نظریه عدالت نوآم چامسکی
رابرت آبل - ترجمه فرامرز منصور
•
برای تبیین نظریه چامسکی درباره عدالت جهانی، درستتر آنست که بجای بحث درباره تصوری که او صرفاً از عدالت جهانی دارد، بر عناصر مطروحه در انتقادهای او از دولت تکیه شود. این را میتوان در اندیشههائی که بیانگر موضع اوست، بهتر دید
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۲۱ خرداد ۱٣۹۲ -
۱۱ ژوئن ۲۰۱٣
با اینکه نوآم چامسکی (متولد ۱۹۲٨) درمحافل آکادمیک عمدتاً بخاطر نظریه زبانشناختیاش معروف است، اما مقالات سیاسیاش موجب شده که او در میان فعالان سیاسی و توده خوانندگان این مطالب، سرشناس و محبوب گردد. این آوازه و اعتبار تا حدی بخاطر آنست که چامسکی به مفهوم سنتی کلمه، نظریهپردازی نمیکند. به عبارت دیگر، او در جست و جوی اصولی از پیش فرض شده و جهانشمول نیست و به تعیین چارچوبی از یک روبنای فکری بعنوان جزئی از تحلیل انتقادی، پایبند نیست. تحلیل های سیاسی او مستقیماً مبتنی بر شواهد عینی و تجربی است که منطبق بر روشی مقایسهای برای سنجش ادعاهای حکومتها با اعمال آنهاست.
بیمیلی چامسکی در تئوریزه کردن مفاهیمی چون عدالت تاحدی معلول مخالفت جدی او با محافلی است که تحت عنوان "روشنفکران" یا "روشنفکران لیبرال" از آنها نام میبرد. او این عنوانها را برای دانشگاهیان و حتی گزارشگران و مفسرانی بکار میبرد که زیر چتر "مبلغان" و "حامیان حکومتها" قرار میگیرند. اینکه این اتهام تا چه اندازه ممکن است روا یا ناروا باشد، درهرحال اثر آن را عمیقاً بر کیفیت نگرش سیاسی چامسکی در تحلیلهایش میبینیم، که نگرشی است غیرانتزاعی. چامسکی تاثیر اندیشمندان سوسیالیست – از کارل مارکس گرفته تا میخائیل باکونین، از ویلهلم فون هومبولت تا دانیل گورین و رودلف راکر – را بر نگرش سیاسی خود به وضوح میپذیرد.
بنابراین بهترین راه برای درک نظریه عمومی عدالت در فلسفه چامسکی، بررسی مقالات سیاسی اوست. ویژگیهای اصلی مشغله سیاسی او عبارتند از : ریاکاری اخلاقی دولت آمریکا در موازین حکومتی خود در عرصه سیاست خارجی (و در بسیاری موارد، سیاست داخلی) کشور. موضعگیریهای سیاسی چامسکی بیش از آنکه متکی بر موازین کلاسیک آزادی و برابری باشد، بر شناخت و نگرش او نسبت به سرشت انسان، جوهر آزاد طبیعت انسانی، ابراز وجود نوآورانه انسان و پیوند و همکاری انسانها با یکدیگر استوار است. این درک، اورا به پذیرش آنچه خود آن را آنارکوسندیکالیسم و گاه سوسیالیسم آزادیخواه میخواند، رهنمون میشود. ازاین رو ارزش آزادی برای چامسکی ضمن آنکه پایه درک او از عدالت است، فینفسه نیز کارآمد است. یعنی بهخودیخود هدف نیست اما ابزاری است که انسانها را قادر میکند تا سرشت انسانی خود را تحقق بخشند.
هرچند چامسکی برای پرهیز از نظریهپردازیِ مجرد، واژه "عدالت" را بندرت بکار میبرد، اما این مفهوم در شرایطی مطرح میشود که ساختارهای اجتماعی بگونهای باشند که "شکوفائی کامل آزادی انسان" میسرشود.
و این مستلزم انحلال همه ساختارهای قدرت و نظامهای شکل گرفتهایست که فاقد مشروعیتاند: بطورمشخص نظامهای دولتی و اقتصادی موجود سرمایه داری که ساختارهای آن مانع از آن میشوند که طبیعت انسانی همه ظرفیتهای خلاقهاش راتحقق بخشد. چامسکی درجای خود، از یک ساختار اجتماعی آنارکوسندیکالیستی دفاع میکند که درآن کارگران علاوه برکنترل ابزار تولید، مستقیماً برنمایندگان خود نیز نظارت میکنند.
