تا کی راسخ هستیم تا از برج عاج خود پایین نیاییم - برزویه طبیب
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱٣ تير ۱٣۹۲ -
۴ ژوئيه ۲۰۱٣
* طبابت پزشک محور، و بیمار محور، سیاست روشنفکر محور و سیاست مردم محور
انتخابات به پایان رسیده است و دوران ارزیابی از رفتار مردم و نیز گروههای سیاسی ، در دوران انتخابات آغاز شده است . جمعی به استناد شرکت قابل ملاحظه مردم در انتخابات ، بر تحریم کنندگان آن میتازند ، وآنها را جدا افتاده از مردم میدانند . جمعی دیگر ، به استناد تعداد نه چندان قلیل کسانی که رای ندادند ، بر سیاست تحریم ، صحه میگذارند و رای دهندگان را توده زده ، میخوانند .
ولی حق باکیست ؟
شاید بهتر باشد که گریزی داشته باشیم به طب مدرن و نحوه برخورد اطبای جدید با آلام دردمندان ، شاید که بتوانیم مبانی واکنش خویش را در برابر رفتار های مردم دردمند میهنمان ، مجددا ارزیابی کنیم .
اگر بیماری با غده ای سرطانی ، که در صورت عدم جراحی ، یقینا میتواند در عرض یکی دوسال ، بیمار را به شکنجه بارترین وضع ممکن ، بکشد ، به جراح ، مراجعه نماید ، اطبای قدیم ، فورا جراحی را توصیه میکردند ، و در صورت استنکاف بیماراز جراحی ، از ادامه هرگونه درمانی برای این آدم احمق ، که صلاح خویش را تشخیص نمی دهد ، خودداری میکردند ، و از او میخواستند پزشک دیگری برای خویش پیدا کند . طبی که به طبابت [پزشک محور] معروف است
ولی در طب مدرن ، محور معالجه ، بیمار است . در طب [بیمار محور] وظیفه پزشک معالج ، تعیین تکلیف کردن برای بیمار نیست . پزشک سیر بیماری را ، برای بیمار شرح میدهد . عوارض و خطرات انواع روش های معالجه را توضیح میدهد ، و در نهایت این مریض است که تصمیم میگیرد تا جراحی بشود و یا نشود . اگر مریض علیرغم ، مفید بودن جراحی ، باز از جراحی استنکاف کرد ، و حتی بالاتر از آن ، اعلام کرد که سراسر علم پزشکی چرت بوده و او میخواهد جادوجنبل را امتحان کند ، باز پزشک او را احمق و شایسته این بلای سرطان ، نمیخواند ، و اورا از خود نمیراند . پزشک ، باز عوارض احتمالی جادو و جنبل را توضیح میدهد ، و اعلام میکند که به هر صورت آماده است که در راه معالجه ای که بیمار برگزیده است ، بعنوان مشاور ، او را همراهی کند ، و حتی تا دم مرگ با او باشد ، تا درد و رنج او را ، حتی با مقادیر بالایی از مواد مخدر ، کمتر کند . ولی توجه داشته باشید که پزشک مدرن ، هرگز به بیمار نمیگوید که او با پناه بردن به جادو ، مداوا خواهد شد ، زیرا پزشک مدرن ، هرچند اتونومی کامل بیمارش را می پذیرد ، ولی عوام فریب نیست ، و به او امید واهی نمی دهد
داستان عناصر اگاه و ملت ایران نیز ، داستان سیاست [روشنفکر محور] است . به عنوان نمونه آقای راسخ مینویسد :..اما، در عمل و تجربه و به طور تاریخی بارها و بارها ثابت شده است که نظر اکثریت مردم غلط، مغایر با منافع واقعی آنان و فاجعه آفرین بوده است. نمونههای آن فراوان است
این جناب فراموش کرده است که تعداد فجایعی که در اثر تصمیمات این به اصطلاح نخبگان روشنفکر بوجود آمده اند ، کمتر نبوده است . تنها تفاوت اینست که احتمال تجربه اندوزی عوام از اشتباهات خود هرچند اندک ولی همیشه بیشتر از احتمال درس گرفتن این نخبگان از کج روی هایشان بوده است . آیا زمانی خواهد رسید که که مارکسیست ها ی وطنی ، این آموزش مارکس را باور داشته باشند که تحولات اجتماعی بر پایه نصایح آموزگاران فرهیخته ای چون آقای راسخ ، صورت نمیگیرد ، زیرا هر معلمی ، مقدمتا محتاج تعلیم دیدن است . این تحولات در نتیجه رشد نیروهای مولد ، و حدت یافتن تضاد این رشد با روابط تولیدی ، و بنابراین با روبنای سیاسی و فرهنگی واجتماعی که در برابر درهم شکستن این روابط تولیدی ، مقاومت میکنند ، متحقق میشوند . ولی نیروهای مولده چیستند . برخلاف برداشت اکونومیستی از نظریات مارکس ، نیروهای مولد تنها شامل ابزار تولید و فراورده هایی که در روند تولید وارد میشوند ، نیست . مهمترین جزء نیروهای مولد ، خود انسان است . انسان ، در جریان تولید ، خویش را تغییر میدهد . این روند ، در جریان تجارب سیاسی توده ها نیز عمل میکند . توده ها به اقدام سیاسی دست می یازند و از طریق تجربه نتایج حاصله ، آگاهی سیاسی خود را هرلحظه ارتقا میدهند . همچنانکه سرزنش کردن کودکان نوپا ، برای افت و خیزهایشان و سکندری خوردن هایشان ، نامعقول است ، بلکه باید دست این کودک را گرفت و پا به پا برد ، عنوان کردن اینکه بارها و بارها نظر اکثریت غلط و جز تلوتلو خوردنی و یا حتی عقبگردی بیش نبوده است ، جز کورتر کردن گره کار این ملت نتیجه ای ندارد
.باز مینویسند که :.... اگر همیشه حق با اکثریت مردم است و مردم بهتر از شما تشخیص میدهند چه کار و چه چیزی به سود آنان است اساسن دیگر چه نیازی به شما «رهبران سیاسی» و تحلیلها و نظریه پردازیهایتان میتواند وجود داشته باشد؟!
پس میفرمایید ،رهبران سیاسی و نظریه پردازها بهتر منافع واقعی مردم را تشخیص میدهند ؟ توگویی ووظیفه و عملکرد روشنفکر ، چوپانی این گله ای است که مردم نام دارد . و ایشان انتظار دارد که این انسانهایی که او به عنوان بز هم قبولشان ندارد ، در راه آرمان به اصطلاح مارکسیستی او جانفشانی کنند . این خط فکری ، چیزی جز نمود تز لزوم وارد کردن آگاهی سیاسی ، از خارج ، و توسط روشنفکران آگاه ، به داخل توده عوامی که عقلشان جز تا تامین نان شب خود ، بیشتر قد نمیدهد نیست ، تزی که ریشه در بی ایمانی کائوتسکی ها به خلاقیت توده ها دارد
و ادامه میدهد که :...باری. در آن زمان، سال ۵٨، تنها اقلیت کوچکی، اقلیتی که مهندس بازرگان آنان را نیمدرصدیها لقب داد، فریب لالیهای خمینی و قول و وعدههایش را نخوردند. در مقابل توده مردم کرنش نکردند و به نظام ولایت فقیهی و قانون اساسی جمهوری اسلامی نه گفتند. نویسندهی این سطور افتخار دارد که در آن زمان جزئی از آن اقلیت ناچیز بود
من نمیدانم این [نه] که ایشان منت آنرا بر سر نسلی میگذارند که بسیاری از آنها در آن رفراندوم به سن رای دادن نرسیده بودند ، چگونه [نه ای] بوده است ؟ آیا ایشان به جمهوری اسلامی رای منفی داده اند ؟ پس چگونه در رفراندومی مهندسی شده ، شرکت با افتخار داشته، ولی شرکت فلان دانش آموز پشت کنکوری ، درانتخابات اخیر را مذمت میکند ! یا خیر در آن روز در خانه نشسته تخت نرد بازی میکرده است ، که تاج افتخاری ندارد . و یا اینکه مشغول آگاهی دادن به آن فریب خوردگانی بودند که فریب لالیهای خمینی و قول و وعدههایش را خورده بودند . اگر اینگونه بوده است ، چرا ایشان بجای [نه بزرگ خودشان] ، یادشان نیفتاده است که موفقیت خود ، در منصرف کردن ده ها نفر از رای دادن به جمهوریی اسلامی را بعنوان نشانه افتخار خود ذکر کنند ؟ حتی اگر هم چنین بوده است ، معلوم میشود که آگاهی بخشیدن ایشان ، کارساز نبوده که درصد همفکرانشان از نیم درصد بالاتر نرفت ( هرچند که بقول بازرگان اعتماد نشاید ) ولی اگر بقول خود ایشان زندگی و تاریخ نشان داد و ثابت کرد که حق با آن نیمدرصدیها بود و نه با آن اکثریت «هوشمند».... پس وجود ایشان نیز بعنوان عنصر آگاه ، ضرورتی ندارد و بهتر است به همان توصیه ای که به دیگر نظریه پردازان میکنند ، خود نیز عمل کرده ، نظریه پردازی را ول کرده ، بروند دنبال کار و زندگیشان ، زیرا درنهایت این زندگی و تاریخ است که به توده ها راه و چاه را نشان میدهد، و تلاش های ایشان تا کنون این اقلیت را به اکثریت تبدیل نکرده است . تازه این اقلیت شرکت نکرده ها نیز ، شامل افراد غیرسیاسی شده و نیز طرفداران سلطنت و مجاهدین و هزار فرقه گوناگونی نیز هستند که تشخیص و شمارش آزادیخواهان مورد نظر ، را غیرممکن میسازد . من نمیدانم ،اگر قرار بر نکوهش مردم باشد ، کدامیک سزاوارتر است : کسانی که پس از سی سال ظلم ،هنوز به امید اصلاح این حکومت در انتخابات شرکت کردند ، و یا کسانی که پس از ۲۵۰۰ سال جور پادشاهی ، به امید بازگشت رضا پهلوی ، راه تحریم را برگزیدند ؟
ممکن است این تصور وجود داشته باشد که نوک تیز قلم او فقط متوجه روشنفکرانی است که در فریب مردم دست داشتند ، ولی ایشان به صراحت رای دهندگان را مقصر میدانند ، و مینویسند که : ...با این تفاوت که رأی دهندگان در سال ۵٨ دستکم میتوانند برای کاستن از تقصیر خود عذر بیاورند که در آن زمان خمینی را نمیشناختند و تجربهای از ماهیت و سرشت سراسر ظلم و ستم و دزدی و فساد... نظام اسلامی نداشتند. ولی کسانی که پس از ٣٣ سال تجربهی خیانت و جنایت نظام اسلامی، که همین شخص روحانیِ امنیتی یکی از کارگزاران اصلی آن بوده است، تا جائی که پسر او در اعتراض به جنایات پدر و رها شدن از شرمساری داشتن پدری که دستش به خون بهترین فرزندان این آب و خاک آلوده است دست به خود کشی میزند، برای رأی دادن به چنین جنایتکاری برای حکومت کردن بر خود چه عذر و بهانهای میتوانند بیاورند؟
روشن است که مردم و طبقه کارگر ایران ، با چنین مارکسیست های بر برج عاج جلوس کرده ای نه تنها به سوسیالیسم ، بلکه به دوران کمون اولیه هم نخواهند رسید
سیاست مردم محور ، قبل از هرچیز معتقد است که لیاقت مردم ما بسیار فراتر از حکومت فعلی است ، وگرنه لزومی برای تغییر این حکومت وجود نداشت . هیچکس سزاوار ابتلا به سرطان نیست ، هرقدر هم سیگار کش قهاری باشد . ثانیا از واقعیت عینی و ذهنی موجود حرکت میکند . واقعیت وجود ده تا بیست میلیون رای دهنده ای که در درجه اول به دلایل اجبار معیشتی رای میدهند ، و بنابراین ، هرگونه تاکتیک گسترده تحریم را در شرایط عدم اعتلای انقلابی ، ناکارامد میکند . همچنانکه بسیاری از بیماران ، جراحی را بدلیل هزینه بالای آن رد میکنند ، نه بدلیل حماقتشان .این سیاست درک میکند که این مردم از خط قرمز تحول حکومت ، هنوز عبور نکرده اند ، و توهم اصلاح پذیری حکومت هنوز قوی است . همچنانکه بسیاری ازسرطان ها تا مدتها علامتی غیر قابل تحمل ، ندارند ، و مریض درک کاملی از وخامت حال خویش و لزوم اقدام عاجل ، ندارد . ولی چنین سیاستی ، علیرغم مواجهه با انتخاب مردم ، مبنی بر مشارکت در صحنه پردازی حکومتی ، آنها را به دلیل انتخاب جادو و جنبل ، بجای جراحی ، سرزنش نمیکند ، هرچند که این انتخاب را سزاوار شادباشی نیز، نمیداند . بجای مذمت مردم ، عوارض این انتخاب و دلایل پنهان و آشکار آنرا ، ترس های موهوم و واقعی را که به این انتخاب منجر شده اند ، برایشان توضیح میدهد ، ولی در کنار آنها ، نه در مقابل آنها ، تلاش میکند تا حداکثر امتیاز را به نفع بهبود شرایط زندگی مردم ، کسب کند ، و یا حداقل درد آنها را حتی با افیون یک روز پایکوبی در خیابان ، کمتر کند . این بدین معنی نیست که او نیز باید به فلانی ، رای بدهد یا پایکوبی کند ، همچنانکه حمایت از بیمار معتقد به جادو ، مستلزم حمایت از جادوگر نیست.
|