جانیان اسلامی، افشین اسانلو، فعال کارگری دربند را کشتند! - حسن رحمان پناه
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۲ تير ۱٣۹۲ -
۲٣ ژوئن ۲۰۱٣
بنا به اخبار منتشر شده، افشین اسانلو فعال کارگری دربند و از اعضای "هیئت موسس سندیکای رانندگان میان شهری" که به اتهام "اجتماع و تبانی" علیه نظام توسط "قاضی صلواتی" از قضات بی سواد، اما جنایتکار استان کردستان که دهها و صدها زندانی سیاسی و فعالین کارگری و عقیدتی را به زندان و اعدام محکوم کرده است، به ۵ سال حبس تعزیری محکوم شده بود و در غیر انسانی ترین شرایط و با بیماری قلبی دوران زندان تحمیلی را میگذارند، جانباخت.
عصر پنج شنبه ٣٠خرداد افشین اسانلو در بند مخوف و بسته سالن ١٢ بند ٤ در زندان رجایی شهر کرج دچار حمله قلبی شده و توسط رفقای هم بندش به بهداری زندان منتقل میشود. اما مقامات زندان از اعزام افشین به بیمارستان خودداری نموده و بعد از وخیم شدن حال وی صبح جمعه ٣١خرداد در حال انتقال از زندان رجایی شهر کرج به بیمارستان ،در سن ٤٢ سالگی در گذشت. مقامات رژیم شایع کردند که افشین به دلیل ایست قلبی در بیمارستان در گذشته است، اما مادر و خواهر افشین در مصاحبه با کانالهای اطلاع رسانی در خارج کشور ادعای مقامات زندان و مسئولین رژیم را تکذیب کرده و گفتند فرزندشان قبل از رسیدن به بیمارستان درگذشته بود. افشین بارها از وخامت وضعیت جسمی خود به مسئولین زندان شکایت کرده بود که هیچگاه مورد توجه جدی آنان قرار نگرفت. مسئول مرگ این فعال کارگری و زندانی سیاسی مقامات زندان و دیگر رهبران حکومت اسلامی هستند.
افشین اسانلو پاییز سال ١٣٨٩ توسط افراد مسلح رژیم و لباس شخصی های همراه آنان ،که در حال استراحت در ترمینال خوابگاه مخصوص رانندگان مستقر در ترمینال مسافربری بود ربوده شد و به زندان مخوف اوین و سپس قتلگاه رجایی شهر منتقل گردید. به گفته خودش ٥ماه در سلولهای زندان سنندج مورد شکنجه های وحشیانه قرار داشت و به ٥ سال زندان تعزیری محکوم گردید. علی رغم اعتراضات مکرر و نارضایتی به حکم صادره، اما هیچگاه شکایت وی مورد توجه مقامات قضایی و اجرایی رژیم قرار نگرفت و در حکم صادره تجدید نظر نشد. افشین همراه جمعی دیگر از کارگران مبارز و معترض از جمله شاهرخ زمانی، محمد جراحی و دهها فعال کارگری و فعال دیگر جنبش های اعتراضی در زندان رجایی شهر کرج حکم اجباری و غیرانسانی نهادهای قرون وسطایی رژیم اسلامی را سپری میکرد که متآسفانه جان باخت.
دغلکاری، دروغگویی و بی رحمی مقامات ریز و درشت جمهوری اسلامی بر کسی پوشیده نیست. آنان در طول حیات ننگین خود دهها و صدها و هزاران انسان مبارز و ناراضی را به جوخه اعدام سپردند و خم به ابرو نیاوردند. آنان در روز روشن و در جلو چشمان جامعه، نسل کشی زندانیان سیاسی را در خرداد ٦٠ و شهریور ٦٧ و بعد از پایان جنگ ارتجاعی ایران و عراق و سرکشیدن "جام زهر" توسط خمینی سازمان دادند و خم به ابرو نیاوردند. آنان قتل های زنجیرهای را سازمان دادند و جمعی از فعالین سیاسی مخالف و روشنفکران برجسته را به فجیع تری شکل سربه نیست کردند و غم به ابرو نیاوردند. آنان تعداد زیادی از فعالین و رهبران احزاب و شخصیتهای سیاسی را در خارج کشور ترور کردند و خم به آبرو نیاوردند. آنان حتی به یاران خود و رفیق "حمام سونای" علی فلاحیان وزیر اطلاعات دوران رئیس جمهوری رفسنجانی که لقب "سردار سازندگی" به وی داده و ایران را ویران کرد، یعنی "سعید امامی" رحم نکردند،او را کشتند تا آمران و مقامات بالایی محفوظ بمانند و خم به ابرو نیاوردند. آنان صدها انسان شریف ، صدیق، مبارز، آزادیخواه و انساندوست را تنها به جرم نظر و عقیده مخالف با آنان در زندان و شکنجه گاههایشان نگه داشته و از مقاومتشان زجر و از عذاب و شکنجه شان لذت برده و می برند. آنان مشتی قاتل و جنایتکار را در خیابان و میادین شهرها ول کرده و به درب خانه و محل کسب و کار مردم میفرستند و امنیت و آسایش را از شهروندان ایرانی سلب کردهاند، سنگ را بسته و سگ را رها کردهاند، اما خم به ابرو نمی آورند . سران رژیم اسلامی مشتی قاتل و آدم کش حرفه ایند که از کشتن انسانها و شنیدن خبر مرگ آنان ارضا و لذت می برند.
آنان بی شک قاتل افشین و جانباختگان قبلی و آینده هستند. تا جمهوری اسلامی بر سر کار باشد هیچ انسان آزادیخواه،حق طلب ،دگراندیش،سکولار و خواهان آزادی و امنیت در آن جامعه مذهب زده در آسایش و امنیت نخواهد بود.
من افشین را از نزدیک دیده و چندین بار با او ملاقات داشتم . افشین به دنبال کار به کردستان عراق آمده بود که او را ملاقات نمودم . انسانی خون گرم و دوست داشتنی و بسیار عاطفی بود . زمانی به کردستان عراق آمد که برادر بزرگش منصور اسانلو به دلیل فعالیتهای کارگری دستگیر و در زندان به سر می برد و وضع جسمیش خوب نبود . افشین میخواست کارگری کند، ماهانه مقداری پول پس انداز و برای مادر پیر ،همسر و دو فرزندش و خانواده برادر زندایش بفرستد. هربار که با مادر و فرزندانش صحبت میکرد بسیار اندوهگین و به یاد آنها می افتاد. سرآنجام دوری آنان را تحمل نکرد و بازگشت به جهنم حکومت اسلامی را بر ماندن ترجیح داد . بعد از بازگشت بی دلیل بازداشت و به زیر شکنجه برده شد و سرآنجام جانباخت .
خبر مرگ افشین ، خبر دردناکی بود . انسانی شریف،کارگر و حق طلب بود که تنها به جرم اندیشیدن مخالف نظر و فرمان حاکمان و آرزوی داشتن زندگی انسانی دستگیر،زندانی ،شکنجه و سرآنجام از میان ما رفت. افشین متاسفانه به اهداف و آرزوهایش که خدمت به طبقه کارگر و رهایی انسانیت از قید ستم و استثمار نظام ظالمانه سرمایه داری بود، نرسید .
باید مواظب باشیم و سکوت نکنیم . جمهوری جنایتکار اسلامی دهها فعال کارگری،دانشجویی،جنبش زنان، معلمان و دیگر جنبش های اجتماعی و اعتراضی را اسیر و به گروگان گرفته است و قصد نابودی آنان را به بهانه های خودساخته و طرح ریزی شده را دارد. زندانیان سیاسی سرمایههای با ارزش جنبش طبقه کارگر و مردم آزادیخواه، یاران فداکار و همرزمان عزیز ما هستند ،نباید آنان را تنها بگذاریم.به هر شکل ممکن لازم و ضروری است از آنان حمایت و پشتیبانی نمائیم .
غم از دست دادن افشین عزیز را به مادرش،به فرزندانش به خواهر و برادرش و به همه فعالین دلسوز راه رهایی طبقه کارگر از صمیم قلب تسلیت میگویم.
در پایان این نوشته، نامه اعتراضی یا رنج نامه افشین اسانلو را که به تاریخ (اوت ٢٠١٢) ده ماه پیش از مرگش منتشر و ماجرای دستگیری،شکنجه و سرنوشت خود را در آن بیان کرده و به بیرون زندان فرستاده بود ،به پاس دوستی،زحمات و جانباختنش همراه این نوشته بازپخش میکنم .
یادش گرامی باد ١ تیر ١٣٩٢
نامه کارگر زندانی افشین اسانلو به اتحادیههای کارگری
من افشین اسانلو از فعالین جنبش کارگری ایران و راننده اتوبوس حمل و نقل بین شهری هستم و هم اکنون در زندان گوهردشت کرج ( رجایی شهر) بسر میبرم . در پاییز ١٣۸۹ هنگام استراحت در خوابگاه مخصوص رانندگان مستقر در ترمینال مسافری توسط افراد مسلح که همگی لباس شخصی بودند ربوده و به بند وزارت اطلاعات یا همان بند ٢٠۹ زندان اوین منتقل شدم. به مدت پنج ماه در سولهای انفرادی ٢٠۹ در زندان اطلاعات شهر سنندج تحت بازجوی و شکنجه قرار گرفتم. ,, شکنجه های نظیر زدن کابل به کف پا , وادار کردن به دویدن با همان پاهای زخمی و کابل خورده , بازجوییهای طولانی مدت به مدت هفده – هجده ساعته, فحشهای رکیک و ضرب و شتم این جانب به صورت دسته جمعی که باعث شکسته شدن چند تا از دنده ها و همینطور دندانهایم شد, در طی این پنج ماه خانواده ام هیچگونه خبری از من نداشته و پیگیریهایشان هم به جایی نرسید به من حتی اجازه تلفن زدن به مادر سالخورده و رنجکشیده که غم زندانی شدن پسر دیگرش آقای منصور اسانلو رئیس هیئت مدیره سندیکای شرکت واحد تهران را هم بر دوش میکشید را هم ندادند.
من متاهل و دارای دو فرزند پسر میباشم و همان اغاز تشکلیل خانواده به مدت ٢ سال در قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا سپاه مشغول به کار شدم و به بعنوان راننده ماشین الات سنگین در شهرستانهای محروم و جنگزده در جنوب کشور در پروژه های مهم از قبیل ساخت خط خاکی کرخه و اسکله سنگی بندر ماهشهر, کانال کشی آب از سد کرخه تا حمیده اهواز کار کردم. عشق به وطن باعث میشد که دوری از خانواده را تحمل کنم و به هیچ بگیرم. بعد از دو سال با تمام راننده گانی که استخدامیشان قرردادی و موقت بود تسویه حساب کردند و همه ما بیکار شدیم, در سال ١٣٧٦ به استخدام شرکت واحد اتوبوسرانی تهران در آمدم , در شلوغترین خطوط اتوبوسرانی به صورت ١٢ ساعت در روز و یا در خطوط شبانه روزی با تمایل و درخواست خودم مشغول خدمت راسانی به مردم کشورم شدم,در مدت ٤ سالی که در شرکت واحد بودم همواره به همراه کارگران و رانندگان صدیق و با سابقه در کنار کار روزانه به جهت بهبود شرایط کار و کارامد تر شدن سیستم مدیریتی و جلوگیری از فساد خیلی از مدیران و مسولین بخشها و مناطق مختلف به شرکت و حتی خود نمایندگان شورای اسلامی کار و پیگیری معوقه های عیدی و پاداش و بن های کارگری , لباس کار و یا قرارگرفتن شرکت جزو مشاغل سخت و زیان آور و از بین بردن قرارداهای موقت , که در بعضی از موارد به ٤ الی ٥ سال هم میرسید تلاش میکردم .
بااینکه در خیلی موارد موفق هم نمیشدیم ولی خاری بودیم در چشم زیاده خواهان, آنها تلاش میکردند به هر نحوی که شده ما را از میدان بدر کنند. ما دائما از سوی مدیرت و مامورانشان تحت فشار و تهدید به اخراج بودیم.
متاسفانه در سال ١٣۸٠ به هنگام جابجایی مسافر در یکی از خطوط شرکت واحد با فردی تصادف کردم که موجب فوت وی شد, در این رابطه از مدیریت شرکت طلب مسادعت و یاری جهت تودیع دیه فرد متوفی را کردم که مدیریت و مددکاری وقت ان زمان با تبانی با شرکت بیمه و خانواده متوفی به عمد باعث شدند که مبلغ دیه ١٥ میلیون تومانی در آن زمان به هجده میلیون در سال بعد تبدیل شود که در صورت پرداخت نشدن مبلغ ٣ میلیون تومان مابالتفاوت من به زندان میافتادم و قانونا بیمه هم از پرداخت این مبلغ معاف بود.
مراجعه به اداره کار و طرح شکایت هم راه به جایی نبرد تا اینکه مدیریت شرکت واحد پرداخت این مبلغ را منوط به استعفای من کردند. و من هم که این مقدار پول را نداشتم مجبور به استعفا شدن که این امر باعث به هدر رفتن چهار سال سابقه کاریم شد و من میبایست پس از ٤ سال کار سخت و طاقت فرسا از صفر شروع میکردم. انها به این وسیله لطمه بزرگی به من و خانواده ام وارد آوردند و تا مدتها همسرم که در آنزمان باردار هم بود به بیماری عصبی مبتلا شد. از ان زمان به بعد تا لحظه دستگیری در بخش حمل و نقل برون شهری مشغول به کار شدم خصوصی بودن مالکیت این ناوگان عظیم و دیر بودن پیش از پیش رانندگان از سهم و نداشتن اتحادیه قوی و مستقل مانند بسیاری از رانندگان زحمتکش و باشرف به سختی چرخه زندگی را میچرخانم و با مشکلات بیشماری روبرو بودند و خالبا با گفتگو و همفکری با دیگر راننگان در پی بهتر شدن شرایط کار و زندگیمان بودیم. در زندگی همواره در چهارچون قانون و احترام به ان زندگی کرده ام, قانع بوده و به کارم افتخار میکردم سعی کردم همواره به دیگران احترام بگذارم و به وطن ومردمم عشق بورزم و تمام عمر در حال کار و خدمت به جامعه ام باشم و فرزندانم را خوب و مفید تربیت کنم.
بعد از حدود یکسال بلاتکلیفی در بندهای ٢٠۹ و ٣٥٠ در شعبه ١٥ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی به اتهام اقدام علیه امنیت محاکمه شدم در پروسه دادرسی ازداشتن وکیل محروم بودم و دادگاهی این جانب ظرف چند دقیقه انجام گرفت و بعد از یک هفته حکم ٥ سال حبس تعزیری به من ابلاغ شد من به حکم صادره اعتراض نمودم اما هیچگاه به من و خانواده ام در خصوص بررسی پرونده ام در دادگاه تجدید نظر و کم و کیف ان اطلاعی داده نشد. من به اتهام واهی و بی پایه و اساسی به ٥ سال زندان محکوم شدم که دقیقا ٢ سال ان را گذرانده ام مگر من چه اقدامی علیه امنیت کشور انجام داده ام؟ اینجانب نه فعالیت سیاسی میکرده ام و نه وابسته به گروه حزب و سازمانی بوده ام و تمامی فعالیت اینجانب نیز قانونی و صنفی بوده است. تنها گناه من پیگیری خواسته های به حقی است که کارگران شرکت واحد به ان واقف شده و ان را مطالبه میکنند که با دستگیری و زندانی آنها این خواسته ها از بین نمیرود. ضرورتهایی مانند به وجود آمدن یک نهاد صنفی مستقل کارگری جهت احقاق حقوق حقه و قانونی طبق موازین وزارت کار در جهت تامین امنیت شغلی , بهبود دستمزدها متناسب با میزان تورم جلوگیری از پرداخت سلیقه ای حقوق و مزایا , عقد قراردادهای دائم بین کارگر و کارفرما , پایبند کردن دولت در کمک و تسهیل پرداخت بیمه تامین اجتماعی, نظارت در تعاونیهای حمل و نقل که دیگر کاملا خصوصی شده و انحصاری بهره برداری میشود و تنها نام تعاونی را یدک میکشند, غیر قابل انکار میباشد.
همچنین نظارت در پیگیری اعمال پلیس, راهها ونیروی انتظامی در وزارت راه و ترابری و مسائل صنفی از این دست که طبق موازین قانون کار بوده و اگر اجرایی شود نه تنها امنیت ملی به خطر نمیافتد بلکه سبب رشد و بهره وری هر چه بیشتر این صنعت سود ده و ملی میشود, تمام جرم من و امثال من خلاصه شده در واگویی این مسایل و معضلات و مطرح شدن ان در بین رانندگان و کارگران و حتی بعضی مدیران هوشمند و لایق ناوگان حمل و نقل کسانی که به واقع گوشه ای از چرخ صنعت این مملکت را دلسوزانه بدوش گرفته و میچرخانند. این جانت با شرح مطالب گفته شده از فدراسیون بین المللی کارگران حمل و نقل(آ تی اف) و سازمان جهانی کار (آ ال او) که همواره دلسوزانه و برادرانه دردها و رنجهای برادران خود را در سراسر دنیا شنیده و درک کرده و همیاری میکنند میخواهم که وضعیت نابسامان ما کارگران بخش حمل و نقل و همینطور صدور چنین حکم ناعادلانه ای برای من و اجرایی کردن آن که تاکنون به ناحق و غیر قانونی است را از طریق نهادهی بین المللی و حقوق بشری پیگیری کرده و به گوش دیگر کارگران جهان به خصوص بخش حمل و نقل برسانند تا جهانیان بدانند که در کشور ما به هیچ وجه حقوق اساسی و انسانی ما کارگران و زحمتکشان رعایت نمیشود و کوچکترین اعتراض و درخواست ما با زندان شکنجه و اذیت و آزار برای خودمان و خانواده هایمان همراه است.
با آرزوی فردای بهتر برای همه
افشین اسانلو- ٧آگوست ٢٠١٢
|