واقعیت تاریخی حاکی از آنست که دولت و نظام سرمایهداری، بطور مشخص در ایالات متحده، برای تمرکز قدرت بسود ثروتمندان با هم درآمیختهاند. روش چامسکی برای نشان دادن سواستفادههای دولت و نظام سرمایهداری عبارتست از تشریح نمونههای بسیاری از حرکتهای خشن و سرکوبگرانهای که توسط هیئت حاکمه انجام گرفته است. او بعنوان یک شهروند آمریکائی، کوشش خود را بر افشای سوء استفادههای حکومت و نقش دولت آمریکا در سرکوب مردم، متمرکز میکند. او یکچنین اعمالی را ضدیت با "حقایق بدیهی و مسلم اخلاقی" میشمارد که اگر ملتی برآن دیده بپوشد ناگزیر است ناروائیهای دیگری را نیز متحمل شود. وقتی این اصل پایمال شود و یا تضعیف گردد، بیعدالتی حاکم میشود.
نظر چامسکی درباره عدالت جهانی آن است که تا زمانی که دولتهائی سرکوبگر و ستمنهاد وجود دارند که ادامه وجودشان در گروی تعقیب انحصاری منافع شرکتها به بهای نفی منافع و مصالح دیگر ملتها و دولتهاست، چنین عدالتی نمیتواند پدید آید. ایالات متحده بطور مشخص حکم به "بیثباتی" کشورهائی میدهد که به شرکتهای آمریکائی اجازه دستاندازی آشکار به منابع و بازارهای خود را ندادهاند (نمونهاش موضع ایالات متحده دربرابراتحاد شوروی درهنگام جنگ سرد)، و نیز برای استتار منافع اقتصادی نخبگان حاکم و اجرای سیاست خارجی آنها و راهاندازی جنگ علیه کشورهای باصطلاح دشمن، واژه "مصالح ملی" را بکار میگیرد.
حملههای بیامان چامسکی به تناقضی که میان سیاستهای حکومت آمریکا و موازین اخلاقی و ارزشهای اعتقادی حاکمیت ایالات متحده وجود دارد، عیبجوئیها و انتقادهای بسیاری را علیه او برانگیخته است. دراین انتقادها او متهم میشود که یکجانبه یعنی تنها با پررنگ کردن اخلاقستیزیهای آمریکا و بدون روشنکردن مفهوم اصطلاحات مهمی که بکارمیبرد (یعنی با مسکوت گذاشتن تعریف بسیاری از واژهها، ازجمله "حکومت"، وقتی که از جنایات آن سخن میگوید)، ارزیابی خود را خیالبافانه جایگزین استدلال میکند و حتی رویدادها را تحریف میکند. هرچند برخی از خود این اتهامها یکجانبه و سستبنیادند، اما شماری از آنها قابل مکثاند. بعنوان نمونه: چامسکی میتوانست بجای طفرهرفتن از تعریف "روشنفکران لیبرال"، معنای اصطلاحی را که بکار میبرد، توضیح دهد. بویژه واژههائی را که نقشی جدی در تجزیه و تحلیلهای سیاسی او دارند. مسبب بخشی از حملههائی که متوجه چامسکی شدهاست، خود اوست. یعنی انتقادهائی که بخاطر کلمات نیشدار و لحن کنایهآمیز و کلبیمسلکانه چامسکی، به او شدهاست. این بدگمانی و برافروختگی درلحن و نحوه برخورد چامسکی میتوانست تعدیل شود.
افزون بر این، او بارها دست به تعمیمهای نادرست زده و خود را درگیر استدلالهای نادقیق کردهاست. یکی دو نمونه از این موارد را میتوان در کتاب "زبان و سیاست" او دید. او با بیقیدی، روشنفکرانی را که معتقد به سیاست مبتنی بر واقعیت (realpolitic ) [این مفهوم در برابر «سیاست مبتنی بر آرمان» به کار میرود] هستند به منزلهی "نوعی بلاهت " افشا میکند. علاوه بر این، او دربسیاری موارد تاکید میکند که شواهد قاطعی برای اثبات مواضع خود دارد، بیآنکه این مدارک را ارائه دهد.
و سخن آخر اینکه برای تبیین نظریه چامسکی درباره عدالت جهانی، درستتر آنست که بجای بحث درباره تصوری که او صرفاً از عدالت جهانی دارد، بر عناصر مطروحه در انتقادهای او از دولت تکیه شود. این را میتوان در اندیشههائی که بیانگر موضع اوست، بهتر دید. او در کتاب "زبان و سیاست" مینویسد : « به نظرمن مسائل اجتماعی و سیاسی نسبتاً سادهاند. تلاش برای پیچیده جلوه دادن آنها درقالب اندیشههائی مرموز و محرمانه و عموماً بیمحتوا، یکی از نقشهای روشنفکران برای گسترش نفوذ و اعتبار خود و تحکیم اقتدار کسانی است که این روشنفکران را بهخدمت گرفتهاند.»
عنوان اصلی مقاله :Noam Chomsky,s Theory Of Justice
منبع : دانشنامه عدالت اجتماعی، نشر اسپرینگر، لاهه، هلند، ۲۰۱۱ )
www.chomsky.info
http://jahanemrooz.net
|