اراده معطوف به قدرت در انتخابات ریاست جمهوری
حمید آقایی
•
در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو نیز همان اشکال گوناگون و شناخته شده اراده معطوف به قدرت دیده می شوند. فریاد بلند طرفداران شرکت در انتخابات مبنی بر "خطر جنگ جدی است، فوری است" بمانند سالهای اول انقلاب که "خطر امریکا جدی است، فوری است" دائما بگوش می رسد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲۰ خرداد ۱٣۹۲ -
۱۰ ژوئن ۲۰۱٣
مشکل بتوان باور کرد که انگیزه وطن پرستی و میزان دلسوزی برای مردم ایران در طرفداران شرکت در انتخابات ریاست جمهوری بیشتر از کسانی باشد که عدم شرکت در انتخابات و یا تحریم آنرا پیشنهاد می کنند. "بحرانی بودن وضع کشور"، "احتمال بروز جنگ" و در بدترین حالت "سوریه ای شدن ایران" که احتمال وقوع آنها تحت حاکمیت یکجانبه بیت رهبری و اصولگرایان بالا خواهد بود، از جمله دلایل اصلی و تکراری برای شرکت در این انتخابات و حمایت از نمایندگان اصلاح طلب شده اند.
تاکید مستمر بر این خطرات آن اندازه است که گویی مخالفان شرکت در انتخابات شرایط بحرانی کنونی و وضعیت اسفناک مردم ایران را متوجه نیستند. در حقیقت بطور ناگفته و نانوشته شاید تحریم کنندگان انتخابات اگر هم مستقیما متهم به حمایت از تحریم ها و یا حتی جنگ و دخالت نظامی در ایران نشوند، تلویحا بدلیل عدم توجه به وضعیت مردم و شرایط بحرانیِ کشور شدیدا مورد انتقاد قرار می گیرند.
از سوی دیگر اگر بحثهای محتوایی و دلایل مربوط به شرکت در انتخابات و یا تحریم آنرا، بدون توجه به دو رهنمود متفاوتی که از درون این بحثها حاصل میشوند، با هم مقایسه کنیم تفاوت های اساسی و قابل توجهی نمی یابیم. هر دو این گرایش ها در پی تحولات ساختاری در نظام جمهوری اسلامی و عبور از این حکومت و برقراری یک نظام دمکراتیک و سکولار هستند. حتی در راه های رسیدن به این هدف نیز با یکدیگر تضاد اصولی ندارند و بخش عمده آنها در پی وقوع انقلابی کلاسیک در ایران مشابه انقلابهای سیاسی در قرن بیستم نمی باشند.
اما جای این سوال همچنان باقی می ماند که اگر همه این گرایشات از نیروها و افراد وطن پرست و دلسوز تشکیل شده اند و اگر این جریانات سیاسی در مبانی، هدف نهایی و خط مشیِ رفرم و تحولات تدریجی تفاوت های جدی و اساسی با یکدیگر ندارند، پس چگونه است که در انتخاب تاکتیک ها و راهکار های عملی، برای مثال شرکت و یا عدم شرکت در انتخابات، این اندازه دچار اختلاف و تضاد شده اند؟ و آیا می توان گفت که برخی از این گرایشات پایبندی بیشتری به پرنسیپ های خود دارند و برخی دیگر پراگماتیست تر هستند؟
اگر اخلاق را از حوزه سیاست جدا کنیم و عمل سیاسی و سیاست ورزی را معطوف به کسب قدرت و یا مشارکت در آن بدانیم شاید بتوان راه عبوری از این تناقض و روشی برای پاسخ به این سوالات پیدا کرد. قدرت را معمولا توانایی و استعداد برای وادار کردن دیگران به انجام آنچه که ما می خواهیم و اراده کرده ایم تعریف می کنند. سیاست نیزمعمولا مترادف با روند جستجو و دست یابی به قدرت و اعمال آن دانسته می شود.
در باره مفهوم قدرت و نقش آن میشل فوکو در کتاب "اراده به دانستن" بطور موجز و دقیق نظریه خود را این چنین توضیح می دهد: "قدرت گاهی خزنده وار از دریچه و منافذی وارد می شود که ما اصلا انتظار آنرا نداریم". "قدرت در گوشه ها و زوایای حتی بسیار لطیف و ظریفِ روابط اجتماعی خانه کرده و عمل می کند و نباید آنرا تنها در نظامهای حکومتی و طبقات اجتماعی جستجو کرد."
بعقیده وی پدیده "قدرت" دو شاخصه اصلی دارد: در درجه اول، قدرت صرفا به معنی انحصار، ممنوعیت و سلطه (سیاسی) نیست بلکه حتی در هنگام تبادل افکار و مجادلات و بحثهای نظری و در نهایت در هنگام تولید یک اندیشه خاص نیز می تواند حضور داشته باشد. به این معنی که در این روند ممکن است با استفاده از اشکالِ پنهان قدرت یک نظریه خاص القا و تحمیل شود. در درجه دوم، "قدرت" یک پدیده یگانه، واحد و تجزیه ناپذیر نیست و از طریق یک رابطه یکطرفه بین فاعل قدرت و مفعول آن اعمال نمی گردد، بلکه یک مجموعه متنوع، چند لایه و گاه متضاد است که در یک رابطه دو طرفه بین فاعل و مفعول خلق میگردد.
وی می نویسد که از مفهوم قدرت نباید فورا یک قدرت سیاسی متمرکز، با همه امکانات عریض و طویلش، به ذهن خطور کند، بلکه هنگام بکار بردن این واژه و برخورد با آن باید به واقعیت چند لایه، متضاد، پخش شده و متکثرِ قدرت توجه کرد.
با الهام از نوع نگاه میشل فوکو به پدیده قدرت نگارنده تلاش می کند در ادامه این یادداشت جایگاه و نقش نیروها و گروه بندی های سیاسی در ایرانِ پس از انقلاب اسلامی تا زمان حال را مورد مطالعه قرار دهد تا پاسخ قانع کننده ای برای سوال فوق بیابد.
در کادر بحث فوق و با مبنا قرار دادن اراده معطوف به قدرت که در تمام لایه ها و بخشهای جامعه ایرانِ پس از انقلاب حضور داشت، می توان گروه بندی های سیاسی فعال در عرصه سیاست را به چند دسته کلی تقسیم کرد. بخشی از نیروهای سیاسی مانند سازمان مجاهدین خلق ایران با استفاده از نیروهای سازمانی- تشکیلاتی و بعدا با اتکا به میلیشای سازمان یافته و سپس با اتکا به نیروهای نظامی و مسلح خود براندازی جمهوری اسلامی و کسب قدرت از این طریق را آغاز کردند.
برخی دیگر مانند حزب توده ایران و بعدا سازمان چریکهای فدایی خلق ایران-اکثریت کسب قدرت را از طریق مشارکت در آن و بطور مشخص از طریق لانه کردن در شکافهای داخلی جمهوری اسلامی و استفاده از آن دنبال نمودند.
در کنار این احزاب و سازمانها گروهایی نیز بودند، مانند طرفداران دکتر علی شریعتی و یا آرمان مستضعفین، بر تصور این بودند که از طریق آگاهی بخشی و کار فرهنگی قدرت را به صاحبان اصلی اش یعنی مردم می توانند بازگردانند.
گروههای روشنفکری دیگری نیز بودند که آنها را می توانیم، با علم و شناخت کنونی که داریم، در دسته بندی روشنفکران و انتلکتوئلهایی قرار داد که در درجه اول در پی طرح گفتمان های جدید و نو بودند و قدرت را در گفتمانها و تحلیل های دقیق و راه گشا برای جامعه آن دوران جستجو می کردند و خود شخصا در پی کسب قدرت سیاسی نبودند. البته این دسته از روشنفکران نیز، مانند فعالین نشریه امت و جنبش مسلمانان مبارز، بدلیل جو پرتنش و کاملا سیاسیِ جامعه انقلاب زده ایران بناچار وارد عرصه سیاست ورزی شدند. که گرچه مانند سازمانها و احزابی که قصد لانه کردن در شکافهای داخلی جمهوری برای مشارکت و در نهایت کسب قدرت داشتند عمل نمی کردند و یا اینکه توانایی و کادر لازم را نداشتند اما عملا با موضعگیری هایشان در خدمت این جریانات لانه نشین و سکنا کرده در شکاف های جناحی جمهوری اسلامی قرار گرفتند.
البته تقسیم بندی از این نوع و معطوف ساختن محور اصلی فعالیت های سیاسی به اراده کسب قدرت به معنی نادیده گرفتن و یا تردید در آرمان خواهی و وجود ارزشهای اخلاقی و انسانی در افراد فعال در گروهای سیاسی نام برده شده در فوق نیست. همانطور که میشل فوکو در کتاب خود می نویسد، باید دقت کرد که پدیده "قدرت" یک مجموعه متکثر و پخش شده است که گاه حتی می تواند خود را در ظریفترین و لطیفترین لایه های اجتماعی و زندگی انسانها نشان دهد و از راهی وارد شود که اساسا انتظار آنرا نداریم. به سخن دیگر، این بحث و این زاویه ورود، مستقل از انگیزه های فردی، به جریانهای سیاسی ایران بعنوان یک پدیده مستقل از تک تک افراد تشکیل دهنده آن نگاه می کند.
به باور نگارنده این تقسیم بندی همواره در دوران حیات جمهوری وجود داشته است و همچنان نیز همان مکانیزم های شناخته شده کسب و یا مشارکت در قدرت پی گیری و بکار گرفته می شوند. با این تفاوت که نیروهایی که با اتکا به نیروی نظامی خود قصد بر اندازی نظام را داشتند بدلیل ناکارآمدی سازمانی، نظامی و تشکیلاتیشان عملا مجبور شدند که دست به دامن کشورهای دیگر از جمله عراق ببرند.
در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو نیز همان اشکال گوناگون و شناخته شده اراده معطوف به قدرت دیده می شوند. فریاد بلند طرفداران شرکت در انتخابات مبنی بر "خطر جنگ جدی است، فوری است" بمانند سالهای اول انقلاب که "خطر امریکا جدی است، فوری است" دائما بگوش می رسد. فریادی که درحقیقت همان استراتژی لانه کردن در شکافهای داخلی این رژیم و سرانجام مشارکت در قدرت را انعکاس می دهد.
پس از انقلاب ۱٣۵۷ نطفه قدرت سیاسی جدیدی در متن جامعه وبطن نهادهای مردمی، که زمینه های بسیار مستعد و آماده ای در سالهای اول انقلاب اسلامی در اختیار سازمان هایی مانند چریکهای فدایی خلق قرار داده بود، بسته شد. نطفه ای که بجای رشد در شکافهای جناحی این رژیم می توانست در میان توده های مردم و بویژه نسل جوان لانه گزیند و بتدریج تبدیل به یک قدرت سیاسی و اجتماعی شود. که متاسفانه از این فرصت و امکانات و گرایشات گسترده جوانان و نیروهای آزاد شده توسط انقلاب ۱٣۵۷ نه تنها استفاده نشد بلکه با سیاست های غلط و اتخاذ استراتژی لانه سازی در شکاف های داخلی نظام جمهوری اسلامی به نابودی کشانده شد
همین واقعیت در دوران کنونی نیز صدق می کند و در حال اتفاق افتادن است. چهار سال از کوتادی انتخاباتی و تولد جنبش نوینی بنام جنبش سبز ایران می گذرد. اما مانند سالهای پس از انقلاب۱٣۵۷ بجای کار مستمر و سازمان یافته روی نیروهای آزاد شده از این جنبش و بجای تلاش برای پیوند با جنبشهای اجتماعی درون کشور و نهادهای مستقل مردمی ، حقوق بشری و صنفی که می بایست از همان فردای کودتای انتخاباتی آغاز میشد، بار دیگر استراتژی لانه سازی در شکاف های این رژیم به مانند تمام دوره های پیشین انتخابات ریاست جمهوری از متون سنتی استخراج می شود و با صدای رسای اعلام می گردد که "خطر جدی است و شرکت در انتخابات فوری است"!
http:/haghaei.blogspot.com
|