دلتنگ تر از باغچه، در فصلِ خزانم
کریم سهرابی
•
دلتنگ تر ، از باغچه ،در فصلِ خزانم
ویرانه تر، از حالِ بدِ دوزخیانم
عید آمده و سال نو و خانه تکانی
من، نامِ تو را ،از دلِ خود، چون بتکانم ؟
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲۰ خرداد ۱٣۹۲ -
۱۰ ژوئن ۲۰۱٣
بگذار که سر مست و غزلخوان من و خورشید
بالی بگشائیم و به سوی تو بیائیم
-----------------------------------------------
دلتنگ تر ، از باغچه ،در فصلِ خزانم
ویرانه تر، از حالِ بدِ دوزخیانم
عید آمده و سال نو و خانه تکانی
من، نامِ تو را ،از دلِ خود، چون بتکانم ؟
دیریست که تو رفته ای و ،اینهمه بی تو
در خالیِ جایت، چه کسی را بنشانم ؟
هر گوشه ی این خانه،پُر از خاطره ی تو ست
با خاطره ات می گذرد، روز و شبانم
در باغچه، یک روز گُلی کاشته بودی
دیدارِ گُل ات را به چه چشمی بتوانم ؟
هر چند به تاراج زدی ، رسمِ وفا را
من عاشق تو بودم و پیوسته همانم
بگذار که در سایه ی گیسوی تو یک شب
آرام بگیرد، دلِ دایم نگرانم
آوارِ بلا ریخته ای بر سرِ یاغی
مشکل که از این فاجعه، خود را به رهانم
|