یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

انتخابات ایران، فرصت‌ها و دست‌هایی که رو شد! - ریوار آبدانان



اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱ تير ۱٣۹۲ -  ۲۲ ژوئن ۲۰۱٣


انتخابات ریاست جمهوری ایران به پایان رسید ولی مسائلی که در ارتباط با آن روی داد مستلزم بازنگری و تحلیل بیشتری هستند تا بتوان به درک صحیحی از وضعیت کنونی ایران و خط سیر آینده‌ی آن رسید. اخیرا نوشته‌ای در پاسخ به نامه‌ی سرگشاده‌ی پژاک به جمهوری اسلامی در رسانه‌های رسمی نظام منتشر شد. نگاهی به محتویات این نوشته به خوبی می‌تواند گویای نوع بحران جمهوری اسلامی و «چه باید کرد»هایی باشد که رئیس‌جمهور تازه منتخب و مدعی گذار از بحران کنونی، لازم است به آن‌ها توجه نشان دهد. قبل از هر چیز اشاره‌ای کنیم به صحبت‌هایی که کاندیداهای انتخابات اخیر ریاست جمهوری در مناظرات و سخنرانی‌های خود در حول‌وحوش مسائل خلق‌های ایران مطرح کردند. محسن رضایی در سخنان خود چنین می‌گوید: «پای سیاست را از مسایل فرهنگ و دین کوتاه می‌کنم. نگاه امنیتی و سیاسی به مردم را کنار می‌گذارم و به مردم نگاه فرهنگی و اجتماعی خواهیم داشت. با اسلام سیاسی نمی‌شود فرهنگ و هنر را اداره کنیم. کسانی که با اسلام سیاسی می‌خواهند فرهنگ را اداره کنند این کار به دیکتاتوری منجر خواهد شد. چرا شورای انقلاب فرهنگی به اهانتی که به اقوام ایرانی می‌شود، واکنشی نشان نمی‌دهد.» این‌ها صحبت‌های یکی از کهنه‌کارهای جمهوری اسلامی است. گفته‌های وی نوعی اعتراف است. اعتراف به اینکه سیاست نظام جمهوری اسلامی تاکنون یک سیاست خلق‌ستیز، ضدفرهنگی، مستبدانه، تحقیرآمیز و مرکزگرا بوده است. همان سیاستی که به‌شکل آشکار به اقوام و ملیت‌های موجود در ایران اهانت می‌کند و باکی هم ندارد. همان سیاستی که منجر به قتل‌عام فرهنگی کوردها، بلوچ‌ها،‌ آذری‌ها، ترکمن‌ها، گیلک‌ها، مازنی‌ها، عرب‌ها و دیگر تنوعات اجتماعی ایران شده است. اما پاسخی که به نیابت از نظام جمهوری اسلامی و در پاسخ به پژاک، در سایت خبرگزاری فارس آمده چنین است: «رژیم گذشته بدنبال یکسان‌سازی فرهنگی و غربی‌سازی بر اساس نسخه‌های دیکته‌شده‌ی غرب بود. این کار با هدف تهی‌سازی جامعه از فرهنگ غنی خود و وابستگی فرهنگی‌ـ اقتصادی به غرب انجام می‌گرفت تا کاملاً در اختیار نظام سلطه و بازارهای آن قرار گیرد. ولی در مورد جمهوری اسلامی که با نگرش اسلامی به تمام پدیده‌های اجتماعی و فرهنگی می‌نگرد اصلاً این ادعا محلی از اعراب ندارد. این نظام که تنوع قومی را از آیات الهی و یک امتیاز اساسی برای جامعه می‌داند چگونه می‌تواند در جهت یکسان‌سازی گام بردارد. به طوری که رهبر انقلاب نیز به آن تصریح کرده که همه بدانند نظام اسلامی تنوع اقوام را در کشور بزرگ و سرافرازمان یک فرصت می‌داند. در قانون اساسی نیز به این تنوع تصریح شده و در طول دوران حاکمیت نظام جمهوری اسلامی نیز هیچگاه چنین سیاستی اتخاذ نشده بلکه بالعکس در راستای ترویج و رشد فرهنگ‌های قومی همت گماشته شده و اساساً خود مردم بهترین حافظ فرهنگ خود بوده‌اند. ایجاد شبکه‌های استانی رسانه‌ای، چاپ و انتشار صدها نشریه به زبان‌های قومی و محلی، انتشار هزاران جلد کتاب و برگزاری کنگره‌های مشاهیر و مفاخر قومی را می‌توان گام‌هایی در این مسیر دانست».
اما واقعیت این است که همین نظام در گذشته چوب حراج بر تمام اشتراکات هویتی‌ـ تاریخی میان کوردها و دیگر خلق‌های ایران زد و در جبهه‌ی کوردستیزی خود را دربست در اختیار ترکیه و بازی‌‌های سیاسی برآمده از پیمان‌های شومی همچون لوزان قرار داد. همان پیمانی که توسط نیروهای سرمایه‌داری و بر مبنای قربانی‌کردن کوردها بسته شد و همه‌ی دولت‌های منطقه و ازجمله ایران نیز که مدعی رویارویی با غرب است بدان خدمت نمود. ده‌ها ملیت، خلق، تنوع فرهنگی و هویتی درون ایران که روزانه با فشار، سرکوب، ممنوعیت، زندان،‌ شکنجه، نسل‌کشی فرهنگی‌، نابودی سیاسی و ترور اقتصادی رویارو هستند چگونه این گفته‌های رسانه‌ی رسمی ایران را باور کنند؟! با توهینی که به پوشش و زبان‌شان می‌شود باور کنند؟! با تحقیری که به آیین و اعتقاداتشان می‌شود باور کنند؟! با سرهای بر دار رفته‌‌ی عزیزانشان باور کنند؟! با تحقیر و توهینی که روزانه توسط لباس شخصی‌ها و بسیجی‌ها به کرامت‌شان می‌شود باور کنند؟! بروید از دانش‌آموزانی که رد شلاق را به خاطر کوردی صحبت کردن بر کف دستانشان نهاده‌اند بپرسید؛ بروید از پدر و مادرانی که حتی حق ندارند نام کوردی بر فرزندانشان بنهند بپرسید. بروید به آمار دهشتناک نابودی هویت کوردی در کلان‌شهرهای کوردستان نگاه کنید تا واقعیت را دریابید. در همین سایت و دقیقا زیر مطلبی که در زمینه‌ی پذیرش فرهنگ‌ها از سوی نظام به رجزخوانی پرداخته شده بود، نوشته شده: «پیام‌هایی که به غیر از زبان فارسی باشد منتشر نخواهد شد»! آری این است پذیرش فرهنگی‌ای که در چند سطر بالاتر از آن داد سخن داده شده بود. فاصله‌ی میان حرف‌زدن و نقض آن، در جمهوری اسلامی فقط چند سطر است. حال چه برسد به این‌همه مفاد قانونی، اصل ۱۵ و اصول شهروندی و برابری که با چند اما و اگر به‌راحتی نقض می‌شوند. شبکه‌های استانی هم که ادعا می‌کنند برای خدمت به خلق‌های مختلف ایران تأسیس شده‌اند، یکسره نقش ماشین‌های کشتار تاریخ و هویت را بازی می‌کنند. این‌ها شبکه‌های ترور فرهنگی هستند. شبکه‌های چاپلوسی، شبکه‌های «خوش به حال پایتخت‌نشینی و فارس‌شدن»؛ شبکه‌های تحقیر و توهین محترمانه با زبان محلیِ برادران قهرمان مرزنشینی که از قضا قاچاقچیِ معضل‌آفرینِ عامل بیگانه‌ی ضدامنیتی هستند! از آزادی نشریات صحبت می‌کنید؟؟! همان‌هایی که درشان را با کوچکترین انتقادی که متوجه‌تان کردند تخته کردید و فرجام هر نویسنده و روزنامه‌نگاری را به دادگاه‌ و زندان کشیدید. حال این گام و همت عظیمی که مدعی آن هستید را باید در کجا نشاند تا همه ببیند و باورش کنند؟! همین گامی که مجهز به پوتین زمخت تجاوز و سرکوب است. آری خلق ما فرهنگ خود را حفظ خواهد کرد؛ اما با مقاومت در برابر دستگاه‌های سرکوب و نسل‌کشی، فرهنگ هزاران‌ساله‌ی خود را حفظ می‌کند نه با توصیه‌ها و نسخه‌های پیچیده‌شده‌ی وزرات‌ انقلاب تحمیلیِ فرهنگی. شما از آیات الهی و لزوم آزادی برای همه‌ی ملیت‌ها و اقوام صحبت می‌کنید اما به همین آیه‌های آسمانی نیز پشت کردید. با طناب دار و جوخه‌های مرگ به کوردستان وارد شدید؛ هنوز هم کوردستان عرصه‌ی جولان‌دادن نیروهای امنیتی‌تان است. مصداق‌های آیات الهی را در کوردستان و بلوچستان و اهواز و آذربایجان به شکنجه و تجاوز و گلوله بستید. آقای روحانی در کوردستان وعده داد که منزلت اقوام ایرانی را بازمی‌گردانم. معلوم است که خود سران نظام بهتر از هر کسی می‌دانند موزاییک فرهنگی‌ـ هویتی‌ ایران را با سیاست‌های مرکزگرایانه‌ی خشن، از حالت فرصت خارج کرده و به معضل مبدل نموده‌اند. بنابراین دولت اعتدال اگر سر بازگشت از افراط دارد، باید به مصاف پاکسازی آن ذهنیتی برود که جمهوری اسلامی را حریم امن فرهنگ‌ها و هویت‌ها و ملیت‌ها جلوه می‌دهد اما در عمل همه را به سوی قتل‌گاه می‌کشاند. پیداست که کسانی همچون روحانی نیز به‌خوبی می‌دانند که دولت‌های پیشین منزلتی برای خلق‌های ایران باقی نگذاشته‌اند. حال پاسخ‌دهندگان به نامه‌ی سرگشاده‌ی پژاک با کدام کارنامه‌ی درخشان تاریخی خود می‌خواهند بر سرکوب‌گری‌های گذشته‌ی خود سرپوش بگذارند و بگویند ایران معضلی به نام مسئله‌ی کورد و دیگر خلق‌ها ندارد؟!
دیگر کاندیداهای ریاست جمهوری نیز در حین مناظرات و سخنرانی‌های خود نظراتی به این شکل مطرح کرده بودند؛
عارف: «در اصل ۱۵ از زبان و خط گفته شده و بر استفاده از زبان های قومی تاکید شده است. این یک مزیت فرهنگی است که ما داریم و باید از این مزیت استفاده کنیم».
محمدباقر قالیباف: «دولت نباید نگاه امنیتی به فرهنگ داشته باشد. یک نگاه این است که رییس دولت فکر کند برای همه خانواده ها باید تصمیم بگیرد. عین کره‌ی شمالی. چنین چیزی درست نیست. سبک زندگی باید از دل خانواده و مردم بیرون بیاید».
غلامعلی حداعادل: «من در دولت‌ خود در هر پروژه ملی، نظامی و عمرانی با نگاه فرهنگی نگاه می‌کنم».
محمد غرضی: «نباید دولت سیاست خود را بر فرهنگ غالب کند.»
و اما رئیس‌جمهور تازه‌ی ایران حسن روحانی چنین گفت: «همه‌ی کسانی که تبعه ایران هستند باید حقوق برابر داشته باشند. مساله قومیت، نژاد و مذهب نمی تواند بر این برابری تاثیر داشته باشد»…. اما «به‌جای اینکه ما فضای فرهنگی را حاکم کنیم، ما فضای امنیتی را حاکم کردیم».
محتوای تمام این گفته‌ها اعترافی تکان‌دهنده است به مغایرت شدید سی‌وچهارساله‌ی جمهوری اسلامی با اصل جمهوریت؛ تضاد آن با ماهیت اسلامی که مدعی آن است؛ عدم وجود حقوق شهروندی یکسان؛ دید شدید امنیتی علیه تنوعات اجتماعی ایران؛ وجود سیاست‌های ازپیش‌طراحی‌شده‌ی ایران جهت نابودی فرهنگ‌ها،‌ هویت‌ها،‌ ملیت‌ها و قومیت‌ها.
همه‌ی کاندیداها به نحوی از انحا اعتراف به سیاست‌های غلط نظام نموده‌اند اما این متن که در پاسخ به نامه‌ی سرگشاده‌ی پژاک منتشر شده، در جستجوی دفاع از چیست؟ آیا حتی کاندیداهای تأیید‌صلاحیت‌شده‌‌شان را هم قبول ندارند؟ با این حساب آقای روحانی چگونه می‌خواهد به از خود مافوق‌ترها بفهماند که فضای امنیتی را از بین باید برد؟ همان مافوق‌هایی که از هویت‌ها، خلق‌های مختلف ایران و فرهنگ‌هایشان تنها چیزی در حد موزه باقی گذاشته‌اند و تازه می‌گویند ما از همه‌ی دیگر کشورها بهتریم!!!
