•
بیتوجهی فدراسیون کوهنوردی، وزارت ورزش و باشگاه آرش از جمله دلایل در هر حادثهای است که برای سه کوهنورد قهرمان ایرانی اتفاق بیفتد + نامه ی آیدین بزرگی
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱ مرداد ۱٣۹۲ -
۲٣ ژوئيه ۲۰۱٣
روزنامه قانون: مریم قربانیفر: سه کوهنورد مفقود شده ایرانی در خوشبینانهترین برآوردها، در شرایط بسیار سخت در نزدیکی قله ۸۰۴۷ متری برودپیک قرار دارند و خانوادهها و جامعه ورزش و مردم در حالی برای بازگشت آنان در سلامت دعا میکنند که ظاهراً تنها فشار هوا، سرمای استخوانسوز و شرایط ناگوار محیطی آنان را از پا در نخواهد آورد و آن گونه که شواهد نشان میدهد این بار بیتوجهی مقامات مسول در این ماجرا، فدراسیون کوهنوردی، وزارت ورزش و باشگاه آرش در هر حادثهای که برای آنان اتفاق بیفتد بیتقصیر نخواهند بود.
فتح «قله برودپیک» از رویاها و آرزوهای بسیاری از کوهنوردان است.این قله شاید که دوازدهمین نقطه بلند جهان باشد اما به خاطر مسیر بسیار سخت و پرپیچ و خمش یکی از سختترین قلههای جهان برای فتح است. قلهها به ترتیب ارتفاع اورست، کی۲، کانگچنجونکا، لهوتسه، ماکالو، چوایو، دهالاگیری، ماناسلو، نانگاپاربات، آنا پورنا، گاشربروم۱، برودپیک، گاشربروم ۲ و شیشا پانگما است که همه این قلهها بیش از ٨۰۰۰ متر ارتفاع دارند. در مقام مقایسه فتح قله بلند اورست مسیری استاندارد و مشخص دارد که حتی کوهنوران کمتر حرفهای هم با پرداخت مبلغی میتوانند در معیت کوهنوردان حرفهایتر قله اورست را فتح کنند، مساله ای که در مورد قلههایی چون برودپیک، نانگاپاربات و کی ۲ ناممکن مینماید. برودپیک با ارتفاع ٨۰۴۷ متر واقع در سلسله جبال هیمالیا و در شمال شرقی پاکستان، به واسطه دشواری مسیرهای صعود، در لیست قلههای سخت قراردارد. از سال ۱۹۷۵ تا ۲۰۰٣، ۲۵۵ بار به برودپیک صعود شده که ۱۷ نفر در این میان جان باختهاند و حجم بالایی از این کشتهها به ریزش بهمن باز میگردد. کوهنوردان ایران در جدیترین تلاش در سال ۲۰۰۹ تلاش کردند از مسیر جدیدی – از جنوب غربی- به قله صعود کنند.این مسیر شامل دو بخش می شد:
از دیواره جنوب غربی به کمپ C٣ و از C٣ به سمت راست و بعد، مستقیم به قله. تیم پنج نفره آرش مسیر جدیدی را برای رسیدن به قله برودپیک اتنخاب کرد که مسیر «ایران» نام گرفته است.
تیم ۵ نفره ایران از گروه کوهنوردی آرش شامل رامین شجاعی سرپرست به همراه افشین سعیدی، آیدین بزرگی، پویا کیوانی و مجتبی جراحی این بار از این مسیر تا کمپ C٣ در ارتفاع ۶٨۰۰ متر پیش رفت و سپس، شنبه هفتهای که گذشت آیدین بزرگی، پویا کیوان و مجتبی جراحی صعود به سمت قله را شروع کردند و شب نخست را در ارتفاع ۷٣۵۰ متری گذراندند. روز بعد، از صخره بالای سرشان صعود کردند اما دشواری مسیر، سرعت صعود را کاهش داد و تنها ۱۰۰ متر پیشروی داشتند و در پایان روز سوم، در ٨ هزار متری این قله قرار گرفتند. این حادثه خود یکی از مشکلات بزرگ در بازگشت این گروه سه نفره شد. برنامهریزی برای صعود سه روزه انجام شده بود و آذوقه و وسایل لازم بر مبنای صعود دو روزه بود اما کندی در صعود برنامه ریزی را دچار مشکل کرد.
در ساعات نخست سه شنبه ۲۵ تیرماه، هر ٣ تن موفق به صعود به قله شدند. اما در حالی که انتظار میرفت تا بعدازظهر به کمپ C٣ برسند در مسیر بازگشت زمین گیر شدند. تصور میشد چهارشنبه بتوانند با بازگشت به مسیر اصلی، به کمپ بازگردند و در همین راستا، «عزیز» که یک باربر در ارتفاع پاکستانی است، هماهنگ شد تا صبح پنجشنبه مقداری آب و مواد غذایی و یک بیسیم شارژ شده، به کمپ سوم برودپیک حمل نماید و کوهنوردان پس از بازگشت به مرتفعترین کمپ کمبود امکانات نداشته باشند. درحالی که همه منتظر بازگشت این گروه کوهنوردان پس از فتح قله بودند، آیدین بزرگی ساعت ۶ صبح روز پنج شنبه ۲۷ تیرماه در تماسی با کمپ اصلی از وضعیت نامناسبشان خبر داد و خواستار آب، غذا و کمکهای فوری شد و در ادامه در دو تماس دیگر در ساعت ۷ و ۱۰ صبح همان روز از بحرانی شدن وضعیتشان خبر دادند.
رامین شجاعی بعدازظهر همان روز پایین آمد و به کمپ C۲رفت و در عوض، تیم امداد از کمپ اصلی به سمت C٣ به راه افتادند. پیش از رسیدن گروه امداد، آیدین بزرگی یک بار دیگر در ساعت ۲۰:۲۵ به وقت محلی با کمپ اصلی تماس گرفته و عنوان کرده بود که در نزدیکی گذرگاه در ارتفاع ۷٨۰۰ متری است و با اشاره به پاره شدن چادرشان، از وخامت اوضاع پویا کیوان و مجتبی جراحی خبر داد. توماس کوهنورد مشهور آلمانی همراه با یک راهنمای محلی توسط هلیکوپتر به نزدیکی منطقه کوهنوردان ایرانی مفقود شده در قله برودپیک در پاکستان رفت اما موفق به یافتن آنها نشدند. در تماس آیدین بزرگی که در ساعت ۱۵:٣۰ دقیقه روز شنبه ۲۹ تیرماه انجام شد بر وخامت اوضاع تآکید شد و آخرین تماس ۱۹:۳۰ همان روز صورت پذیرفت.
در این میان از عصر روز یکشنبه در کمال ناباوری در حالی که کمتر از دو روز از آخرین تماس آیدین بزرگی با کمپ اصلی گذشته اعلام شده است که جستجو بیش از این ادامه نخواهد یافت. کمتر از ۱۲ ساعت بعد یعنی ۱۱ صبح دیروز جی پی اس کوهنوردان از طریق تماس با تلفن ماهوارهای ثریا دوباره فعال شد و کورسوی امیدی در دلها پدید آمد و در پی آن تیمهای جستوجو دوباره برای نجات این سه کوهنورد ایرانی حرکت کردند. در حالی که این جستجو تا ۴ ساعت بعد ادامه داشت ناگهان فدراسیون کوهنوردی پاکستان با دشوار خواندن شرایط از اتمام موقت و بازگشت تیمهای امدادی برای نجات کوهنوردان ایرانی خبر داد.
در تماس با فدراسیون کوهنوردی، مسول روابط عمومی به ما گفت که اعلام توقف عملیات نجات از سوی فدراسیون پاکستان است و ما به تلاشهای خود ادامه خواهیم داد. رضایی مسول روابط عمومی فدراسیون ضمن تاکید بر لزوم نجات این کوهنوردان ایرانی اعلام کرد که «هر چند باشگاه «آرش» بدون هماهنگی با فدراسیون این کوهنوردان را به هیمالیا اعزام کرده اما ما به تلاشهای خود برای نجات آنان ادامه میدهیم.» وی در ادامه نیز افزود که «هلیکوپتر ارتشی تا ارتفاع ۶۵۰۰ هم بالا میرود و توماس آلمانی همراه این هلیکوپتر بوده اما متاسفانه این کوهنوردان در ارتفاعی حدود ۷٨۰۰ متر ناپدید شدهاند و دسترسی نیروهای امداد زمینی به آنان نیز بسیار سخت است.»
حال این جستجو در حالی در خطر توقف قرار گرفته که پیش از این تیم امداد پاکستانی به همراه کوهنوردان سویسی امید بسیار به یافتن سه کوهنورد ایرانی داشته اند. بارها این مورد برای کوهنوردان مختلف به وجود آمده بوده که کوهنوردانی در مسیر صعود یا بازگشت از قله دچار اینگونه مشکلات شوند و شاید معروفترین آنها «رینولد مسنر ایتالیایی» باشد که اولین صعود بدون کپسول اکسیژن را به قله اورست داشته که در زمان صعود کی ۲ و بعد از بازگشت ناپدید شد که بعد از گذشت ۴ روز با همراهی گروهای امداد رسانی موفق به بازگشت به کمپ شد.
در حالی که مسولین فدراسیون هم اکنون تنها از امید الهی برای یافتن نام میبرند، سوال مهم این است که آیا باید باور کنیم کوهنوردان ایرانی بدون امکان کمک رسانی بعد از گذشت تنها ٣ روز از ناپدید شدن در هیمالیا گم شدهاند. توقف عملیات نجات شاید تیر خلاصی بر پیکر آرزوهای یک سرزمین باشد که خواستار بازگشت فرزندانش بعد از صعود تاریخی به یکی از سختترین قلههای جهان است.
نامه ی
نامه تکاندهنده یکی از سه کوهنورد گم شده ایرانی
طی دو روز گذشته نامه ی آیدین بزرگی یکی از سه کوهنورد گمشده در فضای مجازی به گستردگی پخش شده است. خانم پرستو ابریشمی کوهنورد ایرانی در وبلاگ خاک خوب نوشته است، آیدین بزرگی از او خواسته تا پس از صعود آنها، نامه اش را منتشر کند، آیدین بزرگی در متن این نامه، چنین آورده است:
به نام برودپیک، به امید تغییر
من وتو یکی دهانیم
که با همه آوازش، به زیباتر سرودی خواناست.
من و تو یکی دیدگانیم
که دنیا را هر دم، در منظر خویش تازهتر میسازد.
نفرتی
از هر آنچه بازمان دارد، از هر آنچه محصورمان کند، از هر آنچه واداردمان، که به دنبال بنگریم.
دستی
که خطی گستاخ به باطل میکشد.
من و تو یکی شوریم
از هر شعله ای برتر، که هیچ گاه شکست را بر ما چیرگی نیست
چرا که از عشق رویینه تنیم.
و پرستوئی که در سرپناه ما آشیان کرده است
با آمد شدنی شتابناک
خانه را از خدائی گمشده لبریز میکند.
شاملو
این ماییم، دوباره اینجاییم. با هم هستیم ولی تنهاییم. اینجاییم نه از برای خودخواهی، نه از برای خودنمایی، اینجاییم از سر عشق، اینجاییم از سر شور، از سر غرور. اینجاییم از برای رشد، از برای اوج، از سر جنون، اینجاییم برای پایان، پایان یک آغاز، پایانی که آغازی بلند پروازانه تر را نوید دهد.
پایانی که پایان نیست، که شالوده ی آغاز است، که پشتوانه ی آغاز است، که تیر خلاصی است بر نتوانستن ها، بر خود کم بینی ها، بر در حصار ماندن ها، بر گرفتار تکرار شدن ها. آری تیر خلاصی است بر ماندن ها، نرفتن ها، نرسیدن ها، غروبی است برای این فرسایش ها و طلوعی است برای ریشه زدن ها، برای شکوفه دادن ها. بوی خوش تغییر است و مهر ابطال است بر راکد بودن ها.
می خواهیم مال خودمان باشد، راه خودمان باشد، مسیر خودمان باشد، طناب خودمان باشد، از نفس و عرق خودمان باشد. می خواهیم توانستن را معنی کنیم، می خواهیم تغییر را زندگی کنیم، می خواهیم خواستن را بفهمیم، خواستن را بخواهیم. می خواهیم روی آن بزرگ مردی را سفید کنیم که مویش در این راه سفید شد، که قلبش در این راه شکست، که روحش در این راه درد کشید. می خواهیم پیرمردی را شاد کنیم که بغض به گلو نشسته اش فریاد شد، و فریادش به دادگاه برده شد. می خواهیم راهی را برویم که درست است، که رو به اعتلاست. می خواهیم طعنه بشنویم، مسخره شویم، مضحکه شویم، پول هایمان را هدر بدهیم، بدویم، گریه کنیم، خطر کنیم. می خواهیم کوهنورد باشیم، می خواهیم میراث بران شایسته ای باشیم، نمی خواهیم زیر چتر زور باشیم، نمی خواهیم کور باشیم.
آری، ما اینجاییم، تا یادی از کوهنوردی اینک مرده ی کشورمان کنیم، تا کوهنوردی مان را دوباره ورق بزنیم، تا یادگاری از خودمان به جا بگذاریم، توشه ای برای کوهنوردان آینده ی کشورمان. اینجاییم تا بر تن یک کوه هشت هزار متری یادگاری خودمان را بنویسیم، نام ایران مان را حک کنیم، اینجاییم تا دوباره زنده شدن را زمزمه کنیم.
چه کسی است که بتواند جلوی عزم ما بایستد؟ عزم ما از ذره ذره ی وجود کوهنوردان ایران است. عزم ما بی پولی را نمی شناسد، عزم ما خطر را می هراساند، عزم ما نیازی به اجازه ی پشت میز نشینانی ندارد که خود را رئیس و سرپرست می دانند، که خود را تافته ی جدا بافته می دانند، که خود را نخبه می پندارند، که خود را کوهنورد می دانند، که آنان اند که محتاج عزم مایند، که آنان اند که زیر چتر مایند. عزم ما نامه و گواهی و مجوز شورا نمی خواهد.
عزم ما ریشه در ذات ما دارد، ریشه در پیشکسوتان ما دارد، ریشه در عمق وجود آنانی دارد که زندگی شان را وقف کوهنوردی این کشور کرده اند. عزم ما عزم جوانی است، عزم پرواز است. عزم ما عاشق است، شکست را نمی شناسد، کارشکنی را نمی فهمد، استهزا را عار نمی داند، طعنه را ننگ نمی شمارد، عزم ما فقط آنجا را می بیند، راس آن ستیغ بلند را.
گفتم ما تنهاییم. ولی نه، ما تنها نیستیم. هزاران چشم به راه ماست، هزاران دست دعاگوی ماست. چشمان مادرم، دستان پدرم، نگاه دوستانم، همه پشتوانه ی ماست. ما تنها نیستیم، چند دهه کوهنوردی پر افتخار پشت ماست، این همه کوهنورد نو جو و نو طلب پشت ماست. پشتوانه ی ما ارز دولتی نیست، حکم قهرمانی نیست، مقام نخبگی نیست. پشتوانه ی ما های و هوی نیست، جنجال نیست، مصاحبه نیست، تلویزیون نیست. پشتوانه ی ما باربر بیچاره نیست، کپسول اکسیژن نیست، طناب ثابت نیست.
پشتوانه ی ما عرق جبین ماست، صدای نفس نفس زدن های ماست، بغض در گلوی ماست، اشک حلقه شده در چشم ماست. پشتوانه ی ما سکوت ماست، صبر ماست. پشتوانه ی ما تویی، تو که چند سال تلاش ما را شکست ندانستی. پشتوانه ی ما تویی، نه آن حسودی که از ضعف خودش ما مسخره می کرد، نه آن ضعیفی که خودش جسارت پیمایش صد متر را در طناب خودش ندارد، نه آن کسی که هیمالیانوردی اش در یومارش خلاصه است، نه آن کسی که قهرمان دروغین است.
پشتوانه ی ما تویی، تو که با نگاهت، تو که با صدایت، تو که با امیدت، با امیدت به آینده ای روشن برای کوهنوردی این مملکت، ما را راهی می کنی. پشتوانه ی ما تویی که صد متر راه از مسیر اعتلا را بر هزاران متر راه از مسیر تکرار ترجیح می دهی.
می گویند نمی توانید، می گویند کشته می شوید، می گویند شما را چه به این کارها! نخبگان ما نتوانستند، شما که اصلا نخواهید توانست. می گویند راهتان را می بندیم، پایتان را می گیریم. می گویند هیمالیا مال ماست، صعودش هم مال ماست، افتخارش هم فقط مال ماست، کیف و کوکش هم مال ماست، عشق و حالش هم مال ماست. می گویند بروید چند ماه دیگر جواب نامه تان را می دهیم، می گویند مگر بچه بازیست، مگر به این آسانی است! می گویند آنجا هییییییییییمااااااااااالیییییییییاسسسسسسسسست، توچال نیست!
می گوییم بترسید، دیر یا زود سردمداریتان به پایان می رسد، می گوییم این صعود برای شما کابوس است و این کابوس رویای ماست. می گوییم نتوانستن برای ما ننگ نیست، قله برای ما هدف نیست. می گوییم جرات نداشتن ننگ است، هراسیدن ننگ است، درجا زدن ننگ است. می گوییم آری هدف قله نیست، هدف اعتلا است، هدف تجربه کردن است، هدف دیدن است، لمس کردن است، هدف آموختن است، از شکست درس گرفتن است.
می گوییم به شکست های ما بخندید، از ته دل، از سر کیف، نوبت ما نیز می رسد، آن زمانی که شکست های قبلی مان مانند نبردبانی ما را به بالای بالا می رساند. می گوییم اینک بخندید، خنده ی شما هرچه بلند هم باشد در آن پایین ها مانده است.
می گوییم ما از آن بالا به شما می خندیم، از آن بالا همه صدای مارا خواهند شنید، همه پیام ما را خواهند گرفت. می گوییم این پاداش ماست، این نتیجه ی صبر ماست، نتیجه ی پایمردی ماست، نتیجه ی جرات کردن ماست، نتیجه ی اشکهای ماست، نتیجه ی چند دهه کوهنوردی ماست که شما پایتان را بر گلویش گذاشتید، نمی گذارید بلند شود، نمی گذارید نفس بکشد. ولی ما از آن بالا پا بر گلوی شما خواهیم گذاشت، ما از آن بالا شما را پایین خواهیم کشید، ما از آن بالا ترانه ی زندگی را برای کوهنوردی مان خواهیم خواند، دست در دست هم، غرق شادی، غرق غرور، غرق افتخار.
نه ما تنها نیستیم، این کوه با ماست، هنوز هم در عکس هایمان کنارمان ایستاده، هنوز هم نگاهش که می کنیم صدایش را می شنویم. ما را می خواند، به مکتب خانه ی عشقش، به مدرسه ی زندگی اش، مدرسه ی کوهنوردی اش. مشتاق آموختن است، آموختن جسارت، آموختن خود باوری، آموختن پیشرفت. ما را می خواند به بهشت گم شده اش، ما را می خواند با همه ی بادهای سهمگینش، با همه ی بهمن های مهیبش، با صدای خرد شدن یخهایش. با آن که بر همه ی دنیای اطرافش محیط است، با آنکه همه را از بالا می بیند، اما ما را می خواند تا محاط ما شود، ما را می خواند تا خودش را خاک پای ما کند. نه به این خاطر که ما کسی باشیم، نه به این خاطر که ما در مقابلش عددی باشیم، که خود می دانیم در دریایش مثل حبابی هستیم و در آسمانش کمتر از ذره ی کاهی.
ما را می خواند چون می داند در فضای ماتم زده و درمانده ی کوهنوردی کشورمان، فقط اوست که می تواند دست ما را بگیرد. ما را می خواند چون می داند به او پناه آورده ایم، ما را می خواند چون می داند که ما فرعیم و اصل صدها یا شاید هزاران کوهنورد جوانی هستند که باید با مرام و مکتبش تربیت شوند. ما را می خواند چون خودش بزرگ است، رو به بالاست و از سر به زیر بودن ها خسته است، ما را می خواند چون جسارت تعرض به حریمش را داشتیم، چون پیام ما پیام ما نسیت، پیام کوهنوردان ایران زمین است، پیام تغییر است.
نه این ما نیستیم. تنها هم نیستیم. این شمایید. شما که این راه را ادامه خواهید داد، شما که این تفکر را زنده نگه خواهید داشت، شما که فریب تکرار را نخواهید خورد، در باتلاق عاشقان میز و صندلی فرو نخواهید رفت. این شمایید که غرور مایید، که پیشران مایید، که انگیزه ی مایید. این دستان شماست که دعا گوی ماست، که خیرخواه ماست. این شمایید که همیشه زنده خواهید ماند، که آینده متعلق به شماست، که آینده متکی به شماست. آری این شمایید، فقط کافیست بخواهید، بهترین ها را، رشدکردن ها را، بالاترین ها را، اولین ها را.
|