سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

یادبود مرد پستچی
ترانه ای از وولف بیرمن


وولف بیرمن - مترجم: شاهرخ رئیسی


• یکشنبه، روز تعطیلی برای ویلیام ال. مور
روز استراحت پس از کار
او که پستچی ی فقیر بالتیمور بود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۹ خرداد ۱٣۹۲ -  ۱۹ ژوئن ۲۰۱٣


 
به یاد پستی ی شهر بالتیمور، ویلیام ال مور که در سال ۱۹۶۳ یکه و تنها از جنوب ایالات متحد به پا خواست و بر علیه ظلم به کاکاسیاه ها راهی ی کاخ سپید شد. او پس از یک هفته به قتل رسید. سه گلوله در پیشانیش شلیک کردند.
بیرمن

یکشنبه، روز تعطیلی برای ویلیام ال. مور
روز استراحت پس از کار
او که پستچی ی فقیر بالتیمور بود
در همان شهر خانه اش قرار داشت

دوشنبه، یک روز در بالتیمور
رو به همسرش کرد و گفت:
دیگر نمی روم به سر کار
از همین جنوب ایالات متحد، می زنم به راه!
سیاه و سپید، همه متحد شوید!
آنرا بر تخته ای نوشت
سپید و سیاه، همه تنهاش گذاشتند
و او یک تنه راهی شد

سه شنبه، یک روز در قطار بین راه
تابلو را بر گردن آویخته بود
برخی ازش پرسیدند این دیگر چیست چه باحال!
موفق باشی !
سیاه و سپید، همه متحد شوید
بر روی تابلو نوشته شده بود
سپید و سیاه، همه تنهاش گذاشتند
و او یک تنه به راه افتاد

چهارشنبه، روزی در آلاباما
با پای پیاده از شهر بیرون زد
تا برمینگ هام کلی راه مانده بود
درد پا امانش بریده بود
سیاه و سپید، همه متحد شوید
بر روی تابلو نوشته شده بود
سپید و سیاه، همه تنهاش گذاشتند
و او یک تنه به راه افتاد

پنجشنبه، کلانتر جلویش را گرفت
گفت: تو که سفید هستی!
«کاکاسیاها چه ربطی به تو دارند
فکر عاقبت خودت باش جوون»
سیاه و سپید، همه متحد شوید
بر روی تابلو نوشته شده بود
سپید و سیاه، همه تنهاش گذاشتند
و او یک تنه به راه افتاد

جمعه، سگ ولگردی دنبالش راه افتاد
شدند رفیق خوب همدیگر
عصر آن‌ها را به سنگ بستند
تا توانستند هر دو دویدند
سیاه و سپید، همه متحد شوید
بر روی تابلو نوشته شده بود
سپید و سیاه، همه تنهاش گذاشتند
و او یک تنه به راه افتاد
شنبه، روزی که گرما بیداد می کرد
زن سپیدپوستی به طرفش آمد
بهش نوشابه ای خنک تعارف کرد و در گوشش گفت:
«منهم دقیقن مثل شما فکر می کنم»
سیاه و سپید، همه متحد شوید
بر روی تابلو نوشته شده بود
سپید و سیاه، همه تنهاش گذاشتند
و او یک تنه به راه افتاد

واپسین روز،
یکشنبه، یک روز آبی ی تابستان
در چمن های سبز غلطیده بود
سه شاخه گل خون در پیشانیش
جوانه زده بود
«سیاه و سپید، همه متحد شوید»
بر تابلوی کنارش نوشته شده بود
سپید و سیاه، همه تنهاش گذاشتند
و او در تنهایی مرد
و او به تنهایی مرد

....
www.youtube.com
مرثیه‌ی مرد پستچی، ویلیام مور
این ترانه در اصل از ساخته‌های وولف بیرمن در دهه‌ی شصت است. برای ویلیام ال. مور ساخته شده است.
ویلیام یک پستچی‌ گمنام و فقیر بود که در بالتیمور زندگی می کرد. یکروز کارش را رها کرد و به هدف مبارزه علیه تبعیض نژادی‌ و نابرابری‌ی سیاهان با پای پیاده عازم کاخ سپید شد. همزمان نامه‌ای سرگشاده خطاب به پرزیدنت ایالات متحد در روزنامه منتشر کرد و در آن از نابرابری‌ی و ظلم به سیاهان در آمریکا انتقاد کرد. چند روز بعد جسد ویلیام مور را در کنار جاده ای یافتند. تابلویی را با طناب به دور گردن آویخته بود. بر آن نوشته بود:
Black And White, Unite! Unite!
سیاه و سپید، اتحاد اتحاد
جسد ویلیام مور در کنار خیابان افتاده بود. در پیشانیش سه گلوله شلیک شده بود.!
زیبایی و غریبی ی کار ویلیام مور درین هم بود که خود یک سپیدپوست بود. او در سال ۱۹۶۳ که کشته شد سی و هفت سال بیشتر نداشت قاتلش هیچ وقت مشخص و یا مجازات نشد.
در نظر داشته باشیم که آن زمان ها تبعیض نژادی در آمریکا بیداد می کرد و زمانه ی اوج جنبش های مدنی ضد نابرابری و ضد جنگ بود. مارتین لوتر کینگ در همان ایام مبارزه می کرد و در همان دوران هم کشته شد.
en.wikipedia.org


www.youtube.com



 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست