یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

پیش‌برد مصالح مردم با کدام سیاست؟


سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) – هواداران داخل کشور- گروه خرداد


• با آغاز سال ۱۳۹۲ سایت اخبار روز رویکردی را نسبت به اصلاح‌طلبان در پیش گرفته‌ که جای تامل دارد... ما سعی خواهیم کرد نشان دهیم برای پایان دادن دردها و آلام مردم کشور و یا مبارزه با آنها راه عملی برای بهتر شدن و سامان دادن به اوضاع نابسامان زندگی زحمت‌کشان و دیگر طبقات و اقشار جامعه از مسیری جز آنچه در سایت اخبار روز آمده می‌گذرد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۹ خرداد ۱٣۹۲ -  ۹ ژوئن ۲۰۱٣


با آغاز سال ۱٣۹۲ سایت اخبار روز رویکردی را نسبت به اصلاح‌طلبان در پیش گرفته‌ که جای تامل دارد. اولین مقاله آن همزمان با افزایش درخواست‌های اقشار مختلف جامعه و تشکل های حرفه‌ای و شخصیت‌های سیاسی اصلاح‌طلب از آقای خاتمی مبنی بر نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری، در تاریخ ۷/۱/۱٣۹۲ با عنوان "برای حضور خاتمی جنبش اعتراضی ٨٨ فراموش می‌شود؟" منتشر شد، که گمان می‌رفت ابراز نظری از طرف آقای خاتمی و یا استنباط از اظهارات ایشان موجب نوشتن مقاله شده است.
انتشار سلسله مطالب "انتخابات، عروج و افول یک سیاست" در روزهای ۲۱، ۲۵، ۲٨ فروردین ماه نیز در سایت اخبار روز تردید باقی نگذاشت که این گرایش، رویکرد آگاهانه مخالفت در برابر اصلاح‌طلبان و اصلاح‌طلبی است. مقاله "آقای خاتمی، آیا شما مسولیت نداشته‌اید" در تاریخ ۱۷/۲/۱٣۹۲ و "هاشمی یا تقلب، کدامیک سرنوشت انتخابات ۹۲ را رقم خواهد زد؟" در تاریخ ۲۴/۲/۱٣۹۲ پس از نامزدی آقای هاشمی حاکی از ادامه همان رویکرد با شفافیت بیشتر بوده‌ است. و بالاخره مصاحبه "به جزیی از سناریو انتخابات مهندسی شده تبدیل شده‌ایم" گفتگوی ف.تابان با اخبار روز در ۲۵ اردیبهشت ماه و در نوشته سه شنبه٣۱ اردیبهشت ماه ۱٣۹۲ پس از اعلام رد صلاحیت آقای هاشمی رفسنجانی از طرف شورای نگهبان با عنوان "دنباله‌ی ٨٨- این خودِ خودِ نظام است." باعث تعجب و حیرت فراوان گردیده است. تعجب و حیرت از اینکه در چنین شرایط دشوار و دردناکی که مردم ما گرفتار آمده‌اند، و کوشش می‌کنند تا با کمترین هزینه، بخشی از دردهایشان را درمان کنند، مورد ملامت قرار می‌گیرند، که چرا به نامزد اصلاح طلبان دل بسته‌اند؟
ما سعی خواهیم کرد با اشارتی هر چند موجز به این موارد بپردازیم و نشان دهیم برای پایان دادن دردها و آلام مردم کشور و یا مبارزه با آنها راه عملی برای بهتر شدن و سامان دادن به اوضاع نابسامان زندگی زحمت‌کشان و دیگر طبقات و اقشار جامعه از مسیری جز آنچه در سایت اخبار روز آمده می‌گذرد.
قبل از پرداختن به این نوشته‌ها خاطر نشان می‌شود هر اتفاقی که در این کشور رخ دهد و تاریخ نتواند از کنار آن بگذرد همه مردم ایران – البته هر کس به اندازه نقش و مسئولیت‌ خویش- مورد قضاوت تاریخ قرار خواهد گرفت. پس اینگونه نیست که همه شکست‌ها و نابسامانیها به حساب حکومت نوشته شود و دیگران از جمله ما خود را از قضاوت تاریخ مصون بدانیم. چرا که میتوانستیم مسئولیت خود را به اندازه‌ توانایی‌هایمان برای جلوگیری از پیش آمدن حوادث و اتفاقات ناگوار و نابسامانیها و بدتر شدن اوضاع و یا تعدیل آنها، بر عهده گیریم. به این ترتیب اگر نسبت به آنچه در کشور می‌گذرد بی‌تفاوت باشیم، گناهی نابخشودنی مرتکب شده‌ایم، و گناه بزرگتر آن است که در شرایط سخت چون این روزها با زبان و قلم و قدم‌ نه در راستای اتحاد و همبستگی مردم بلکه در جهت تفرق و جدایی میان جنبش حرکت کنیم.
در اولین مقاله به تاریخ ۷/۱/۱٣۹۲ با عنوان "برای حضور خاتمی، جنبش اعتراضی ٨٨ فراموش می‌شود؟" اظهار شده‌ است "اکنون پرسش اساسی این است که فعالان سیاسی تا چه حد محقند برای به میدان آوردن آقای خاتمی، جنبش اعتراضی سال ٨٨ و از جمله دو نماد اعتراضی آن را به فراموشی سپارند... در بین منتقدان جنبش اصلاحات این فکر قوی است که اصلاح‌طلبان به شرط آن که، حکومت میدانی برای بازی به آنها بدهد، همه خواست‌های دموکراتیک را فراموش خواهند کرد و از کوچکترین سوراخی به کارزار انتخاباتی خواهند خزید" به نظر ما برخلاف آنچه که حضور خاتمی را در تقابل با مطالبات جنبش سبز اعلام می‌دارد، ورود ایشان به عرصه انتخابات در شرایط فعلی جامعه می‌توانست پیش نیاز تحقق‌ بخشی از مطالبات مردم از جمله آزادی زندانیان سیاسی و پایان حبس خانگی آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد باشد. بنابراین اکثریت مردم برای حل مشکلات خود، بدرستی ترتیب و توالی امور را ضروری پیش‌برد مبارزه می‌دانند و از همین رو عناصر و سازمان لازم را متناسب با ظرفیت و توان خود در شرایط خاص جامعه برگزیده و به سوی اهداف خود پیش‌ می‌روند. در صورتیکه مقاله مورد بحث به همین سوال اساسی که مردم اکنون چگونه و به چه طریق و به همراه چه کسانی این راه دشوار را بپیمایند کمکی نمی‌کند، برعکس اصلاحات برای امروز جامعه راهکارهای به مراتب روشن‌تر ارائه می‌کند که در قالب موضوعات گوناگون در همین نوشته به آنها پرداخته می‌شود.
در مقاله روز سه‌شنبه مورخ ۱۷ اردیبهشت ماه با عنوان "آقای خاتمی، آیا شما مسئولیت نداشته‌اید؟" اظهار میشود که آقای خاتمی در سخنان روز سه‌شنبه خود مثل همیشه مسئولیت خود را در پدید آمدن این وضعیت انکار کرده، به مخالفین حکومت حمله کرده، براندازان را محکوم نموده و از اصل نظام دفاع کرده‌ است" تذکر خوانندگان این است که، حمله به براندازان و دفاع از اصل نظام از طرف آقای خاتمی موضع جدیدی نیست که به تازگی اتخاذ شده باشد. لذا به نظر ما، انتقاد به این سخنان می‌تواند ناشی از بی‌اطلاعی از مواضع دقیق گذشته و حال آقای خاتمی باشد وگرنه وی همواره با براندازان و تهدیدکنندگان نظام مرزبندی داشته است. اساسا در این نوشته و دیگر نوشته‌ها که به عملکرد ایشان پرداخته می‌شود چه پیامی نهفته است؟ آیا میخواهد بگوید که در ایجاد نابسامانیهای کنونی جامعه، خاتمی چه میزان و دیگران چه اندازه نقش داشته‌اند، آیا در این بازخواست، باید‌ عاملین اصلی، خرابکاران و تبه‌کاران مورد سوال قرار گیرند یا کسی که مردم ایران، امروز بازگشت ریاست‌جمهوری‌اش را با همه‌ی کاستی‌هایش، آرزو می‌کنند. آنچه طی مدت ٨ سال دولت خاتمی به دست آمده به اندازه‌ای بود که هنوز دولت فاسد و سراپا دروغ احمدی‌نژاد و نیروهای سرکوب تحت امر ولی فقیه نتوانسته‌اند آن را از جامعه ریشه‌کن کنند. چنانچه به آمار نشریات و چاپ کتاب‌ها و عرصه هنر و اجرای قانون تشکیل شوراها و ایجاد و گسترش تشکلها و سازمانهای دانشجویی، معلمان و سایر اقشار و طبقات، تدوین سند چشم‌انداز ۲۰ ساله توسعه کشور، افزایش اشتغال و کاهش تورم، رویکرد به حقوق شهروندی، کوشش برای مجازات عوامل قتل‌های زنجیره‌ای، مناسبات سازنده با دیگر ادیان غیراسلامی و مذاهب و فرقه‌های دینی اسلامی شیعی و غیرشیعی، ایرانیان خارج از کشور و دولت‌های همسایه و جهان دورتر و تعاملی که با آنان برقرار کرد، نظر افکنیم و آن را با قبل و مهمتر از آن با بعد از دوره اصلاحات مقایسه کنیم به نتایج بسیار روشنی می‌رسیم. اینکه گفته شده ما نه حافظه تاریخی خود، بلکه حافظه نزدیک خود را نیز از دست داده‌ایم، حرف کاملا درستی است، فراموش کرده‌ایم که قبل از دوره اصلاحات فقط روزنامه سلام منتشر می‌شد. یادمان رفته که عاملان قتلهای زنجیره‌ای در دوره اصلاحات به دادگاه کشانده شده و نقشه‌های شوم آنان برای حذف روشنفکران افشا گردید. آیا منصفانه است این اقدامات را با عملکرد آقای خامنه‌ای و احمدی‌نژاد یکی دانست. آیا براستی آنها همترازند و در یک کفه جا می‌گیرند. آری این تفاوت‌های آشکار میان آنان را مردم می‌بینند و به همین دلیل خواهان حضور مجدد وی در انتخابات بودند.
سیاستی که خاتمی، هاشمی رفسنجانی، احمدی‌نژاد و خامنه‌ای را در یک کفه قرار میدهد باعث گمراهی مردم و ایجاد اغتشاش در اذهان آنها شده و به احمدی‌نژاد و خامنه‌ای یاری می‌رساند، چرا که آنها می‌خواهند شرکای هم ترازی برای خود در نزد مردم یافته تا از بار سنگین جنایت‌هایی که مرتکب شده اند، بکاهند.
در تاریخ ۲۱ فروردین ماه ۱٣۹۲، در مقاله انتخابات – عروج یا افول یک سیاست می‌گوید: "اصلاح‌طلبان به تدریج صحنه سیاست در ایران را به صحنه مبارزه انتخاباتی فرو کاهیده‌اند، آنها در برابر هر تعرض جناح رقیب، دانشجویان و مردم را از خیابان و مبارزه خارج از پارلمان برحذر داشتند و به صندوق‌های رای در انتخابات بعدی حواله دادند. در این سیاست به تدریج مردم به برگه‌های رای فرو کاهیده شده‌اند. اصلاح‌طلبان به دلیل کارنامه‌ی ناموفق هشت ساله ... که همچنان بر بخش عمده‌ای از جامعه هژمونی داشتند، شکست خود و پیروزی احمدی‌نژاد را به گردن طرفداران تحریم انداختند."
آیا منظور مقاله آن است که اکنون که انتخابات در پیش است نباید شرکت در آن را تبلیغ کرد، نباید مطالبات و خواسته‌ها را بیان نمود. تصور آن است که اگر این مطالبات در سخنرانی‌ها، نوشته‌ها و تبلیغات شفاهی افراد و یا، با اعتراضات مسالمت‌آمیز تشکلهای صنفی و مردم نهاد و علاقمند به ایجاد شرایط متفاوت با امروز ابراز شود، مبارزه و کوشش برای رسیدن به مطالبات نامید. گویا این مطالبات باید در خیابان‌ها فریاد زده شود تا اصالتی داشته باشد و اگر مطالبات بدون درگیری و خشونت ابراز شود ماهیت ترقی‌خواهانه ندارد. چرا که صحنه مبارزه واقعی به صحنه مبارزه انتخاباتی فرو کاهیده می‌شود. اظهار می‌شود اصلاح‌طلبان شکست خود و پیروزی احمدی‌نژاد را در انتخابات سال ۱٣٨۴ ناشی از تحریم انتخابات از طرف عده‌ای از مردم می‌دانند نه کارنامه ناموفق‌شان. گیریم آنان سهم خود را در شکست ندیده‌اند، اما این به معنای نادیده شدن نقش افرادی که انتخابات را تحریم کردند نیست. آن هر دو عامل یعنی ناکامی اصلاح‌طلبان در انجام مسئولیت‌های‌شان و تحریم انتخابات از سوی عده‌ای که با اصلاحات قهر کرده‌ بودند، باضافه تقلباتی که به نفع احمدی‌نژاد انجام شد سبب گردید تا او پیروز میدان اعلام شود. فراموش نشود که در همان انتخابات آراء اصلاح‌طلبان در دوره اول ۱۷ میلیون و آراء اصول‌گرایان ۱۱.۵ میلیون نفر، یعنی ۶۰ درصد برابر ۴۰ درصد بوده است.
در ادامه همین مطلب در روز یکشنبه ۲۵ فروردین ۱٣۹۲ اعلام میدارد "انتخابات سال ۱٣٨٨ فرضیه‌های اصلی اصلاح‌طلبی در مورد انتخابات در جمهوری اسلامی (امکان اصلاح در حکومت، عدم تقلب در صورت مشارکت وسیع ... اعمال اراده‌ی مردم از طریق صندوق رای و ...) را با چالش‌های جدی مواجه کرده است. از جمله دلایل عقب‌نشینی آن بود که نیروهای موثر سیاسی در جامعه‌ ایران ... برای مبارزه خیابانی آماده نبودند. آنها .... جز راه حوزه‌های رای گیری راه دیگری را بلد نبودند . اکنون خطر عقب‌گرد از جنبش سبز واقعی است... مسیری که اصلاح‌طلبی در ایران پیموده است، از محمد خاتمی به سوی هاشمی رفسنجانی است و حتی این آمادگی وجود دارد که از آن نیز عقب‌تر برود. در پایان اعلام می‌دارد، از تجارب چهار سال گذشته این طور نتیجه گیری می‌کنیم:
انتخابات آزاد و دموکراتیک نخواهد بود. در این انتخابات عامل تعیین کننده اراده مردم نیست. حکومت تقلب می‌کند، رای می‌سازد وآرای مردم را به سود خود مصادره می‌کند. امکان پیروزی اصلاح‌طلبان از طریق این انتخابات منتفی است. این انتخابات نمی‌تواند در خدمت اصلاح ولایت فقیه قرار گیرد ..."
این نوشته اعمال اراده مردم را از طریق صندوق رای با چالش جدی روبرو می‌بیند و عقب‌نشینی نیروها از خیابان را در سال ۱٣٨٨ ناشی از عدم آمادگی رهبران می‌داند که جز راه حوزه‌های رای‌گیری را بلد نبودند و عقب‌گرد در جنبش سبز را واقعی ارزیابی می‌کند و از محمد خاتمی به هاشمی رفسنجانی عقب‌نشینی می‌کند و حتی آمادگی دارد که از آن نیز عقب‌تر برود. به نظر ما روح حاکم بر نوشته، بی‌اعتمادی در پیش‌برد مبارزه از طریق روش‌های مسالمت‌آمیز است. اگر چه اعلام می‌دارد که نیروها را نباید از خیابان‌ها عقب کشید، اما برای یک لحظه هم که شده نمی‌تواند تصور کند، چگونه حکومتی که گردهمایی‌های محدود تشکلهای صنفی را برنمی‌تابد، و هر نویسنده یا گوینده‌ای را که باب میل‌اش نباشد ، احضار و به زندان می‌کشد، و هر صدای اعتراضی را که علیه عملکرد ناصواب حکومت بلند شود در گلو خفه می‌کند، چگونه می‌تواند اعتراضات خیابانی را آنگونه که نویسنده پیشنهاد می‌نماید تحمل کند. مولف محترم نمی‌داند که عقب‌نشینی نیروها از خیابان نه به خواست رهبران بلکه زیرفشار سرکوب شدید ازطرف حکومت وسکوت و انفعال اغلب مردم شهرهای کوچک و روستاها و مهمتر از همه فقدان حضور متشکل طبقه کارگر بود، که ورودش به هر صحنه ای وضع صحنه را دگرگون میکند.
یقینا حضور در خیابان و تقابل حکومت با مردم را نمیتوان به صورت ذهنی، درسطحی بدون خشونت و برای مدت طولانی ادامه داد. همه شواهد نشان می‌دهد که اتخاذ این شیوه با شدت عمل حکومت روبرو می‌شود و هزینه مبارزه را بدون اینکه فرجام آن با پیروزی مردم قرین باشد افزایش می‌دهد. اگر چه این شکل از مبارزه در مقطعی از روند مبارزاتی که پیروزی در آن قابل دسترسی می‌نماید قابل توصیه است، ولی امروز نمی‌توان اعلام کرد که نشانه‌هایی از قرار داشتن جامعه در این موقعیت دیده می‌شود. از این رو مردم به درستی مطالبات خود را در شرایط کنونی براساس محمل‌های قانونی، از جمله شرکت در فرآیند مبارزات انتخابات ریاست جمهوری و انتخابات شوراهای شهر و روستا و پشتیبانی از نامزد یا نامزدها مطرح می‌کنند.
به خطر عقب‌گرد در جنبش سبز و عقب‌نشینی‌های بیشتری اشاره شده، که امری است واقعی زیرا در مناقشه میان حکومت و مردم، حکومت با اتکاء به نیروهای سرکوب، سران جنبش را در حبس خانگی قرار داده، تعداد زیادی از فعالان سیاسی را به زندان کشیده و برای فعالیت آقایان خاتمی و هاشمی رفسنجانی محدودیت قائل شده‌ است. بدیهی است که پافشاری بر اشکالی از مبارزه چون برگزاری تجمعات و اعتراضات خیابانی نه تنها مردم را جلب نمی‌کند، بلکه تنش و خشونت را افزایش می‌دهد. در شرایطی که تناسب و توازن قوا میان مردم و حاکمیت برخوردار از ابزارهای نظامی و شبه نظامی و اطلاعاتی به زیان مردم است، فرا خواندن مردم به خیابان برای طرح مطالباتشان به شدت خطرآفرین می‌شود و توصیه برای بهره‌مندی از این اشکال نتیجه معکوس عاید می‌سازد.
در روز چهارشنبه مورخ ۲٨ فروردین ماه قسمت سوم مقاله "انتخابات، عروج و افول یک سیاست" منتشر می شود و اعلام می‌گرددکه "آلترناتیو وضع موجود در کشور ما جنبش اعتراضی سبز است، فروپاشی اجتماعی نیست. باید جزو کارگران و زحمت‌کشان این کشور بود تا ... حس کرد که فروپاشی اجتماعی و گرسنگی خطر فردا نیست که مردم را از آن می‌ترسانند، واقعیت امروز جامعه ایران است." نویسنده با این تحلیل می‌خواهد این نظر را پیشاپیش از اعتبار ساقط سازد که اوضاع مملکت با ادامه سیاست‌های مخرب جاری حکومت میتواند نابسامان‌تر گردد، لذا باید مردم را به حمایت از این و یا آن سیاستی جلب نمود که بی‌اعتنایی به آن، شرایط اسف‌بار سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی کشور را بدتر از امروز می‌سازد و احتمال فقر و فلاکت و سقوط به ورطه فروپاشی اجتماعی و گرسنگی عمومی را افزون‌تر می‌گرداند. او اعتقاد داردکه این سیاست می‌خواهد در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱٣۹۲ مردم را به حمایت از حضور آقایان خاتمی و هاشمی رفسنجانی که در زمان ریاست جمهوری خود کاری نکرده‌‌اند فراخواند. به نظر ما ایراد این رویکرد آن است که اعتقاد دارد فروپاشی اجتماعی و گرسنگی اتفاق افتاده‌ است، لذا بدتر از آنچه که رخ داده وجود ندارد. نویسنده با این تحلیل می‌خواهد این نظر را پیشاپیش القا کند که شرایطی هولناک‌تر از امروز را با ادامه سیاست‌های جاری باور ندارد، در حالی که یک مقایسه ساده از شرایط اقتصادی جامعه از زمان اعلام این نظر در ۲٨ فروردین ماه، با چند ماه پیش و پس از آن، ابعاد فاجعه را بهتر نشان می‌دهد. نشان می‌دهد که با هر روز ادامه این سیاست، کارگران و زحمت‌کشان بیشتری بیکار شده‌اند، کارخانجات بیشتری خاموش و یا با کاهش تولید روبرو شده‌ و قیمت‌ها سرسام‌آور، رو به افزایش است. عفریت فقر، جمعیت بیشتری از مردم کشور را به کام خود کشیده‌ است.
سخن بر سر این موضوع است که اگر با اقداماتی بتوانیم اولا مانع ادامه این روند شویم و سپس از مسیری که منتهی به پرتگاه نیستی می‌شود خود را دور سازیم کاری بس بزرگ انجام داده‌ایم. کافی است شاخص‌های اقتصادی و اجتماعی دولت‌های هاشمی رفسنجانی و خاتمی را با ارقام نظیر در دولت نهم و دهم آقای احمدی‌نژاد مقایسه کنیم. آری مردم می‌گویند اگر بتوانیم از طریق آقایان هاشمی رفسنجانی و خاتمی یا افراد نزدیک به آنان و یا هر کسی که بتواند اجرای سیاست‌های مخرب جاری را متوقف سازد و مانع قرار گرفتن کشور در موقعیتی ‌شود که اسفبارتر و هولناک‌تر از شرایط فعلی است کار مهمی انجام داده‌ایم. اینکه اعلام شود کشور در بدترین شرایط ممکن قرار دارد و به قعر دره سقوط کرده و تلاش برای مانع شدن از قرار گرفتن در شرایط اسفبارتر بیهوده است، سخن درستی نیست، زیرا که نتیجه طبیعی این تحلیل دست کشیدن از کلیه امکاناتی است که با آن می‌توان شرایط زندگی مردم را از آنچه هست بهتر کرد، و یا حداقل کشور را از خطر سقوط و فروپاشی دور نمود.
همانجا اعلام می‌دارد "با توجه به تجربه چندین انتخابات، امکان اصلاح و تحول به سوی دموکراسی در ایران از درون حکومت و تسخیر نهادهای انتخابی آن در وضعیت موجود ناممکن و اندکی محتاطانه‌تر، بسیار ضعیف- است."
با چنین اعتقادی چگونه می‌توان به فرایند مبارزات انتخاباتی پیوست، لذا با آن ارزیابی که نوشته ارائه می‌دهد، فقط یک راه باقی می‌ماند، کوشش برای متشکل کردن مردم به منظور به زیر کشیدن حاکمیت، با چشم بستن بر روی امکانات قانونی، و احتراز از پیش‌برد سیاست تغییر با روش اصلاحات که اگر این راهبرد پذیرفته شود، استفاده از ظرفیت‌های ارزشمند قانونی موجود، با همه موانعی که حکومت در مقابل آنها ایجاد می‌کند، منتفی است. اگر قرار بر این است که از این ظرفیت‌ها استفاده نشود، به طور مشخص مردم باید بدانند که برای تحقق خواسته‌هایشان که در نهایت سرنگونی حاکمیت است، چه اقدامی را معمول دارند. چون در نفی سیاست‌ها و روش‌ها و عملکردها سخن بسیار رفته اما در اثبات رویکردهای جایگزین حرفی زده نمی‌شود. اساسا درست آن است که مخاطبان با اتکاء به مواضع شفاف و راهکارهای عملی به نفی مواضع طرف مقابل دست یابند، وگرنه نفی نظرات و رویکردهای دیگران بدون ارایه راهکارهای عملی، دردی را دوا نمی‌کند.
در همین نوشته آمده‌ است که ولی فقیه "از انتخابات دو هدف را دنبال می‌کند، تامین مشارکت وسیع در انتخابات و ایجاد دولت مطیع ...که موقعیت‌اش را در حکومت و موقعیت حکومت در ایران را تا حدودی بهبود خواهد بخشید.... آقای خامنه‌ای بیشتر از هر وقت دیگر احتیاج دارد انتخابات را وسیله‌ای برای گرفتن تبعیت دوباره از مردم بکند و مشروعیت خود را به رخ مخالفین بکشد و آن را به معنای سلب مشروعیت جنبش سبز ترجمه نماید. تبدیل کردن احمدی‌نژاد و جریان او به هدف مقدم اعتراضی انتخابات، اشتباه بزرگی است که به تشکیل دولت مطیع خواهد انجامید. درباره آقای خاتمی معتقد است... در تعارض با ولی‌فقیه ایستادگی نمی‌کند، بزرگترین خطا دل بستن به او برای تغییرات دموکراتیک است، از این نظر کاندید مطلوبی برای ایجاد تحرک اجتماعی نیست، اما تنها کاندیدی است که چنین نقشی را میتواند برعهده گیرد، چون هنوز اعتماد زیادی به او وجود دارد، ... غیرقابل پذیرش است که آقای خاتمی کاندیدای ریاست بشود شرط نگذارد، که این بار نباید رای مردم را بدزدند و نگوید که او میخواهد رییس جمهور شود تا آقایان موسوی و کروبی و سایر زندانیان سیاسی دیگر آزاد شوند."
این تحلیل که آقای خامنه‌ای مشارکت گسترده و دولت مطیع می‌خواهد، از اعتبار منطقی برخوردار نیست، چرا که اتفاق آن دو همراه با هم در یک رویداد اجتماعی ناشدنی است، چون عامل ایجاد آنها با هم متفاوتند و از جنس هم نیستند. چگونه دیکتاتوری می‌خواهد در موقعیت کنونی که خود به ریزش نیرو‌هایش واقف است، دولتی مطیع مستقر نماید و در همان حال مشارکت وسیع مشروعیت آور را هم داشته باشد. دولت مطیع با مشارکت گسترده شکل نمی‌گیرد. دولت مطیع در صورت حضور گسترده مردم با تقلب و دزدیدن آراء شکل می‌گیرد، که اگر چنین اتفاقی رخ دهد، این حضور گسترده از اعتبار ساقط است و نمی‌تواند بیعت مورد نظر را تامین و مشروعیتی برای حکومت کسب و تقویت وی را سبب شود. همانطوریکه در سال ۱٣٨٨ چنین مشروعیتی تامین نشد. علیرغم نیات حکومت، تمام انتخابات‌هایی که در ۲۰ سال اخیر انجام شده، بخوبی نشان می‌دهد که اگر مشارکت گسترده بوده و تقلبی با ابعاد کلان صورت نگرفته، دولت مطیعی تشکیل نشده و هر زمان هم که چنین دولتی استقرار پیدا کرده و شرکت مردم گسترده بوده، امکان تقلب و دزدیده شدن آراء مردم نیز آشکار بوده است. در خصوص رویکرد اصلاح‌طلبان به آقای احمدی‌نژاد تا آنجا که مستندات گواهی می‌دهد، وی در مجموعه حکومت و بخشی از آن بشمار میآید و مولود سیاست‌های رهبری و نیروهای اطلاعاتی، امنیتی، سپاه پاسداران و بسیج و بخش راست افراطی حکومت و مجری نیات رهبری است که در دو سال اخیر با اقداماتی که ریشه در توهم دارد بدنبال کسب جایگاهی ماندگار برای خویش بوده است. اینکه اعتراض اصلاح‌طلبان به احمدی‌نژاد به تشکیل دولت مطیع خواهد انجامید، به طور غیرمستقیم حمایت از احمدی‌نژاد دیگری را در خود دارد. در صورتیکه از انتخابات سال ۱٣٨٨ اصلاح‌طلبان و طرفداران جنبش سبز با طرفداران دولت و ولایت فقیه به عنوان بلوک اصول‌گرایان در برابر هم بوده‌اند.
درباره آقای خاتمی اظهارات ضدونقیضی بیان شده‌ است. خواننده از این همه تناقض سر در گم می‌شود، و سرانجام پاسخ پرسش خود را دریافت نمی‌کند. زیرا اعلام می‌شود با وجودی که وی مورد اعتماد است برای ایجاد تحرک اجتماعی مطلوب نیست و در برابر ولی فقیه عاجز و تسلیم است. برای کاندید شدن هم باید شرط بگذارد-که چنین نیز کرد - و نمیتوان به وی دل بست. و سرانجام معلوم نمی‌شود مردم اگردر شرایط فعلی به او دل نبندند چه گزینه یا فرد دیگری می‌تواند جایگزین ایشان شود. مگر اینکه هیچ فردی از اصلاح طلبان شایستگی نامزدی را نداشته باشد که در اینصورت چون اصلاح طلب مورد انتظار نویسنده را در دنیای واقعی نمیتوان یافت، چنین نگاهی به آقای خاتمی یا هر شخصیت اصلاح‌طلب دیگری چون ایشان و پایگاه اجتماعی آنان، به راهبردی فرا می‌روید که همکاری باآنان را در حال و آینده منتفی می‌سازد و یا بسیار دشوار میکند.      
در مقاله ۲۴ اردیبهشت ماه "هاشمی یا تقلب، چه کسی سرنوشت انتخابات ۹۲ را رقم خواهد زد؟" نویسنده از اینکه تلاش بخش عمده اصلاح‌طلبان سرانجام، به رضایت آقای هاشمی رفسنجانی برای نامزدی انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری انجامید، عصبانی و ناراحت است، بدون اینکه اعلام شود در شرایط کنونی مردم چه گزینه‌های دیگری برای انتخاب داشته‌اند. مردم تلاش کردند تا فردی را داوطلب ریاست جمهوری نمایند، و از طریق صندوق رای به شکل مسالمت‌آمیز بخشی از مطالباتشان را محقق نمایند تا از فلاکت بیشتر فاصله گرفته و یا از بدتر شدن اوضاع جلوگیری کنند. این فاصله گرفتن از شرایط امروز، از یکسو حاوی پیگیری پرونده آراء دزدیده شده و از سوی دیگر مشتمل بر موضوع زندانیان سیاسی و سامان دادن به نابسامانی های جاری است. بی شک میزان توفیق در هر یک از این موارد به همت کاندیدای مورد نظر و حمایت گسترده از وی مربوط می‌شود. بنابراین اگر رهنمودهای نویسنده مقاله توسط مردم به کار بسته نمی‌شود و مواضع خاتمی و رفسنجانی مورد پذیرش قرار دارد، مشکل در رویکرد مردم نیست. این نگاه نباید با عمده کردن وجوهی از عملکرد ضعیف و غیرقابل دفاع آنان، محاسن حضور آنان را انکار کند، بویژه آنکه با حذف آنان امکانی برای بهره‌مندی از شرایط مبارزاتی به اندازه‌ای که با حضور آنان همراه است، وجود ندارد.
مردم بر اساس منافع خود اقدام به حمایت از خاتمی و رفسنجانی و یا هر اصلاح طلب دیگری می‌کنند، زیرا آنان میان مطالبات عاجل و فوری خود و ظرفیت و توانایی نامزدهایشان برای تحقق مطالبات، توازن و تناسب قائل می‌شوند. میتوان مهمترین آرزوها را فریاد زد، اما این فریاد بدون پشتوانه، فقط در حد فریادی تنها بدون اینکه مخاطبی داشته باشد، در فضا مستهلک می‌شود.
در پاسخ به پرسش‌هایی پیرامون انتخابات، در روز چهارشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱٣۹۲ گفته می‌شود: "اپوزیسیون به دلیل فراموشی مطالبات مردم، تقلب انتخاباتی سال ۱٣٨٨ و زندانی بودن آقایان میرحسین موسوی، کروبی و خانم رهنورد در این انتخابات مهندسی شده همان نقشی که مهندسان انتخابات در نظر گرفته‌اند بازی می‌کنند." در پاسخ به پرسش چگونگی اثرگذاری روند جاری انتخابات می‌گوید: "در برابر نظراتی که ابراز می‌شود بلافاصله ما را در برابر این پرسش قرار می‌دهند که راه حل چی است؟ من نمیتوانم از یک راه حل کوتاه مدت، فوری و اثربخش حرف بزنم. راه حل در ابعاد کمی درازمدت‌تر این است که اپوزیسیون روی شعارهای عمده خود باقی بماند. انتخابات به انتخابات کف مطالبات به سرعت سقوط می‌کند و از خاتمی به هاشمی و بعید نیست، به فلاحیان هم برسد.... و در پاسخ به خواست‌های مردم اعلام می‌دارد من آن را به این صورت پاسخ می‌دهم:
- آزادی میرحسین موسوی، مهدی کروبی زهرا رهنورد و دیگر زندانیان
- نظارت بین‌المللی برای جلوگیری از تقلب در انتخابات
رسیدگی به خواست‌های خانواده‌های کشته‌شدگان و جان‌باختگان جنبش سبز"
بیان این نظرات در حالتی قابل تصور است که درک درستی از اشکال مبارزات مردم وجود نداشته باشد و در نتیجه از میان همه اشکال مبارزه فقط مبارزه خیابانی ستوده و توصیه می‌شود.
مهمتر اینکه، فرایند منتهی به مبارزه خیابانی به لحاظ سازمانی و شیوه عمل توضیح داده نمی‌شود. اینکه اپوزیسیون روی شعارهای خود مانند آزادی زندانیان سیاسی، نظارت بین‌المللی برای جلوگیری از تقلب و مطالبات خانواده‌های کشته‌شدگان بمانند، فقط بیان بخشی ازمطالبات است. اما اینکه همین خواسته‌ها چگونه و با کدامین شعارها و با چه شیوه یا راهکار و با کمک کدام اقشار و طبقات اجتماعی به موقعیت مطلوب فرا می‌روید راهی نشان داده نمی‌شود. آیا مگر هم اکنون آزادی زندانیان سیاسی و رسیدگی به خواست‌های خانواده‌های کشته‌شدگان پی‌گیری نمی‌شود؟ همین حالا مردم از ظریف‌ترین اشکال مبارزاتی برای رسیدن به هدف‌هایشان بهره ‌می‌گیرند. از برگزاری سخنرانی‌ها، انتشار درخواست‌های کتبی و نامه های سرگشاده، انتشار نشریات، تجمعات اعتراضی در مقابل وزارتخانه ها، ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی، استانداری‌ها، قوه قضاییه و... وگردهمایی به مناسبت‌های مختلف اعم از جشن‌ها، یادبودها، بعلاوه از طریق تشکلهای مردم نهاد و صنفی- سیاسی، همچنین احزاب، سازمانها، و فعالین سیاسی بدون لحظه‌ای تعطیلی امر مبارزه را به پیش می‌برند. آیا بدون تلاش دسته جمعی و اقدام جهت‌دار در فاصله چند روز میتوان فضایی را در کشور بوجود آورد که حکومت ناگزیر شود برای پرهیز از رویارویی با پیروزی اصلاح‌طلبان بی‌پایه‌ترین استدلال ها را که در سی و چند سال گذشته نظیر نداشته برای حذف آقای هاشمی رفسنجانی بکار بندد. اگر مخالفان مشارکت در فرایند انتخابات برای برون رفت از بحران هیچ راهکار و شیوه عمل روشنی ندارند. کافی است در مقابل به نقش آن اشکال مبارزاتی که از آغاز سال نو تاکنون شاهد بودیم و هم اکنون نیز به طور مداوم و بی‌وقفه جریان دارد تامل کنیم، درخواهیم یافت که حکومت برغم کوشش برای مهندسی آن، تا امروز ناتوان از اجرای کامل برنامه‌های خویش بوده‌ است. اپوزیسیون حتی با وجود محدودیت‌های گسترده با بهره‌مندی از ظرفیت‌های موجود، فضایی را فراهم می‌سازد که شورای نگهبان تابع ولی فقیه از ترس پیروزی آقای هاشمی رفسنجانی، با پذیرش هزینه سنگین بناچار صلاحیت وی را تایید نمیکند.
در مقاله "دنباله ٨٨- این خودِ خودِ نظام است!" اعلام میشود که "برای بعضی‌ها مهم نیست که این حکومت تا چه حد بسته، مستبد، دیکتاتور و مافیایی است... نبردی که به حذف هاشمی رفسنجانی انجامید، نبردی بین حکومت و اپوزیسیون آن، نبردی برای انتخاب واقعی مردم نیست... در این نبرد مردم نماینده‌ای نداشته‌اند... ما باز هم در برابر این پرسش قرار گرفته‌ایم که چه باید کرد و راه حل چیست؟ برای پاسخ به این سئوال دوباره باید تاکید کرد که انتخابات بدون خیابان (جنبش مستقل- فشار از پایین) در حکومت‌های استبدادی همان نتیجه‌ای را بیرون می‌دهد که نظام می‌خواهد. آیا هاشمی آن جادویی بوده است که بتوان با آن خیابان را فعال کرد؟ اکنون این گوی و این میدان!"
در این نوشته همچون سایر نوشته‌های پیشین وضعیت کنونی جامعه، ساختار حکومت و اینکه امروز جامعه در امتداد حوادث سال ۱٣٨٨ قرار دارد، تعریف می‌شود. در صورتیکه در کشور چنین اعتقادی وجود نداشته و ندارد که آقای هاشمی رفسنجانی پس از رد صلاحیت از طرف شورای نگهبان خیابان را فعال خواهد کرد. ضمنا در سرتاسر مطالبی که ارائه شده به فعال نمودن خیابان‌ها تاکید گردیده است. پرسش این است که این دستورات که صادر می‌شود، قرار است چه کسانی اجرا کنند؟ اگر ارزیابی این است که شرایط برای اجرای چنین برنامه‌هایی در جامعه وجود دارد، چرا در خیابان مشاهده نمی‌شود و اگر زمینه ندارد چرا تا این اندازه بر آن تاکید می‌شود. یکی از مخاطبان رهنمودهای ما کسانی هستند که مانند ما فکر می‌کنند و آمادگی اجرای توصیه‌ها را دارند و اگر این اتفاق حاصل نمی‌شود باید دلیل آن را کشف کرد نه اینکه مردم را ملامت کنیم و بر نامزدشان بتازیم. به جرات میتوان گفت فقط آنانی که آقای هاشمی رفسنجانی را نمی‌شناسند در انتظار فعال کردن خیابان ها از طرف وی هستند. اطمینان داشته باشید آقای هاشمی خیابان ها را فعال نخواهد کرد و آنان هم که از نامزدی وی پشتیبانی کردند چنین انتظاری از ایشان نداشتند.
سخن آخر این که جای روشنفکران و طرفداران دموکراسی و عدالت اجتماعی در کنار مردم و همراهی با آنان است. در این میان همه آحاد مردم اعم از زنان، مردان با تعلقات طبقاتی و گرایشات سیاسی گوناگون که سعادت و خوشبختی مردم و پیشرفت و ترقی کشور را آماج خود میدانند، برای پیروزی، راهی جز اتحاد و همبستگی در قالب اصلاحات و جنبش سبز پیش رو ندارند. ما معتقدیم که این مهم با شرکت در انتخابات و یا تحریم آن قابل تحقق است مشروط بر این که هر یک از این گزینه‌ها با اجماع یا حمایت حداکثری اصلاح‌طلبان و جنبش سبز همراه باشد زیرا امروز بیش از هر زمانی به این اتحاد نیاز است. با چنین رویکردی امروز مستقل از نتیجه انتخابات، اجماع و یا حمایت حداکثری از شرکت در انتخابات و حمایت از نامزد مورد حمایت اصلاح طلبان بر دیگر گزینه‌ها برتری دارد.   

سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)، هواداران داخل کشور
گروه خرداد
شانزدهم خردادماه ۱٣۹۲


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست