از ایران تا حرکت ملی آذربایجان
واقعیت ها و افسانه های انتخابات ریاست جمهوری اوزگور چاغری
•
فعالین ملی می بایست از فضایی که در آن مسائل امنیتی اقوام به رسانه ها کشیده شد استفاده نمایند و با تشکیل شوراها و انجمن ها به چانه زنی بپردازند. اگرچه ممکن است در عمل این چانه زنی ها کمترین نتیجه را به همراه داشته باشند اما می تواند فضای امنیتی غیر معقول حاکم بر آذربایجان را تلطیف نماید
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۷ تير ۱٣۹۲ -
۲٨ ژوئن ۲۰۱٣
این مقاله با هدف تحلیل روند و نتیجه ی انتخابات ریاست جمهوری ایران نگاشته شده است. نویسنده سعی خواهد کرد با فراتحلیل نوشته ها و بیم و امیدهای منبعث از انتخابات به اعتبارسنجی و نقد روشمند آنها بپردازد. همچنین با بهره گیری از قیاس و استقراء و با لحاظ محدودیت های اطلاعاتی چارچوبی ارائه خواهد شد تا تناقضات موجود در تحلیل ها و مشاهدات به نفع نظام مندی و معنایابی بیشتر تفسیر گردد. در پایان به جریان شناسی انتخابات، تبارشناسی کاندیداها و امکان اجرای وعده های انتخاباتی در سطح ایران و آذربایجان پرداخته خواهد شد.
۱) ادعای تقلب از ٨٨ تا ۹۲
آیا در انتخابات ٨٨ تقلبی روی داده بود؟ اگر چنین بوده است و ما با نظام حکومتی و سیستم انتخاباتی ای که سابقه تقلب دارد روبرو هستیم چرا چنین تقلبی در ۹۲ روی نداد؟ در جواب این سوالات ادعاهای متفاوتی بسته به جهان بینی، وابستگی های ایدئولوژیک و انگیزه های شخصی ارائه گردیده است که اهم آنها به ترتیب زیر هستند؟
۱-۱) در انتخابات ٨٨ تقلب روی داد اما در سال ۹۲ تقلبی روی نداد: مدعیان تقلب در ٨٨ عموما به مشاهدات مستقیم خود تکیه می کنند. برای مثال اینگونه افراد با مقایسه نظرات اطرافیان خود و اتمسفری که خود شاهد آن بودند با نتایج اعلام شده چنین حکمی می دهند. البته برخی از مستندات کمکی همانند اعلام نتایج در اولین ساعات شب و وجود برخی از تعرفه های مشکوک در صندوق ها و برخی شواهد محتمل دیگر نیز برای اثبات ادعاها مورد استفاده قرار می گیرد. برخی دیگر نیز با اینکه از تقلب اطمینان ندارند بنا به مصالح و در امتداد مبارزه با حاکمیت طرح چنین ادعایی را در جهت منافع خود می بینند. مدعیان عدم تقلب در سال ۹۲ نیز با تکیه بر اینکه روحانی اولیت نظام نبوده است تقلب به نفع وی از سوی نظام را منتفی می شمارند. این ادعاها آمیخته با پیش فرض ها و بعضا تناقضات متعددی است که پاسخگویی به سوال زیر را ایجاب می نماید:
۱-۱-۱) سیستمی که در سال ٨٨ تقلب می کند و اساسا متقلب است به چه دلیل در سال ۹۲ دست به تقلب نزند؟ جواب: مدعیان معتقدند که نظام از سال ٨٨ به دلایل زیر درس گرفته است و نمی خواست دوباره در سال ٨٨ مرتکب آن شود:
الف) هزینه های سال ٨٨ برای نظام درس عبرتی شده است تا از تکرار آن در سال ۹۲ منصرف گردد.
ب) تجربه حمایت بی دریغ از احمدی نژاد و اصولگرایان به حاکمان و مهندسان انتخابات ٨٨ آموخت که اعتبار خود را با حمایت از نامزدی دیگر منسوب به خود به خطر نیاندازند.
ج) خامنه ای و حاکمیت از شخص موسوی و کروبی و موجی که در پی آن شکل گرفت واهمه داشت اما در مورد روحانی چنین حسی نداشت.
د) وضعیت اقتصادی و سیاسی کشور در طی سال های اخیر به گونه ای بوده است که حکومت علیرغم تقلب در سال ٨٨ نیاز به ارائه وجهه ای مقبول تر از خود در داخل و خارج کشور داشت.
ح) موسوی و کروبی و جریان سبز خارج از خطوط نظام بودند در حالی که روحانی در چارچوب نظام بود و حتی احتمال اینکه با حاکمیت و یا از سوی حاکمیت بوده باشد نیز مطرح است.
ج) ترکیبی از ادعاهای ذکر شده در بالا.
۱-۱-۲) نقد و اعتبارسنجی: ادعاهای مطرح شده در بالا علیرغم اینکه توانایی توضیح برخی از مشاهدات را دارند حائز تناقضات ذاتی و نقص های روش شناختی هستند.
الف) این شبهه وجود دارد که افراد بعد از نتیجه دست به «توجیه» و نه «تحلیل» می زنند. مثلا بسیاری از این افراد قبل از انتخابات به طور صریح و یا ضمنی ادعا می کردند که نظام دست به تقلب خواهد زد و به طور مثال جلیلی را انتصاب خواهد کرد. اگر چنین می شد اینگونه افراد به احتمال زیاد ادعای احساس خطر نظام از تهدیدهای داخلی و خارجی و یا درس عبرت گرفتن از انتخابات ٨٨ را فراموش می کردند و دلایلی دیگری که به کارشان بیاید را ارائه می نمودند. حتی برخی از این افراد با اینکه به پیروزی روحانی اعتقاد یا امید داشتند همزمان گزینه ی تقلب را نیز مطرح می کردند. این گونه استدلال ها نشان از این دارد که کنشگران و تحلیل گران با توجه به جهت وزش بادِ رویدادها، اغلب، واقعیت را مصادره به مطلوب می نمایند و دچار تشتت افکار هستند. مسلما این گونه ذهنیت ها در متدولوژی علوم اجتماعی فاقد اعتبار می باشند.
ب) اگر حکومت سابقه تقلب دارد، حتی می توانست انتخابات را در یک یا دو دوره به گونه ای مهندسی نماید که فردی همانند قالیباف یا ولایتی با اختلاف رای معقول و نه زیاد برنده انتخابات شود. برای مثال بسیاری از نظرسنجی ها تا روز انتخابات حاکی از رای بالای قالیباف داشت: نظر سنجی صدای امریکا که به رهبری حسین قاضیان یکی از جامعه شناسان تحول خواه ساکن امریکا و با تکیه بر روش های نوین انجام می گرفت رای قابل توجه قالیباف را تائید می نمود. حتی حکومت می توانست با هماهنگی، به قالیباف یا دیگر گزینه های متعادل تر نظام (به غیر از جلیلی و روحانی که در میان گزینه ها رادیکال تر! از همه جلو نمودند) این اجازه را بدهد که مواضع تندتر و عوام پسندتری اتخاذ نمایند.
ج) اگر روحانی فرد مورد حمایت هاشمی بود، نظامی که هزینه ی رد صلاحیت هاشمی را پرداخته است چرا هزینه ی رد صلاحیت فردی کم اهمیت تر بنام روحانی را نپردازد؟
د) درصورت درستی این ادعا آیا نتایج انتخابات ۹۲ نمی تواند به معنای عقب نشینی ضمنی حاکمیت و پیروزی نسبی جنبش سبز باشد؟
۱-۲) هم در انتخابات ٨٨ و هم ۹۲ تقلب روی داده است: مدعیان این مورد مانند مورد قبلی لزومی به توجیه رفتار متناقض حکومت در انتخابات ٨٨ و ۹۲ نمی بینند و در کل از نظر آنها حکومت همیشه و بسته به شرایط دست به مهندسی انتخابات می زند و اگر نتایج انتخابات با انتظارات حکومت همخوانی نداشته باشد آنچه که مطلوب خود است را به عنوان نتیجه و گزینه نهایی اعلام می کند. اینگونه افراد نیز برای اثبات ادعای خود بیشتر به مشاهدات خود از محبوبیت کاندیداها و در ضمن سوابق قبلی حکومت تکیه می کنند. در ضمن نبود فرایند جدی نظارت نیز دلیل دیگری است: زیرا اگر انتخابات سالم برگزار شود و صندوق تعیین کننده باشد نیازی به هراس از حضور ناظران بی طرف و بین المللی در انتخابات نیست.
۱-۲-۱) نقد و اعتبارسنجی
این ادعا با نقدهای زیر می تواند روبرو شود:
الف) اگر حکومت کاندیدایی را نمی پسندد چرا اجازه حضور وی در انتخابات را می دهد تا آخر سر مجبور به مهندسی شود؟ ممکن است عده ای بگویند حکومت نمی توانست جلوی شرکت افرادی همانند عارف یا روحانی را بگیرد و رد صلاحیت آنها نیز غیرمنطقی بود. ولی این دلیل با توجه به رد صلاحیت مهره های مهمتری همچون هاشمی و مشایی چندان معتبر نمی نماید.
ب) ادعای تقلب در انتخابات ۹۲ به این معنی است که صندوق تعیین کننده نبوده است و روحانی یا حداقل در دور اول نمی توانست برنده انتخابات باشد و یا اینکه رای بالای ۵۱ درصد داشته است که بنا به دلایلی ترجیح داده شد که حداقل رای ممکن برای پیروزی (۵۰+۱ درصد) اعلام گردد. اگر روحانی نمی توانست برنده انتخابات باشد به این معنی است که گزینه مطلوب حکومت حسن روحانی بوده است. مدافعان این فرضیه می توانند استدلالات مختلفی برای آن ذکر کنند اما از ارائه شواهد قطعی عاجز هستند: اول اینکه روحانی می تواند نارضایتی های داخلی و نابسامانی های ناشی از رادیکالیسم را به نفع حکومت و ایجاد فضای تنفس بیشتر برای حاکمیت تعدیل نماید. در ثانی با ارئه تصویری مردمی، اصلاح طلب و مصالحه گر از روحانی که اصالتا متعلق به راست محافظه کار است می تواند از فشارهای تحریم بین المللی بکاهد. یعنی این دو استدلال به روحانی به مثابه اسب تروای حکومت می نگرند که با مهارت توسط حکومت به درون مردم و فضای بین الملل وارد شده است. ثالثا روحانی می تواند در شرایط نابسامان کنونی به عنوان ضربه گیر عمل نماید تا مشکلات ناشی از تحریم و سوء مدیریت های اصولگرایان به حساب نماینده به ظاهر اصلاح طلب ریخته شود. بدین ترتیب مردم به زودی دوباره از انتخاب خود سرخورده خواهند شد و حکومت نیز با ظاهر شدن در موقع اوپوزیسیونِ روحانی می تواند دوباره در دور بعدی حکومت را مجددا در دست بگیرد. این سناریوها هر چند همگی می توانند به نسبتی سهمی از ماوقع را تبیین کنند اما مدافعان آنها علاوه بر اینکه نمی توانند شواهد عینی و قطعی ارائه دهند بعضا دچار اشکال در فرایند استدلال هستند. بدین معنی که اکثر تحلیل گران انتخابات قبلا معتقد بودند که تقلب به نفع کاندیدایی به غیر از کاندیدای مورد حمایت اصلاح طلبان خواهد بود و همینکه نتیجه انتخابات چیز دیگری بود شروع به توجیه رویداد با دلایل متناسب با نتیجه انتخابات کردند. اما اگر معتقد به این باشیم که روحانی در انتخابات با رایی بیشتر از ۵۱ درصد برنده شده بود و حاکمیت بنا بدلایلی همانند ترس از خوشحالی های گسترده و یا القای ناامیدی به اردوگاه خودی و شور مضاعف به اردوگاه رقیب درصد رای را پایین تر اعلام نموده باز شواهد قاطعی در دست نخواهیم داشت.
