فیض مهدوی و دیگر اسیران نبود آزادی
علی رضا جباری (آذرنگ)
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱٣ شهريور ۱٣٨۵ -
۴ سپتامبر ۲۰۰۶
اکنون، با فاصله ی کوتاهی از درگذشت جانسوزاکبر محمدی، زندانی سیاسی دانشجویی در زندان اوین، پس از نزدیک به دوهفته اعتصاب غذا و دچار شدن اش به حمله ی قلبی درزندان اوین، خبر ناگوارایست قلبی و سپس مرگ مغزی ولی الله فیض مهدوی را در زندان رجایی شهر،به سبب درپیش گرفتن اعتصاب غذای بلندمدت می شنویم . این رخدادهای فاجعه بار در زندانهای حکومت مهرورزی که یکی پس از دیگری رخ می نماید اگر نشان میل واراده ی کارگزاران قضایی و امنیتی به ازسرواکردن دگراندیشان به مرگی ناباور و نابه هنگام نباشد ، دست کم نشان از بی توجهی آنان به جان این به بندکشیدکان دارد. آیا کارگزاران حکومت که حق استفاده از آزادی بیان این افراد را جرم تلقی کرده اند، بازگرداندن شان به جامعه را وظیفه خود نمی شمرند؟ بی شک تاکید لازم نیست که از نگاه صاحبان اندیشه، این انسانهای دربند هیچ جرمی نکرده اند، آنها تنها ازحق آزادی اندیشه و بیان و دیگر آزادی های شهروندی مندرج در اعلامیه ی جهانی حقوق بشر استفاده کرده اند. با این وجود در بند هستند و طبق هر ملاکی، بایسته است که پس از گذراندن دوره های زندان خویش،در سلامت کامل و باحفظ حقوق شهروندی شان از بند رهاشوند و به آغوش خانواده ها و مردم شان باز گردند .
یک بار برای همیشه باید این حقیقت بر مردم ایران وجهان آشکار شود که آیا مردم غیور و شرافتمند ایران حق آزاد زیستن و آزاد مردن و بیان آزادانه ی خواست ها و اندیشه های خویش را دارند؟ یا اینکه کارگزاران دولتی که مشروعیت خودرا از رای مردم کشورمان دارند وخود را نمایندگان آنان به حساب می آورند حق دارند هرگونه که خود مایل اند و مصالح شان اقتضا می کند با آنان رفتارکنند و کسی هم ضامن مرگ و زندگی مردم و برخورداری شان از امنیت نیست .
اگر مردم ایران حق اندیشیدن و بیان خواست های خویش ومطالبه ی وضعیت بهتر برای خودرا ندارند و نباید بر کارکرد نیرو های حاکم بر کشور نظارت و در باره ی آن اظهار نظر کنند ، پس این وظیفه از آن کیست ؟ چه کسی جز کارگزاران نظام باید شاهد و ناظر این رخداد ها باشد و بر کرده ی دولتیان انتقاد روا دارد ؟ با تداوم ابدی شیوه های حکومتگری و بدون بازسازی و نوسازی آنها و انطباق بخشیدن آنها بر نیاز های زمان،شگفت است اگر سنگ بر روی سنگ بنای حاکمیت در سرزمینی بماند .
دست یازیدن به شیوه های خشونت و ارعاب وایمن نبودن مردم بر جان خویش،به سبب دگر خواهی و دگراندیشی بی تردید،تنها نقض آشکار حقوق و آزادی شهروندان دهکده ای به نام جهان که اعضای آن به کمک انواع و اقسام رسانه ها با هم پیوند یافته اند و هیچ یک از آنان نه می تواند و نه می باید نسبت به سرنوشت دیگران بی توجه و بی اعتنا بماند نیست،که بی تردید بر سرنوشت عاملان خود نیز تأثیری آشکار می گذارد :
بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش زیک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوهارا نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی .
و شگفتا در این میان شماری از فرزندان اسیر مردم از ستم این کارگزاران به جان می آیند و راه رهایی از سیاه چالها را درایثار نقدجان شان می یابند و از شیوه ی مبارزه ی منفی برای شتاب بخشیدن به وصل رها یی بهره می جویند و حال آنکه مردم ما به وجود واندیشه شان برای پیمودن راه دشوار تحول تاریخی ازد یرباز معوق مانده ی کشورمان نیازمندند .
شما ای همه ی عزیزان دربند اندیشه و بیان که در به آغوش گرفتن دلارام بی همتای رهایی بی تاب شده اید، برجای بمانید و برای رسیدن به هدف بر حق خویش از تلاش و پویش بی امان دریغ مدارید وبدانید که در سرانجام این راه دشوار به آرزوهای معوق مانده تان خواهید رسید .
تهران - ۱۲شهریور۱٣٨۵ (سوم سپتامبر ۲۰۰۶ )
|