انتخابات اخیر ایران و سرنوشت جنبش سبز - هادی صوفی زاده
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
٣۰ تير ۱٣۹۲ -
۲۱ ژوئيه ۲۰۱٣
اوضاع فعلی ایران را می توان به جزیره آرام ڕژیم سابق در سالهای ١٣٥٠ مقایسه نمود. این مقایسه زمانی قابل درک است که گفته حبیب الله عسکراولادی یک هفته بعداز انتخابات ریاست جمهوری را بیاد آوریم که گفته بود در بیست سال گذشته ایران آرامش اینچنینی بخود ندیدهاست. با این تفاوت که در آن زمان جزیره آرام از زبان شاه شنیده شد، اینبار از زبان یک مومن!. در سایه آرامش مورد نظرشان، رژیم عناصر تهاجمی خود نظیر قاسم روانبخش، حمید رسایی، روح الله حسینیان و ... را به پشت خاکریزها برگردانده و نیروهای ذخیره و تازه نفس خود را که احتیاط و نرمش بیشتری را نسبت به مخالفین خود در بعداز حوادث انتخابات سال ٨٨ واکنش نشان داده بودند، به میدان آوردهاند.
در جهت مقابل نظام نیز همان فضای سالهای بعداز اوایل دهه ١٣٥٠ حکمفرماست. زمانیکه حزب توده ایران در پلنوم چهارم خود شعار سرنگونی رژیم شاه را حذف و تامین آزادیهای دموکراتیک را سرلوحه شعار خود قرار داد. اینک نیز شاهد هستیم که جریانات مختلف سیاسی با انتخاب روحانی اگرچه راضی نیستند اما در سکوتی عمیق فرو رفتهاند و می توان بطور مقطعی هم که بوده اوضاع را از دید اپوزسیون به آن دوران تشبیه نمود.
در این انتخابات رژیم توانست با تعدد نامزدها و ایجاد شوی انتخاباتی، فضایی از نظریه پردازی و شور و هیجان در میان ایرانیان ( عموما" فارس زبان ) به وجود آورد و ضمن بالا کشیدن نامزد مورد نظر خود تصویری از دموکراسی ایرانی ارائه دادند. حجم مطالب نوشته شده در رسانههای فارس زبان پیرامون انتخابات و تجزیه و تحلیل آن از طرف کارشناسان فارس زبان و حضور اندک و انگشت شمار نیروهای سیاسی غیر فارس در مباحث یاد شده چه در داخل کشور و چه در خارج از کشور حکایت سوال برانگیزی را در اذهان عموم جا انداخت که تعیین تکلیف آینده سیاسی ایران و احساس مالکیت آنان نسبت به ایران و دغدغههای آنان با دیگران فرق دارد. بی تفاوتی روشنفکران غیر فارس بیانگر حکایت دیگری بود که شکاف جدی جامعه سیاسی ایران را نشان می داد.
انتخابات ریاست جمهوری در ایران خارج از اینکه انتخاب روحانی با برنامههایش باشد، انتخاب و تثبیت کل نظام بعداز یک دوره بحران و جاانداختن سیستم انتخاباتیش به سبک موجود با مقبولیت فراوان برای آینده رژیم بود. انتخاباتی که در تمام ادوار گذشته با توجه به اسناد انتشآر یافته با تقلب همراه بوده، اما این بار موضوع تقلب در میان نبود و همگی راضی بودند و حتی اشکالی در پروسه انتخابات دیده نشد.
بسیاری ابتدا با بازارگرمی برای خاتمی و سپس حضور رفسنجانی برای نامزدی خواستند فضاسازی نمایند و آنرا بمنزله زنده شدن کالبد بی جان جنبش سبز قلمداد نمایند، بی خبر از اینکه موضوع نامزدی رفسنجانی و رد صلاحیت ایشان با هماهنگی خود رفسنجانی و برای لاپوشانی دیگر مسائل حاد جامعه نظیر حصر موسوی و کروبی و بی اثر نمودن احتمال اعتراض افرادی نظیر اکبر اعلمی و یا قاسم شعله سعدی بود. ( اینبار رفسنجانی حتی پیش خدا هم شکایت نکرد! ) . در واقع نظام با هوشمندی کامل و درک و تست جامعه و باز نمودن سخنانی پیرامون فتنهگر نبودن موسوی و کروبی و زنجیره مباحثی که در اینباره براه افتاد خود را برای انتخابات مورد نظر آماده کرد. حسن روحانی با پیش کشیدن شعار اعتدال، به فضای نفس گیر اصلاح طلبی و افراط گرایی اصولگرایی پایان دادند و زیرکانه سرنوشت کروبی و موسوی را در اذهان عموم زدودند و یا به حاشیه راندند.
متاسفانه جریانات سیاسی خارج از کشور که وظیفه سیاسی خود را به فراموشی سپردهاند، و حتی تقاضا برای شرکت خود در انتخابات را فراموش نمودهاند ( مثل آنچه برای نمونه در تورکیه یک حزب کمونیست با یک حزب اسلامی و سایر احزاب قادر به شرکت در پروسه انتخاباتی هستند.) و بیشتر بجای تاکید بر حقوق سیاسی خود بعنوان یک پرنسیپ سیاسی، ببهانه هنر سیاست گهی در پشت خاتمی ، گهی در پشت رفسنجانی و گهی در زیر چتر جنبش سبز خود را قرار می دهند. آنان بظاهر بخاطر پایان کار دولت احمدی نژاد و قدرت نگرفتن جریانات طرفدار ایشان ( نظیر اسفندیار رحیم مشایی و یا سعید جلیلی و با این ادعا که طرفداران احمدی نژاد ایران را به طرف جنگ سوق می دهند ) خرسندند و خود را پیروز می دانند، در حاشیه نیز برخی نیروهای مربوط به ملیتهای غیر فارس از احتمال بکارگیری چند چهره غیر فارس در انتظار اجرای وعدههای رئیس جمهور جدید ایران هستند.
در این وادی آنچه نمایان گشت عدم مرزبندی اصلاح طلبان با دیکتاتوری حاکم و عدم پایبندی آنان با گنده گوئیهایی چهار سال گذشتهشان نظیر تلاش برای انتخابات آزاد، آزادی زندانیان سیاسی و موارد بسیاری از این نظیر میباشد. نکته قابل تامل اینکه سران جنبش سبز علاوه بر ندیده گرفتن مواضع و هشدارهای حسن روحانی به آنان در جریان اعتراضات خیابانی، به شیوههای مختلف می خواهند با این ایده که ایشان دورترین فرد به رهبریست، نشان دهند که انتخاب حسن روحانی پیروزی آنان است. ( در این زمینه به تحلیل حمید رضا جلایی پور تحت عنوان جنبش انتخاباتی ٩٢ توجه نمائید) . در واقع با روی کار آمدن روحانی هر کدام از آنان درصدد نجات گلیم خود و حفظ نان و نوای خود هستند. و در بهترین حالت صادقترین آنان تمام خواستههای خود را به رفع حصر کروبی و موسوی تقلیل دادهاند.
هر چند سال گذشته بمناسبت سومین سال جنبش سبز مواردی را در مورد رکود فعالیتهای آنان تحت عنوان جنبش سبز بعد از سه سال برشمردم اما از سال گذشته تا بحال جنبش سبز از آنچه بود بیشتر به حاشیه رانده شده و طبعا آب شدن و از بیشمار شدن به انگشت شمار درآمدن سوالاتی را در اذهان ایجاد می کند که نیازمند بازخوانی وجه اجتماعی ـ ملی افراد آنان است.
یک بررسی اجمالی نشان میدهد که عموم افرادی که قربانی حوادث بعداز انتخابات سال ٨٨ شدند و مظلوم واقع شدند عموما چهرههای غیر فارس بودند. نگاهی اجمالی به زادگاه و تعلق ملی چهرههای سرشناس جنبش سبز نشان میدهد که افرادی که شرافتمندانه پای مسئولیت تاریخی خود ایستادند بیشتر تعلق ملی به ملیتهای غیر فارس داشتند و اکثر کسانیکه به جنبش سبز پشت و ابراز ندامت کردند فارسها بودند.
موضوع مورد بحث فوق در در اوایل ظهور جنبش سبز حول خیزشهای تهران بعنوان کانون فعالیتهای جنبش سبز بود، و دلایل بسیاری نظیر وجه چند ملیتی و چند فرهنگی آن کلانشهر مد نظر بود. شهرهای مرکزی ایران ( اصفهان، قم، یزد، مشهد، اراک و شیراز و .. ) که تک ملیتی و پایگاه اصلی حاکمیت محسوب می شوند در اعتراضات شرکت نکردند.
هر چند رهبران غیر فارس جنبش سبز اعتباری برای هویت ملی خود قائل نیستند، اما باز هم تفاوت فاحشی در رفتار چهرههای غیر فارس با فارسها در دل جنبش سبز دیده می شود. برای نمونه موسوی، کروبی، افردی مثل عبدالله رمضانزاده و یا علی اکبر موسوی خوئینیها، موسوی خوئییها، محمد مجتهد شبستری و بسیاری دیگری را می توان نماد مقاومت دانست. موسوی رسالت ستارخان را بعهده گرفت. در سطح بدنه جنبش سبز نیز چهرهگانی نظیر خانواده حمید و مهدی باکری از فرماندهان سپاه که آذری بودند پای حرفشان ایستادند، اما افرادی نظیر محمد علی ابطحی و محمد عطریانفر که فارس زبان بودند منافقانه عمل کردند و افرادی نظیر سید مصطفی تاجزاده از زندان مردم را به شرکت در انتخابات و رای به روحانی ترغیب می نمود. عوامل میانی فارس زبان دیگر نظیر رفسنجانی و خاتمی که سران سبز روی آنان حساب بازکرده بودند بصیرت خود را نسبت به رهبری نشان دادند.
زندانیان سیاسی جنبش سبز نظیر محسن میردامادی و دیگران که بظاهر بخاطر اعتراض به رسوائیهای انتخاباتی در زندان بودند با ارسال نامههای تبریک به روحانی اساس وجود خود در زندان را زیر سوال بردند و فائزه هاشمی با این ادعا که در زندانهای ایران دموکراسی حاکم است و تلاشهای قبلیشان نظیر جمع آوری امضاء برای برای کاندید شدن خاتمی فضایی برای نظام درست کردند که دست احمد شهید را از پشت بستند. در این میان تنها موسوی و کروبی و افرادی نظیر عبدالله رمضانزاده مظلوم واقع شدند و تنها ماندند.
بباور بنده تمام عقبگردهای جنبش سبز و بازگشت به اصل نظام در مدت زمان کمی خارج از اینکه ریشه در فرهنگ تقیه شیعیان ایرانی دارد. در عین حال ناصادقی طیفی را نشان داد که علاوه برخود، فرزند و نوههایشان نیز در سه دهه گذشته با فرهنگ دروغ تملق و سخیفانه جمهوری اسلامی بزرگ شدهاند از فرهنگ نظام تغذێه می کنند و بریدن از آن برایشان آسان نبود. همچنانکه قبلا هم این نظر رایج بود که آنان موفق نخواهند شد چرا که نمی توان با هویت خود مبارزه کرد و پیروز شد
در ارتباط با قضیه ملتهای غیر فارس، علائم بسیاری نشان میدهد که یکی دیگر از علل عقب نشینی جنبش سبز نگرانی از به پا خواستن ملتهای غیر فارس برای کسب حقوق ملی و سیاسی در صورت ادامه رویارویی آنان با نظام بود. آنان بخوبی شرایط کشوری نظیر سوریه را مد نظر داشتند که چگونه با اولین فرصت کوردها بطور مستقل و خارج از اپوزسیون سراسری به چارچوب جغرافیایی خود می اندیشند. حال اینکه شکاف میان ملتها و نیروهای سیاسی در ایران بسیار عمیقتر از کشوری نظیر سوریه است. مطالب سخنگویان جنبش سبز در چند سال گذشته در مورد مسئله ملتهای غیر فارس حکایت از دشمنی آنان با خواستههای ملتها را دارند و در سرکوب حقوق ملتها همانند اصل نظآم فکر می کنند . تنها اقدامی که آنان بطور دیرهنگام و فریبنده در مورد ملتهای غیر فارس انجام دادند، اقدام به انتشار تک برگیهایی به زبانهای کوردی و تورکی در سایت کلمه بود که بیش از یک مورد اتفاق نیفتاد!
کوتاه سخن، اینکه آقای روحانی چگونه به وعدههایش که در بیانییه شماره ٣ اشاره شده عمل کند نیازمند زمان است. انتخاب دو یا چند وزیر با باکگراوند کوردی و یا تورکی و عربی و یا سنی بودن اصل قضیه نیست. چرا که در گذشته برخی وزرای رژیمهای قبلی کورد بودهاند، همچنانکه محمد رضا رحیمی معاون احمدی نژاد کورد است. و یا برای نمونه در کشور تورکیه بیش از هشت وزیر کورد در کابینه دولت اردوغان وجود دارد، اما مسئله کورد جدی تر از همیشه مطرح است. ملتهای غیر فارس به حقوق ملی خود بر اساس منافع خود با در نظر گرفتن چارچوبهای جغرافیایی، ملی و اقتصادی می اندیشند و اگر سبزها بخاطر بی اعتقادی به مسیری که ادعا نمودند از خواستههای حداقلی خود دست برداشتند و در این را عدهای را قربانی اهداف ناصادقانه خود نمودند و عدهای هم مجبور به ترک وطن گشتند، مبارزه ملتها برای رسیدن به اهداف خود علیرغم تمام هزینهها همچنان به قوت خود باقی خواهد ماند.
|