واقعیت این است که یکدست‌سازی، مرکزگرایی، نابودی بسیار بیصدای فرهنگ‌ها در رأس سیاست‌های ایران بوده است. علت آن در ماهیت و ساختار دولت نهفته است. جمهوری اسلامی اگرچه در ظاهر خود را یک دولت متکی بر ارزش‌های ایرانی‌ـ اسلامی نشان می‌دهد اما در اصل یک کپی تمام و کمال از مدل دولت‌ـ ملت غرب است که توسط انگلستان در خاورمیانه شایع گردانده شده است. دولت‌ـ ملت ایران به جای اینکه مدام احزاب و جریانات را متهم به وابستگی کند، لازم است ابتدا خود را از وابستگی شدید ساختار دولتی‌اش به غرب نجات دهد. واقعیت این است که بستر و خاستگاه برآمدن خیزش‌های کوردی و احزابی همچون حزب دموکرات کوردستان(در ایران) ناعدالتی‌هایی بود که علیه خلق کورد وجود داشت، یعنی یک زمینه‌ی به تمامی اجتماعی و برحق بود؛ اما نوع رفتار نظام جمهوری اسلامی در قبال مسئله‌ی کورد و اصرار آن بر مرکزگرایی باعث لغزش این حزب و دیگر جریانات کورد به سمت خارج شد. در این زمینه هم رویکرد جمهوری اسلامی و هم رفتار جریان‌های سنتی مبارز کورد، نادرست بوده‌ و تنها بر پیچیده‌کردن مسئله‌ی کورد افزوده و آن را به بیماری‌ای مزمن مبدل کرده‌ است. پروژه‌ی ملت دموکراتیک مد نظر پژاک گذار از هر دو نوع گرایش است. ریشه‌ی مشترک هم جریانات سیاسی کورد و هم سیاست‌های مرکزگرایانه‌ی جمهوری اسلامی، تأثیرپذیری آن‌ها از مدل دولت‌ـ ملت و سیاست‌های بین‌المللی‌ بود. هدف این سیاست‌های بین‌المللی که از سوی نیروهای ابرقدرت طرح‌ریزی شده‌اند، ایجاد قدرت‌های مرکزی(دولت‌ـ ملت‌های ایران،‌ ترکیه، عراق و سوریه) و درگیرسازی آن‌ها با حاشیه‌ها(کوردها و اقلیت‌های دینی و فرهنگی) می‌باشد. کوردها را به نیروهای حاشیه‌ای مبدل کردند، یعنی نقش طعمه‌ و قربانی به آنها داده شد. گوشتش به نیروهای قدرتمند جهانی می‌رسید و استخوانش به دولت‌های منطقه‌. بنابراین سایت رسمی فارس بهتر است ابتدا به این بازیچه‌شدن نظام دولتی خاورمیانه و ازجمله ایران توجه و اعتراف کند و آنگاه به سمت پیدا کردن مجرم در میان ملتی برود که قربانی این دسیسه‌ها شده است.
آن وحدت و تعاون اقوام ایرانی که سایت رسمی مزبور از آن بحث کرده دقیقا همان نگرش یکدست‌کننده‌ی حاکم بر نظام دولت‌ـ ملت است نه اصل تاریخی «همزیستی دموکراتیک خلق‌ها». از نظر جمهوری اسلامی بهترین کورد، کوردی است که از زبان و فرهنگ و تاریخ و جغرافیایش بریده باشد. بهترین عرب و بلوچ و ترکمن و آذری نیز کسی است که خودش را انکار کند. آری، خلق‌های مختلف ایران از نظر جمهوری اسلامی یک امتیاز به حساب می‌آیند اما وقتی امتیاز به شمار می‌روند که در فرهنگ حاکم «فارس‌ـ اسلام دولتی» به تمامی ذوب شده باشند. طوری که از کورد و آذری و بلوچ و عرب تنها ته لهجه‌ای برای تمسخر شدن در سریال‌های تلویزیونی مانده باشد و بس.آقای روحانی در شهر سنه می‌گوید: «‌هر کس بخواهد اقوام ایرانی را جدا جدا ببیند،‌ او ایرانی نیست». این در حالی است که از نظر دستگاه‌های امنیتی، اطلاعات، سپاه، آموزش‌وپرورش، صداوسیما و… کورد هرگز با فارس برابر نیست همچنان که عرب و آذری و ترکمن و بلوچ و گیلک با فارس شیعه‌ی رسمی برابر نیستند. با این حساب، جریان اصلاح‌طلب و اعتدال اگر می‌خواهد به شعارهای خود عمل کند ابتدا باید با این همه دستگاه اطلاعاتی و خدماتی نظام جمهوری اسلامی که تیشه بر ریشه‌ی ایرانی‌بودن زده‌اند تصفیه حساب کند.
آقای روحانی در جاهای دیگری از سخنانش می‌گوید: «همه‌ی مردم ایران زمین باید احساس کنند که حقوق شهروندی واحد خواهند داشت»… «اقوام ایرانی به عنوان گل‌های بوستان کشور یک ملت واحد هستند»… «ایران متعلق به همه‌ی ایرانیان است. در دولت تدبیر و امید همه‌ی اقوام و مذاهب فرصت برابر خواهند داشت و همان‌طور که قول دادم حقوق شهروندی را تدوین خواهیم کرد. به همان اندازه که شیعیان، ایران را در قلب خود جای داده‌اند اهل سنت نیز ایران را در قلب خود جای داده است»… «اقوام مختلف در این سرزمین فرصتی زیبا برای کشور ایران محسوب می‌شوند و ما در شرایطی نیستیم که بگویند تهرانی‌ها از سیستان و بلوچستانی‌ها ایرانی‌تر هستند و نباید بگذاریم به شیوه‌ای عمل شود که عده‌ای در تردید قرار بگیرند».
این‌ها به‌عنوان شعار انتخاباتی می‌توانند شعارهایی دلسپند محسوب شوند. اما محتوای آن‌ها چگونه و با کدامین ابزار و اراده و جسارت و برنامه به مرحله‌ی عمل خواهند رسید؟ آن ملت واحد اگر به بهای عدم اعتراف به وجود مسئله‌ی خلق‌ها و اصرار بر مهندسی اجتماعی ایجاد شود، نخواهد نتوانست ایران را به گلستان مبدل کند و روند خارستان‌شدن و بیابانی‌شدن هویت‌ها و فرهنگ‌ها و ملیت‌ها ادامه خواهد یافت. باید جسارت ورزید و گفت که ایران کشور ملیت‌ها و هویت‌های مختلفی است؛ با سلیقه‌های سیاسی و عقیدتی مختلف. وقتی این هویت‌ها و ملیت‌ها با تاریخ و اراده‌ی خودشان پذیرفته شوند و امکان مدیریت بومی آنان فراهم آید آنگاه می‌توان از ملت واحد و دموکراتیک ایران نیز بحث کرد. یعنی واحدبودنی که در عین حال متکثر نیز باشد. در چنین وضعی هم می‌توان شهروند ملت دموکراتیک کورد بود و هم شهروند دولت ایران. در چنین حالتی است که نظام می‌تواند ادعا کند که «تهرانی» با «سنه‌ای، خرم‌ئاوایی، مهابادی، ئیلامی، کرماشانی و ئورمیه‌ای» برابر است. واقعیت این است که حتی کسانی که مدعی قانون اساسی کنونی هستند، اصل ۱۵ را نه‌تنها به کلی نقض کرده‌اند بلکه حتی در سال‌های اخیر به‌شکل علنی و طی بخش‌نامه‌هایی اظهار داشته شد که صحبت کردن با زبان مادری برای غیرفارس‌زبان‌ها در مدارس و دانشگاه‌ها ممنوع است! به‌طور مشخص در چند سال پیش مظفر رستمی رئیس اداره‌ی آموزش و پرورش سقز طی یک بخش‌نامه اعلام کرد که «صحبت‌کردن به زبان کوردی در تمام مدارس سقز ممنوع است و هیچ معلم و دانش‌آموزی حق ندارد به زبان کوردی صحبت کند».
پیداست که اجرای اصل ۱۵، اجماعی نوین بر سر اصل شهروندی، احقاق حقوق ملیت‌های مختلف و گذار از مرکزگرایی فعلی به چیزی فراتر از سخنرانی‌های تبلیغاتی در حین انتخابات نیاز دارد. فعلا که هیچ نوع نشانه‌ای حاکی از وجود طرح و برنامه‌ای برخوردار از پشتوانه‌ و ابزار اجرایی، در گفته‌های رئیس‌جمهور تازه مشاهده نمی‌شود. اینکه دولت نوین آیا قصد و نیتی مبنی بر حل این مسائل دارد هنوز به هیچ وجه مشخص نیست.
آنانی که پاسخ نامه‌ی سرگشاده‌ی پژاک را در سایت رسمی فارس دادند و گفتند که درگیری و تنش‌ها و جنگ‌افروزی‌ها هیچ ربطی به حکومت ایران ندارد، بروند در آرشیوهای خود ببینند چه فرمان‌ها که برای حمله به کوردستان و فتح نظامی‌ـ فرهنگی‌ـ سیاسی آن صادر شده است. بمباران‌های شهر سنه را کدام کورد از یاد خواهد برد؟ تصاویر جنازه‌های تکه‌تکه‌ی کودکان و زنان کورد فریاد می‌زند که منِ کورد با همه‌ی هویت، تاریخ، فرهنگ، موجودیت و اراده‌ام با حمله و نابودی رویارو هستم. کمتر خانواده‌ای در کوردستان هست که اعدامی یا زندانی‌ای نداشته باشد. همچنین قتل‌عام کوردها به دست کوردها سیاستی است که مستقیما در مرکز طرح‌ریزی شده و هزینه‌های هنگفتی برای اجرای آن سرمایه‌گذاری شده است. تن‌دادن به قتل‌عام هویتی در ازای دادن مزد و جاش‌سازی، محور اشتغال‌زایی و اقتصادی است که تلاش شده در کوردستان پیاده شود.
پاسخ‌دهنده‌ به پژاک در جای دیگری از نوشته‌ی خود آورده است: «شما در هر جای میهنمان پای بگذارید در کنار فرهنگ ملی (اسلامی‌ـ ایرانی) ردپای عناصر محلی فرهنگ را نیز خواهی دید. این مسئله حتی در مورد گروه‌های کوچک اجتماعی نیز صادق است».
آری در نتیجه‌ی سیاست‌های مرکزگرایانه و سلطه‌طلبانه و جبر و تحمیل، از فرهنگ‌ خلق‌های مختلف ایران تنها «رد پا» به جا می‌ماند. از این همه تاریخ، هویت، تنوع فرهنگی، باورها و ساختارهای اجتماعی تنها «رد پایی» به جای می‌ماند نه حضور و پویایی؛ نه مشارکتی آزاد، داوطلبانه، برابر و اراده‌مند. بنابراین نمی‌توان از وجود فرهنگ ملی دموکراتیک در ایران بحث کرد. در ایران فرهنگ ملی نداریم، بلکه شاهد تحمیل یکجانبه‌ی یک فرهنگ و هویت بر ساختاری کثیرالهویه و چندفرهنگی هستیم. واقعیت این است که محلی‌بودن در حال حاضر نه به‌عنوان یک عنصر تاریخ‌مند، آزاد و سیاسی جهت جایگیری در یک کلیت دموکراتیک بلکه به‌عنوان یک عنصر حاشیه‌ای ناجور که باید به زور آن را با ساختار یکدست نظام وصله‌پینه کرد نگریسته می‌شود.
در جای دیگری ادعا شده که «حاکمیت ملت(قوم) خاص نیز که در نامه سرگشاده به آن پرداخته‌اند کاملاً غیر واقعی و ناصحیح می‌باشد. همگان شاهدند که در ساختار قدرت نظام جمهوری اسلامی ایران از پایین‌ترین سطح آن تا بالاترین، عامل قومی تعیین‌کننده نبوده و همه شهروندان بالسویه از حقوق سیاسی برخوردار می‌باشند. از اعضای شوراهای شهر و روستا تا نمایندگان مجلس و ریاست جمهوری و حتی رهبری نه در انتخاب شدن و نه در انتخاب کردن هیچ محدودیت قومی وجود ندارد».
باید گفت پس این‌همه نهاد امنیتی و بگیروببند و حذف و سانسور برای چیست؟ از ساختار قدرت نظام بگذریم که همه چیزش باید مطابق آیین‌نامه‌های قاطع گزینشی باشد، حتی به نهادهای مدنی غیردولتی نیز اجازه‌ی نفس‌کشیدن داده نمی‌شود. نه شهروندی تعریفی دموکراتیک دارد و نه حقوق سیاسی مشخص شده‌اند. حتی هنوز جسارت اینکه گفته شود در ایران زندانی سیاسی وجود دارد نشان داده نشده است. آقای روحانی می‌گوید: «در دولت تدبیر و امید همه‌ی اقوام و مذاهب فرصت برابر خواهند داشت و همان‌طور که قول دادم حقوق شهروندی را تدوین خواهیم کرد.» همین یک گفته نشان می‌دهد که آن حقوق سیاسی برابر و نبود محدودیت قومی تنها شعار بوده و در عمل شدیدترین تبعیض‌ها، انکارگری و حذف‌ها صورت گرفته‌اند. ما در ایران عملا یک دایره‌ی قدرت شدیدا متمرکز داریم که اجازه نمی‌دهد جامعه و تنوعات ملیتی ایران ذره‌ای از امکان خودمدیری برخوردار باشند. بنابراین حقوق شهروندی می‌بایست با اجماع تمام این تنوعات مشخص و تدوین شوند تا بتوان گفت که دولت اعتدال از حالت «جنگ شدید دولت علیه جامعه» به سمت تعامل دموکراتیک حرکت می‌کند. در غیر این‌صورت دولت اعتدال نیز به کپی‌ای از سایر دولت‌های پیشین مبدل خواهد شد. پیداست که موج تحول‌خواهی خلق‌های ایران، چه آنانی که در انتخابات مشارکت کردند تا بگویند تحول می‌خواهند و چه آنها که به دلیل نبود برنامه‌ی مشخص کاندیداها در آن مشارکت نکردند تا بازهم لزوم تحول را دست‌نشان سازند، تکرار را در صحنه‌ی سیاسی ایران برنخواهند تافت.
سایر گفته‌هایی که در جوابیه آمده ادبیات شناخته‌شده‌ی غیرسیاسی و برچسب‌زننده‌ای است که احمدی‌نژاد بالاترین مدارج آن را در ایران طی کرده بود. و البته اصلا هم دور از انتظار نیست… چرا که از کوزه همان تراود که در اوست!
اما اینکه ایران بخواهد وضعیت خود را در زمینه‌ی مسئله‌ی کورد متفاوت از دیگر کشورهای منطقه نشان دهد امری است که به هیچ وجه پایه و اساسی ندارد. همه‌ی کشورها موضع خود را در قبال مسئله‌ی کورد مشخص ساخته‌اند. سیاست کلاسیک کوردستیزی دیگر جواب نمی‌دهد. واقعیت این است که ایران،‌ عراق و سوریه در زمینه‌ی مسئله‌ی کورد، اقماری در حول محور ترکیه بودند. ترکیه‌ مرکز و ستاد فرماندهی نابودی کوردها بود. دیگر کشورها نیز از موضعی ذلیلانه برخورد کرده و همیشه با باج‌دهی به ترکیه در زمینه‌ی مسئله‌ی کورد در همپیمانی با ترکیه جای می‌گرفتند. اما ترکیه انتخاب خود را نمود و با جایگیری در جبهه‌ی نیروهای مداخله‌گر دست این نیروها را در حنا گذاشت. تنها امکانی که برای دیگر کشورها مانده این است که با حل دموکراتیک مسئله‌ی کورد خود را در برابر رسیدن بحران‌هایشان به خط قرمز، واکسینه نمایند.
پاسخی که در مقام جوابیه ارائه شد، نوعی اعتراف به تعیین‌کنندگی مسئله‌ی کورد در سیاست ایران است. می‌توان گفت کوردها، هم می‌توانند دستی آهنین باشند تا گلوی نیروهای سرکوب‌گر منطقه را بفشارند و هم گامی امیدوارکننده باشند برای حل مسالمت‌آمیز مسائل و بر مبنای تعامل دموکراتیک با دولت‌ها و نیروهای سیاسی منطقه.
مفاهیم دموکراتیک و نوینی که پژاک طی سال‌های اخیر پیش کشیده است به اندازه‌ای که سیاست‌های کلاسیک دولت‌ـ ملت را در ایران به چالش جدی کشانده، ماهیت برخی جناح‌های سنتی ناسیونالیست کورد و پان‌ایرانیست‌ را برملا کرده و آن‌ها را سخت آزرده‌خاطر کرده است. این جریانات سنتی ناسیونالیست که از قضا شدیدا در توهم خود‌ـ چپ‌گرا‌‌بینی دست‌وپا می‌زنند بهتر است به جای ایجاد بحث‌های جدل‌آمیز در انسدادی که از لحاظ فکری‌ـ عملی گرفتار آن هستند تعمق نمایند.
