یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

رنسانس روشنفکری گذار به دمکراسی در ایران و مارکسیسم خود مارکس - تورج آزادکار



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ٣۱ تير ۱٣۹۲ -  ۲۲ ژوئيه ۲۰۱٣


این نظر درستی که از زمان انقلاب مشروطیت و بعد از انقلاب ١٣٥٧و در اثرچند دهه پیکار انسانهای بزرگی همچون شاهپور بختیار، مصدق و بسیار مبارزین حتی گمنامی در ایران ببار آمده، باعث شده که امروز روشنفکران ایرانی در شرف رسیدن به یک رنسانس فکری و عقیدتی باشند که خصوصیت عمده آن آگاهی از گذار به دمکراسی در چهارچوب جمهوری مبتنی از قدرت و مشارکت مردم و جدائی دخالت دین در دولت و سیاست است. این حرکت هم از میان چپ های سنتی و هم از رادیکال های پیشین مذهبی، و حتی از راستهای طرفدار سیستم پادشاهی، دارد بمرور زمان به سمت یک مخرج مشترک دمکراسی لائیک و آزادیهای حقوق بشری نزدیک میشود.

فکر، ذهنیت و خود آگاهی بزرگترین نیروی تولید کننده دگرگونیهای اساسی در سراسر تاریخ جهان بوده و هست! این تفکر و فلسفه و تئوری رادیکال است که هر گاه در مغز نیروها و انگیزه های نوین (توده ها) رسوخ کند و توسط روشنفکران، بطور مشخص و عملکردی، انکشاف و توسعه پیدا کند، به چنان طوفان انقلابی ای تبدیل خواهد شد که همچون سونامی نه تنها حکومت های دیکتاتوری چکمه و نعلین، بلکه در تداوم خود، طی یک دوره شاید طولانی ولی لازم، کل نظام غیر انسانی دیکتاتوری سرمایه داری را نیز واژگون، و بجای آن یک جامعه آزاد و در خور انسانهای آگاه و آزادانه انجمن یافته، خالی از اختلافات و تبعیضات طبقاتی، جنسی و غیره، بر قرار خواهد نمود.
مسئله ای که چپهای امروزی پس از تجربه شوری، چین ووو، که بجای "ساختمان سوسیالیسم" کاپیتالیسم را به مرحله خودکامگی سرمایه داری دولتی اش رساندند، باید به آن بپردازند اینست که به مارکسیسم خود مارکس و ریشه اش در دیالکتیک هگل برگردند تا بدانند که مارکسیستهای بعد از مارکس با شروع از انگلس و بعد لنین به ایجاد یک دوگانگی در مارکسیم کمک کرده اند که اگر خود مارکس امروز زنده میشد و این انحرافات و تجربه شوروی و چین را میدید میگفت " من مارکسیست نیستم"!
بسیاری از نوشته های مارکس، از دستنوشته های اقتصادی-فلسفی ١٨٤٤ گرفته تا یادداشتهای انسانشناسی دهه ١٨٨٠ او یعنی درست قبل از مرگش در ١٨٨٣، هنوز بر لنین و بسیاری از انقلابیون ضد سرمایه داری مکشوف نگشته بود. تمامیت آثار مارکس تنها در سالهای ١٩٥٠ تا ١٩٩٠ چاپ و ترجمه شده اند، لذا کل مارکسیستهای پسا مارکس، حتی لنین نیز که درست قبل ار انقلاب ١٩١٧ به ریشه های مارکسیسم در هگل پی برده و برای درک بهتر آن به مطالعه کتاب "علم منطق" هگل رجوع کرده بود، بیشتر به برداشت انگلسی آن رسیدند و بخاطر شور انقلابی در خود و گارگران در روسیه سعی کردند تا سرمایه داری پیشرفته را میان بر بزنند و مستقیمأ به سوسیالیسم، آنهم در یک کشور، برسند. اینجا بحث درازی پیش میاید که در این مختصر مقدور نیست ولی کاملأ لازم است، بخصوص برای آنهایی که هنوز خود را "مارکسیت-لنینیست" میخوانند. حرف مارکس، یعنی اینکه مرحله بعد از سرمایه داری گذار به سوسیالیسم و کمونیسم است هنوز کاملأ درست است. اما چگونگی این گذار و متدولوژی کشف آن تابع شرایط عینی و ذهنی خاصی است.
حالا که خوشبختانه روشنفکران و همچنین توده های مردم ایران کوره داغ انقلاب ١٣٥٧ و پیامدهای دیکتاتوری مذهبی آن بمدت ٣٤ سال را تجربه کرده اند و به نقطه لزوم گذار به جمهوری دمکراتیک اسکولار و لائیک رسیده اند، چپ های نوین نیز میبایست بجای "توبه کردن" از مارکسیسم و "لیبرال" شدن و یا بد تر آن، چسبیدن به دگمها و ادبیات قدیم به کند و کاو فلسفی و تئوریک خود در مارکسیسم مارکس و کشف و کنکرتیزه کردن الترناتیو مارکسیت-هومانیستی، از درون خود مبارزات نیرو ها و انگیزه های نوین جامعه، همچون زنان، گارگران، جوانان ووو، بسمت ایجاد شالوده های یک جامعه واقعأ انسانی، این مبارزه را به پیش ببرند و به آن تداوم بدهند.
بقول مارکس، "غایت نیروی انسان خود انسان است!"


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست