار سگهای شکاری را انجام می دادند. رعایای بیچاره مدت یکماه به راندن و گرد آوردن حیوانات شکاری مشغول بودند ؛ در این شکارها انسان هائی که کار سگ های شکاری را انجام می دادند ، دسته دسته از سرما و برف و باران نابود می شدند." (٣)
زمانی که منزلت شاه و رهبر را به ارش و خدائی میرسانیم باید تشخیص بدهیم که ارزش و منزلت انسانی را تا قعر ناچیزی و درجهی حیوانی کاهش داده ایم. از لرد کرزان در مورد منزلت آسمانی سلطنت در ایران ، نقل قول می کنند که گفته بود ، رفتار و طرز بیان معتمدترین و نزدیکترین وزیران در پیشگاه شاه ، چیزی بجز اطاعت بنده وار و ستایش تملق آمیز نبود.
بی ارزش بودن ، و از حیثیت و حقوق انسانی برخوردار نبودن مردم در رژیم شاهنشاهی:
پس از کودتای ۲٨ مرداد ؛ تظاهرات گسترده ای در اعتراض به محاکمهی مصدق و دیگر اعضای جبههی ملی ، برپا شد. دانشگاه ، مدارس و بازار تعطیل شدند. مردم با شعار "مصدق پیروز است" ، راهپیمائی کردند. چماق بدستان بسرکردگیِ شعبان بی مخ و حسین رمضان یخی و چاقوکشان بسرکردگی طیب و طاهر حاج رضائی ، با پشتیبانی مأموران انتظامی و ارتش ، با تظاهرکنندگان زد و خورد کرده ، عدهی زیادی را مجروح کردند.
ملیون ، تظاهرات گستردهی دیگری را تدارک میدیدند ؛ حکومت که فاقدِ پایگاه مردمی بود ، به وحشت افتاده بود ، "سرلشگر نادر باتمانقلیچ ، رئیس ستاد ارتش ، دو روز قبل از اجرای تظاهرات ، در اجتماع افسران در آمفی تآتر دانشکده افسری ، نهضت مقاومت را مورد حمله قرار داد و گفت:
"اگر قرار باشد ، که ما چهارده میلیون را بکشیم ، می کشیم ، تا بر یک میلیون نفر حکومت کنیم." (۴)
در این اقرار (ما چهارده میلیون را می کشیم) ، از یکطرف ، دید رژیم شاهنشاهی نسبت به مردمی است که فاقد کوچکترین حق ، حقوق و حیثیت انسانی هستند ؛ و از طرف دیگر فلسفهی سیاسی رژیم (حکومت می کنیم) است ، که مطلقاً حکومت کردن و سوار بودن بر ملت ، می باشد.
در ایران تنها احمد شاه قاجار ، قانون مشروطیت را رعایت نمود و سلطنت کرد ، نه حکومت. "احمد شاه خود را پادشاه قانونی و کشور را مشروطه می پنداشت و نسبت به کلیهی امور کشوری به نظر بی طرفی می نگریست ... در مملکت مشروطه زیر بار هیچ مسئولیتی نرفت و بر علیه مصالح و منافع کشور خود مرتکب خیانتی نشد ... در مواقع ملاقات از نمایندگان خارجه نوشته یا پاکتی که حاوی درخواست و غیره بوده ، نمی گرفت و اگر اصرار می کردند ، اظهار می کرد: بگذارید روی میز که به هیئت وزرا بفرستم ... و اگر جداً از وی خواستار می شدند ، در پاسخ اظهار می داشت مملکت مشروطه است ، باید به تصویب ملت باشد." (۵)
چه کسانی حق انتخاب دارند؟ واژهی شهروند که نقطهی مقابل رعیت (در سیستم سلطنت) و اُمت (در رژیم فقاهتی) می باشد ، تا پیش از انقلاب مشروطه ، در ایران معنی و مفهومی نداشت. حتی پس از انقلاب مشروطیت ، واژهی تبعه دولت (تابع دولت) جایگزین رعیت گردید ؛ یعنی ایرانی هنوز به مرتبهی شهروندی نرسیده بود. پس از انقلاب اسلامی ، واژهی اُمت گرفتیم که نیاز به تقلید و قیمومت دارد. زیرا در اسلام ، فرض بر آنستکه انسان ها قادر به تشخیص راه از چاه نیستند و باید تابع روحانیت که جانشین خداوند و مبین دین هستند ، باشند. (نگارنده ، بارها به این مطلب اشاره کرده است).
در اثبات این ادعا ، مصباح یزدی ، عضو مجلس خبرگان رهبری ، می گوِید: "اگر نود و نه درصد مردم به کسی رأی بدهند ؛ اگر رئیس جمهور منتخب از طرف ولی فقیه نصب نشود ، طاغوت به شمار می آید و اطاعت از او حرام می باشد."
در پاسخ به اعتراضات "رأی من کو" ؟ می گوید:"مردم چه حقی دارند؟ مردم کسی رو به عنوان رئیس جمهور انتخاب کنند، مردم چه کاره هستند؟ مردم چکاره هستند که بخواهند کسی رو انتخاب کنند. مردم چکاره هستند که به کسی حق بدهند، مردم چه حقی دارند؟"
اقرار از این واضح تر میخواهید؟ اصل و پایهی رژیم فقاهتی بر این فرض بر قرار است که "انسان ها قادر به تشخیص راه از چاه نیستند" ، و از دید صاحبنظران رژیم ، مردم نه تنها حق و حقوقی ندارند ؛ بلکه ناتوانی و عدم بلوغ امُت اسلامی ، مانع رسیدن آنان به مقام والی شهروندی ، داشتن حق انتخاب و شراکت شان در تعیین سرنوشت خویش است!!
حق انتخاب
به واژهی انتخابات و نحوهی کاربرد آن توجه کنید: انتخابات رئیس جمهوری ، انتخابات شهردار ، انتخابات مجلس ؛ واژهی مشترک "انتخابات" می باشد ؛ یعنی انتخاب کردن ، که "حق انتخاب" در آن مستتر است. اگر مسأله فقط رأی دادن بود، می گفتند رأی گیری برای مجلس ، رأی گیری برای شهرداری و رأی گیری برای رئیس جمهور!!! پس در درجهی نخست ، مسأله انتخاب کردن ، و گام دوم رأی دادن می باشد. حقیقت اینجاست که رأی دادن بدون انتخاب کردن ، حکم رأی "شیر یا خط" را دارد ؛ چون انتخاب نکردی شیر و انتخاب نکردی خط ، بنابراین شانسی است ، نه انتخابی!
مشخصات و شرایط انتخاب کنندگان و کسانی که حق رأی دادن داشتند ، طبق متمم قانون اساسی چندین بار تغییر کرده است. این تغییرات شامل حرفه ، مالکیت و سن بودند. طبق نظام نامهی مجلس شورا - زنان ، دیوانگان ، اشخاص نابالغ (کمتر از ۲۰ سال) و ... حق رأی نداشتند. با اینحال طی دوران ، چندین بار تلاش شده بود که به زنان حق رأی داده شود و هر بار با ضدیت و مخالفت شدید روحانیت روبرو می گردید. زیرا زن از دید روحانیت ، قابلیت و لیاقت و شعور انتخاب کردن را ندارد:
ملاصدرا ، فیلسوف بزرگِ جامعهی روحانیت ، معتقد بود که خداوند ، "زن" را بصورت یک وسیله و ابزار ، و در حدّ حیوانی یرای بهره برداری "مرد" آفریده است! او در اسفار اربعه می نویسد: "خداوند برای کمک به انسان ها ، حیوانات را آفریده ، از عنایات الهی در خلقت زمین ، تولد حیوانات مختلف است. برخی از این حیوانات برای زیستن ، و برخی برای بار کشیدن ، بعضی برای سوار شدن ، بعصی برای تجمل و آسایش و برخی مانند زنان برای نکاح و آمیزش می باشند."
شیخ فضل اله ، مصرف مشروبات الکلی ، فاحشه خانه و احداث مدرسه دخترانه را ، خلاف شرع می دانست. جمهوری اسلامی ، از وی به عنوان منجی بزرگ روحانیت ، شهید فضل اله نوری یاد می کند و بزرگراهی نیز در تهران به نام اوست.
سید حسن مدرس از متفکران بزرگ روحانیت ، الگو و استاد ولایت فقاهتی ؛ در ارتباط با پیشنهاد چند تن از نمایندگان مترقی در مجلس ، دایر بر منظور کردن حق رأی برای زنان در قانون اساسی مشروطیت ، در جلسهی یازدهم شعبان ۱٣۲۹ قمری سخنرانی می کند. قسمتی از این سخنرانی به شرح زیر است:
"از اول عمرم تا بحال برایم بسیار مهالک در بر و بحر اتفاق افتاده و هیچکدام به بدنم لرزه در نیامده بود ، آخر ما هر چه تأمل می کنیم می بینیم خداوند قابلیت در زن ها قرار نداده ست که لیاقت انتخاب کردن را داشته باشند ، اینها از آن زمره اند که عقول شان استعداد ندارد و در حقیقت تحت قیمومت قرار دارند ، چطور ممکن است به ایشان حق انتخاب کردن داده شود؟"
"در دوره دوم مجلس شورای ملی ؛ ماده چهارم نظام نامه انتخابات به بحث و بررسی رسید. در این جلسه ، محمدتقی وکیل الرعایا نماینده مردم همدان از حق رأی زنان پشتیبانی کرد و در مخالفت با نظام نامه انتخابات سخن گفت. سپس ذکاء الماک و حسن مدرس در مجلس سخن گفتند و حق رأی زنان را مورد نکوهش قرار دادند. حسن مدرس ، استدلال کرد ... که اعطای حق رأی به زنان به بی ثباتی سیاسی ، فساد مذهبی و هرج و مرج اجتماعی خواهد انجامید. هنگامی که طلاب قم برای مخالفت و اعتراض با پیشنهاد اعطای حق رأی به زنان به خیابان ها ریختند ، یک نفر کشته و دوازده تن مجروح شدند." (دانشنامه آزاد)
دوران نخست وزیری مصدق ، مشا وران وی استدلال کردند که در "قانون اساسی همه شهروندان برابرند و اعطای حق رأی به زنان را پیشنهاد کردند ، علما با کمک طلاب و بزرگان اصناف اعتراض کردند که در شرع اسلام حق رأی فقط به مردان داده شده است. کاشانی نیز تأکید کرد که دولت باید حتماً از دادن حق رأی به زنان جلوگیری کند ، چرا که باید آنان در خانه بمانند و به وظیفه اصلی خودشان یعنی خانه داری و پرورش فرزند بپردازند.
تا بهمن ۱٣۴۱ که لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی در هیئت دولت تصویب شد. "بر اساس این لایحه ، زنان برای نخستین بار اجازه شرکت در انتخابات را پیدا می کردند. خمینی با ارسال تلگراف به شاه ، با اعطای حق رأی به زنان بشدت اعتراض کرد. و گفت: "دولت تصویبنامهی خلاف شرع صادر می کند ، و به زنان حق رأی می دهد ، ... می خواهند دختران نجیب ۱٨ ساله را به نظام اجباری ببرند ، دختر و پسر در آغوش هم کشتی می گیرند ، ... ." (سخنرانی خمینی ، قم)
با چنین دید ، برداشت و اعتقادی ؛ چگونه می توان از این حضرات انتظار داشت که حق و حقوقی برای زن قائل باشند. برای روحانیت ، زن در حد حیوانی است برای استفادهی مرد ؛ حتی آموزش برای زن ، مساوی است با فحشا ؛ و خداوند قابلیت و لیاقت انتخاب را به زنان نداده است !!
این عدم ارزشمند بودن انسان (زن ومرد) ، زائیدهی همان فرضیهی رژیم فقاهتی است که "انسان ها قادر به تشخیص راه از چاه نیستند" ، سر چشمه می گیرد. عدم برخورداری از حیثیت انسانی ، قرن ها در کشورمان بر جا و بر قرار بوده است؛ خس و خاشاک شمردن مردم بوسیلهی احمدی نژاد را حتماً بخاطر دارید؟
هر نوع دست کاری ، نفوذ و دخالت در انتخابات ، اصل "حق انتخاب" را پایمال می کند. دخالت در حذف "حق انتخاب" ملت ایران ، بلافاصله پس از پیروزی انقلاب مشروطه و تشکیل مجلس شورای ملی ، آغاز گردید. ” معروف است که میرزا احمدخان مشیرالسلطنه ، در زمان استبداد صغیر ... در میانهٔ کشمکشهای میان مجلسیان و طرفداران مشروطیت با محمد علی شاه، گفته بود: "شاه مجلس را مرحمت میکنند ، با این شرط که وکلا در سیاست دخالت ننمایند! ...
... در دورهٔ رضا شاه، چیزی به نام مجلس و انتخابات مجلس به معنایی که انقلاب مشروطیت و قانون اساسی حاصل از آن میفهمید و به مفهومی که ما درک میکنیم ، اصولاً وجود خارجی نداشت. انتخابات مجلس و تعیین وکلا بر اساس منویات شخص اول مملکت صورت میگرفت و احدی را یارای مخالفت با شاه نبود." (۶)
این برداشت و دید ادامه پیدا کرد ؛ رضا شاه ، محمد رضا شاه و رژیم فقاهتی نیز ، همواره عوامل خویش را در مجلس جاسازی کردند. در زمان حکومت رضا شاه هفت دورهی مجلس شورای ملی تشکیل شد ؛ "در نخست وزیری کمیسیونی تحت نظر دبیر اعظم و خدایار خان تشکیل و بحکام و فرماندهان قشون ، اسامی وکلائی که باید انتخاب بشوند اعلام و تأکید می شد که بهر قیمت کاندیداهای دولت را از صندوقهای رأی بیرون بیاورند." (۷)
"در دوران زمامداری مخبرالسلطنه (حکومت رضا شاه) انتخابات تهران از دورهی هفتم به بعد ، به کلی و بدون استثناء به دست دولت انجام می گرفته ... . مخبرالسلطنه می نویسد ، در دورهی نهم ... استدعا کرده بودم فرزندم نصراله نمایندگی داشته باشد ، لطف شاه بقدری بود که مأمور مخصوص از وزارت داخله به محلات رفت و آن امر را انجام داد ... ." (٨)
" ... به اعتقاد من نمایندگان مجلس از همهی ایرانیان نفرت انگیزترند. آنها از طرف مردم انتخاب نشده اند ، چون رضاشاه فقط به نامزدهای مورد علاقهی خودش اجازه می داد که در انتخابات شرکت کنند." (۹)
دخالت در انتخابات توسط دشمنان بیگانه: روس و انگلیس برای حفظ منافع خویش در ادامهی چپاول ثروت و منابع ملی ایران ، در انتخابات با پول ، حیله و تزویر و حتی زور سرنیزه ، بهره برداری می کردند تا بتوانند اشخاص فاسد ، خود فروش و بی وطن را وارد مجلس کنند. در کابینهی مشیرالدوله ، "سفارتین انگلیس و روس در تهران به طور خصوصی یک صورتی از اشخاص برای ترکیب کابینه و مجلس شورای مملکتی ، به شاه دادند ؛ و گرنه وامی به دولت ایران نخواهند داد." (۱۰)
نتیجه گیری عاقلانه و عادلانه در مورد حق انتخاب آنستکه ما ، توقع بیجا و انتظار بی مورد داریم. زیرا ، در ضمنی که رفتار و نحوهی عمل رژیم تأثر آور است ، ولی تعجب آور نیست ؛ رژیم بوضوح اعلام کرده که دید و برداشتش از ملت ، "اُمت" (انسان ها قادر به تشخیص راه از چاه نیستند) است و فلسفهی سیاسی اش (مردم چه حقی دارند؟ کسی را انتخاب کنند ، مردم چکاره هستند که بخواهند کسی رو انتخاب کنند. مردم چکاره هستند که به کسی حق بدهند، مردم چه حقی دارند؟) را بارها اعلام کرده است ولی ما با خوش باوری و خوش خیالی همیشگی مان ، نشنیده و نپذیرفته ایم.
امیر حسین لادن
ahladan@earthlink.net
(۱) متن قانون اساسی ایران
(۲) انقلاب فراموش شده ، فواد پور آرین
(٣) شاه عباس کبیر ، مرد هزار چهره ، تألیف پناهی سمنانی
(۴) تاریخ بیست سالهی ایران ، حسین مکی
(۵) انقلاب فراموش شده
(۶) مقالهی "مجلس را مرحمت میکنند" ، کاظم کردوانی
(۷) آئینهی عبرت ، نصراله سیف پور فاطمی
(٨) تاریخ بیست ساله
(۹) نامه هائی از تهران ، خاطرات سر ریدر بولارد
(۱۰) انقلاب فراموش شده
|