و اما کلام آخر:
دولت‌ـ ملت نوعی ضدانقلاب در برابر جامعه است. در انقلاب سال ۵۷ ایران طیف‌های مختلف اسلامی،‌ چپ، لیبرال و ملیت‌های مختلفی نظیر کوردها و آذری‌ها حضور داشتند. این امر می‌توانست گامی عظیم برای مبدل شدن به ملت دموکراتیک و آزادی فرهنگ‌ها و تنوعات هویتی ایران باشد. اما یک سال بعد از انقلاب، این همگرایی طیف‌ها که منجر به پیروزی انقلاب شد با یک گرایش سلطه‌خواهانه از سوی جناح اسلام سیاسی از میان رفت و حذف چپ‌گرایان، کوردها و اسلامیون لیبرال و فرهنگی از صحنه آغاز شد. تنوعات فرهنگی ایران به حاشیه رانده شده و به تدریج به سمت نابودی سوق یافتند. هر آنچه رنگ بومی داشت و از تاریخ و ارزشی مختص به خود برخوردار بود تحت نام وحدت ملی و ذوب‌شدن در انقلاب، انکار گشت. بدین ترتیب یک نظام تک‌حزبی و با محوریت اسلام سیاسی شکل گرفت که با هر نوع اندیشه، تکثر فرهنگی و تنوع در ایران، به ستیزه می‌پردازد. بنابراین انقلاب به ضدانقلاب علیه خلق مبدل گشت و جمهوری از ماهیت واقعی خود دور افتاد، زیرا یک جمهوری راستین از پیمان دموکراتیک طیف‌های مختلف متشکل است. اما حزب جمهوری اسلامی با زدن انگ تجزیه‌طلبی بر کوردها، انحراف اسلام‌گرایان لیبرال یا مخالف ولایت فقیه و ارتداد چپ‌گرایان، زمینه‌ی یک پیمان اجتماعی دموکراتیک را از میان برد و جمهوری را با صفت اسلامی تحت استیلای خود درآورد. ضعف سازمان‌های کورد در پیش کشیدن یک پروسه‌ی مبارزاتی سیاسی دموکراتیک که بتواند پروژه‌ای کارامد برای حل مسئله‌ی کورد ارائه نماید نیز تأثیرگذار بوده است. چپگرایان با نگرش جزم‌اندیشانه‌ی خود پروسه‌ی روی کار آمدن جمهوری اسلامی را یک روند ضدسرمایه‌داری انگاشته و به خدمت آن درآمدند. هنگامی متوجه وضعیت شدند که دیگر بسیار دیر شده و با موج خشونت‌آمیزی از پاکسازی رویارو شدند. آنانی که قرائتی فرهنگی از اسلام داشتند نیز یا به‌جای استناد به هویت بومی و شرقی، به سمت لیبرالیسم غرب درغلتیدند و عملا در جامعه فاقد تأثیر ماندند یا توسط نظام جمهوری اسلامی به حاشیه رانده شده و در حصر قرار گرفتند. جمهوری اسلامی با این وضعیت خود نمی‌تواند تداوم یابد تنها دستیابی به ویژگی دموکراتیک می‌تواند آن را از بحران کنونی نجات دهد این نیز از طریق ایجاد یک فضای دموکراتیک نظیر مقطع پیروزی انقلاب میسر است. یعنی دست کشیدن از سلطه‌خواهی عقیدتی و مساعدسازی زمینه برای مشارکت همه‌ی نیروهایی که در پیروزی انقلاب ۵۷ شرکت داشتند؛ از اسلامیونی که قرائتی فرهنگی از دین دارند گرفته تا چپ‌گراها، سازمان‌های خلق‌های مختلف نظیر کوردها، عرب‌ها،‌ بلوچ‌ها، آذری‌ها و سایرین. این امر جمهوری را دموکراتیک می‌نماید. جهت این امر اقدام به ایجاد یک قانون اساسی دموکراتیک که مورد توافق و اجماع کل جامعه باشد، امری حیاتی و تحول‌ساز خواهد بود. ملت دموکراتیک با درک صحیح همه‌ی تنوعات هویتی از تاریخ و فرهنگ بومی خود می‌تواند شکل گیرد. چنین ملت دموکراتیکی به راه‌کارهای خشونت‌طلبانه علیه فرهنگ‌های دیگر و اقدامات ملی‌گرایانه توسل نمی‌جوید. تاریخ و فرهنگ قوم خاصی را بر تاریخ و فرهنگ تنوعات اجتماعی مختلف، حاکم نمی‌گرداند. ملت دموکراتیک، ملتی است که تاریخ و فرهنگ همه‌ی خلق‌‌ها و زحمت‌کشان در آن برجسته است. به‌طور مثال ملت دموکراتیک کورد، اشتراکات و اختلاط‌های فرهنگی و تاریخی خود را با همه‌ی خلق‌های ایران می‌پذیرد و بر این مبنا با آن‌ها در همزیستی و تعامل به سر خواهد برد. اصرار بر تداوم سیاست‌های کوردستیزانه نه‌تنها نمی‌تواند کوردها را به قرن پیشین و موقعیت قربانی، کارت و اهرم فشار علیه یکدیگر بازگرداند، بلکه عزم ما را در تداوم مبارزات دموکراسی‌خواهانه و پیشبرد آزادی‌ها و رسیدن به سطح ملت دموکراتیک جزم‌تر خواهد ساخت.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست