یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۹ خرداد ۱٣۹۲ -  ۹ ژوئن ۲۰۱٣


 «آمریکا هر روز جاسوسی می کند؛ حتی از شما دوست عزیز»عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم سید محمد اسلامی است که در آن می خوانید؛در آمریکا چه خبر شده است؟ روزنامه یو.اس.ای.تودی آمریکا عکس باراک اوباما را چاپ کرد و کنار آن نوشت: «چشم هایی که جاسوسی می کنند.» این روزنامه آمریکایی ادامه داد: «میلیون ها تماس تلفنی شنود شده اند و اطلاعات بزرگترین شرکت های اینترنتی را هم استخراج کرده اند.» حالا این روزها مردم آمریکا درباره گزارش «گاردین» صحبت می کنند که خبر داد مکالمه میلیون ها شهروند آمریکایی ضبط و ارزیابی شده است. روزنامه آمریکایی «واشنگتن پست» هم خبر داده است که اطلاعات کاربران یاهو، گوگل، اپل و فیس بوک از جمله تصاویر، ایمیل ها و فایل ها استخراج شده اند.
جالب این جاست که دیروز روزنامه گاردین خبر داد داستان مشابهی در انگلیس هم در حال رخ دادن است و نوشت: «دولت برای جاسوسی درباره ما مردم، از گوگل و فیس بوک استفاده می کند.» اوباما در پاسخ به موج انتقادها در این باره صراحتا گفته است: «این نقض حریم خصوصی برای دفاع از امنیت ایالات متحده ضروری بوده است.» البته باراک اوباما همان کسی است که پیش از این در سال ۲۰۰۷ در کارزار انتخاباتی اش به جنگ قانون موسوم به «وطن پرستی» جرج بوش رفته بود. قانونی که بوش آن را پس از حوادث ۱۱ سپتامبر امضا کرد و دست دولت را برای تجسس در مکاتبات و تماس های شهروندان باز کرد.
موضوع جاسوسی گسترده ۲ دولت آمریکا و انگلیس از مردم این کشورها ابعاد گسترده تری دارد. رئیس جمهور آمریکا فقط یک روز پس از آن که جیمز کلاپر، رئیس سازمان اطلاعات ملی آمریکا این گزارش ها را "نادرست" توصیف کرد، آن ها را تایید کرده است. اما جیمز کلاپر به نکته مهم دیگری هم اشاره کرده که باراک اوباما آن را تکذیب نکرده است. رئیس سازمان اطلاعات ملی آمریکا اعلام کرده است که هدف بسیاری از این برنامه ها، مردم کشورهای دیگر جهان بوده اند. اشاره این مقام امنیتی آمریکا به کاربران غیرآمریکایی ۹ غول بزرگ اینترنتی از جمله گوگل، یاهو، فیس بوک، اسکایپ و ... است. احتمالا انگیزه جیمز کلاپر این است که با این اظهارات موج انتقادهای داخلی از دولت را کاهش بدهد و به مردم آمریکا بگوید که دولت برای تامین امنیت آن ها از غیرآمریکایی ها جاسوسی می کرده است.
با این حال نگاهی به واکنش رسانه های آمریکایی نشان می دهد او چندان موفق نبوده و خشم مردم و رسانه ها را کاهش نداده است. اما فارغ از این موضوع، قضاوت ما کاربران غیرآمریکایی این خدمات اینترنتی آمریکایی چیست؟ بسیاری از ما در سال های گذشته از شبکه های اجتماعی و موتورهای جستجویی به رایگان استفاده کرده ایم که ابزاری برای گردآوری اطلاعات بوده اند. ما هزاران نوع اطلاعات مان را خواسته و ناخواسته، اما دسته بندی شده و قابل ارزیابی تقدیم نهادهای امنیتی آمریکا کرده ایم. باید تاکید کنیم که این موضوع فقط به عضویت های آگاهانه ما در شبکه های اجتماعی محدود نیست.
جستجوهای ساده اینترنتی ما هم حجم انبوهی از اطلاعات ایجاد می کند که به ظاهر ممکن است بی معنی و بی فایده باشند، اما دسته بندی آن ها می تواند نتایج معنادار و مهمی داشته باشد. روش های متنوع "داده کاوی" (Data Mining) به گوگل و شرکت های مشابه آن این امکان را داده است که بتوانند گزارشی دسته بندی شده تهیه کنند که مطمئنا هیچ نهاد داخلی از جمله وزارت علوم، شورای عالی امنیت ملی و ... نه به آن دسترسی دارند و نه به راحتی می توانند آن را تهیه کنند.
به عنوان نمونه شرکت گوگل از طریق ارزیابی جستجوهای اینترنتی با دقت متحیر کننده ای می داند که پژوهشگران ما در دانشگاه ها و مراکز پژوهشی به تفکیک مکان و زمان و اشخاص، درباره چه فناوری هایی جستجو می کنند. خوب است صریح تر صحبت کنیم. آیا باز هم باید خودمان را به "توهم توطئه" متهم کنیم؟ یا اعتراف مقامات آمریکایی را جدی بگیریم و باور کنیم که فناوری ارتباطات آن چنان که امروز گسترده شده، جهان را به "پایگاه داده" (Data Base) دولت های غربی تبدیل کرده است. تصمیم اخیر دولت اوباما درباره لغو تحریم های کالاهای رایانه ای و تلفن همراه را هم باید در همین چارچوب ارزیابی کرد.
تمام این ها به این معنی نیست که فناوری ارتباطات ماهیتا مضر است و باید خودمان را از آن محروم کنیم. بلکه به این معناست که باید با چشم باز برای این فناوری و دیگر موارد مشابه از جیب مردم خرج کنیم. قدم اول در حل این مشکل، پذیرفتن آن است و البته قدم دوم قطعا نباید به سیاست هایی از قبیل فیلترینگ یا چیزی شبیه به آن محدود شود. واقعیت این است که ما تنها کشوری نیستیم که در معرض این تهدید هستیم. چینی ها در نبرد سایبری با آمریکا، موتور جستجوی ملی Bidu را ایجاد کرده اند. اروپایی ها شرکت گوگل را مجبور کرده اند که پایگاه های داده اش را درون این کشورها ایجاد کند و اطلاعات را خارج نکند. بی تردید ما هم اگر بخواهیم می توانیم به راه حل های مبتکرانه مشابه برسیم.

کیهان:ماهیت اعتراضات در ترکیه
«ماهیت اعتراضات در ترکیه»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن می خوانید؛دامنه اعتراضات به دولت اردوغان اینک به ۶۷ استان ترکیه به خصوص استان های مرکزی، شمالی و جنوبی رسیده است. این اعتراضات اگر چه ابتدا دفاع از محیط زیست تلقی گردید، اما به سرعت سیاسی شد و پای مخالفان سنتی حزب عدالت و توسعه را به میدان کشید و در عین حال هنوز در هیچ رسانه ای تصویر شفافی از ماهیت و اهداف و رویکرد مردمی که در «میدان تقسیم» استانبول و خیابانهای آنکارا، ازمیر، هاتای و ... دست به اعتراض زده اند، ارائه نشده است.
روز سه شنبه ۷ خرداد یک گروه در اعتراض به قطع درختان پارک گزی (گردش) واقع در نزدیکی میدان تقسیم استانبول در این میدان تجمع کرده و خواستار از بین بردن واحدهای تجاری ساخته شده در این پارک شدند. پلیس برای پایان دادن به این تجمع وارد میدان شد ولی بکارگیری زور نتوانست به این اعتراضات پایان دهد. فردای آن روز یک جریان شناخته شده چپ وارد ماجرا شد و عملاً رهبری اعتراضات را به دست گرفت و موضوع از یک بحث محیط زیستی به یک بحث فراگیر سیاسی تبدیل گردید و تا امروز اکثریت قاطع استان های ترکیه را در برگرفته است.
کسانی که در این تظاهرات شرکت کرده اند از یک سو سیاست های داخلی حزب عدالت و توسعه را نشانه رفته و شخص اردوغان نخست وزیر را متهم به دیکتاتوری کرده اند و از سوی دیگر رویکردهای امنیتی ترکیه درباره علویان و کردها را به باد انتقاد گرفته اند. رسانه های غربی از همان آغاز، تحولات ترکیه را داخلی و معطوف به درخواست اصلاحات داخلی دانستند. رسانه های انگلیسی آشکارا از تحولات جاری به عنوان «بهار ترکیه» و در ادامه تحولات منطقه عربی ارزیابی کردند و زیرکانه وانمود کردند که شهروندان ترکیه با رویکردهای دینی دولت اردوغان مخالفند و خواهان پایان دادن به نقش دین در عرصه اجتماعی شده اند و حال آنکه برای این ادعا هیچ دلیلی ارائه نکرده اند و واقعاً هم در میدان تقسیم و خیابانهای ترکیه نشانه ای از مخالفت با نقش آفرینی دین و یا رویکردهای دینی وجود ندارد. کما اینکه دولت هم رویکرد دینی ندارد. در عین حال اردوغان هم به طور ضمنی وانمود کرد، که تجمع کنندگان در تغییر با رویکرد به دین مشکل دارند که به نظر می آید چنین موضوعی می تواند دعوت ضمنی از نیروهای مذهبی برای مقابله با تجمع کنندگان باشد و دولت اردوغان تهدید کرده است که برای جمع کردن اعتراضات هواداران اسلام گرای خود را به خیابان می آورد!
«چپ گراها» در ترکیه بطور سنتی نیروی قدرتمندی به حساب می آیند. حزب کارگران کرد- P.K.K یعنی بزرگترین و با سابقه ترین جریان سیاسی کردی ترکیه چپ می باشد. کردها، دست کم ۱۹ میلیون نفر از جمعیت ٨۰ میلیونی ترکیه را به خود اختصاص می دهند. علاوه بر این ها جریان «جبهه خلق» و شاخه جوانان این حزب، چپ گرا می باشند این ها نزدیک به ۲۵ درصد از نیروهای فعال سیاسی ترکیه را در خود جای داده اند کما اینکه در حال حاضر ۱۴۰ کرسی از ۵۵۰ کرسی های پارلمان را در اختیار دارند. علاوه بر این ها یک جریان چپ گرا هم در استان های علوی نشین به خصوص استان جنوبی «هاتا» قرار دارند که از سیاست های ترکیه نسبت به متحد خود در سوریه ناراضی هستند. جریان چپ گرای پ.ک.ک اگر چه دخالت خود در این تظاهرات را رد کرده و نیز «دمیرتاش» رهبر حزب صلح و دمکراسی (b.d.p) رهبران تظاهرات را به ارتباط با ارتش متهم کرده و آنان را فاشیست لقب داده اما واقعیت این است که پ.ک.ک و حزب کردی صلح و دمکراسی اگر در راه اندازی این برنامه دخالت نداشته اند اما به گواهی تصاویر فراوان اوجالان که در دست های تظاهرات کنندگان قرار گرفته، مشارکت دارند.
در نقطه مقابل چپ گراها، گروه های راست از اردوغان حمایت کرده و به موضعگیری علیه رهبران تظاهرات روی آورده اند. «فتح اله گولن» رهبر یک جریان غرب گرای اجتماعی فرهنگی مقیم آمریکا حمایت خود را از اردوغان اعلام کرده است و حزب راست گرای افراطی b.H.p مخالفت خود را با تظاهرات اعلام کرده و در برابر تمایل هوادارانش به مشارکت در تظاهرات ضد اردوغان ایستاده است. «دولت باغچه لی» رهبر این حزب گفته است از اعضای ما هر کس می خواهد می تواند به تظاهرات برود ولی پیش از آن باید از عضویت حزب استعفا دهد. احمد ترک رهبر کنگره جامع دمکراتیک که یک جریان کردی است هم گفته است ما مدافع تجمع کنندگان «تقسیم» نیستیم و از آن حمایت نمی کنیم.
غرب در اینکه پشت تظاهر کنندگان قرار بگیرد، تردیدی به خود راه نداد. آمریکایی ها بدون فوت وقت از اردوغان خواستند که «خشونت علیه معترضین را پایان دهد و به حقوق بشر احترام بگذارد» و محافل انگلیسی بلافاصله از آن بعنوان یک تحول مثبت حمایت کردند و به آن نام «بهار ترکیه» دادند. این موضعگیری سریع نشان می دهد که تظاهرات به احتمال زیاد در یک بسته توافق شده بین المللی به وقوع پیوسته است. البته در عین حال این درس را در متن خود دارد که اعتماد اردوغان به غرب و بخصوص خوش خدمتی های او طی دو سال اخیر به ویژه در موضوع سوریه تا چه میزان برای غرب بی مزد مانده است.
تحولات اخیر ترکیه، حزب حاکم را دچار دودستگی نمود. عبدالله گل رئیس جمهور در پیامی اعلام کرد که صدای مخالفان را شنیده و برای رفع مشکلات تلاش می کند او در واقع بطور غیررسمی از رهبران تظاهرات پوزش خواست. موضع رئیس جمهور، رهبر حزب حاکم را به اعتراض کشاند. رجب طیب اردوغان نخست وزیر و رهبر حزب عدالت و توسعه که در حین اظهارات گل در «مراکش» بسر می برد گفت: «من نمی دانم رئیس جمهور از چه حرف می زند اما من مقابل این جریان خواهم ایستاد و پلیس وظیفه دارد تا من به ترکیه باز می گردم به این موضوع پایان دهد.»
اردوغان از موضع حزب، روند کنونی را یک اقدام دنباله دار با هدف مخدوش کردن مشروعیت حزب ارزیابی می کند در حالیکه گل آن را حاصل اشتباه دولت در نادیده گرفتن علایق و احساسات مردم می داند. کمااینکه وقتی اردوغان یک پل مهم را به نام «سلطان سلیم عثمانی» کرد، گل آن را تحریک آمیز دانست که اینجور هم شد. علوی ها که خاطرات تلخی از کشتار هم کیشان خود بدست سلطان سلیم داشتند به میدان آمده و خواستار تغییر این نامگذاری شدند.
در مورد علل و انگیزه های اعتراضات کنونی احتمالاتی وجود دارد که به بعضی از آنها اشاره می نمائیم:
۱- تظاهرات کنونی، اقدامی چپ گرایانه و در ادامه احیای طیف های سوسیالیست در اروپا طی سالهای اخیر می باشد. شواهد این احتمال، میدان داری گروههای ترک، کرد و علوی چپ می باشد.
۲- در تظاهرات کنونی اگرچه چپ ها برجسته تر دیده می شوند ولی نظامیان و بخصوص بازنشستگان ارتش ترکیه در پشت آن قرار دارند و هدف آن ضربه زدن به موقعیت حزب عدالت و توسعه و بازگرداندن دولت و پارلمان به شرایط پیش از روی کار آمدن این حزب می باشد.
٣- این جریان ماهیت نژادی دارد و دو گروه کردها و علوی ها که طی دهها سال اخیر منزوی شده بودند برای بازیابی نقش تاریخی خود و پایان دادن به سیطره «ترک های سنی» به میدان آمده اند. مهمترین شاهد این ادعا تصاویر برجسته رهبران کردی و علوی در تظاهرات میدان تقسیم اسلامبول و... است.
۴- این یک جریان غربی است که با هدف محو جریان اسلام گرایی و زدن ریشه های آن به قصد تسلط بر قیام های عربی در منطقه بخصوص در مصر صورت می گیرد. مهمترین شاهد آن تعبیر و تفسیرهایی است که در شبکه بی بی سی و... درج شده اند.
۵- جریان به وجود آمده یک جریان اجتماعی است که ترکیبی از انواع خواسته های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی،اقتصادی و... را در خود جای داده است و هدف در آن بهبود شرایط اجتماعی و سیاسی ترکیه است. وجود رهبران سنتی ترکیه در پیشانی این اعتراضات مهمترین قرینه این تحلیل می باشد.
در یک جمعبندی باید گفت برای تحلیل دقیق آنچه در ترکیه می گذرد به زمان بیشتر و اطلاعات جامع تری نیاز است. در این میان ترکیه اگر چه همواره وانمود کرده که یک جامعه باز است اما بشدت از علنی شدن آنچه در درون آن می گذرد، پرهیز داده شده است کمااینکه وقتی حزب عدالت و توسعه سرکار آمد خیلی ها پرسیدند این ها از کجا پیدا شدند. البته مدت زمان زیادی طول نمی کشد تا تحلیل گر بتواند به پستوی تحولات ترکیه راه پیدا کند. و اما در این میان نمی توان نقش دخالت ترکیه در بحران سوریه و همراهی با آمریکا، اسرائیل و قطر و عربستان در ارسال سلاح و تروریست به سوریه را نادیده گرفت. شورش و اعتراضات اخیر در ترکیه به نوشته برخی از تحلیلگران منطقه آتشی است که اردوغان در سوریه برپا کرده بود و اکنون همان آتش به جان دولت او افتاده است.

جمهوری اسلامی:انتخابات و حفاظت از نظام
«انتخابات و حفاظت از نظام»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که ر آن می خوانید؛فارغ از اینکه چه کسی رئیس جمهور آینده خواهد بود، موضوع مهم تر اینست که نظام جمهوری اسلامی به عنوان میراث بزرگ امام خمینی و دستاورد انقلاب اسلامی ملت ایران، حفظ شود و بالنده تر از گذشته به پیش برود.
حفاظت از نظام جمهوری اسلامی، ممکن است از نظر هر یک از نامزدهای ریاست جمهوری با رئیس جمهور شدن خودشان ملازم و مساوی باشد. این، خود را محور همه چیز دیدن است و طبعاً با واقعیت منطبق نیست.
نگاه دیگر، خود را نادیده گرفتن و قانون اساسی را محور قرار دادن است. در این نگاه، اصالت با اسلام و مردم است. حضور مردم در تمام صحنه ها و رعایت منافع آنها و مصالح کشور همراه با در نظر گرفتن احکام اسلام به عنوان محتوای تصمیمات و قوانین، مجموعه ای را تشکیل می دهد که قوام نظام جمهوری اسلامی به آنست.
با این نگاه اگر با انتخابات ریاست جمهوری مواجه شویم، چند نکته باید توسط مردم و نامزدهای ریاست جمهوری رعایت شود.
آنچه مردم باید رعایت کنند اینست که پشتوانه اصلی نظام جمهوری اسلامی حضور آنها در صحنه است. بنابر این، در انتخابات باید مردم حضور داشته باشند تا ناظران جهانی مثل گذشته احساس کنند نظام جمهوری اسلامی از پشتوانه مردمی برخوردار است.
حضور در پای صندوق های رأی به معنای اعلام رضایت از عملکرد مسئولین و انکار مشکلات و حتی ایرادها و نقص های موجود در خود انتخابات نیست، بلکه به معنای تأیید اصل نظام و نوعی پیام دادن به دشمنان ملت ایران است که با این ملت و با نظام حکومتی منتخب ملت خصومت دارند. مردم با شرکت در انتخابات، همراهی خود با نظام جمهوری اسلامی را نشان می دهند و درعین حال به هر شکل که قانون مجاز می داند مطالبات بر حق خود را نیز پی می گیرند.
نکته دیگری که مردم باید رعایت کنند تحت تأثیر شعارهای بی پشتوانه قرار نگرفتن و به سوی انتخاب صحیح رفتن است. بزرگ ترین دشمن داخلی مردم و انقلاب و نظام اکنون تفکر افراطی است. این، همان تفکری است که در سال های اخیر کشور را دچار مشکلات زیادی در زمینه های مختلف اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاست خارجی کرده است. این روزها حتی اصولگراترین نامزدهای ریاست جمهوری نیز با صراحت از وضعیت موجود کشور در همین زمینه ها به ویژه اقتصادی و سیاست خارجی اعلام نارضایتی می کنند و به مردم وعده می دهند اگر رئیس جمهور شوند حل این مشکلات را در اولویت کاری خود قرار خواهند داد. این اظهارات، روشن ترین سند برای ناکامی تفکر افراطی در اداره کشور است و به همین دلیل افرادی که از تبلیغاتشان پیداست قرار است همین سیاست را ادامه بدهند شایستگی دردست گرفتن زمام امور اجرائی کشور را ندارند. مردم باید در انتخاب خود حداقل دو ویژگی را برای نامزدها در نظر بگیرند؛ اعتدال و فراجناحی بودن.
عدم کارائی جناح ها برای اداره کشور در طول ۱۶ سال گذشته به روشنی ثابت گردیده و جامعه از رهگذر ناکارآمدی دو جناح مطرح کشور متحمل ضربه های اساسی شده است. این واقعیت غیرقابل انکار نشان می دهد کشور اکنون به یک دولت فراجناحی نیازمند است، دولتی که مظهر وحدت ملی باشد و نیروهای کارآمد، با تجربه و معتدل از تمام سلیقه ها در آن حضور داشته باشند. این واقعیت را باید بپذیریم که امروز ایران در شرایطی قرار دارد که بیش از این نمی تواند متحمل منازعات و انحصارطلبی ها و افراط گرائی ها باشد. این روش ها امتحان خود را پس داده اند و زیانبار بودن آنها به اثبات رسیده و بر همگان آشکار شده است.
نامزدهای ریاست جمهوری هم که این روزها بشدت سرگرم تبلیغ از خود هستند، باید نکاتی را رعایت کنند که در رأس آنها اخلاق مداری در گفتار و پرهیز از برملا کردن اسرار نظام است.
متأسفانه در مناظره سیاسی نامزدها و بعضی اظهارات آنها در سخنرانی ها بی توجهی به این دو نکته کاملاً مشهود بود. اینکه یکی از نامزدهای ریاست جمهوری برای اثبات خود و یا رفع شبهاتی که درباره عملکردهای او به افکارعمومی راه یافته تلاش کند با متهم ساختن دیگری به برخوردهای خشن با مردم یا بی اعتنائی به حقوق آنان، رقیب خود را متهم کند، علاوه بر اینکه راه به جائی نخواهد برد، دچار ضربه های سنگین تری نیز خواهد شد که عکس آنچه در نظر داشته عاید او می کند. مهم تر اینکه با استفاده از اطلاعات سری نظام در مسائل مهمی همچون پرونده هسته ای، بعضی از نامزدها درصدد تخطئه رقبای خود بر می آیند و از این طریق دشمن را هوشیار می کنند! این روش، حتی اگر کارآمد باشد و برای کسی که به آن متوسل می شود رأی آور هم باشد، برخلاف مصالح کشور و منافع ملی است.
اینکه فردی به عنوان نامزد ریاست جمهوری بدون آنکه درباره یک نقل قول تحقیق کند آن را به نامزد دیگر نسبت بدهد و سخن او از تلویزیون برای میلیون ها بیننده پخش شود و بعد از چند لحظه معلوم شود نسبت نادرستی است و اصولاً مطلب چیز دیگر بوده است، نه زیبنده کسی است که می خواهد مسئول اول اجرائی کشور شود و نه خوشایند مردمی است که می خواهند با شنیدن سخنان نامزدها به انتخاب درست برسند. توسل به چنین روش هائی در کشورهای غربی و در جوامع غیراسلامی شاید متداول و بی مشکل باشد ولی در جامعه اسلامی به ویژه جامعه ای که با یک نظام اسلامی اداره می شود بهیچوجه قابل قبول نیست.
در تبلیغات انتخاباتی به ویژه انتخابات ریاست جمهوری، اخلاق باید حرف اول را بزند. کسی که برای جلب آراء مردم به شیوه های غیراخلاقی متوسل شود و یا از اطلاعات سری نظام خرج کند، قطعاً در مسند ریاست جمهوری فرد قابل اعتمادی نخواهد بود. رئیس جمهور باید مروج اخلاق باشد و مصالح نظام و منافع ملی را بر منافع خود ترجیح بدهد. کسی که این ویژگی ها را نداشته باشد نه تنها نمی تواند برای حفاظت از نظام جمهوری اسلامی کاری از پیش ببرد بلکه جامعه را به سوی بداخلاقی سوق خواهد داد و به اعتبار نظام لطمه وارد خواهد ساخت.
انتخابات ریاست جمهوری، که مظهر حضور مردم برای انتخاب شخص اول اجرائی کشور است، باید عامل تقویت نظام جمهوری اسلامی باشد. برآیند این حرکت مردمی نیز باید انتخاب فردی باشد که حضور او در این مسند به تقویت نظام بیانجامد. بدین ترتیب، هم مردم و هم نامزدهای ریاست جمهوری برای حفاظت از نظام مسئولیت های سنگینی برعهده دارند که روزهای آینده زمان انجام آنهاست.

رسالت:الگوی مناظره
«الگوی مناظره»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمود فرشیدی است که در آن می خوانید؛دکتر حداد عادل حتی اگر در انتخابات ریاست جمهوری موفق به کسب اکثریت آرا نشود نامش به عنوان الگوی مطلوب تبلیغات و مناظرات انتخاباتی در فرهنگ سیاسی کشور ماندگار شد.یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در حال و هوایی متفاوت شکل و شتاب گرفته است و تجربه بداخلاقی های تلویزیونی و کشمکش های خیابانی در دوره گذشته ایرانیان اخلاق مدار را از آن شیوه دلزده کرد و در پاسخ به این رویکرد تعالی جویانه مردم، شورای نظارت بر تبلیغات انتخابات با همکاری صدا و سیما طرحی نو در انداخت و در این نوآوری نقش نامزدها در تبلیغات افزایش و تاثیر ستادهای انتخاباتی تا حدودی کاهش یافت و برای مردم فرصتی کافی فراهم آمد تا جدا از تبلیغات ستادها، خود به قضاوت بنشینند و فراتر از بمباران های تبلیغاتی چشم و گوش پر کن با قلب و اندیشه خویش نامزد خود را
برگزینند.
البته واقعیت آن است که بسیاری از نامزدها و احزاب و ستاد ها در برابر این نوآوری غافلگیر شدند و اغلب تشکل ها مطابق روال گذشته خود را برای مسابقه ای دو قطبی و فعالیت براساس رقیب هراسی آماده و بر همان اساس هم موضع گیری و نامزد خود را انتخاب کرده بودند و اینک که برگزاری مناظره ها موجب شفافیت بیشتر رفتار و سیره و مواضع نامزدها شده است، بعضا دچار نوعی تحیر شده اند و چه بسا تعهد حزبی شان، مانع ادای تکلیف و انتخاب اصلح شود.
اما آنچه مهم است استقبال مردم از این شیوه تبلیغات انتخاباتی اسلامی- ایرانی می باشد که طبعا استمرار آن نیازمند الگویی است تا نامزدها براساس آن در مناظرات شرکت جویند و به نظر نگارنده دکتر حداد عادل در مقام یک معلم، توانست جلوه ای از این الگو را به نمایش بگذارد و بسیاری از رهنمودهای امام راحل و مقام معظم رهبری را درباره شاخصه های تبلیغات انتخاباتی، عینیت بخشد و از امتحان الهی انتخابات تا این لحظه سربلند بیرون آید.
یادآوری برخی شاخصه های حضور ایشان، در تب و تاب هیجان های جلب رای درس آ موز است:
۱- حضور به عنوان مدافع بصیر و عزتمدار نظام اسلامی و نه مدافع خود و موضع گیری قاطع و صریح در هر موقعیتی که دفاع از ارزش های اسلام و انقلاب و عملکرد نظام ضروری بود، بی توجه به آنکه ممکن است این موضع گیری های حق مدارانه، موجب کاهش آرا شود .
از جمله اعتراض به شعار تبلیغاتی "کدخدایی آمریکا" و در نتیجه رعیت بودن ملت ایران، یا اشاره به ایرادات کتاب مبانی برنامه چهارم که مذبوحانه متذکر شده بود "ایران نه تنها یک قدرت بین المللی نیست که حتی شرایط یک قدرت ملی را هم ندارد." و یا موضع گیری قاطع در دفاع از ماهیت انقلاب اسلامی با بیان این جمله که "این خیانت به انقلاب است که برای رای آوردن، انقلاب را در مشکلات اقتصادی خلاصه کنیم."
۲- نگاه حکیمانه و ریشه ای و مبنایی به مسائل و مشکلات و پرهیز از دادن وعده های ناشدنی و ارائه راه حل های سطحی و عوامفریبانه از جمله دفاع از اصالت فرهنگ در پاسخ به ادعای اصالت اقتصاد با طرح این پرسش که اگر چنین است باید شمال شهری ها مشکل فرهنگی نداشته باشند! همچنین اشاره به زمان بر بودن حل برخی مشکلات نظیر پدیده ذرات ریز گرد.
٣- رویکرد عزتمدارانه و استکبارستیزانه از جمله در قضیه هسته ای که دشمن آن را دستاویز مقابله با ایران قرار داده است وگرنه "دشمنی اصلی آمریکا با اصل نظام و انقلاب است." و همچنین اشاره به سهم دشمن در پیدایش مشکلات اقتصادی.
۴- امید بخشی و مقابله با سیاه نمایی از جمله پاسخ به نامزدی که به دستگیری چند تن از طرفداران خویش اشاره کرد ضمن عدم تایید این اقدام و سلیقه ای دانستن آن، یادآوری ضرورت عدم تسری آن به کل نظام و سراسر کشور.
۵- رعایت اخلاق به هنگام رد دیدگاه های سایر نامزدها و حفظ متانت و بر نیاشفتن به هنگام مورد ایراد دیگران قرار گرفتن و نیز گویش متواضعانه در معرفی خویش.
کلام آخر آنکه احزاب و گروه ها حتی اگر پایبند به حمایت قبلی خود و تشکل خود از یکی از نامزدها می باشند انتظار می رود مواضع اصولگرایانه و انقلابی دکتر حداد عادل را نیز به هر طریق که مصلحت می دانند مورد تایید قرار دهند و همچنین با پایان یافتن مناظره ها شخصیت های مستقل که همواره منادی دفاع از اصول و ارزش ها بوده اند اینک در برابر آزمونی دشوار سکوت یا حمایت از الگوی مناظره قرار گرفته اند.

تهران امروز:آقای روحانی! شهدا هم تفکر پادگانی داشتند؟
«آقای روحانی! شهدا هم تفکر پادگانی داشتند؟»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم سیدجواد سیدپور است که در آن می خوانید؛در مناظره سیاسی کاندیداهای ریاست جمهوری، اگرچه فضای رقابت جدی و نقد گذشته و راه آینده در ترازوی داوری نگاه ها قرار گرفت، اما آنچه در میان مبارزه انتخاباتی به خلاف و گزاف گفته شد، جایی بود که تنها روحانی جمع در جلای مشی روحانیت، روحیه جهاد و شهادت را که میراث ایرانیان مسلمان است و قرن ها به سلسله مراتب عشق، تشنه تشنگی حسین بن علی(ع) هستند و نقش رفتار را از نقاش حماسه کربلا رنگ خون زدند، به تفکر پادگانی فروکاست و این سلوک معنوی را تا سرحد شعور دنیوی سرهنگی پایان آورد.
شهریور۵۹ که آن خام اندیش خیال می کرد تا تهران با توپ وتانک و مسلسل سه روز راه است، جوانانی به میدان آمده بودند که راهش را کج و ٨سال رویایش را کابوس کردند و آخر با ندامت و پشیمانی به پشت مرزهایش فرستادند.
همه به گواه تاریخ می دانیم که آن جوانان نه در سلسله مراتب نظامی جا می گرفتند و نه به ستاره های سردوشی افتخاری داشتند. روی نقشه شاید صدام راست می گفت چرا که تفکر پادگانی آن سرهنگ یک شبه رئیس جمهور شده به او حکم می کرد که با عقل نظامی با آن همه لشگر مجهز به تجهیزات آهنی باید سه روز، اگر نشد یک هفته ای به تهران رسید، اما تفکر قدسی ملحم از کربلایی که در آن سوی مرز بود، در این سوی مرز ریشه داشت و قلب جوانان به عشق قاسمی می تپید که روز عروسی، راه عروج می نوردیدند و دل با عقل علوی ابوالفضل داشتند که دست و چشم و جان بدهند. این جوانان مثل جهان آرا که آرایش صحنه جهان را به هم زدند، ٨سال دفاع توأم با عشق را از نیمه روز عاشقی عاشورا درس گرفته بودند که می شد با ۷۲تن حور و شلمچه را پس گرفت. خون داد و خونین شهر را دوباره خرم کرد.
در این سوی مرز جوانان آن روزگار سرهنگ نبودند و در پادگان بزرگ نشده بودند، نقشه را از نقشه های نبردهای کلاسیک و مدرن با تکنیک ها و تاکتیک های افسران زبده کشتارهای جمعی در جنگ های اول و دوم بین الملل و... الگو نگرفته بودند بلکه نقشه را از نقشه نبرد حق خواهان جهان، از نبرد طالوت و جالوت (و فلاخن داوود) تا حسین(ع) با یزید آموخته بودند که شهادت در آن افتخار بود و پیروزی در آن لطف خدا. کسی از این جوانان براساس تفکر حسینی برکسی برتری نداشت، این جوانان اگر فرمانده شدند به ضرورت بود و شب های عملیات خاک پوتین همرزمان را سرمه چشم و غبار رویشان را با قطره اشک چشم پاک می کردند.
نمی دانم در کدام پادگان، سرهنگی این می کند که جوانان ما کردند. جوانان آن روزگار که رمز شب های عملیاتشان، یازهرا و یا حسین و... بود دل در گرو ستاره های حلبی،مدل های پلاستیکی (که کیلویش را می شود در همین میدان حسن آباد خودمان خرید) نداشتند، که سرهنگان جهان برای نیم سانت از آن صف می کشند، بلکه ستاره های بلور از دامن ساقی کوثر برمی داشتند و امید به اطعام از خوشه گندمزار بهشت داشتند. آنان سرآهنگ سرود عاشقی بودند و هستند.
البته در آن روزها سرهنگ های بسیاری هم داشتیم که افتخارشان این مدال های حلبی نبود، سرهنگ صیاد شیرازی که یادمان نرفته، سرهنگ دوران و... تا روزها می توان به این فهرست نام پر عزت اضافه کرد. می دانید چه می گویم؛ جنس آنان که آن روزها در میدان حق ایران ایستاده بودند از جنس همقطاران جهانی شان جدا بود. اگر چه در همین جبهه هم لباس هایشان با هم متفاوت بود. این حرف ها را برای آقای روحانی می نویسم که خودش اگر چه حقوقدان است اما حقوق این نوگلان عاشق را لحظه ای فراموش کرد و آن گفت که در شأنش نبود. به گواه مستندش (فیلم تبلیغاتی اول) او جا به جا خودش را در این لباس مقدس پاسداری از دین و وطن نشان می دهد تا به مخاطبش بگوید من هم از آن طایفه بوده ام.
به جناب روحانی باید گفت که اگر آن تفکر، پادگانی و آنان سرهنگ بودند خود چرا آن لباس را پوشید و بارها و بارها آن را در آن مستند نشان داد و با افتخار از آن یاد کرد که در آن روزها در جبهه حق بوده و در مصاف با دشمن. اگر آن جوانان فرمانده خط شکن در خط مقدم، پشت خاکریز سرهنگ می شوند آنان که در پشت خط های بی سیم این و آن می کنند، چه می شوند، یعنی در رتبه های نظامی سرلشگر یا فرمانده جنگ یا نایب فرمانده جنگ، خلاصه چه؟ آقای روحانی! اگر آن روزها افتخار ندارد مدالش را به سینه نزنید و اگر افتخار دارد، برای همه مایه مباهات و افتخار است و همه به ضرورت آن روزها آنجا بوده اند، وگرنه آقای روحانی باید در دفتر وکالت خود می نشست و آن یکی رزمنده باید در دانشگاهش می ماند. در لشکر اسلام آنچنان که ما از امام(ره) و رهبری آموختیم تفکر عاشورایی است که موج می زند نه آنچه آقای روحانی می گوید و اگر ایشان درک و دریافت دیگری از لشکراسلام و انقلاب دارد خطای اوست نه جفای اسلام و انقلاب.
شگفتا از روحانی بلند پایه ای که تفاوت نگاه انقلاب به جهاد را و مبارزه در راه حق را به تجاهل می گذراند و برای کسب کرسی ریاست آنچنان تفکر عاشورایی و مجاهدت رافرو می کاهد که توگویی کسی از خیمه دشمنان است که سخن می راند! و ای کاش می شد گفت آنچه در آن مناظره مطرح کرد تنها از عصبانیت و خروج از مدار انصاف بود و از دهانش گذشت اما وقتی او در روز گذشته نیز به نوعی دیگر این حرف را در جایی دیگر تکرار کرد نشان داد که بر اشتباه خود مصر است و چنان در بیراهه رفته است که سودای بازگشتش نیست. برادر در خیمه انقلاب بمان!
   
آفرینش:تبلیغات، واقعیات و نظر مردم
«تبلیغات، واقعیات و نظر مردم»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می خوانید؛تبلیغات کاندیداهای ریاست جمهوری از طریق صدا وسیما و مناظره های هشت نفره هرچند اقناع کننده نبود، با این حال رنگ و لعاب دیگری به عرصه انتخابات بخشید. مردم شیوه نگاهشان به حرف ها و وعده های نامزدها به گونه ای تامل برانگیز شده و در سکوت ذهنی خود به حلاجی توانایی این افراد می پردازند. درسه دور مناظره گذشته موضوعات گوناگونی پیرامون مسائل سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و سیاست خارجی مطرح شد که هریک از نامزدها نیز به عنوان مسئولان عالی رتبه در موارد یاد شده عهده دار مسئولیت بوده و یا هستند. اما از دل این مناظره ها چندین ابهام بی پاسخ برای مردم به وجود آمد که نمی توانند به هیچ یک از آنها پاسخ مشخصی دهند و کنارآن بگذرند.
این مناظرات این سوال را برای جامعه به وجود آورد که اگر واقعا ضعف ها و مسائل مطرح شده از سوی نامزدها در نقد عملکرد یکدیگر، صحیح بوده باشد چه طور باید به وعده ها و قول های آنها اطمینان کرد. اولاً این ابهام وجود دارد که اگر نامزدهای محترم ضعف های مطرح شده را می دیدند، چرا در همان مقطع جلوی آن را نمی گرفتند تا مردم و کشور دچار خسران نشوند. ثانیاً نامزدهای محترم هرکدام برای سال های طولانی عهده دار پست های کلیدی در عرصه حکومت بوده اند و فرصت برای رفع مشکلات مردم کم نداشته اند، چرا تاکنون درپی این امر نبوده اند. ثالثاً بازار وعده و وعیدها دراین ایام داغ است، همانطور که در سال های گذشته درهنگام انتخابات شاهد آن بوده ایم. این ابهام برای مردم به وجود آمده است که چگونه ممکن است تمام این مشکلات کشور با تغییر یک دولت تبدیل به گلستانی امن و آرام گردد!
لذا نامزدها باید توجه داشته باشند که وعده معجزه ندهند. چون این مردم طمع معجزه های گوناگون و وعده های مختلفی که قرار بود مردم را از پول نفت سیراب کند، بیکاری را ریشه کن کند، واردات راقطع و صادرات را چند برابرنماید، و... را چشیده اند!.
نظر مشترک تمام مردم درآخر مناظره های انتخاباتی این بود که آیا این نامزدها قادرند این وعده ها را محقق سازند؟! چرا که اکنون، اقتصاد ایران با تورم ۴۰ درصدی (نقطه به نقطه) و دلار ٣۵۰۰ تومان به بالا روبه رو است به طوری که بر هزینه های تولید اثر ٣۷ درصدی گذاشته است و نرخ رشد اقتصادی کشور صفر یا منفی ارزیابی می شود. نرخ بیکاری در پایان سال ۹۱ بالای ۱۷ درصد اعلام شده و میزان نقدینگی به ۴٣۱هزار میلیارد تومان رسیده است تا شاخص ها از افزایش مشکلات در اقتصاد کشور خبر دهند.
از طرفی هم تمام نامزدهای انتخاباتی محور اصلی تبلیغات خود را بر بهبود شرایط اقتصای گذاشته اند. معتقدند که در توانایی دولت آنهاست که اوضاع بحران زده اقتصاد را سروسامان بخشند و حتی برای عملکرد خود زمان هم مشخص می کنند.
اما آنچه برای مردم به عنوان حجت تلقی می شود، وضعیت معیشتی خودشان است. افراد به اوضاع واحوال اقتصادی وزندگی خود نگاه کرده و بررسی می کنند که درطی این چند سال گذشته درچه سطحی قرار داشته اند. آیا دراین مدت با وجود وعده های گسترده، وضعیت و جایگاه اقتصادیشان ارتقا یافته و یا دچار تنزل شده اند؟ آیا ارزش مقدار درآمدی که کسب می کنند به حدی بوده که بتوانند از پس مخارج زندگی برآیند یا خیر؟
لذا باید به مردم جامعه حق داد که نسبت به وعده های کاندیداها تردید و تشکیک داشته باشند. چون حجم مشکلات فراوان است، و دادن وعده معجزه به دور از عقلانیت و صداقت است. امید بخشی به جامعه امری ضروریست اما نمی توان توهم را به جامعه القا کرد و پس از پایان انتخابات و مواجه شدن با کوه مشکلات، دولت جدید نیز همان رویه دولت پیشین را در پیش گیرد.
مسلماً وعده ها کلی که درحال حاضر از سوی کاندیداها مطرح می شود، معیار قضاوت جامعه نخواهد بود، چون دیگر دادن وعده و عدم تعهد به آن برای مردم غیرقابل قبول است. جامعه از رفتارهای عوام فریبانه خسته است و راه نجات در تمامی زمینه های سیاسی، اقتصادی واجتماعی را در اعتدال و وحدت نیروها می بیند. مسلماً مردم از کاندیدایی حمایت خواهند کرد که صداقت درکلام داشته باشد و به دور از دادن وعده های معجزه آسا، با واقعیات حاضر به طور عقلانی و منطقی برخورد کند.

شرق:وضعیت پس از ٣ دور مناظره
«وضعیت پس از ٣ دور مناظره»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم صادق زیباکلام است که در آن می خوانید؛فضای سیاسی کشور در هفته منتهی به انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ به شکل مشهودی تحت تاثیر مباحث مطرح در سه دوره مناظره هشت کاندیدای ریاست جمهوری قرار گرفته است. در مجموع این سه دور مناظره را نمی توان در تغییر نظر رای دهندگان موفق دانست. کاندیداها در مناظره اول بسیار تصنعی بودند اما مناظره سوم بسیار جدی بود و مباحث اساسی کشور به خوبی مطرح شد. با این حال اگر کسانی نظر به عدم شرکت در انتخابات داشتند، مناظرات سه گانه تغییری در نظر این طیف ایجاد نکرد. از منظر جناحی نیز این مناظرات چندان تاثیری در دیدگاه حامیان اصلاح طلبان یا اصولگرایان نداشت و فردی که تا قبل از این مناظرات قصد رای به آقای جلیلی یا ولایتی را داشت و آنهایی که رای شان آقایان روحانی یا عارف بود، بعد از این مناظرات همچنان بر رای و نظرشان پایبند باقی ماندند. با وجود این در مجموع اصلاح طلبان در این مناظرات موفق عمل کرده و موفق بیرون آمدند.
در میان اصولگرایان، آقایان جلیلی و حدادعادل موفق نبودند چرا که دو استراتژی و رویکرد مشابه در این سه دور مناظرات داشتند که از نظر بینندگان چندان جالب نبود؛ این دو کاندیدا اساسا هر نوع مشکلی در ایران را نفی می کردند و به بیان دیگر رویکردشان رد هر نوع معضلی در کشور بود. رویکرد دوم آنها این بود که زمانی که در مقابل انتقادات دیگر کاندیداها قرار می گرفتند دو واکنش نشان می دادند؛ اول آنکه اکثر مشکلات از زمان دولت آقای هاشمی و بعد از آن دولت اصلاحات در کشور باقی مانده و دوم اینکه وجود برخی مشکلات تا حدودی به سوءمدیریت های دولت بازمی گردد. در مجموع قصد داشتند نقش اصولگرایان در هشت سال اخیر را انکار کنند. در حالی که می دانیم آقای رییس جمهور در این هشت سال بخشی از جریان اصولگرا بوده و این جریان تنها قوه مجریه را در اختیار نداشته بلکه تمام قوا را در دست داشته است.
مساله این است که حداقل تا اردیبهشت سال ۹۰ کل جریان اصولگرایی آقای احمدی نژاد را تایید می کردند. آقایان حدادعادل و جلیلی به واسطه اینگونه برخورد بود که نتوانستند حتی در میان اصولگرایان نیز برای خود فضایی مثبت ایجاد کنند. اما مناظره سوم از بسیاری جهات با دو مناظره قبلی متفاوت بود. این مناظره واقعی بود و به مشکلات حقیقی جامعه پرداخت و به روشنی نشان داد که اتفاقا یک معضل امروز کشور عدم کامیابی کامل در پرونده هسته ای بوده است.
در این رابطه انصافا سخنانی که آقای ولایتی مطرح کردند، قابل توجه بود. ایشان نه تنها حقیقت را فدای مصلحت و منافع ملی را فدای ملاحظات جناحی نکردند بلکه با بیان برخی مسایل توانستند در میان کاندیداهای اصولگرا، پیشرو باشند. نکته مهم دیگر در مناظره سوم آشکار شدن تاثیر منفی محدودیت های رسانه ای در پرداختن به مساله هسته ای کشور بود.
اینکه رسانه ها اجازه نداشتند به مطالبی متفاوت با دیدگاه رسمی اعلام شده در مساله هسته ای کشور بپردازند، به زیان منافع ملی است و این نکته در سخنان آقای ولایتی به صراحت اشاره شد، زمانی که ایشان گفتند در مقطعی با آقای سارکوزی ملاقات و مذاکره داشتند و توانستند تا حدودی در مساله مذاکرات با ۱+۵ پیشرفت هایی را حاصل کنند اما با اقدام دولت در اعلام اینکه آقای ولایتی نماینده دولت در مساله هسته ای و طرف مذاکره نیست، همه چیز برهم خورد.
این مساله اکنون برای ما مشهود شده است در حالی که اگر طی سال های اخیر رسانه ها قادر به پردازش اطلاعات مختلف در زمینه مذاکرات هسته ای بودند، چنین مسایلی زودتر از این برای افکار عمومی مشخص شده بود. اکنون می فهمیم که آقای جلیلی برحسب سخنان آقایان ولایتی و محسن رضایی، در پیشبرد مذاکرات با غرب هیچ پیشرفتی نداشته است.
مناظره سوم نشان داد اگر رسانه ها در ایران توان پرداختن به مسایل حساس کشور همچون پرونده هسته ای یا جنگ را نیابند، چند سال بعد حقایقی مطرح می شود که مردم را نسبت به عملکردهای گذشته مایوس می کند. در میان همه این بحث ها این سوال مطرح می شود که آیا اصلاح طلبان با همه توانایی هایشان در مناظرات می توانند پیروز میدان باشند یا اینکه باید بر گزینه ای اصولگرا اما میانه رو متمرکز شد؟ باور دارم فردی چون آقای روحانی می تواند در فضای فعلی کشور موفق عمل کند.
اما بعد از این مناظرات، دیدگاه من در مورد آقای قالیباف تغییر کرد چرا که متوجه شدم که آقای قالیباف در این سه دور مناظره بیشتر اقدام به کلی گویی های شعارگونه کرد و مانند آقایان غرضی و محسن رضایی چنین تصور داشت که مردم از اصولگرایان و اصلاح طلبان و دعواهای جناحی خسته شده اند و چنانچه بتوانند خود را فراجناحی و ورای اصولگرایی و اصلاح طلبی معرفی کنند، رای بیشتری را به سوی خود جذب خواهند کرد.
مشخص نیست چه کسانی به این آقایان چنین تصویر ذهنی را ارایه داده اند اما باید به آنها خاطرنشان کرد که چنین ذهنیتی اشتباه است و کافی است برای اثبات این اشتباه به فضای جامعه در زمانی که آقای هاشمی رفسنجانی ثبت نام کردند، توجه کنیم. در عین حال آقایان غرضی و رضایی و قالیباف اشاره نکرده اند که اگر اصولگرا یا اصلاح طلب نیستند، پس به چه جناح و جریانی تعلق دارند. شاید برخی سخنان ظاهری زیبا داشته باشند اما در عمل قابل اجرا نباشند.
انتخاب استانداران توسط مردم یا توجه ویژه به اقوام و اقلیت ها یا فراجناحی عمل کردن، مسایلی است که چندان اجرایی به نظر نمی رسد. در عین حال من امیدوارم که ظرف ساعات آینده اصلاح طلبان در مورد آقایان عارف یا روحانی به اجماع برسند و حمایت خود را اعلام دارند. در هر حال هر فردی که نامزد نهایی اصلاح طلبان باشد، ما باید در چارچوب مشی دموکراسی خواهی از او حمایت کنیم.

مردم سالاری:کاستی ها و فواید مناظره های تلویزیونی
«کاستی ها و فواید مناظره های تلویزیونی»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم پریس تنظیفی است که در آن می خوانید؛ در شرایطی که روزبه روز به زمان برپایی یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری نزدیک می شویم، رفته رفته درجه حساسیت جامعه نسبت به حرف ها و گفته ها و رفتارهای نامزدان تأیید صلاحیت شده بیشتر و بیشتر می شود و شاهد آن هستیم که جامعه هرچه بیشتر مشتاق آن است که از برنامه ها و سیاست های آینده هریک از این نامزدها با خبر شود. همین امر، موجب شده است تا مناظره های تلویزیونی که از رسانه ملی پخش می شود به عنوان محک یا عیارسنجی عینی در نبود هر نوع فعالیت متشکل برنامه ریزی شده سیاسی – اجتماعی - فرهنگی متبلور در عرصه عمومی در زمینه رقابت های انتخاباتی در خلال سال های گذشته که موجب ایجاد شناخت بنیادی از چهره های شاخص سیاسی و آگاهی از برنامه های آن هاست، بدل به یکی از مهمترین و موثرترین مجراها در انتخاب مردم شود.
مردم انتظار داشتند در رویارویی چهره های حاضر در مناظره ها و در محکی که در رویارویی آنها با یکدیگر می خورند، بتوانند از درونمایه نگرش و دیدگاه های آنها نسبت به نحوه اداره کشور در چهار سال آینده آگاه شوند و حدود ضمنی برنامه اجرایی آنها را برای چهار سال آینده مشخص کنند. این برنامه اجرایی باید از وضوح لازم برخوردار باشد تا نتایج آن قابل ارزیابی باشد و ابزارهای اجرای آن نیز تعریف شده باشد، واضح است که بخشی از این ابزارها درواقع همان هیات وزیرانی است که قرار است تا دولت آینده را تشکیل دهد، یعنی انتظار جامعه این است که نامزدان ریاست جمهوری پیش از روز رأی گیری، نه تنها برنامه های اجرایی خود را به شکل مدون ارایه کنند بلکه نوع چینش هیات وزیران احتمالی خود را نیز معرفی کنند تا مردم بتوانند با بررسی همه جانبه برنامه اعلام شده در کنار تخصص ها و توانایی های افرادی که قرار است این برنامه را در بخش های مختلف اجرا کنند، تصمیم نهایی خود را بگیرند. این درحالی است که کاندیداها هیچ یک از افراد مورد اعتماد خود برای تصدی پست های مختلف کابینه آینده را نیز معرفی نکردند. با این حال مناظره ها تا حدودی نحوه نگرش کاندیداها و روشهای مدیریت آنها را برای جامعه امروز ایران مشخص کردو اگر چه بعضی از نامزدها تلاش می کنند تا نمایه خود را در خلال تبلیغات و برنامه های تلویزیونی تغییر دهند و به این ترتیب اقدام به جمع آوری رأی سرگردانی کنند که انتظار دارند با چهره جدیدشان همخوانی دارد ، اما به نظر می رسد این نوع رفتارها دیگر چندان کارآیی ندارد. برای نمونه می توان به رفتار یکی از نامزدان انتخابات اشاره کرد که پیش از این، به شکل یک تکنوکرات آراسته بود و اکنون تلاش می کند تا با ارایه چهره ای مذهبی بتواند آرای سرگردان بخش مذهبی جامعه را نیز کسب کند.
همچنین این سه مناظره کافی بود تا میزان انعطاف نامزدها در آینده برای اداره دولت در برابر جامعه مشخص شود. به خصوص هنگامی که مناظره در زمینه سیاست های فرهنگی انجام شد، هر چند فضای مناظره آکنده بود از شعارهای مختلف و به تقریب عاری از ارایه هر نوع برنامه اجرایی، اما همین مناظره کافی بود تا نشان دهد که نامزدهای غیر انحصارطلب تا چه اندازه از انعطاف و سعه صدر در امور فرهنگی برخوردارند و نامزدهای مربوط به جریان های اصولگرای تندرو تا چه اندازه طالب اجرای سیاست های تنبیهی، سخت گیرانه و برخورد قهرآمیز در این امور هستند.
همچنین نحوه نگرش به موضوع مذاکرات هسته ای نشانگر مسائلی بود که از دید بسیاری از مردم مخفی مانده بود و روشن شدن آن می تواند نشان دهد که تا چه اندازه انتخاب پیش رو حساس است و در صورت پیروزی هر کدام از کاندیداها چه شرایطی شکل می گیرد و آینده کشور به کدام سمت و سو می رود.
حرف نهایی اینکه اگر چه مناظره های تلویزیونی می توانست بهتر از این برگزار شود و نتایج بهتری داشته باشد ، اما مطمئنا تا همین اندازه هم مفید بود و بدون شک جامعه می تواند با مرور ذهنی همه آنچه در این مناظره ها دید تصمیمی دقیق بگیرد.

بهار: رأی های خاموش به صدا درآیید
«رأی های خاموش به صدا درآیید»عنوان سرمقاله روزنامه بهار به قلم بیژن عبدالکریمی است که در آن می خوانید؛در سراسر کشور و حتی در فراسوی مرزها، این پرسش طنین افکن است: «این روزها وظیفه ما در قبال سرنوشت کشور و شاید هم نه سرنوشت کشور، بلکه صرفا سرنوشت خویش و خانواده خویش، در شرایط و وضعیت بحرانی و بسیار غامض و پیچیده کنونی چیست؟» پاسخ های از پیش تعیین شده، آن گونه که قدرتمندان کشور و نیروها و رسانه های وابسته به آن ها، رقم می زنند، کاملا مشخص است. هر یک از نامزدهای ریاست جمهوری که نمایندگی بخشی از جریانات سیاسی کشور را بر عهده دارند، درصدی پایین و نه رأی قاطبه ملت را به خود اختصاص خواهند داد.
اما جریانی که در شرایط کنونی عمده ترین و سرنوشت سازترین بخش آرا را داراست، رأی های خاموشی است که به نشانه اعتراض به وضعیت کنونی، سکوت و خاموشی را برگزیده اند. مخاطب این نوشته روشنفکران و نیز رأی های خاموشی است که مروج نظریه سکوت در انتخابات هستند. هدف این نوشته بازداشتن آنان از مرتکب شدن به بزرگ ترین اشتباه سیاسی و تاریخیشان است. دلایل این گروه برای دعوت به انفعال توده های وسیع مردم و خاموش ماندنشان چنین است:
۱. با رد گسترده صلاحیت ها، ساختار انتخابات، به هیچ وجه دیگر دموکراتیک، آزادانه و عادلانه نیست.
۲. ساختار انتخابات دوری است.
۳. ما خشمگینان و معترضان به وضعیت کنونی به هیچ وجه دارای نهادهای مناسب به منظور امکان نظارت بر آرایمان و مطالبه حقوق مان نیستیم. ناظران بر صحت انتخابات همان دستگاه اجراکننده ای است که از اساس ما با آن مسئله داریم.
۴. هر رأی ما به معنای تایید ساختار قدرت سیاسی کنونی بوده، از جانب این ساختار به منزله تایید خویش مصادره خواهد شد.
استدلال ها گاه در «فضایی غیرواقعی» و با «عقلی انتزاعی» صورت می گیرند. قبل از هرگونه استدلالی، ابتدا باید بدانیم در چه شرایط اجتماعی و تاریخی بسر می بریم. رأی دادن یا رأی ندادن، هیچ یک مهم نیست، مگر آن که بدانیم براساس چه تحلیلی از اوضاع و شرایط و با چه معیارهایی می خواهیم رأی داده، یا خاموش بمانیم.
در مقابل ادلّه مذکور، تحلیل خویش از اوضاع، بررسی یکایک آن استدلال ها و دلایل مخالفت خود را با ادلّه صاحبان رأی های خاموش، به نحو توأمان چنین صورت بندی می کنم:
۱. تصور نمی کنم هیچ فرد فهیمی در کشور به نتیجه این انتخابات برای ظهور تغییر بنیادینی در اوضاع بحرانی کشور خیلی دل بسته باشد. حتی به گمانم خود نامزدها نیز به وعده های غیرقابل تحقق شان امیدی ندارند. صرفا عطش جلب آرا، آنان را به چنین وعده و وعید دادن هایی سوق داده است.
۲. هیچ یک از نامزدها نمایان گر کامل پتانسیل های ملی ما نیستند. سیستم ما، مثل بسیاری از سیستم های جهان، به استثنا کمتر مجال رشد می دهد. این سیستم، به خاطر ساختار دوری و آن، تنها به آنانی که با قاعده و سیستم سازگارند اجازه حضور در صحنه را می دهد. آنانی که تابعی از سیستم هستند، از روحیه ای محافظه کارانه برخوردارند. بسیاری از آنان حافظ وضعیت موجودند. آن ها با این جمله علی بن ابی طالب که «برای من حکومت بر شما از عطسه بز بی ارزش تر است» بسیار، بس بسیار، فاصله دارند. هیچ یک از نامزدها از واقعیات بسیار وحشتناک و خطرناک جامعه و از بحران طبقات محروم و از خطر محو و نابودی طبقه متوسط در ایران سخن نگفتند. آنان به نحوی از واقعیت ها سخن گفتند که گویی جامعه ما صرفا با پاره ای از مسائل ساده و قابل حل دست به گریبان است که فقط نیز با دستان با کفایت آنان قابل حل است!
۳. عرصه آرمان ها با عرصه واقعیت ها بسیار فاصله دارد. «آرمان ها» ریشه در اندیشه ها، امیدها، اتوپیاها و آمال و آرزوهای ما دارند، اما «تحقق آرمان ها» ریشه در واقعیت ها و امکانات عملی دارند.
۴. «عقل عملی» از احکامی متفاوت از اصول و قواعد «عقل نظری و عقل انتزاعی» تبعیت می کند.
۵. امروز ما در شرایطی نیستیم که خواهان دنبال کردن آرمان ها، اتوپیاها و آرمان هایمان باشیم. امروز مسأله اصلی ما- یعنی ما طبقات محروم و طبقات متوسط رو به اضمحلال و نابودی و نه طبقات بالای اجتماعی و صاحبان قدرت و ثروت - «صرف بقا»ست.
۶. با بی ارزش شدن پول ملی کشور، گرانی و تورم غیرقابل مهار، به دلیل «تحریم ها»، دیگر مسأله بخش های وسیعی از ما ایرانیان، نه «انتخاب شیوه زندگی» (دموکراتیک و غیردمکراتیک بودن، اصولگرا یا غیراصولگرا بودن و...) بلکه «نفس زنده ماندن» است. فاصله طبقاتی بیداد می کند و امکان یک زندگی عادی و متداول، یعنی در حد یک خورد و خوراک ساده، داشتن یک مسکن حداقلی، حتی بهداشت و درمان و امکان ادامه تحصیل فرزندان مان برای بخش های وسیعی از جامعه می رود که در حد زیادی سلب شود.
۷. بنابراین امروز «مهم ترین مسأله ما» و «معیار ما برای شرکت یا عدم شرکت در انتخابات» و نیز «معیار انتخاب فرد مورد نظر» در میان همین افراد تعیین شده این است: چه کسی می تواند با «عقلانیت» متناسبِ با جهان کنونی، بر مسأله حیاتی «تحریم ها» فایق آمده، مناسبات ما را با جامعه جهانی بهبود بخشیده، فشار جهانی را بر جامعه ما بکاهد.
۸. اوضاع در منطقه خاورمیانه، به خصوص در سوریه، یعنی در یکی از مهم ترین نقاط استراتژیک در خط کمربندی دفاعی ایران، بسیار بحرانی است. با ورود حزب الله لبنان به صحنه درگیری های سوریه اوضاع وخیم تر شده است. در یک چنین شرایط بحرانی، شلیک یک ترقه، از طرف کشورهای درگیر با ایران به این کشور یا به نحو متقابل، شرایط زیستی ما را بسیار وخیم خواهد کرد. خروج از این شرایط به «عقلانیت» و فداکاری نیازمند است.
۹. من رأی می دهم، اما «نه فقط برای پیگیری آرمان ها»، بلکه به منظور «ممانعت از بدتر شدن اوضاع». این نیز بخشی از رسالت ها و مسئولیت های ماست.
۱۰. رفتار بخش اعظم جریان روشنفکران ایرانی، به تبع تاریخ خود و نیز صاحبان رأی های خاموش به دلیل تبعیت از این جریان و به دلیل حرکت در حاشیه تعارض دولت- ملت، احساسی، هیجانی و بنابراین آنارشیستی است. گویی «هرچه وضع بدتر، بهتر». در این تلقی، «وضع بدتر» می تواند به نحو بیشتری افشاکننده نامشروعیت پوزیسیون و نشانه ای از حقانیت اپوزیسیون باشد. روشنفکران و صاحبان رأی های خاموش باید بر این روحیه احساسی، هیجانی و آنارشیستی غلبه کنند.
۱۱. جامعه ما با «فرصتی تاریخی» روبه روست: منابع قدرت متکثر شده است. ما صرفا در این دوره تاریخی است که می توانیم بدون پرداخت هزینه های سنگین در ساختار قدرت سیاسی از مونیسم فاصله گرفته، نوعی پلورالیسم را تحقق بخشیم. همه روشنفکران و نخبگان باید با هوشیاری تمام از این فرصت تاریخی برای اثبات خویش به منزله یک «جریان مرجع» استفاده کنند. بی توجهی «نخبگان سیاسی» و «گروه های مرجع» به این فرصت تاریخی نه فقط نشان گر ضعف، ناتوانی و بی تدبیری بلکه حتی ناپختگی کامل سیاسی و بالاتر از آن نوعی جنایت است.
۱۲. این که رأی ما به معنای تایید ساختار قدرت سیاسی کنونی است و از جانب قدرت سیاسی به منزله تایید خویش مصادره خواهد شد، امری نیست که به تمامی امکان پذیر باشد. همچنین، حتی اگر صددرصد واجدین شرایط نیز در انتخابات شرکت کنند، تاثیری در مشروعیت قدرت سیاسی ایران از نظر ناظران خارجی ندارد. به هر تقدیر، حتی اگر آرای مخالفان و رأی های خاموش نیز توسط قدرت سیاسی ایران مصادره شود، در قیاس با فجایعی که در صورت عدم حاکمیت «عقلانیت» بر این کشور برای مردم این سرزمین در پی خواهد داشت، امر حائز اهمیتی نیست.
۱۳. ناامیدی بزرگ ترین فاجعه برای یک ملت است. وقتی روحیه ناامیدی بر ملتی فایق شود، با این ملت هر کاری می توان کرد و در این صورت، بزرگ ترین فجایع روی خواهند داد.
۱۴. حضور نخبگان فکری و سیاسی و گروه های مرجع، یعنی همان کسانی که ملت به آنان چشم امید دوخته اند، می تواند سبب دمیدن روح تازه ای به این ملت و زنده نگاه داشتن شور اصلاح طلبی در جامعه باشد.
۱۵. پیشنهاد من به همه نامزدهایی که نه براساس انگیزه های خودخواهانه و قدرت طلبانه بلکه به عشق خدمت به این کشور به عرصه انتخابات گام گذاشته اند این است که جملگی به نفع نامزدی که می تواند براساس «عقلانیت»، فشار تحریم ها را از این کشور برداشته، نه تنها با شعارها و رجزخوانی های بی جا شرایط را دشوارتر و غامض تر نسازد، بلکه از ظهور هرگونه درگیری نظامی با دشمنان ممانعت به عمل آورد، کناره گیری کنند.
۱۶. رأی های خاموش! به خاطر نجات کشور به صدا درآیید و دیگران را نیز به این صدا دعوت کنید. تنها در صورت ظهور یک چنین اجماع و وفاق ملی می توان کشور را از پرتگاه سقوط نجات داد.

حمایت:جای خالی دغدغه های حقوقی درمناظره ها
«جای خالی دغدغه های حقوقی درمناظره ها»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است که در آن می خوانید؛در این روزها پس از برگزاری دور سوم مناظره های تلویزیونی، قدری رقابت های نامزدها با یکدیگر شفاف تر شد و معلوم شد که در چه مواردی نامزدها با یکدیگر تفاوت دیدگاه دارند و در چه مواردی اشتراک نظر و دیدگاه ها محسوس است. به موازات جدیت رقابت های نامزدها با یکدیگر، شاهد تحرک روز افزون مردم در شناخت دقیق تر نامزدها نیز هستیم تا در روز ۲۴ خرداد ماه تصمیم درستی را اتخاذ کنند. نظر به اهمیت رقابت های انتخاباتی و آثار داخلی و بین المللی این رقابت ها، در یادداشت امروز چند نکته در این خصوص تقدیم می شود.
اولین یافته کاملا مشخص از مناظره ها و گفت وگوهای نامزدهای محترم یا نمایندگان آنان در برنامه های مختلف رسانه ملی این بود که هیچ یک از نامزدهای محترم برنامه خاص حقوقی را ارایه نکرد و اصولا نشان نداد که تا چه اندازه به آسیب شناسی وضع موجود کشور از منظر حقوقی پرداخته و چه میزان شناخت از قوانین مختلف و سازوکارهای متنوع قانونی از جمله مراجع قضایی و نهادهای نظارتی قوه قضاییه برای رسیدگی به تظلمات مردم یا تضمین حُسن اجرای قوانین در دستگاه های اجرایی دارد؟ در همین چارچوب مشخص بود که کاندیداهای محترم و نمایندگان آنها به دقت قانون اساسی را نیز مبنای استدلال های خود قرار نمی دهند تا مشخص گردد که در موارد اختلافی راجع به برخی از اصول قانون اساسی چه برداشتی از قانون اساسی دارند مثلا چه برداشتی از اصل ۱۱٣ قانون اساسی در مورد مسئولیت اجرای قانون اساسی دارند یا چه برداشتی از تعهدات دولت بر مبنای اصل سوم قانون اساسی دارند؟ یا در جهت اجرایی نمودن برخی از اصول بر زمین مانده قانون اساسی مثل اصل هشتم در مورد امر به معروف و نهی از منکر یا اصل ۱۶٨ یا برخی اصول دیگر چه طرح و برنامه هائی دارند؟اجمالا آنچه از بیانات رقبای محترم حاضر در عرصه انتخابات دیده شد، تاکید کلی بر رعایت حقوق شهروندی یا اشاره به فصل سوم قانون اساسی در زمینه حقوق ملت یا در یکی دو مورد اشاره به اصل ۱۵ قانون اساسی در حیطه حقوق فرهنگی اقوام بود.
نکته دوم اینکه صدا و سیما نیز در پرسش های مختلفی که در برنامه های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و سیاسی از کاندیداها مطرح کرد توجه فنی به مباحث حقوقی مطرح در هر یک از زمینه های فرهنگ و سیاست و اجتماع نداشت فلذا نتوانست سئوالات فنی در این خصوص مطرح نماید و معلوم بود که از این منظر مشورت لازم با اهل فن انجام نشده است.
مثلا اگر صدا و سیما درک دقیقی از ابعاد پیشگیری از جرم در کشور داشت و به نقش قوه مجریه در تحقق یکی از وظائف قوه قضاییه که در اصل ۱۵۶ مقرر شده عنایت می داشت به جای اینکه سئوالات تکراری را در مورد اعتیاد و مبارزه با مواد مخدر مطرح سازد در سطح وسیع تر و از منظر حقوقی پرسشهایی را در زمینه پیشگیری از جرم و وظایف قوه مجریه مطرح می نمود تا مخاطبان دریابند که کاندیدا آیا در این حوزه اطلاعات دقیقی دارد یا خیر و آیا توجه دارد که اگر قوه مجریه به وظائف خود در تامین مسکن، ایجاد اشتغال، تسهیل ازدواج، تدارک آموزش شایسته در مراکز آموزشی ودهها زمینه دیگر به خوبی عمل نکند ده ها جرم در کشور بروز می یابد و آثار متعددی را در بردارد که کل نظام را درگیر خود می سازد؟
نکته سوم قابل توجه این بود که همه کاندیداها در پاسخ به پرسش های مطروحه در رسانه ملی هیچ اشاره دقیقی به اینکه در حیطه تعامل قوا چه ظرفیت های قانونی وجود دارد و چه عرصه های حقوقی تاکنون پیموده شده و چه زمینه هایی هنوز بر زمین مانده است و در چه زمینه هایی ابهامات حقوقی و قانونی چالش برانگیز وجود دارد؟ نداشتند و بیشتر کلی گوئی و اینکه مثلا با تعامل و همکاری همه چیز را حل خواهند کرد .
نکته چهارم اینکه بعضا در سطح نمایندگان کاندیداها وعده هایی داده شد که کاملا حکایت از بی اطلاعی گوینده از وضع فعلی قوانین و مقررات مربوطه داشت.
شاید دلیل این وضعیت این بود که در همین چند روز تبلیغات انتخابات، اکثر عزیزان خود را برای فعالیت آماده کرده اند نه اینکه مبتنی بر یک کار سازمان دهی شده حزبی از سال ها قبل در عرصه های مختلف مطالعه کرده و با بررسی های دقیق کارشناسانه خصوصا از منظر حقوقی، در عرصه عمومی به طرح برنامه های کاندیدای خود بپردازند.
نکته آخر اینکه، مناظره های کاندیداهای محترم با یکدیگر نشان داد که اکثر این عزیزان در فرایند تبلیغات برای اینکه خود را برتر و توانا تر نشان دهند، حاضرند برخی از داده های طبقه بندی شده کشور را که می تواند مورد تحلیل و تفسیرهای مختلف دشمنان کشور قرار گیرد و از حیث قانونی نیز مشمول ضررت حفظ اسرار می شود را خیلی ساده مطرح سازند.
به عبارت دیگر، هنوز سیاستمداران ما به آن درجه از پختگی نرسیده اند که علیرغم حسن نیت و دلسوزی، در چنین صحنه هایی عنان اختیار از کف ندهند. از این امر تأسف بار تر اینکه برخی از سیاستمداران کمتر دارای تجربه این تمایل را نشان دادند که رویکردهای به اصلاح افشاگرایانه را در پیش گیرند تا با تحریک رقیب به واکنش، احساسات مخاطبان را بخود جلب نمایند در حالی که این رویکرد کاملا بر خلاف اخلاق اسلامی است و با منافع ملی نیز سازگاری ندارد و تجربه تلخ یک چنین رفتارهائی در دوره قبلی ریاست جمهوری را نیز تازه می سازد.
امید است این یافته های عمدتا از منظر حقوقی، باعث شود تا کاندیداهای محترم در این چند روز باقیمانده تبلیغات، تلاش جدی تری در جهت رفع اشکالات موجود بنمایند و به هر حال شاهد انتخابات پر شور و انتخاب رئیس جمهور مسلط بر اجرای قانون اساسی و سایر مقررات کشور باشیم.

آرمان:انتخابات و ائتلاف ها
«انتخابات و ائتلاف ها»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم مصطفی ایزدی است که در آن می خوانید؛روزهای خاص انتخابات پیش روست و هر لحظه امکان تغییر و تحول اساسی در آن وجود دارد و هر لحظه این احتمال وجود دارد که کسی به نفع دیگری کنار بکشد. از یک سو ائتلاف۱+۲ قرار دارد که البته از همان روز آغاز ائتلاف مشخص بود که این همراهی و اجتماع به هیچ نتیجه ای نمی رسد. این شائبه زمانی قوت گرفت که هر سه نفر ثبت نام کردند و در روز ثبت نام هیچ کدام کنار نکشیدند. از لحاظ اجتماعی قالیباف و دکتر ولایتی تقریبا در یک تراز قرار دارند.
آقای ولایتی توسط نیروهای سنتی تر اصولگرا مانند موتلفه حمایت می شود و قالیباف هم به دلیل کارهای اجرایی سال های گذشته اش توقع دارد به موقعیتی بالاتر از شهرداری تهران دست یابد. طیفی که از حدادعادل حمایت می کند، طیفی است که تقریبا نیروهای تندتر اصولگرایان را شامل می شود. از این جهت دیده می شود که هر سه نفر عضو این ائتلاف هر کدام در یک جهت پیش می روند و آرام آرام کارهای خودشان را انجام می دهند. شدت و حدت تبلیغات آنها نشان می دهد که بسیار بعید است هرکدام به نفع دیگری کنار بکشند.
شاید بتوان این احتمال را در نظر گرفت که شرایط ویژه ای اتفاق خاصی را رقم بزند که البته بروز شرایط خاص در جریان اصولگرا کم دیده نشده است. امکان دارد تصمیم گیری خاصی در اصولگرایان انجام بشود و اعضای این ائتلاف به نفع یکی از آنها به صورت تکلیف کنار بکشند. با توجه به این مساله اول اینکه بسیار بعید است چنین اتفاقی بیفتد که کسی کنار بکشد. دوم اینکه اگر کسی کنار بکشد و بنا بر ماندن یک نفر باشد، بزرگترین احتمال این است که دکتر ولایتی در صحنه بماند.
تبلیغاتی که قالیباف در شهرستان ها انجام داده است نشان می دهد که در تمام کشور نیرو دارد که این اتفاق هم طبیعی است. سال ها فرمانده جنگ بوده و در نیروی انتظامی هم حضور داشته. این موقعیت باعث شده است وجوه سراسری برای او به وجود بیاید که دیگران از چنین وجهی برخوردار نیستند. اگر دقت کنیم شخصیتی مانند دکتر ولایتی سال ها وزیر امور خارجه بوده و اگر نیروهای سراسری او را بخواهیم حساب کنیم، آنها سفرایی هستند که معمولا در تهران هستند.
اگر وزیر کشور هم بودند، احتمالا فرمانداران و استاندارانی داشتند که اکنون می توانستند از آنها استفاده کنند. آقای قالیباف از این وجه خود به خوبی برای جمع آوری آرای خود استفاده می کند اما غافل از این است که محبوبیت آقای ولایتی در بین اصولگرایان، به مراتب بیشتر از وی است. نفر بعدی مهندس غرضی است که خودش بهتر از هر شخصیت دیگر می داند که اقبالی ندارد بنابراین امکان دارد در روزهای آینده کنار بکشد.
محسن رضایی هم شخصیت دیگری است که بسیار بعید است کنار بکشد اما اینکه اقبالی هم داشته باشد، بعیدتر است. در مناظره ها تلاش داشت نقش پدرانه بازی کند و خود را دارای شخصیتی با نفوذ نشان بدهد و با اسم آوردن از شخصیت هایی که توسط او به جنگ آورده شده بودند، تلاش داشت قدرت و نفوذ روحی و مادی خود را همچنان نشان دهد. اما بعد دیگر شخصیت های انتخابات، بعد اصلاح طلبی انتخابات است که بین روحانی و عارف در نوسان است و در روزهای آینده تصمیم مشخص آن توسط بزرگان جریان اصلاحات گرفته خواهد شد.
حضور هر دو این شخصیت ها در انتخابات مردم را بیشتر از گذشته از اصلاح طلبان دور خواهد کرد چراکه مردم از اختلاف خسته هستند و حضور هر دو این افراد نشانه اختلافی است که در جریان اصلاح طلب وجود دارد. اگر یکی از آنها کنار بکشد، به این معناست که به فکر کشور و مصلحت میهن هستند اما اگر هیچ کدامشان کنار نکشند، نشان دهنده آن است که بیشتر از هر چیز در پی قدرتند.

       منبع: جام جم آنلاین   


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست