یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

گرامیداشت هفتاد و پنجمین سالگشت زاد روز دکتر اسماعیل خویی در آتلانتا



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۲ تير ۱٣۹۲ -  ٣ ژوئيه ۲۰۱٣



بنیاد اسماعیل خویی امسال افتخار داشت که سی ام ژوئن، زاد روز دکتر اسماعیل خویی را با حضور ایشان جشن بگیرد . به این مناسبت ضیافتی بر پاشد که بسیاری ازدوستاران شعر و ادبیات آتلانتا در آن حضور یافتند وبسیاری از گوشه و کنار جهان که توانایی حضور را نداشتند توانستند با فرستادن پیام های نوشتاری، صوتی ، اسکایپی و ویدیویی در این شادمانی برای لحظاتی حضور داشته باشند.
سالن ضیافت با زیبایی تزیین شده بود ، روی میزها گل و شیرینی قرار داشت و در وسط هر میزی   نام شاعری معاصر که دیگر در بین ما نیست قرار داده شده بود. نام شاعران روی میز ها مجموعه ای بود از شاعران بنام شعر کلاسیک و نو.
جلسه ابتدا با خوش آمد وبیان فلسفه وجودی بنیاد خویی بوسیله دکتر سیاوش عبقری شروع شد و سپس آقای دکتر آرمان شیرازی درباره دکتر اسماعیل جان خویی و اشعارش بیاناتی ایراد کردند و سخنان خود را این چنین به پایان رساندند:
" خویی اما جوانه‌ای مانا در باغ طوفان زده ایران ‌ست که زمستان‌های شاهانه و اسلامی را تاب آورده و بری چندگانه پدید آورده ‌ست... خویی عزیز، هیچگاه از یاد مبر که:
عطر سرکشی را
نسیم،
از بوته هایی می گیرد
که سر بلند
در گذر نا پذیری ها
رویانند!
با درود و ارج و سپاس فراوان بر تو، ‌ای فرزند وفادار فلات سوخته!(متن کامل سخنرانی )*

پس از سخنان دکتر آرمان شیرازی ، پیام های شاد باش آغازشد.
پیام شادباش تلفنی داریوش اقبالی خواننده پر آوازه ایران و پخش نما آهنگ "نه" که تازه ترین کار داریوش با سروده دکتر اسماعیل خویی است شور بسیاری به ضیافت داد که پس از شنیدن پیام سیمین خانم بهبهانی بانوی غزل ایران به اوج خود رسید . سیمین بهبهانی در پیام خود میگویند:
" چه روزگار خوشی بود که همراه با اسماعیل خوئی جوانی و دوران شاد شاعری را میگذراندیم. چه شبها که تا نیمه در کنار جمع می نشستیم و شعرهای تازه ی خود را میخواندیم. من خوئی را در کانون نویسندگان یافته بودم....روزگار میگذشت و هر دوی ما مراحل شاعری را پشت سر میگذاشتیم و باز روزگار میگذ شت. نمیدانم چه شد که دست تقدیر شاعر توانمند و اندیشه ورز ما را به دیار مغرب و در بیدر کجای عالم گوشه نشین کرد....فکر میکنم خوئی یکی از تواناترین شاعران صد سال اخیر ایران است. شاید هم بتوانم بگویم یکی از شاعرانی که مانند ش را در هفتصد سال اخیر کم داشته ایم. عمرش دراز باد و روزگارش شاد. آرزوی من اینست که یکبار دیگر او را ببینم."
سپس پیامهای بسیاری که بصورت نوشتاری، صوتی، اسکایپی و یا ویدیویی بود ارائه داده شد.
شاعر ، نویسنده ، دوست وهنر مندان و برخی از هموطنان از ایران. پیام فرستاده بودند که برخی ازاسامی آنان در اینجا و برخی پیام ها **در پایان گزارش خواهد آمد:
دکتر ابراهیم مکلا ، صمصام کشفی، جهانگیر صداقت فر ، صادق صبا ، رضا علامه زاده ، مازیار قویدل ، دکتر شاداب وجدی، لطفعلی خنجی، دکتر ماندانا زندیان، سودابه فرخ نیا، دکتر سعید یوسف ، شکوه میرزادگی، دکتر اسماعیل نوری علا، توفیق ممتاز،هادی خرسندی، کورش صالحی ،دکترحسین لاجوردی، دکترحسن کیانزاد، دکتر بیژن کریمی، مهدی حاذق اعظم، مهدی زمانی، حسن اعتمادی، کورش اعتمادی، فریبرز خروشی، روحی شریفیان، بنیاد ادبی ژاله اصفهانی و انجمن ادبی ونکوور.
پس از ارائه پیام ها، دکتر ا سماعیل خویی پس از سپاس فراوان از حاضران و پیام دهندگان دو قصیده بسیار پر معنای خود را خواندند. سپس در حا لی که هنرمند جوان آتلانتا ( احمد بگلو ) با گیتار آهنگ تولد مبارک را مینواخت و حاضران با همراهی با او تولد مبارک را می خواندند، کیک زیبای تولد که در روی آن شمع روشن ۷۵ سالگی قرار داشت، آورده شد. در میان غریو شادی حاضران دکتر خویی شمع ها را خاموش کردند و ۷۶ سالگی خود را آغاز نمودند.
زمان شام خوردن فرارسیده بود و دکتر خویی و حاضران با شام ایرانی و میوه و شیرینی و کیک تولد پذیرایی شدند.
پس از شام آقای محمد علی باقری شعری را که به مناسبت زاد روزدکتر خویی سروده بودند ، خواندند و پس از آن دو تن از دانش اموختگان درس فلسفه استاد خویی، خانم ها ناهید عمانی و ژاکلین سلیمانی ازخاطرات خود گفتند.
سپس دکتر سیاوش عبقری کلامی آهنگین را در ستایش دکتر اسماعیل خویی با عنوان "بمان نگو بدرود" را ارائه کرد و ضیافت با موسیقی زیبای احمد بگلوو شادمانی حاضران و قدردانی از دست اندرکاران تهیه برنامه به پایان رسید.
٣۰ ژوئن ۲۰۱٣
۹ تیر ۱٣۹۲
* سخنرانی آرمان شیرازی
امشب، زمانی استثنائی برای همه ی ماست. چرا که هفتاد و پنجمین زاد روز خویی گرامی را همراه با ا‌و جشن می‌‌گیریم...
در باره ی خویی گفتنی‌ها بس فراوانند و، چند دقیقه، تنگنایی ‌ست بس دردانگیز...