۱-٣) نه در ٨٨ و نه در ۹۲ تقلبی روی نداد: مدافعان این مورد معتقدند که مردم در سال ٨٨ به هر دلیلی (اعتماد یا فریب) به احمدی نژاد رای دادند اما مخالفان یا به اشتباه تصور نمودند که تقلبی صورت پذیرفته و یا به دلیل ادبیات اهانت آمیز احمدی نژاد و یا فقط با نیت وارد آوردن ضربه به حاکمیت دست به اعتراض زدند. به واقع مخالفان از این سه گروه تشکیل می شدند. همچنین در انتخابات ۹۲ نیز به دلیل برتری های شخصی روحانی، اتحاد اصلاح طلبان و مهمتر از همه تجربیات تلخ حکومت رادیکال ها بر دولت رو به سوی کاندیدایی متفاوت آوردند.
۱-٣-۱) بحث و نقد: مشکل اصلی این استدلال آنست که با توجه به اینکه هیچ نیرویی غیر از حاکمیت بر فرایند انتخابات نظارت ندارد نمی توان از صحت آن مطمئن گردید. در ثانی اگر حکومت انتخابات عادلانه ای انجام می دهد چرا از نظارت غیرخود بر این روند می ترسد. به قولی آنرا که حساب پاک است چرا از محاسبه باک دارد؟ ثالثا نظامی که مخالفان و حتی دگراندیشان در چارچوب نظام را به دلایلی واهی رد صلاحیت نموده و به گونه فرایند مهندسی انتخابات را همواره از مرحله انتخاب صلاحیت کاندیداها شروع می نماید چرا مهندسی را به زمان انتخابات و بعد آن تعمیم ندهد؟
۲- ایرانیان خدایان توجیه
برخی معتقدند مردم ایران به طور عام و روشنفکران به طور خاص خدایان توجیه هستند. یعنی هر نتیجه ای که اعلام می گردید متناسب با آن استدلالهایی ارائه می کردند بدون اینکه متوجه باشد در چشم به هم زدنی تغییر نظر داده اند: اگر قبل از انتخابات از بسیاری سوال می شد که انتخابات چه خواهد شد عنوان می کردند که انتخابات به نفع جلیلی یا قالیباف مهندسی خواهد شد. همچنین بسیاری که از انتخابات پیشین ابراز انزجار می کردند تا چندی پیش در صف آنهایی بودند که شرکت در انتخابات را بی معنی و شرکت کنندگان را بی مایه می پنداشتند. اما هم اینکه نتیجه ی انتخابات جور دیگری شد از موضعی دیگر و با پرستیژ تحلیل گرانه وارد میدان شدند و حتی آنها که رای نداده بودند در حمایت از روحانی و رقص شادی خیابانی و کامنت گذاشتن همه را انگشت به دهان گذاشتند. جالبتر اینکه برخی از تحریمی ها در هفته های پایانی به صف طرفداران انتخابات پیوستند و تحریم کنندگان را خیالباف و تندرو خارج نشین نامیدند- این در حالی است که بسیاری در صورت امکان خود در آرزوی خروج از کشور هستند. برخی حتی تا آخرین ساعات جزو تحریمی ها بودند اما در همان آخرین ساعات روز انتخابات تغییر نظر دادند.
٣- پاردوکس شرکت و تقلب
برخی به طور قطع از تقلب حکومتی سخن می گفتند اما خود به انحای مختلف وارد فرایند انتخابات شدند: از همان اول از گزینه های مختلفی حمایت کردند، در ستادهای انتخاباتی حضور یافتند، تبلیغ کردند و یا حداقل رای دادند. اگر واقعا حکومت آنچه را می خواهد برنده اعلام می کند دلیل شرکت در فرایندی که نتیجه اش از قبل تعیین شده است چیست؟ و اگر شرکت در فرایند انتخابات می تواند بر نتیجه ی صندوق تاثیر بگذارد دلیل ادعای مهندسی قطعی انتخابات چیست؟ آیا این نوعی دروغ گفتن به خود و یا به جامعه نیست؟ آیا این سردرگمی نیست؟
۴- تقلب یا تخلف
برخی معتقدند حکومت همیشه نمی تواند دست به تقلب زند و همیشه هزینه و فایده کرده و با توجه به نتیجه از بین تایید، تقلب یا تخلف یکی را انتخاب می کند. منظور از تخلف انتخاباتی اقدامات غیرعادلانه در فرایند انتخاب کاندیدها، ارائه فرصت مساوی برای تبلیغ و نظارت و حتی دست بردن در صندوق رای به نحوی که نتیجه را کمی تغییر دهد، می باشد. اگر این دستکاری صندوق به گونه ای باشد که نتیجه ی نهایی را تغییر دهد در حقیقت تقلب روی داده است نه تخلف.
۵- آیا روحانی اصلاح طلب است؟
در پاسخ به این سوال باید سوال اساسی تری را جواب دهیم: اصلاح طلبی چیست؟ به طور کلی آنهایی که طرفدار تغییرات غیرخشونت آمیز و با آهنگی ملایم هستند را می توان اصلاح طلب نامید. مخالفان تغییر محافظه کار و طرفداران تغییرات بنیادین و یکباره انقلابی نامیده می شوند. اما در ایران اصلاح طلبی هرگز به معنی تغییرات ملایم در نظام نبوده است بلکه به معنای تغییر در چارچوب نظام تعبیر شده است. حتی رهبران اصلاح طلبان هیچ یک قلبا طرفدار تغییرات در نظام نیستند و تنها به تغییر برخی از رویکردها اعتقاد دارند. در مفهوم دقیق روحانی اصلاح طلب نیست. حتی در مفهوم ایرانی آن نیز اتلاق اصلاح طلبی به وی چندان منطقی نمی نماید. زیر وی هرگز به دنبال تغییر آهسته در نظام و یا حتی تغییر ملایم در چارچوب های نظام و روندهای موجود نیست. برای مثال روند کنونی نظام با مسائل مربوط به پرونده هسته ای، رابطه با غرب و امریکا و آزادی در چارچوب قانون اساسی ارتباط دارد اما روحانی تنها به تغییر در لحن و تاکتیک نه تغییر در رویکرد حتی در داخل نظام و قانون توان و میلی ندارد. این سیاست ها به طور کلی توسط نیروهای مافوق وی تعیین خواهند گردید و وی حتی اگر برای مثال برای حفظ نظام معتقد به توقف غنی سازی باشد نمی تواند آنرا ابراز نماید و باید با بقیه در اعلام وفاداری به اهداف از قبل مشخص رقابت نماید. روحانی در بهترین حالت اعتدال گراست اما اعتدال چیست که روحانی طرفدار آن است؟
۶- طرفداری از اعتدال
روحانی حتی خود نیز ادعای اصلاح طلبی ندارد و خود را اعتدال گرا می نامد. برای اینکه معنی اعتدال را بفهمیم بهتر آنست که آنچه عدم اعتدال یا تندروی نامیده می شود را درک کنیم. رادیکالیزم، تندروی یا افراط به معنی رویکردی سیاه-سفید و بدون سازشکاری و تساهل با مسائل است. منظور روحانی از اعتدال تصحیح رویکرد تحریک آمیز و غیرتعاملی حکومت احمدی نژاد در داخل و خارج است. در اینجا مشخصا چارچوب های نظام و اهداف کلان مشخص است و تنها باید برخی رویکردها تغییر کند: احمدی نژاد در دور دوم دولت خود تمام نیروهای در چارچوب نظام و حتی خود اوصولگرایان را تا آنجا که توانست کنار گذاشت، همه ی سوابق نظام و حکومت های قبلی را نفی نمود و حتی کار را به تنش با رهبری رساند. از اینرو وی رادیکال تر از اصلاح طلبان رفتار نمود. بنابراین اعتدال می تواند نامی مناسب برای بازگشت آنهایی باشد که به هر دلیلی به نظام و یا احمدی نژاد اعتماد کردند اما به این نتیجه رسیدند که در طی دولت احمدی نژاد به جای سهم دهی به آنها افراد بی نام نشان اما مطیع رئیس جمهور بر سرکار آمدند. این مجموعه از برادران لاریجانی، هاشمی، ناطق نوری، خاتمی تا احزاب راست محافظه کار مانند روحانیت مبارز، اصلاح طلب همانند مشارکت و تکنوکرات همچون کارگزاران سازندگی را شامل می شود. اعتدال در ظاهر به معنی استفاده از تمام نیروهای شایسته در داخل نظام و در باطن به معنی سهم دهی به افراد و گروه های بیشتری است. با توجه به محدودیت منابع، فرصت ها و مناصب این سخت ترین آزمون رئیس جمهور منتخب خواهد بود. آیا وی خواهد توانست از یک سو بین سهم خواهان و از سوی دیگر رای دهندگان امیدوار تعادل برقرار نماید؟
۷- سهم خواهی و فقر کاریزما
جریان سهم خواهی ریشه های عمیقی دارد. روحانی در آغاز فاقد کاریزمای لازم بود: تا به حدی که نیاز به اجازه گرفتن از هاشمی و خاتمی داشت و در صورت تایید صلاحیت آنها قصد داشت، کناره گیری نماید. حتی نبود کاندیدای موازی همچون عارف نیز برای رای آوری وی لازم بود. از سوی دیگر وی موفق به گرفتن رای اعتماد شورای نگهبان و طبیعتا رهبر ایران شده است، چیزی که حتی هاشمی نیز نتوانست بگیرد. از اینرو وی وامدار پدرخواندگانی همچون خامنه ای و هاشمی و همچنین درماندگانی همچون خاتمی و عارف است. چرا درمانده؟ چون هیچ راه دیگری برای دستیابی مستقیم به مسندهای قدرت نمی دیدند. علاوه بر این با فرض صحیح بودن نتایج آرا طیف مختلفی از شخصیت ها، احزاب و رسانه ها هر کدام مقداری رای برای روحانی آورند: از علی مطهری اوصولگرا تا احزاب اصلاح طلب و حتی رسانه هایی همانند بی بی سی که با روشی خاص مردم را با انتخابات آشتی دادند. باید به اینها مردم عادی و امیدوار به تغییر تا خرده گیرانی که منتظرند روحانی را دست نشانده بنامند را افزود. در حالی که مناصب حکومتی مشخص و محدود است و منابع کشور نیز عمدتا محدود به منابع زیرزمینی و گاز و نفت است، روحانی نمی تواند همه را راضی نگه دارد. ناچار به اولویت بندی و البته تبلیغ و شعار روی خواهد آورد. عموم مردم چندان در چند و چون قضایا نیستند بنابراین تلفیقی از شعار (یا امید) و برخی محرک های اقتصادی برای کاستن از فشار توده فعلا کافی خواهد بود. قدرتمندان اما داستان متفاوتی دارند: روحانی سعی خواهد نمود از صندلی های خالی و حواله های اقتصادی و رانت های حکومتی استفاده بهینه را ببرد تا ناراضیان در اقلیت و موضع سکوت و انفعال قرار گیرند. این می تواند فرصت لازم را برای تغییرات ملایم داخل نظام پدید آورد. اما این تغییرات شامل چه فضاها و مواردی خواهد شد؟
٨- اصلاحات اقتصادی بهترین راه فرار
برای انتخاب شدن نیاز به ارائه ی شعارهای متفاوتی است. این به درجاتی در هر انتخاباتی صادق است، اما طبعتا همه ی شعارها و بویژه تمام انتظارات در روزهای بعد انتخابات قابلیت عملی شدن ندارند. علی الخصوص در کشوری مثل ایران که دست های بسیاری در کارند و رئیس جمهوری بمانند روحانی که بسیاری وی را وامدار خود می دانند. اما روحانی و حاکمیت یک شانس بسیار ارزنده دارند: وضعیت معاش مردم و نابسامانی اقتصادی به گونه ای است که حتی تندروترین ها نیز آنرا در صدر برنامه های خود ذکر می کنند. علاوه براین مسائل اقتصادی جزو خطوط قرمز نظام نیست و روحانی می تواند بدون ترس در این حیطه مانور دهد. از خوشبختی وی دیگر آزادی، جامعه مدنی، حقوق بشر، تحزب و بسیاری دیگر از مواردی که حکومت به آنها آلرژی دارد می توانند با ترفند و نمایش به رده های بسیار پایین تر نزول کند. هر چه باشد هرم مازلو به داد وی خواهد رسید و جامعه ای که معاش ندارد دین نیز نخواهد داشت. کور از خدا چه می خواست...
۹- روحانی چه می خواهد و چه می تواند انجام دهد؟
مسئله تنها خواستن نیست بلکه توانستن بسیار مهم تر است. خاتمی و احمد نژاد بیش از روحانی رای آوردند و در بین طرفدارنشان شخصیت های بانفوذتری بودند اما سرانجام نتوانستند. واقعیت اینست که قدرت خامنه ای و نهادهای حوکمتی به گونه ای است که روحانی حتی اگر بخواهد نیز نمی تواند از حدودی که برایش در نظر گرفته اند خارج شود. اما بهتر است ابتدا از خواستن شروع کنیم: خواست ها و اعتقادات روحانی چقدر گسترده است؟ در حیطه ی اقتصاد وی وابسته به اردوگاه لیبرال مدرن است. یعنی از سرمایه داری و همزمان دخالت دولت حمایت می کنند. بنابراین به طرف احیای دوباره ی سازمان برنامه و بودجه خواهد رفت. مشخصا در این سازمان برخی از اقتصاددانان لیبرال مدرن و نهادگرا که در دولت های خاتمی و هاشمی فعال بودند عهده دار مسئولیت طراحی برنامه های بودجه، میان مدت و بلند مدت خواهند بود. سازمان برنامه و بودجه به یاری وزارت اقتصاد و بانک مرکزی وظیفه ی تغییر شرایط اقتصادی به نفع سیاست خصوصی سازی کنترل شده را برعهده خواهند داشت. سیاست تعدیل اقتصادی و استفاده از سیاست های پولی و مالی برای کنترل تورم و بیکاری و غلبه بر رکود تورمی مد نظر خواهد بود اما تجربه نشان داده است که بعد از تکان های اولیه رکود و تورم دوباره به اقتصاد بر می گردد و مهمتر از همه مافیای اقتصادی احزاب سهم خواه و تکنوکرات ها چنان غلبه می کند که احتمالا راه را برای رجعت دوباره ی احمدی نژادها با شعار عدالت باز می کند. مدیرانی که اردوگاه اقتصادی خاتمی داشت همه متعلق به نزدیکان هاشمی بودند و به احتمال زیاد آنها مسئولیت سازمان های اقتصادی دولت روحانی را نیز در دست خواهند گرفت. اسامی همانند شرکاء، ستاری، نوبخت و.... اما همه نیک واقفند که مسئله تحریم مهم ترین مشکل کشور است. صادرات نفت از ۲ میلیون بشکه در روز به ٣۰۰ هزار بشکه کاهش یافته و حتی ارز حاصل از فروش نفت و صادرات به دلیل تحریم بانکی در بانک های خارجی گیرکرده است. امکان انتقال ارز بسیار محدود شده و دولت به تهاتر کالا به کالا و کالا در مقابل نفت روی آورده است. واردات کالا به یک سوم کاهش یافته، چراکه بانک های بین المللی بدلیل ترس از مجازات های غرب حاضر به واسطه گری در انتقال منابع بانکی نیستند. در صورت ادامه رونده کنونی، ادامه ی توقف واردات کالاهای سرمایه ای به سرعت باعث گسترش رکود در تولید و افزایش بیکاری و تورم خواهد شد و کاهش منابع ارزی حاصل از نفت و صادرات باعث کاهش بیشتر عرضه ارز در بازار شده قیمت ارز را باز افزایش خواهد داد و آن نیز به نوبه ی خود بر تورم و رکود مضاعف دامن خواهد زد. در این میان به نظر می رسد که دولت سعی کند از شدت تحریم ها بکاهد و حداقل موانع واردات کالاهای اساسی و دارویی را مرتفع سازد اما مشکل اساسی تنها از طریق رفع تحریم ها حل خواهد شد و گرنه شرایط به مراتب سخت تری در انتظار ایران است.
در حیطه سیاست خارجی مشخصا اتفاق خاصی نخواهد افتاد، تنها از شعارهای تنش زدایی به مانند دوران خاتمی استفاده خواهد شد و روابط ایران با کشورهای عربی با لابی گری هاشمی می تواند بهبود یابد اما اینها چندان اهمیتی ندارند. مهم رابطه با غرب و پرونده هسته ای ایران و حمایت ایران از حزب الله و بشار اسد است که تکلیف این موارد نه در دولت بلکه در بیت رهبری مشخص می شود. شاید روحانی بتواند کمی چانه زنی کند و حتی شاید خامنه ای برای فرار از شرایط سخت بین المللی روحانی را در ویترین سیاست قرار دهد و قطره هایی از زهر را بنوشد، بدون اینکه اتهام عقب نشینی متوجه او شود: هرچند که بعید است به این راحتی جام زهر را سربکشد. شاید!
در مورد مسائل حقوق بشری، آزادی های اساسی و فرهنگ به نظر نمی رسد اتفاق خاصی بیافتد، مگر اینکه موجی مردمی همانند موج ۱٨ تیر ۱٣۷٨ یا انتخابات ۱٣٨٨ روحانی را کشان کشان به میدان بیاورد. روحانی در زمان انتخابات از فضای امنیتی حاکم بر کشور و دانشگاه ها و احیای NGO ها سخن گفت. حتی از حقوق اقلیت های کشور دم زد اما اینجا دایره امنیت کشور است، یعنی همان جایی که خود سال ها در صدر امور آن قرار داشت. روحانی با خدمت در شورای امنیت ملی و هدایت چندین ساله ی آن خود از طراحان و نگهبانان خطوط قرمز بوده و معنای آن را می داند. مسائل حقوق بشری یعنی حیطه ای که دانشگاهیان و روشنفکرانِ همیشه دردسرساز همواره در آن حوالی زندگی می کنند زیاد خوشایند وی نخواهند بود. در نتیجه اگر نیروی از درون جامعه و دانشگاه ها خواست هایی را بر روحانی تحمیل ننماید وی قطعا با اقدامات نمایشی این حیطه را مدیریت خواهد کرد. در مورد مسائل فرهنگی که جنبه ی سیاسی نیابند به نظر می رسد روند گسترش فرهنگ بی مایه ی دوران هاشمی و خاتمی که ذاتی این گونه از حکومت های راستی است به آرامی و بیشتر در لایه های غیررسمی گسترش خواهد یافت و زمینه تنش را با مذهبیون رادیکال فراهم خواهد ساخت.
۱۰- دلالت رضای اصلاح طلبان به روحانی چیست؟
اصلاح طلبان از رادیکال ترین تا سربه زیرترین به نوعی از انتخابات حمایت کردند. بسیاری از اعضای شاخص آنها که در سال های اخیر به زندان محکوم شدند در حالی که تا آخرین ماه ها دم از عدم اعتماد به سیستم انتخاباتی نظام و تحریم انتخابات می زدند به یکباره طرفدار حضور خاتمی در انتخابات شدند. تقریبا اکثریت قریب به اتفاق اینان در اولین ماه های کوران انتخابات حمایت از عارف و روحانی را در حد شوخی می دانستند. با محافظه کاری های قابل پیش بینی خاتمی وی سعی کرد پای هاشمی را به میدان بکشد و اینبار تمام اصلاح طلبان به سوی هاشمی که اساسا بنیان گذار بسیاری از ناعدالتی های نهادینه شده در کشور است شتافتند. موجی راه انداختند و موج خود را ستودند. دلیل حمایت از هاشمی بسیار ساده بود: انسان ها تغییر می کنند، این هاشمی آن هاشمی نیست، تغییر کرده است، متوجه شده است، به خاطر مردم هزینه داده است. اما قضیه هاشمی بیش از آنکه جنگ عقیده و وجدان باشد دعوای شخصی و باندی است. هاشمی و خامنه ای پس از اینکه در جبهه راست سنتی که نماد آن روحانیت مبارز است رقبای خود از منتظری تا موسوی را از میدان به در کردند یکی رهبر و دیگری رئیس جمهور شد. اما هیچ کشوری دو شاه ندارد و ناچار یکی باید کنار می رفت. این سکه به نام اکبر شاه خورد و وی مجبور به ترک تدریجی قدرت شد. کار به جایی کشید که احمدی نژاد در جلوی میلیون های بیننده بر صورتش چنگ زد اما نتوانست از هیچ تریبونی حتی دقیقه ای برای دفاع از خود فرصت بگیرد. هاشمی زخمی از مبارزه با رهبری و راست رادیکال از جنبش سبز حمایت ضمنی نمود و البته فراموش نکرد که وفاداری به نظام را همیشه تکرار نماید. وقتی در انتخابات اخیر هیچ شخصیت قابل توجهی از جناح اصلاح طلب جرات شرکت نداشت هاشمی باز مجبور به ورود به میدان شد و اصلاح طلبان به تعریف و تمجید از وی پرداختند. بقول دکتر اعلمی نماینده سابق تبریز آخرسر عاقبت به خیر شد. اما در میان آنها که شانس شرکت در مناظرات را یافتند عارف تنها فرد منسوب به اصلاح طلبان بود و روحانی ضمن اینکه نماینده حکم دار خامنه ای بود از نزدیکان هاشمی نیز به شمار می آمد. عارف که معروف به فعالیت در بیت رهبری و اصلاح طلب نبودن بود اصلاح طلب ترین شد. بگذریم که اصلاح طلبان خود درون نظام و از متقدمین آن بوده و هستند. حتی اصلاح طلبان موفق به حفظ عارف نیز نشدند و همه با شور شوق در صف حامیان روحانی قرار گرفتند: روحانی ای که نه در زبان و نه در عمل هیچ وقت اصلاح طلب نبوده است. این یعنی از حساب و اعتبار اصلاح طلبان خرج فردی از روحانیت مبارز گردید. این مشهودترین شکست اصلاح طلبان در بعد از سال ۱٣۷۶ بود. شکستی که دوست دارند آنرا پیروزی جلوه دهند.
۱۱- دلالت های انتخاب روحانی برای اوپوزیسیون چیست؟
اوپوزیسیون هیچ حرفی برای گفتن نداشت. اعلام شد که بیش از ۷۰ درصد رای داده اند، در حالی که دمکراتترین کاندیدا! عارف بود که او نیز کنار کشید. اپوزیسیون از طرف خامنه ای دعوت به رای شد و در حالی آنها هیچ موضع و تحلیل مشخصی نداشتند. هیچ موج قابل توجهی که حاکمیت را به چالش بکشد ایجاد نگردید و خواست ها به کف هرم مازلو نزدیک شد. غلبه فضای تحریم و سرزنش طرفداران شرکت در انتخابات باعث شد اوپوزیسیون مترادف با خارج نشینانی شود که به ساحل نجات رسیده اند و خبری از جامعه ی نابود شده ی ایران ندارند.
۱۲- دلالت های انتخاب روحانی برای حاکمیت چیست؟
ابتدا به ساکن و با توجه به فضای مصنوعی قبل از انتخابات شاید شکست اصولگرایی و خامنه ای به نظر برسد. همچنین بازگشت هاشمی به سیاست می تواند به معنی شکست خامنه ای و راست تندرو باشد. البته مشخصا راست رادیکال و شخص احمدی نژاد از بزرگترین بازندگان این انتخابات بودند اما اگر نیک نگریسته شود بهترین گزینه ی ممکن برای نظام و رهبری انتخاب گردیده است. شخصی که مورد تایید رهبری است و از طرف او حکم دارد و نماینده ی او در چند سازمان مهم است. در نظام جمهوری اسلامی برای استخدام یک کارمند معمولی چندین فیلتر وجود دارد و تحقیقات گسترده ای صورت می گیرد چه برسد به مسئول شورای امنیت ملی کشور و مسئول پرونده هسته ای. وی محرم سری ترین و امنیتی ترین رویدادهای کشور بوده است. در دوران پر التهاب حکومت خاتمی پروندهای حساسی همانند قتل های زنجیره ای، مراسم قلعه بابک، کشتار اعراب در خوزستان، مسائل و اعتراض دانشجویی همانند تیر ۱٣٨۷ و خرداد ٨٣ در زمان مسئولیت وی در شورای امنیت ملی روی داده و فردی که پشت پرده ی این مسائل را میداند و مدیریت می کند قاعدتا فردی بسیار نزدیک به شخص رهبری است. نباید فراموش کرد که در تمام دولت ها مسئولین امنیتی و اطلاعاتی همواره از سوی شخص خامنه ای انتخاب شده اند. برای مثال دری نجف آبادی وزیر اطلاعات خاتمی و مصلحی وزیر اطلاعات احمدی نژاد علیرغم مخالفتهایی که با دولت های وقت داشتند بر این دولت ها تحمیل شده اند. قطعا روحانی نیز چنین موقعیتی دارد. تنها مورد مشکوک وی نزدیکی وی با هاشمی است. ولی نزدیکی روحانی با هاشمی چندان مهم نیست چرا که این نزدیکی به این معناست که وی همانند بسیاری از اصولگرایان معتقد به دفع هاشمی و یا اجبار وی به توبه از فتنه نیست و معتقد است که ضمن اطاعت بی چون چرا از رهبری می بایست حرمت هاشمی نگه داشته شود و از تجربیاتش استفاده گردد. روحانی آنقدر می داند که قدرت و نفوذ خامنه ای را به هاشمی نفروشد، بویژه اینکه از دقت رهبری بر روابطش با هاشمی کاملا آگاه است. خامنه ای و جناح راست برای اینکه در جامه ی مغلوب انتخابات ظاهر نشوند و درکنار آن دموکراسی و سعه صدر نظام را نیز به نمایش بگذارند مسابقه تبریک گویی و حمایت از روحانی راه انداخته اند. در میان مدت نظام خواهد توانست از وجهه ی ساختگی اپوزیسیون گونه ی روحانی و البته کوتاهی قامت وی نهایت استفاده را ببرد و فضا را در داخل و خارج نسبتا تلطیف نماید. به نظر می رسد برنده اصلی این انتخابات جناح راست سنتی و شخص رهبری بود. هرچند برخی می خواهند آنرا بازی برد-برد جلوه دهند.
۱٣- آذربایجان و وعده های روحانی
روحانی و عارف در زمان تبلیغات ریاست جمهوری برخی از وعده های انتخاباتی را مطرح کرده اند که نتیجه ی آن رای قابل توجه استان های ترک نشین به وی در قیاس با سایر استان ها بوده است. اجرای اصل ۱۵ و ۱۹ قانون اساسی در مورد آموزش زبان و برابری اقوام، قول احیای دریاچه اورمیه، تاسیس فرهنگستان زبان آذری (ترکی) از سوی روحانی و ایجاد معاونت اقوام از سوی عارف از جمله ی آنها بود. کدامیک از این وعده ها قابلیت اجرایی دارند. به نظر می رسد باز وعده های فرهنگی و حقوق بشری کمترین امکان عملی شدن را داشته باشند. با توجه به حساسیت گسترده نسبت به دریاچه اورمیه در سطح منطقه و غیر سیاسی بودن آن درصورت عملی بودن احیای دریاچه روحانی مشکلی با آن نخواهد داشت. حتی به نظر می رسد یکی از کارهای تبلیغی و نمایشی همین مسئله خواهد بود. هرچند اگر هزینه های آن زیاد باشد وی تنها به همین اقدام نمایشی بسنده خواهد کرد. مردم و فعالین ملی و محیط زیست آذربایجان باید با درایت دولت را به عملی کردن این وعده مجاب نمایند. در مورد فرهنگستان زبان نیز امید چندانی وجود ندارد اما اگر روحانی به این نتیجه برسد که می تواند به صورت کنترل شده و گلخانه ای چنین نهادی را ایجاد نماید و البته آنرا در اختیار افرادی همانند شعردوست و دیگران قرار دهد چه بسا با آن موافقت نماید. در باب استفاده از زبان ترکی و آموزش آن به طور قطع امید چندانی نیست. اصل ۱۵ همچنان بر روی کاغذ خواهد ماند و از حیطه امنیتی خارج نخواهد شد. اگر عارف معاون اول شود شاید معاونت اقوام نیز تاسیس شود اما محتوای این اقدام باز در جهت کنترل مسائل اقوام خواهد بود. یعنی معاونتی که به طور تخصصی مسائل اقوام و اقلیت های مذهبی را در جهت ادغام در ایدئولوژی و فرهنگ رسمی مدیریت نماید به ضرر اقوام و اقلیت ها و به سود سیاست های توتالیتر و یکسان ساز خواهد بود.
فعالین ملی می بایست از فضایی که در آن مسائل امنیتی اقوام به رسانه ها کشیده شد استفاده نمایند و با تشکیل شوراها و انجمن ها به چانه زنی بپردازند. اگرچه ممکن است در عمل این چانه زنی ها کمترین نتیجه را به همراه داشته باشند اما می تواند فضای امنیتی غیر معقول حاکم بر آذربایجان را تلطیف نماید و آنرا از حیطه خطوط قرمز به فضای بحث و نقد وارد نماید. برخی از نشریات و انجمن های دانشگاهی همانند کانون های فرهنگی و ادبی و جمعیت های دانشگاهی می بایست شانس خود را در فضای جدید بیازمایند. اگر فشار و درخواست جدی از سوی مردم ایجاد نگردد قطعا فردی همانند روحانی که متخصص امنیت ملی است وارد این مباحث نخواهد گردید.
جمع بندی
در این نوشته نشان دادیم که پیش بینی های قبل انتخابات، تحلیل های بعد آن، تبارشناسی کاندیداها و جریان شناسی انتخابات فاقد مبانی منطقی و انسجام درونی است. بسیاری از این پیش بینی ها نتیجه عکس داشتند و غالب تخلیل ها و جریان شناسی ها در حقیقت توجیهاتی در جهت ضمیمه نظر به رویداد بودند. به نظر می رسد که نظام قبل از انتخابات و حتی قبل از اسم نویسی کاندیداها با ایجاد شک و تردید در تایید صلاحیت و البته با رد صلاحیت بسیاری از گزینه ها انتخابات را در وضعیتی مطمئن برگزار کرد، به گونه ای که هیچ یک از ٨ کاندیدای تایید صلاحیت شده نمی توانستند کم ترین خطری را متوجه رهبری و حاکمیت نمایند. از اینرو حاکمیت دلیلی بر ریسک و قبول تبعات تقلب نداشته است. اصلاح طلبان و برخی از جریان هایی که در انتخابات به بازی گرفته نشدند با ایجاد فضای انتخاباتی ساختگی سعی در ترساندن مردم از یک طرف و کشاندن آرای خاموش به پای صندوق های رای داشتند تا بلکه از این رهگذر هم وزن رای خود را به رخ حریف بکشند و هم از این رای در چانه زنی برای شراکت در مناصب و قدرت استفاده نمایند. از طرف دیگر اصلاح طلبان و شخص خاتمی از اوپوزیسیون حداقل به اندازه راست رادیکال وحشت دارد و از اینرو ترجیح داد با راست سنتی همکاسه شود. روحانی حاصل این اتحادی بود که ترس از راست رادیکال و اپوزیسیون همیشه منقد اصلی ترین انگیزه برای تشکیل آن بودند. طبیعتا این ائتلاف گروه های منافع نام خود را اعتدال گرا خواهد گذاشت زیرا نه مانند طرفداران احمدی نژاد رادیکال و نه مانند اپوزیسیون طرفدار تغییرات اساسی در نظام هستند. در این میان هیچ سخنی از تغییر در قانون اساسی و یا تغییرات بنیادین نیست و روحانی حربه اصلاح معاش مردم گرفتار را به عنوان بهترین اسلحه برای فرار از فشارهای روشنفکران و دانشگاهیان در اختیار دارد. به نظر می رسد شاه کلید مشکلات اقتصادی و سیاسی کشور تحریم های بین المللی است که حکومت می تواند به نام روحانی مقداری عقب نیشینی نموده و از این طریق تحریم ها را تعدیل نماید. البته طرف مقابل یعنی کشورهای غربی نیز از وضعیت نابسامان داخلی و بین المللی ایران کاملا آگاهند و بازی خود را پیش خواهند برد. در نتیجه بازی تحریم به نحوه تعامل دو طرف بستگی خواهد داشت. در مورد آزادی های اساسی و مسائل حقوق بشری گشایش خاصی نخواهد بود مگر اینکه موجی از حرکت مردمی روحانی و نظام را مجبور به امتیاز دهی نماید. در این میان هم طرفداران روحانی و هم اصولگرایان با تمجید از عقلانیت عینی و پختگی مردم سعی در تلقین آرامش به جامعه و مهار فضای انتظارات انتخاباتی را دارند و در این کار نیز بسیار موفق عمل نموده اند. اما آذربایجان از این انتخابات تنها می تواند برخی از برداشت های غیر سیاسی و فرهنگی داشته باشد. دریاچه اورمیه می تواند در صدر این خواست ها باشد. هرچند وعده تشکیل فرهنگستان و اجرای اصل ۱۵ روی نخواهد داد و تنها در صورت لزوم اقداماتی نمایشی صورت خواهد پذیرفت. اما فعالین ملی آذربایجان باید به فکر گسترش رایزنی و از این طریق رفع فضای امنیتی غیرمعقول حاکم بر منطقه باشند. تاثیر روانی این دیدارها قطعا بیش از دیگر مسائل خواهد بود.
|