بیست و یک روز...
روز اول...
منظر حسینی
•
نور را به دیدار چشمانت فرستادم.
سایه های نحیف شاخه ها را
به میهمانی تنهایی ات خواندم.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۴ شهريور ۱٣٨۵ -
۵ سپتامبر ۲۰۰۶
manzarhossini@yahoo.com
روز اول...
پیشانی ات را به دست خواب سپردم
و ستاره ها و ماهی ها و آفتاب گردان های بالغ را
در خوابت
به خنده نشاندم.
دیگر نمی خواستم
هیچ کس
در هیچ کجا
در انتظار تو باشد.
برایت معبدی ساختم و یک زندان!
و عنکبوت های صبور را
با بند های توری اشان
پاسدار بند بند تو کردم!
در معبدی که برایت ساختم
حوا را
به مهربانوی ات
کمر بستم!
بادی خیس را صدا کردم
تا خستگی را از شانه هایت
فرو شوید.
نور را به دیدار چشمانت فرستادم.
سایه های نحیف شاخه ها را
به میهمانی تنهایی ات خواندم.
بنفشه های خشک شده را بر گیسوانم نشاندم آنگاه
و در معبدی که برایت ساختم
عروسی ام را پای کوبیدم !
مکان،
خانه من بود
و زمان،
۲۹ جولای.
|