اسماعیل ‌خویی‌، در نهـم تیرماه ۱۳۱۷‌ در مشهـد زاده شد‌....
دوره‌های ابتـدائـی و متوسطه را در مشهـد گذراند‌...
در پایانه دهه ۳۰ پس‌ از فارغ التحصیل شدن از دانش‌سرای‌عالی تهران به انگلستان رفت‌.
در دانشگاه لندن در رشته‌ی فلسفـه‌ دکترا گرفت‌...
خویی پس‌از بازگشت از انگلیس‌ در تهران‌اقامت گزید‌و تا قبل از این که از سوی ساواک ممنوع‌التدریس‌ شود‌، در دانشگاه تربیت معلم به آموزش‌ پرداخت‌.
در سال ۱۳۳۵ اولین مجموعه‌ی اشعارش‌ را در مشهد چاپ کرد....
شعرهای اسماعیل خویی تا کنون به زبان‌های مختلف ازجمله انگلیسی‌، روسی، فرانسه‌، آلمانی، هندی، اوکراینی و . . . ترجمه شده اند .
اسماعیل خویی به زبان انگلیسی تسلط دارد و به این زبان نیز فراوان شعر سروده است . نخستین مجموعه‌ی شعر های انگلیسی او با نام Voice of Exile امروز در دسترس ماست.


نوشته‌های خویی پر شمارند... تنها برای نمونه میتوان از "چهار دفتر شعر"، "گریه-خنده، مجموعه‌های طنز" و "کارنامه شعر - کتاب پنجم" نام برد.

رضا براهنی در باره خویی می‌‌گوید:
"انسانی این همه فروتن، در برابر دانش و شعر و فلسفه، هر گز در برابر دو قدرت قاهر عصری که عرصه را بر آزادی، تساوی حقوقی انسانها، و بر سرفرازی انسان در عصر ما و کشور ما تنگ می‌‌کردند، سر فرود نیاورد، بلکه شعر و نثر، و امضای مصرح و شجاعانه و بی‌ چشمداشتش را در اختیار هر گروه، مقاله و بیانیه‌ای گذاشت علیه کسانی که عرصه را برای آزادی اندیشه و بیان بی‌ هیچ حصر و استثنا تنگ می‌‌کردند... خویی انسان فرزانه ایست که شعرش را در اختیار دو مضمون یگانه ی عصر خود گذاشت ، یکی‌ عشق به معشوق از هر دست، و دیگری عشق به آزادی از هر رقم... "
در چند دهه گذشته، خویی با کار و تلاش ستایش انگیزیش، برگهای ارزشمندی بر دفتر فرهنگ سرزمینمان افزود. درین برگ ها، ا‌و، در ستیز با خیره سران،
از عشق به آزادی
از داد
از روشنی، از پس زدن خرافه
از پیشرفت و بهروزی سخن می‌‌گوید....
راست اینست که کوشندگان زمینی باور را سودای اندوختن برای پایانی موهوم در سر نیست. آنان تنها از مهری استوار بر آگاهی و تعهد بی‌ چشمداشت انگیخته اند... چرا که میدانند:
مهر هموار ساز فرازها ست
مهر آتش زن دوریها و جادوگر نزدیکیها ست

مهر با گام بسی کوچک و خورد، از هر سو
راه می افتد و، همچون توفان،
نفس فاصله را می چیند...
مهر، زیبایی این هستی بس کوته ماست...

اما گامهای مهر خویی در بالابری فرهنگ میهنمان چندان خورد نبوده اند. خویی تمامی خویش را چونان مسافری مشتاق درین راه نهاده ‌ست:
ا‌و از سرایش نظم آغاز کرد و درین پهنه، بکمک دانش همه سویه ا‌ش از زبان فارسی‌، چینش ظریف واژه را همراه با آفرینش‌های نو استادانه بکار گرفت و مفاهیم ژرفی پدید آورد. آگاهی به چنین ساخت و سرایش از همان آغاز در کارهایش خود نمائی می‌‌کرد:
نه‌ دست آنکه چو خارت به دامن اویزم/نه پای آنکه ز دامت چو باد بگریزم/ نیازمندم و خاموشمان شرم و شکیب/نگاه کن‌ به نگاه شکایت آمیزم
از نخستین سالهای شاعری، بیش از هر شاعر دیگر، از شیوه سخن پردازی اخوان تاثیر گرفت و آن شیوه را استادانه در شعر خود بازتابانید:
پیر جاوید، چون امید-جوانم، اخوان جان/ای دل‌ شعر من، ‌ای جان و جهانم، اخوان جان
در دهه ۴۰ خویی زبان توصیفی ساده تری را با خیالپردازی شاعرانه در آمیخت و شعر‌های بسیار زیبائی در ادبیات معاصر پدید آورد که هنرمندانه با زبان بسیار ساده بیان می‌‌شدند:
"پرواز..." گفت. / گفتم: "آری خوش است پرواز، / اما شب است و طوفان. وین بالهای خونین..." / چتر نوازش افشاند،/- این سایه سار پر برگ / ز آرامش یقینت سرشار کرد خواهد، / تا بامداد پرواز، ‌ای خوب خسته من! / بر شاخسار من باش."/
در همین راستا، خویی کارهای درخشان بسیاری ارائه می‌‌دهد. از آن میان، شعر "در فرو رفتن" است که در آن بگونه‌ای شگرف هراسی که در لحظه‌ای انسان، جهان و همه هستی را فراگرفته است به نمایش می‌‌گذراد:
"کجاست اینجا؟/ اینجا کجاست؟"/ ترسیدن/در من/فریاد شد./ سکوت/گوش خوابانده بود،/ و نبض برگ رساتر می‌‌زد، / میان جنگل ناباوری / هزار راهه حیرت / -کلاف گمشدن- / از چارسو / ناگاه / در هم پیچید. / من ایستادم. / (من ایستانده شدم.) / زمین فرو کش می‌‌کرد، / و لوش – ژاقر بلعنده - / زیر پای / لاشهٔ می‌‌طلبید. / نگاه کردم: شک می‌‌وزید،/ و در کشاکش تاریک برگ‌ها / روشن بود / که آسمان از هم خواهد درید. / و ماه / پریده رنگ تر از ترس بود./
خویی در پهنه دیگری که کمتر شاعری پا بدآنجا نهاده است نیز پیشتاز و شگفتی آفرین است. بر بنیاد بینش علمی‌ ا‌و می‌‌داند که تنها مطلق مانای هستی‌ ، جنبش و تغییر است. ازینرو، در پهنای شناخت‌های جدید علم از جهان، الگوها و بافته‌های کهن را کنار می‌‌زند و از پنجره‌ای نو- نگر آخرین یافته‌های علمی‌ را در نگرگاهمان می‌‌گذراد:
شعر دون کیشوت نمونه ی درخشانی از این نوپردازی بی‌ سابقه است. به چند تکه کوتاه این شعر بلند می‌‌نگریم:
اشاره به چاله (حفره)های سیاه فضایی:
"دون کیشوت گفت: وارهاندیم از سیاهچالهای کهن در زمین پیش از تاریخ ذات نو شونده خود را: چاله‌های سیاه راه فضا در فرازمان نیز ما را دیری اسیر خود نتوانند داشت."
در باره ی ارتباط زمان و مکان و تئوری انبساط دم-افزون جهان:
"دون کیشوت گفت: غایتی نیست. این فزاینده همچنان باز هم فزاینده است. هر گذشته گذشته‌ای می‌‌داشت؛ پس آینده باز آینده است. دون کیشوت گفت: غایتی هست هر چه را کان نهایتی دارد؛ لیک بی‌ نهایت خود است غایت خویش؛ بی‌ نهایت انسوی خود چه غایتی دارد؟

اشاره به اصل عدم تعین:
"من نمی دانم گوهر چیست؛ لیک می‌‌دانم انسان کیست نیز می‌‌دانم تا انسان هست، آرمان هست. و آرمان، اما می‌‌دانم، چیزی ‌ست که نیست."
طوفان پیام آور ویرانی ‌ست و خیره سری بر انگیزان طوفان ‌ست... کشور ما، بیمار، دیریست که در چنگال طوفان ‌ست. درین بحران طوفانی، ربایش‌ها چه بسیاران و بس یاران که بگرفتند.. اما تاریکی کور، در ستیزش با نور، پناه ناگزیرش ناپدیدیهاست، از آن رو کز‌ میان خالی‌ ‌ست...

درمیهن من باد، که دیوانه بپا می خیزد
در خانه دل شراره ه می ریزد
در هر قدم خیره سر و کور، زین هرزه وزش
از شاخه امید، بسی جوانه ها میریزد...
خویی اما جوانه‌ای مانا در باغ طوفان زده ایران ‌ست که زمستان‌های شاهانه و اسلامی را تاب آورده و بری چندگانه پدید آورده ‌ست... خویی عزیز، هیچگاه از یاد مبر که:
عطر سرکشی را
نسیم،
از بوته هایی می گیرد
که سر بلند
در گذر نا پذیری ها
رویانند!
با درود و ارج و سپاس فراوان بر تو، ‌ای فرزند وفادار فلات سوخته!
آرمان شیرازی - آتلانتا، ۳۰ ژوئن ۲۰۱۳

**متن پیام های نوشتاری
دکترابراهیم مکلا :
پیامی برای زادروز شاعر بزرگ ، اسماعیل خویی
در خجسته زاد روزت اسماعیل ، قربانی هماره ی تاریخ ، نه تنها به تو شاعر ، بل به خودم و به خیل کسانی شادباش می گویم که بخت همزمانی با تو را داشته اند و خوشا به حال بسیاری از آنان که شهد همزبانی با تو را نیز به جان چشیده اند . از همزبانی و یعنی که از زبان گفتم ، پس بگذار بار دیگر در این روز فرخنده که یاران و دوستدارانت گردهم آمده اند تا آن را به شایستگی جشن بگیرند، دوباره و با صدای بلند ، بگویم که با این همه کار سترگ و درخشان و ارجمند که برای هم نسلهای خود و نیزبرای نسلهای آینده برجا نهاده ای ، نستوه و استوار در برج و بارویی سخت پُرصلابت و سنگین به پاسداری از زبانی کوشیده ای که جان و جمال فرهنگ و تمدنی درغربت غریب مانده است . تو ، بیش از نیم قرن ، همراه و هم زبان و همدل با عزیزانی که فهرست نامشان هم در گنجایی این گردهم آیی نیست ، با اشعار و دیگر آثار خود ، به بهایی گزاف و تا پای جان ، چون کوتوالی هُشیار در نگهبانی از یکی از گرامی ترین بهانه های بودن و هستن مردم ایران کوشیده ای ؛ در نگهداری و پاک و پالوده کردن زبان فارسی که برترین نماد و نمود هویت ما است . پس، بسا کسان که وامدار تواند و وامشان را در گذر زمان و در درازمدت یا اندک اندک پرداخته اند و یا در آینده با خواندن آثارت خواهند پرداخت ، چرا که بخش بس بزرگی از کارهای تو زمان ناپذیر، ماندنی ، و خواندنی است .
پیش پا و به احترام تو ، شاعر بزرگی که بیش از ۳۰ سال است ادب و هنر ما را ، در تبعیدی ناگزیر و ناخواسته یا هجرتی که کم از تبعید نیست ، نمایندگی می کنی ، می ایستم ؛ شانه ات را می بوسم ؛ و به شکرانه ی آن همه شهد و شکر که که بارهای بار ، و حتی گاه از سخن تلخت ، به کامم ریخته ای ، شکر و سپاس پر از شوق و ستایِشم را نثارت می کنم .
باشد که باشی و بپایی و درخت تنومند و بالنده و پُربار و بر شعرت بر سر ادب معاصر ، چون پیش و برای همیشه ، سایه گستر باشد . در این آرزوها هما هم شریک است و ادای احترام می کند .
خواهش این همه سال مرا بپذیر و از یاد نبر : "هرگز ایران را با ویران قافیه نکن ؛ هرگز. "
۲۵ ژوﺋن ۲۰۱۳ ، ابراهیم مکلا ، کالیفرنیا

پیام جهانگیر صداقت فر
شاعر زمانه ی ما


تکیده و دلتنگ
در این رواق ِ بد آهنگی
و هم وِثاق با برادروارانی زشت
در بیدر کجایی ِ این روزان ِ شب سرشت...

آه
شاعر جان
حق ِ مسلّم توست
که یک گلو گلوله ی فریاد باشی
که صد گلوله بر گلوی بیداد باشی
که خون قی کند بکارتِ قلمت
که بلرزند پنجه های تو در ارتعاش ِخشم
که نفرین زده باشد کلام ِ سرود ِ نفرتِ تو
که لحن ِ زبانت به لکنت فُحش دچار آمده باشد.


حقّ ِ برحقّ ِ توست،
آری، شاعر جان
که رایتِ کفر باشی حتّا
به میان اندرِ این محشرِ شرّ.


آه ،
این سفینه ی تنگ
جای ِ جستجوی تو نیست
کسی را در این بادیه پروای ِ هایهوی تو نیست
در تو
درد ِ هزار زخم ِ تازه می شکند هر لحظه
و به پشتِ تو
داغ ِتیغ ِرفیقان
کهنه نا شدنی ست.


بگذار
پس نیش تو ماروش گزنده باشد
ـ در آفرینشی که بشارتِ شعور
در سیب ِ فریب نهفته باید بود ـ؛

سمندِ وحشی ِ شعرت
بگذار
رها باشد بی لجام
در فراخای ِ این پلشتِ بی فرجام.



ای حماسه ی قهر و غرور ـ
شگفتا
تنومندی ِ جسارت ِ تو
به جان و جثّه ی خسته ات نمی ٱید،
اعتبار ِتو امّا
هجای مکررِ خیزاب است
بر خوابِ ساحل ِ زمانه ی ما.



باری،
در بیدر کجایی ِاین شبانه ی شوم
تو
    به پاس ِ این همه احساس
بَر هر،
و به هر آن چه دلت خواست
سزاواری؛
یعنی
حتّا
حقّ ِ بلامنازع توست
که انکارِ خودت باشی،

یعنی که جان ِ به آتش کشیده را
به خیزابی از خطا و خطر بربیفکنی
بی محابا...



]و شنا؟!
هَه ها،...شنا...
تو بجز دوست
برای که
تن به تقلّا سپرده ای هرگز؟[


پس حق داری
صد البتّه حق داری
که مدام
از این جام ِ تلخ جانسوزنده بنوشی
به رغبتِ لمحه یی فراموشی؛
و که خود بسوزی
ذرّه
ذرّه
در انفجارِ آفتابی
که تویی...
آهای
اسماعیل جان ِ خوئی ،
های...

سن حوزه ـ ۸ آپریل ۲۰۰۳
پیام انجمن ادبی ونکوور
بمناسبت هفتاد و پنجمین تولد دکتر اسماعیل خویی
هفتاد و پنجمین سال زندگی دکتر اسماعیل خویی بر او و جامعه ی هنری – ادبی ایران مبارک باد.
دکتر اسماعیل خویی در طول عمر پر ثمر خود ، همیشه درکنار مردم فروتن و متواضع و مقابل سانسور و استبداد و بخصوص مقابل حاکمان، سرکش و جسور بوده است. دانش فلسفی دکتر اسماعیل خویی در سرودن اشعار، نگارش مقالات متعدد و ترجمه ها ،شخصیتی از او ساخته که در جبهه گسترده دفاع از آزادی بیان و اندیشه، صاحب جایگاه ویژه ای است که می بایست بر آن ارج گذاشت.
دکتر اسماعیل خویی به عنوان روشنفکری توانا و متعهد آنچه که در توان داشت به کانون نویسندگان ایران آورد و در خدمت آزادی بیان و اندیشه بکاربست. او هیچگاه حقیقت را فدای منافع نکرده و از گفتنش ابایی نداشته ، هر چند که این حقیقت بر باورهای گذشته او بوده باشد.
انجمن هنر و ادبیات – ونکوور – کانادا خشنود است که در آستانه هفتاد و پنجمین تولد دکتر اسماعیل خویی، بزرگداشتی با شکوه برای او (در ونکوور کانادا) بر پا کرد که مورد استقبال عموم قرار گرفت.
ما نیز بدینوسیله شادی خود را (از جشن هفتاد و پنجمین تولد او) ابراز می داریم و تندرستی استاد را آرزو می کنیم
انجمن هنر و ادبیات – ونکوور
۲۹ JUNE ۲۰۱٣

پیام رضا علامه زاده

"واژه ها را خبر کنید"!

با ریشه در خاکِ هماره بارور شعر کهن فارسی، و با گلبرگ های مدام نوچ زننده بر سرشاخه ی شعر زمانه، این اسماعیل است که در میانه ی دهه ی هفتادسالگی همچنان می سراید. خودش روزی کشف کرده بود که عاشق شعر است. من اما مدعی ام که اسماعیل خود، حرمتِ شعر است.
می گوئید نه!
بمانید تا او دوباره واژه ها را خبر کند.

رضا علامه زاده

پیام صادق صبا:

“اسماعیل بسیار عزیزم

هفتاد و پنج سالگیت مبارک باد. کاش میتونستم در آتلانتا باشم و روی ماه تورا ببوسم. من یکی از خوش اقبالی های زندگیم را آشنایی با تو میدونم که حدود سی سال پیش رخ داد. مهربانی و سادگیت را، باورهای استوارت را به آزادی و برابری، و بهره گیری درخشانت را از زبان شعر برای پاسداشت کرامت انسانی را می ستایم.

اسماعیل عزیزم شاد باش و شاد زی”
صادق صبا

پیام مازیار قویدل:

زاد روز خویی خجسته را به همه فرهنگ وران و فرهنگ دوستان و شما خجسته باد می گویم.

زاد روزِ پرواز خوش مهر و اسمان آبی کران و زمزمه ی آبشار مهر را

زاد روز دریای کران کستر دوست داشتن و مهر ورزیدن را

زاد روز کسی را که تنها می توان، تنها و تنها اسماعیل جانش نامید

اسماعیل جانی که بال پروازسخن اش جهان گستر و دل مهربانی مهر پراکن است


کاری پیش کش به خویی، درون مایه این کار اسماعیل جان خویی است.

سـرو استـوار از مازیار قویدل. پیش کش و برای دکتر اسماعیل خویی

تنهـایی
اگر چه زردی و
سبـزی ست بـا همـی   

تنهـایی اگر چه سـردی و
گـرمـی ست همـدمی؛   
دیدم درخـت سـروی
بر پـا و پا بـه جـای
ریشـه بـه خـاک و
بـرگ و بـرش
سـایه ی خـدای؛

در بـادهای سخـت
چـو کـوه ایستـاده پـای
در آذرخش و غـرشِ تـوفـان
گـزیـده رای

گـر چـه
ز آذرخشـی
تـن پـاره اش بسـوخـت
ور چـه
ز جـور تـوفـی
گـه شـاخـه اش شکسـت
وز بـادهای تنـد
ـر و بـرگ ریخـت گـاه،

هـرگـز
ز راه نیکـوی اش اوی بـر نگشـت.

آن سـرو
مـانـد
بـه تـاریـخ
یـادگـار


پیام صمصام کشفی:
دوستان گرامی !
درود بر شما

امروز شما گردهم آمده‌اید تا سال‌روز میلاد کسی را خجسته بدارید که افتخار شعر پارسی‌ست. بزرگ شاعری که با واژه‌گان خود زبان رودکی و فرخی و فردوسی و مولوی و نظامی و سعدی وحافظ و بهار و نیما را سرسبزتر کرده است.
او ملاک و معیار تعریف باشکوه خود از شعر است. هم خداوند اندیشه، هم پادشاه خیال ، هم زبانی فشرده و آهنکین دارد، وَ هم معنا دهنده‌ی کلام است.

شعرِ خویی آنجا که ژرفای جهانِ درون و انسانِ خویش را می کاود نو، زنده و امروزین است. شعر او در این جایگاه، هم نیمایی و هم پسانیمایی است؛ درست به همان گونه که هم کلاسیک و هم مدرن است. شعر خویی قالب و سبک و نفوذ ویژه ی خود را دارد.
شعر او در پرداخت اگر که لازم باشد حتـّا از مکتب نیمایی نیز درمی گذرد. برای او در این مرحله، شعر نیما دیگر حرف آخر در شکل و کالبد و ساختار ِ شعر نیست، همانطور که شکل‌ها و کاربردهای کلاسیک شعر فارسی برای او تا آن‌جا کارآیی و کاربرد دارند که بتوانند بازگو کننده ی جان و جهان توفنده او باشند.
توانایی چشمگیر خویی بر زبان فارسی از او شاعری ساخته است چند سبکی و این نکته‌ی طریفی است که کسی به آن نپرداخته است. انصاف این است که به این ویژه گی‌ی او به طور جدی و با چشمی آگاهانه نگریسته شود.
خویی شاعری است که چهار پنج سبک شعری را با هم، در حد بسیار استادانه‌یی ، پیش برده است. اما تقریبا هیچ یک از سخن شناسان و شعرشناسان ما نگاهی کارشناسانه به این وجه شعری خویی نیانداخته اند . اگر خیلی خوش بین باشیم باید نگاه نگردن همه جانبه به شعر خویی را از سرِ کمی‌ی دانش ِ سخن شناسی‌ی داعیان سخن شناسی‌ی هم زمان خویش بدانیم و گرنه بی تردید تعمد داشته ایم تا نگذاریم یکی از شاعران بزرگ زمان در جایگاه واقعی‌ی خویش معرفی شود.

من افتخار می‌کنم که او را پدر شعری‌ و آموزگار شعر خود می‌شناسم. از او بسیار آموخته‌ام و آرزو می‌کنم که عمری دراز داشته باشد تا از شیرینی‌ی کلامش نیرو بگیرم و در راه او گام بردارم. دستان پر مهر و زانوان استوارش را می‌بوسم و غبطه می‌خورم که نمی‌توانم در کنار شما باشم تا در این روز خجسته با شما سال‌روز میلاد او را جشن بگیرم و پای‌کوبانه برایش بخوانم:

تو باید دویست چشم داشته باشی
که ساعت های نیامده‌ی فرداها را
از ریز و درشت می‌بینی.
و من که رویاهایم را در جامه‌دانی به عاریت گرفته از تو
کنار آیینه‌ها جا داده‌ام
طبق طبق چشم می‌بینم و آیینه
و دم می‌زنم از نامِ تو که رویای ِ رویاهای من است.

بی انصافی می‌کنم اگر برای برگزاری‌ی مراسم امروز، و دیگر مهمان‌نوازی‌ها، سپاس‌گزار برادر و دوستم دکتر سیاوش جان عبقری و همسر مهربانش، خواهرم، دکتر شهلا خانم عیقری و دیگر دوستان دست‌اندرکارنباشم.

دستان پر مهرتان را می‌فشارم.

اسماعیل جان !
سال‌گشت ِمیلادت را در سراپرده و در کنار تنهایی‌ی خویش به جشن نشسته‌ام ، دوستت‌دارم و بی‌صبرانه چشم به انتظارت نشسته‌ام تا کرم نمایی و قدم بر سر و چشم من و خانواده‌ام بگذاری.
از خودت وام می‌گیرم و می‌گویم:

غنیمتی ست تورا داشتن .
در این گذار، که پر وحشت است وپر ظلمات ،
شبِ سترونِ دلگیر
               از زنجیر می گذرد.
فدای گیسوی‌ات، اما:
تو با منی و
             تا تو با من باشی
شب از نوازش گیسوی‌ات،
از حریرمی گذرد .
با مهر و سپاس
دوستدار شما و کوچکترینِ شاگردانِ دبستان شعر اسماعیل جان خویی
صمصام کشفی
مریلند ـ ۲۵ جون ۲۰۱٣

پیام توفیق ممتاز
به پیوست آهنگی که با شعر اسماعیل جانم توسط زنده یاد ایرج بسطامی قبل از انقلاب خوانده شده است را ارسال می دارم.
امید دارم که فرصت پخش آن در برنامه باشد.
می دانم که خود اسماعیل جان هم از آن خبر ندارد.
و اما پیامی برای اسماعیل جانم
“سالروز تولدت فرخنده باد
باشد که این روز خوش را در کنار دوستان و دوستدارنت را به شادی و خوشی بگذرانی
برایت روزها و سال های سرشار از سلامتی و خوشی آرزو دارم. “
توفیق ممتاز
پیام شماری از سکولار دموکرات ها

هفتاد و پنجمین سال تولد شاعر متعهد،شیفته آزادی اندیشه،شاعری سخن شناس و عدالت خواه که همه عمر قلمش را به سلاحی برای مبارزه علیه اختناق و استبداد تبدیل کرد. شاعری که در کنار مردم و در برابر قدرت مدارن ایستاد و بر ظلم و جور ستمکاران تاخت، با شعرش به دل های رزمندگان راه آزادی پیوند خورده است.
سی ژوئن زادروز تولد اسماعیل خوئی است، همه ما در این روز برای این شاعرگرانقدر و آزادیخواه میهنمان عمری طولانی و جسم و جانی دور از رنج و درد آرزو می‌کنیم و زاد روزش را شاد باش می‌گوییم
اسماعیل نوری علا - حسن کیانزاد- بیژن کریمی - مهدی حاذق اعظم- مهدی زمانی- حسن اعتمادی- کورش اعتمادی
پیام هادی خرسندی
خوئی جان خان عزیز!
هرچه کردم که یک دوبیتی برایت بگویم قافیه یاری نکرد و هی یک مصراع زیاد آوردم.
پس لطفن این دوبیت و نیمی را از من بپذیر یا خودت یک مصراعش را کم کن. ولی حیف است
ای خوئی ای به شاعری استاد
دخترت شاد و دوستانت شاد
شادمانی نشسته بر بنیاد
جشن میلاد پنج بر هفتاد
پس مبارکترین مبارک باد!
هادی خرسندی - لندن

پیام کورش صالحی
دوست عزیزم آقای اسماعیل جان خویی
زاد روزت پر از مهر، قلمت همچنان شکوفا باشد
کورش صالحی (نقاش از بیدر کجای سواحل خلیج فارس)

پیام فریبرز خروشی- روحی شریفیان
آقای خویی عزیز
می دانم که شما از این تعارفها و تولدها فراتر شده اید
اما دلم می خواهد سالهلیی را با ما در سلامتی و شادی همراه باشید
روحی شریفیان

فریبرز خروشی
پیام صوتی و نوشتاری دکتر شاداب وجدی
خویی شاعر ملک ایران زمین
به شعر و به طبعش هزار آفرین
بمانی تو صد سال دیگر به جای
چنان سرو بالنده ی دیرپای
که در سایه ات شعر پربارتر
همه جان ما شاد و بیدارتر
شاداب وجدی

پیام صوتی و نوشتاری بنده ناشاعر لطفعلی خنجی
آن که را روی خوش و خوی نکوست
خویی است او که همه طبع از اوست
شست و هفتاد و نود پیشش هیچ
که جوان است و بدارندش دوست

لطفعلی خنجی
فایل های پیام های صوتی دکتر شاداب وجدی ، لطفعلی خنجی، ماندانا زندیان و پیام های ویدیویی، سودابه فرخ نیا و دکتر سعید یوسف واسکایپ شکوه میرزادگی و دکتر اسماعیل نوری علا در آرشیو بنیاد اسماعیل خویی موجود است


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست