پاسخی به طرفداران مشارکت در انتخابات
دیالکتیک جزمگرایانه آقای محیط!
رخساره صداقت پیشه
•
طرفداران شرکت در انتخابات از کسانی که معتقدند شرکت در انتخابات اثربخشی ندارد سوال میکنند "چه باید کرد؟". اما سوال مذکور بیش از همه سوالی است که اصلاحطلبان باید به آن پاسخ دهند. کسانی که تقریباً در تمامی نشریات و رسانههای خود در تمامی این سالها هرگونه تغییر و تحول رادیکال را غیرعقلانی و خشونت آمیز نامیدند و رد کردند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲۰ خرداد ۱٣۹۲ -
۱۰ ژوئن ۲۰۱٣
اشاره:
کسانی که در نوشتار حاضر مورد نقد واقع میشوند ممکن است همچون همیشه و با اتکا به موضوعات طرح شده، مخالف خود را با عناوینی چون چپول، سوپر انقلابی، متوهم، تحریمی، ایدهآلیست، آرمانگرا، انقلابی، با تمام بار معنایی منفیای که این تعابیر نزد ایشان دارد خطاب کنند. اما لازم است برای پیشگیری از هر پیشداوری به این نکته توجه شود که نگارنده در انتخاباتهای سالهای ۷۶، ٨۰ و ٨٨ و با استدلالی مشابه استدلال همین افراد شرکت کرده و از اصلاحطلبان حمایت کرده بود. اما آنچه نظر کنونی نگارنده است نتیجهی فرایند طی شدهای است که استدلال مذکور را در این مقطع زمانی بلاموضوع میسازد. بنابراین لازم است به مطلب حاضر نگاه متفاوتی نسبت به مقالاتی شود که طی چند سال اخیر و در تبلیغ تحریم هرگونه انتخابات درون حاکمیت نگاشته شده است.
***
در پاسخ به کسانی که موافق شرکت در انتخابات هستند ابتدا باید این سوال را طرح کرد که "کدام انتخابات؟". به دور از هر ایدهآلی که تحققاش بسیار دور از واقعیت موجود است، با اتکا به حداقلترین مطالبات، یعنی وجودِ "انتخابات"ِ درون حکومتی، این افراد و گروهها ابتدا باید ثابت کنند صحنهی جاری صحنهای است که در نهایت کاندیدایی انتخاب خواهد شد که بیشتر رای مردمی را بیاورد. تمامی شواهد موجود از ۴ سال گذشته تاکنون خلاف این را ثابت میکند و نشان میدهد انتخابات فعلی نه یک انتخابات حتی با معیارها و استاندارهای نظام فعلی بلکه صحنهی نمایش مهندسی شده و از پیش طراحی شدهای است که نتیجهی آن از پیش معین است. صحنهای که نتیجهی آن را نه رای مردمی بلکه مراکز قدرت و ثروت و توازن قوا و رقابت باندهای مافیایی مشخص میکند. و جالب آنکه در وضعیت مشخصی که حتی گروههایی از اصلاحطلبان نیز عدم مشارکت خود را اعلام کردهاند، نیروهایی از چپ، شرکت در انتخابات را تبلیغ میکنند که نشان از عقبماندگی آنان در تحلیل، نسبت به احزاب و گروههایی است که بیش از آنها به مناسبات درون حاکمیت آگاهی دارند و هنوز، چه به لحاظ پیوندهای خانوادگی و چه به لحاظ ساختاری بخشی از حاکمیت محسوب میشوند.
حوادث چهار سال گذشته و هزینههایی که نظام برای آن پرداخت کرد موید این نکته است که استدلال "مشارکت حداکثری مردم = تمکین حداقلی حاکمیت" دیگر از اعتبار چندانی برخوردار نیست. مضاف بر اینکه نه هیچ یک از نامزدهای موجود مطالبات و پتانسیل اعتراضی و مقاومتی دو نامزد انتخابات پیشین را دارند و نه مردم حاضر در صحنه با توجه به تجربههای گذشته، از چنان قابلیت اعتراضی و کنشکری فعالی برخوردارند. طی ۴ سال گذشته حوادث زیادی اتفاق افتاده و صحنهی سیاست در ایران و اجزای آن تغییراتی زیادی کرده اند که نیروهای باورمند به آموزههای دیالکتیک نمیتوانند با اتکا به همان استدلالهای چهار سال گذشته در انتخابات پیشرو شرکت کنند.
برای کسانی که دچار نسیان تاریخی شدهاند لازم است یادآوری شود که چهار سال پیش انتخاباتی انجام شد که پس از تقلبی در آن، افراد زیادی کشته شدند، سرکوب شدند، به زندان رفتند و هنوز در زندانند، دو تن از نامزدهای انتخاباتی در حصر خانگی رفته و هنوز در حصراند و از پسِ همهی این برخوردهای سرکوبگرایانه، تبلیغات رسانهای زیادی انجام شد تا اعتراضات مردمی، «فنته»ی بیگانه تلقی شود، و با بهرهگیری از آن تجربهها، انتخابات آتی کاملاً مهندسی و کنترل شده طراحی شده است که حتی در مناظرههای طنزگونهی انتخاباتی در تلویزیون نیز شاهد چنین کنترلی هستیم. در این شرایط است که به دیالکتیک ادعاییِ مذکور که بیش از همه در برنامههای آقای دکتر مرتضی محیط در مورد شرایط داخلی ایران تبلیغ میشود، بایستی عنوان متناقضنمای "دیالکتیک جزمگرایانه" را نهاد!
استدلال آشکار و یا اغلب پنهان موافقت شرکت در انتخابات استدلالی کاملاً "باری به هر جهتانه" است. به این معنا که معتقدند "رای ندهیم چه کار کنیم؟!" این استدلال که قویترین استدلال افراد و گروههای مذکور است، نشان میدهد ضمن آنکه باور دارند رأیشان اثربخشی ندارد، تنها راه ایجاد تغییر را شرکت در صحنهای از پیش طراحی شده به نام "انتخابات" میدانند چرا که "کمهزینهتر" است و "شاید" انتخاب میان "بد و بدتر" در لحظاتی به سود آنها باشد. استدلالی که بیشتر به "خودزنی" شبیه است؛ وارد شدن در مسابقهای که نتیجهی آن از پیش مشخص است اما با این هدف که "شاید" بتوان تغییری ایجاد کرد!
چنین بیانی، پیشگویی نیست، بلکه تحلیل واقع بینانهی شرایط و با پشتوانهی تحولات گذشته و حال است. کسانی که طرفدار شرکت در انتخابات هستند حق دارند در انتخابات رای دهند و باور خود را تبلیغ و ترویج کنند اما حق ندارند با وارونهسازی واقعیت، این امید واهی را تبلیغ کنند که: "میزان رای ملت است و در صورت مشارکت حداکثری، حاکمیت چارهای جز تن دادن به رای مردم ندارد" هزینههای تبلیغی، ترویجی و قهرآمیزی که از چهار سال پیش شدت بیش از پیشی گرفت و بر اکثریت جامعه عیان است، کاملاً خلاف ادعای مذکور را ثابت میکند.
از این رو است که دیالکتیک را باید در اینجا جستجو کرد که شرایط حاضر و انسداد سیاسیای که نیروهای خواهان تغییر با آن روبرو هستند، گرچه راه تغییر از مجرای انتخابات را سد میکند اما با حضور فعال و کنشگری شایسته میتوان از آن فرصتی ساخت در جهت سازماندهی نوینتر مبارزاتی که همچون گذشته فقط به صندوق رأی و گزینههایی که حاکمیت پیش رویاش قرار میدهد دل خوش نمیکند. سازماندهیای که گرچه سخت و دشوار مینماید اما به استناد تاریخ تحولات و مبارزهی نیروهای اجتماعی در ایران و جهان، امر ناممکنی نیست و میتوان به اتکای آن در کنار گزینههای «بدتر» و «بد» (و به باور نگارنده در انتخابات آتی: «بدتر» و «بدترین») گزینهی «مطلوب» را نیز قرار داد.
چه باید کرد؟!
طرفداران شرکت در انتخابات از کسانی که معتقدند شرکت در انتخابات اثربخشی ندارد سوال میکنند "چه باید کرد؟". اما سوال مذکور بیش از همه سوالی است که اصلاحطلبان باید به آن پاسخ دهند. کسانی که تقریباً در تمامی نشریات و رسانههای خود در تمامی این سالها هرگونه تغییر و تحول رادیکال را غیرعقلانی و خشونت آمیز نامیدند تا جایی از تحریف تاریخ نیز رویگران نبودند و حتی از زیر سوال بردن انقلاب منسوب به خودشان هم کوتاهی نکردند، حال و در این شرایط باید پاسخگوی انسداد سیاسی فعلی باشند. آنها اصلاحات آرام و از رهگذر چانهزنی از بالا را میخواستند و امروز بالاییها به آنها چنین اجازهای را نمیدهند. آنها که علیرغم مشی به زعم خودشان گاندیوار، فشار از پایین و جنبشهای اجتماعی برایشان اصالت ندارد و آن را چون ابزاری برای پیشبرد اهدافشان میدانند و همواره برای مصالح خود و نظام متبوعشان، به پایینیها پشت کردهاند، یکبار برای همیشه باید به این پرسش پاسخ دهند که چه برنامهای برای آینده دارند؟!. آیا باز هم مردم را به شرکت در بازیِ سعی و خطا و این بار در انتخاباتهای از پیش طراحی شده دعوت خواهند کرد یا مردم و جنبشهای اجتماعی برای آنها مفهومی فرای "رای دهنده" خواهد داشت و ضمن باور به اصالت و حقانیت آنها، با پتانسیل اعتراضیشان در راستای طرح مطالبات رادیکالتر و فشار از پایین همراهی خواهند کرد؟!
پاسخ مناسب و فارغ از هرگونه خوشخیالی به این سوالات است که فاصلهی سیاست مردمی و سیاست اصلاحطلبان را تعیین میکند. سیاستی که امروز برای اصلاحطلبان هنوز «سیاست انتخاباتی» است و برای مردمی که تجربهی سال ٨٨ را فراموش نکردهاند، در مرحلهی «سیاست پساانتخاباتی» قرار دارد. یعنی طرح مطالبات و اعمال فشار به حاکمیت از راههایی به جز نمایش مهندسی شدهای که نام جعلی «انتخابات» را بر آن میگذارند. از این رو است که جامعه و مطالباتش پیشروتر از آن چیزی است که خواست همیشگی اصلاحطلبان تاکنون بودهاست و اصلاحطلبان تا زمانی که با چنین مطالبات پیشرو و رادیکال همراهی نکنند و مادامی که روشهای نوینی برای بیان و اعمال فشار به حاکمیت برای تن دادن به این مطالبات سازماندهی نکنند، قادر به ادامهی حیات سیاسی خود نخواهند بود.
|