به بهانه افول انترناسیونال سوسیالیست
سهراب مبشری
•
بخش عمده اردوی سابق سوسیال دمکرات، امید به یافتن پایگاهی بادوام در ثلث پایینی جوامع ثروتمند را از دست داده است و می کوشد در آن دو سوم بالا، نقش نیروی «اعتدال گرا» را ایفا کند. نسخه ای را که رهبران اصلی «اتحاد برای پیشرفت» برای دنیای فقیرتر دارند می توان با اندکی تلخکامی چنین بیان کرد: مثل ما پیشرفت کنید تا متحد ما باشید
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۰ تير ۱٣۹۲ -
۱ ژوئيه ۲۰۱٣
در ماه مه ۲۰۱٣ در جوار مراسم صد و پنجاه سالگی حزب سوسیال دمکرات آلمان (اس.پ.د.)، تعلیق فعالیت انترناسیونال سوسیالیست رسمیت یافت. اس.پ.د. میزبان دومین گردهمایی «اتحاد برای پیشرفت» بود. این اتحاد متشکل از هشتاد حزب سوسیال دمکرات و سوسیالیست همراه با برخی احزابی که خود را بدین عناوین معرفی نمی کنند مانند احزاب دمکرات ایتالیا و ایالات متحده، نخستین گردهمایی خود را در سال ۲۰۱۲ در رم و به دعوت حزب دمکرات ایتالیا برگزار کرده بود. اما سال گذشته هنوز کاملا آشکار نشده بود که اتحاد جدید، یعنی تعلیق بین الملل سوسیالیست. در لایپتزیگ آلمان، این تعلیق رسمیت یافت. حزب سوسیال دمکرات آلمان اعلام کرد عضویت خود را در انترناسیونال سوسیالیست به حال تعلیق در آورده و مبلغ حق عضویت خود را نیز به یک بیستم کاهش داده است.
مبتکران اتحاد جدید و به ویژه رهبری اس.پ.د. از دو انگیزه عمده برای پشت کردن به انترناسیونال سوسیالیست و ایجاد «اتحاد برای پیشرفت» نام می برند: یکی اینکه در میان ۱۶٨ حزب عضو بین الملل سوسیالیست، نام احزاب حاکم دوره دیکتاتوری در کشورهایی مانند مصر و تونس نیز به چشم می خورد و دیگر اینکه بین الملل سوسیالیست در قبال بحرانهای جدید جهانی هیچ تحرکی از خود نشان نداده است.
هریبرت پرانتل روزنامه نگار سرشناس «زود دویچه تسایتونگ» در بیانی کوتاه نشان داد که دو مورد نامبرده، بهانه هایی بیش نیست: نخست اینکه حضور احزاب نه چندان خوشنام در بین الملل سوسیالیست، چیز تازه ای نیست و در دوره ۱۶ ساله ریاست ویلی برانت صدراعظم اسبق آلمان و رهبر پیشین اس.پ.د.، کسی که مجسمه او هنوز مهمترین نماد دفتر مرکزی این حزب در برلین است، انترناسیونال سوسیالیست نیز همان احزاب را در صفوف خود داشت اما این حضور، حاشیه ای بود بر متن اصلی یعنی همان پیشبرد مشی سوسیال دمکراتیک اروپایی در عرصه بین المللی. دوم اینکه مسئول اصلی عدم تحرک انترناسیونال سوسیالیست، خود اس.پ.د. است که همواره موتور اصلی این بین الملل محسوب می شد. نویسنده «زود دویچه» معتقد است انگیزه اصلی جایگزینی بین الملل سوسیالیست با «اتحاد برای پیشرفت»، حذف صفت «سوسیالیست» از نام اتحاد جدید است. پرانتل می افزاید این تحول، ادامه منطقی تصویب برنامه اس.پ.د. در سال ۱۹۵۹ (موسوم به برنامه گودسبرگ، به نام حومه ای از بن پایتخت آن زمان آلمان غربی) است. به نوشته پرانتل، از آن زمان تا کنون، اس.پ.د. دیگر نه در پی جلوگیری از ایجاد قدرت در اقتصاد، که به دنبال کنترل قدرت در اقتصاد است.
پیشگام شدن اس.پ.د. در رویگردانی از عنوان سوسیالیسم در بین الملل، همزمان با سقوط این حزب به یکی از ضعیف ترین دوره های حیاتش است. نظرسنجی های اخیر در آستانه انتخابات پایان تابستان امسال در آلمان نشان می دهد که آرای اس.پ.د. به ۲۲ یا ۲٣ درصد سقوط کرده است. دو حزب دیگری که در دهه های اخیر به ویژه از پایگاه اجتماعی اس.پ.د. نیرو گرفته اند، یعنی حزب سبزها و حزب چپ، در مجموع تقریبا به اندازه اس.پ.د. رأی دارند. این در حالی است که حدود پنجاه سال، یعنی از جنگ جهانی دوم تا ده سال پس از وحدت دوباره آلمان، دو حزب دمکرات مسیحی و سوسیال دمکرات در آلمان فدرال تقریبا نیروی یکسانی داشتند. هنگامی که گرهارد شرودر سوسیال دمکرات، در سال ۱۹۹٨ به صدراعظمی آلمان برگزیده شد، دست به اقداماتی زد که دولت محافظه کار هلموت کول در طول ۱۶ سال صدارت وی جرأت آن را نداشت، به ویژه کاهش شدید کمک های دولتی به فقیرترین اقشار جامعه و نیز شرکت آلمان در جنگهای بالکان و افغانستان. نسخه دولت شرودر را می توان نسخه ملایم تر تاچریسم نامید، با این تفاوت که در بریتانیا این محافظه کاران بودند که با در هم شکستن سندیکاها و جنگ فالکلند، پایان عصر سوسیال دمکراتیک در این کشور را رقم زدند، و در آلمان این کار به دست خود سوسیال دمکراتها (و البته در اتحاد با سبزها) انجام گرفت.
اس.پ.د. برای نسخه شرودر بهای گرانی پرداخت که چیزی نیست کمتر از کاهش آرای آن به نصف میزان بهترین سالهایش. بدون سیاست شرودر نیز اقشار میانی فربه شده در عصر سوسیال دمکراتیک، دیگر عدالت اجتماعی را خواست محوری خود ندیدند و بسیاری از آنها از اس.پ.د. به سبزها روی آوردند. ضربه کاری بعدی به سوسیال دمکراسی آلمان، رانده شدن بازندگان سیاست نئولیبرال شرودر به خیل فزاینده کسانی بود که دیگر رأی نمی دهند و به میزانی کمتر، به صفوف حزب چپ آلمان. حزب اخیر، از وحدت بازماندگان حزب حاکم پیشین آلمان شرقی و سوسیال دمکراتهای ناراضی تشکیل شده است. نیروی اصلی حزب چپ در شرق آلمان است و تلاش آن برای به دست آوردن پایگاهی دائمی و قابل توجه در غرب آلمان (بخش ثروتمندتر این کشور) چندان قرین موفقیت نبوده است. به یک اعتبار، صحنه سیاست آلمان در حال «آمریکایی» شدن است: حدود یک سوم پایینی جامعه، هیچ امیدی به بهبود وضع زندگی خود از طریق رأی دادن ندارد و نه در احزاب مدعی دفاع از پیشرفت و نه در سندیکاها، مدافعان حقوق و خواستهای خود را نمی بیند. با این تفاوت که در آلمان، اردوی انتخاباتی مدعی پیشرفت بر خلاف آمریکا در سه حزب متشکل اند و تا وضع بدین منوال است، بسیار بعید است که بتوانند مقام صدراعظم را از محافظه کاران بگیرند (حزب سوسیال دمکرات آلمان، ائتلاف با محافظه کاران را به ائتلاف با حزب چپ ترجیح می دهد).
در این شرایط است که اس.پ.د. پرچمدار تبدیل انترناسیونال سوسیالیست به «اتحاد برای پیشرفت» شده است. این حزب می کوشد راهی را برود که بارزترین الگوهای آن، احزاب دمکرات در ایالات متحده و ایتالیا محسوب می شوند. حزب دمکرات آمریکا، تنها حزب مدعی دفاع از پیشرفت است که در نظام دوحزبی این کشور، شانس موفقیت در انتخابات سراسری را دارد. این حزب، طیفی گسترده را در بر می گیرد که یک سر آن را، برخی نیروهای چپ و سر دیگر را، محافظه کاران و نئولیبرالهایی تشکیل می دهند که به دلایلی مانند دلایل تاریخی در حزب جمهوریخواه نیستند. تاریخ معاصر آمریکا نوعی دور تکرارشونده است: در مقاطعی حزب دمکرات می تواند با شعارهایی جذاب و نیز با استفاده از ورشکستگی سیاست جمهوریخواهان، پایگاه اجتماعی خود را بسیج کند. اما وقتی دمکراتها به قدرت می رسند، از شعارهای انتخاباتی چیز زیادی نمی ماند. دمکراتها در دور بعدی از بسیج انتخاباتی پایگاه سرخورده خود باز می مانند و قدرت را به جمهوریخواهان وا می نهند.
در ایتالیای دهه ۱۹۹۰، فروپاشی نظام حزبی فاسد پس از جنگ جهانی دوم، تنها یک حزب عمده باقی گذاشت: حزب کمونیست که در ده های پس از جنگ، تنها حزبی بود که از فساد و درآمیزی با مافیا مصون مانده و به «حزب دستهای تمیز» شهرت یافته بود. این شهرت را کمونیستها مدیون آن بودند که در چهل سال پس از جنگ جهانی دوم، همه احزاب راست و میانه در این کشور برای جلوگیری از راه یابی کمونیستها به دولت متحد بودند، دولتی که سازمانهای تبهکار موسوم به مافیا در آنها نفوذ زیادی داشتند. این نظام، پس از پایان جنگ سرد فرو پاشید. احزاب راست جدید شکل گرفتند و از سوی دیگر، حزب کمونیست ایتالیا برای راه یافتن به دولت، نخست به حزب چپ و سپس به حزب دمکرات تغییر نام داد. اکنون از حزب کمونیستی که زمانی با بیش از دوسوم آرا، لرزه بر اندام سرمایه داران و راستگرایان ایتالیا می افکند، چیزی نمانده است جز «حزب دمکرات» که تنها تشابه آن با همنامش در ایالات متحده، نام آن نیست. نخست وزیر فعلی ایتالیا از حزب دمکرات است و متعهد شده است برنامه ریاضت کشی تحمیلی از سوی اتحادیه اروپا و به ویژه آلمان را به اجرا بگذارد.
با این مقدمات، گمان می کنم تکلیف و چشم انداز درازمدت «اتحاد برای پیشرفت» روشن است. بخش عمده اردوی سابق سوسیال دمکرات، امید به یافتن پایگاهی بادوام در ثلث پایینی جوامع ثروتمند را از دست داده است و می کوشد در آن دو سوم بالا، نقش نیروی «اعتدال گرا» را ایفا کند (هر گونه تشابه اسمی با جوامع غیراروپایی، از جانب نگارنده عمدی است). نسخه ای را که رهبران اصلی «اتحاد برای پیشرفت» برای دنیای فقیرتر دارند می توان با اندکی تلخکامی چنین بیان کرد: مثل ما پیشرفت کنید تا متحد ما باشید. مسیر پیشرفت هم روشن است: پیشرفت سرمایه دارانه با اندکی «کنترل قدرت اقتصادی» که کاریکاتوری از رفرمیسم کارگری سده بیست بیش نیست، سده ای که در آن سندیکاهای آلمان و بریتانیا و ... و نیز احزاب سوسیال دمکرات آن کشورها اکثریت نیروی کار را نمایندگی می کردند. امروز، بخش اعظم نیروی کار در این کشورها فاقد تشکل است و آن بخشی نیز که متشکل است، حفظ جایگاه اجتماعی خود را در وهله اول نه در محدود کردن قدرت بالایی ها، که در جلوگیری از صعود پایین تری ها می بیند.
* * *
هر آنچه گفته شد بهانه ای است برای یک اشاره:
بخشی از چپ ایران، پشیمانی از وفاداری ده ها ساله به کمونیسم ارتدکس را با روی آوردن به سوسیال دمکراسی همراه کرده است. جایگاه های فعلی، مختلف است، اما سمت و سو یکی است. سیاستهای روز، گاه حتی صد و هشتاد درجه تفاوت نشان می دهد اما در ماهیت، از یک خاستگاه است. بخشی از مشتاقان ایرانی سوسیال دمکراسی، کاشفان جدید اصلاح طلبی اند و امروز همه امید خود را به «اعتدال گرایی» نوین بسته اند که به قول دوست گرامی بهزاد کریمی، اصلا نوین نیست. بخش دیگری، می خواهند به نداهایی از غرب مانند آنچه با «اتحاد برای پیشرفت» نهادینه شده، پاسخ مثبت دهند و نظام جمهوری اسلامی را مانع اصلی در این راه می بینند. امروز کاشفان ایرانی سوسیال دمکراسی، در دو جبهه رقیب و گاه متخاصم گرد آمده اند اما این رقابت، در درازمدت، رقابت و تقابلی بنیادین نیست. راه «پیشرفت» را دیگران ترسیم کرده اند و به ویژه در عرصه اقتصادی، بحثی در مورد آن صورت نمی گیرد. آنچه این راه را سد و اتحاد پیشروان آن را غیرممکن کرده است، نظامی نکبت بار است که چیزی نیست جز اسارت سرمایه داری ایران در یک پوسته فرهنگی – اجتماعی – سیاسی ناهمساز که در مورد نحوه برون رفت از آن اختلاف وجود دارد.
از نظر چپی که به انتخاب اجتماعی چپ وفادار است، از نظر کسانی که قطب نمای آنها همواره خواست و وضعیت پایینی های جامعه است، مشتاقان سوسیال دمکراسی در ایران صد سال دیر آمده اند. شاید اگر صد سال یا پنجاه سال پیش یک جنبش نیرومند سوسیال دمکراتیک در ایران شکل می گرفت و چپ ایران عملا محدود به کمونیستها نمی شد، امروز مردم ایران روزگار بهتری داشتند. اما گاه جبران مافات را نمی توان با کاری کرد که می باید مدتها پیش انجام می شد. امروز که ستاره سوسیال دمکراسی در موطن آن رو به افول است، پیروی از آن به جایی نخواهد رسید جز شرایطی که از «سوسیال دمکرات» چیزی جز «دمکرات» نماند.
این حق هر کس است که دست به انتخاب اجتماعی بزند. حق هر فعال سیاسی است که اقشار میانی و یا حتی بخش فوقانی اقشار میانی را آماج جهت گیری خود قرار دهد. اما از نظر نگارنده، روشن است که همه فعالان چپ، این راه را نخواهند رفت. حتی در جوامع ثروتمند غرب نیز حدود یک سوم پایینی این جوامع از سوی سوسیال دمکراتها و سوسیالیستهای سابق و دمکراتها و «پیشرو»های امروز، به حال خود رها شده است، چه رسد به جوامع پیرامونی مانند ایران که در آن، بخش پایینی جامعه نه یک سوم که کمابیش دوبرابر آن را تشکیل می دهد. آیا چپ می خواهد این پتانسیل عظیم اجتماعی را به مثابه توده ای بی شکل، به عوامفریبانی مانند احمدی نژاد واگذارد؟ اگر پاسخ، منفی است، راهی که این چپ باید در پیش گیرد، «اتحاد برای پیشرفت» نیست، چرا که:
- تکرار سناریوی پیشرفت غرب در همه جوامع پیرامونی را نه منابع محدود جهان و نه شرایط قرن بیست و یکم اجازه می دهد. امروز حتی جنوب اروپا نیز که سی سالی بود ظاهرا می رفت تا با شمال آن یکی شود، مسیر بر عکس را طی می کند.
- الگوی توسعه در کشورهای پیرامونی می تواند و باید از ناهنجاری های توسعه در غرب احتراز کند. آیا ما تکرار سناریوی نابودی محیط زیست، شکل گیری قدرت های عظیم و غیرقابل کنترل اقتصادی، وداع با دولت به مثابه ابزار شکل دادن به توسعه را مطلوب می دانیم؟
- آیا می خواهیم از چاله «دولت نفتی» (که این روزها خیلی در مذمت آن می خوانیم) به چاه «دولت ناتوان» بیافتیم؟
آری، پیروی از اندیشه هایی که دیگران آفریده اند، واگذاری تصمیم گیری به عقل منفصل، ساده تر از آفریدن اندیشه است. اما اگر فکر کردن و چاره جویی کار اندیشمندان نیست، پس اینان چکاره اند؟
|