روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۷ مرداد ۱٣۹۲ -
۲۹ ژوئيه ۲۰۱٣
«هنگامه ای که عدالت تا ابد داغدار شد»عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعی است که در آن می خوانید؛آخر ظلم هم حدی دارد ولی گویی ظلم بر او که خدایش «علی» نامبردارش کرده نهایت ندارد او که تنها زاده خانه خدا، کعبه مقدس است و لحظه ای از عمر مبارکش به کفر و شرک آلوده نیست و اولین است در اقتدا به حبیب خدا محمد مصطفی(ص) او که اولین نمازگزار و اقتداکننده به پیامبر خدا در کنار خدیجه کبری است او که به اذعان محبان و حتی غیرمحبانش، اعلم، اتقی، ازهد، اعدل، اورع و اشجع مردمان است. او که مظلومیتش به اندازه ای است که وقتی در مسجد کوفه پیشانی مبارکش که پیشانی عدالت و علم و تقوی و عبودیت محض و پیشانی قرآن است به شمشیر شقی ترین موجودات شکافته می شود و خون پاکش بر محراب عبادت و در هنگامه سجده عبودیت بر محراب می ریزد عده ای در شام می گویند علی در مسجد چه می کرده است؟! مگر علی نماز می خوانده است؟!
مظلومیت تا چه حد! تبلیغات منفی و جوسازی علیه علی(ع) آن یدا... و آن عبد صالح خدا تا بدانجا توسط ائمه شرک و کفر و صاحبان زر و زور و تزویر و معاویه و معاویه صفتان کاخ سبز نشین سامان دهی شده بود که به علی(ع) آن نماد زهد و تقوا و پرهیزکاری و عبودیت - همو که تیر دشمن را فقط به گاه نماز به خاطر مستغرق بودنش در عبودیت خداوند توانستند از پای مبارکش بیرون کشند - تهمت بی نمازی و خروج از اسلام زدند تا آن جا که برخی این دروغ بزرگ باورشان شده بود! مظلومیت تا چه حد! که متحجران کوردل و جاهلان پشت به امام زمان خود کرده و به انحراف قدم گذاشته در فتنه جنگ صفین، نوشته های قرآن را که به نیرنگ عمروعاص بر نیزه شده بود به علی(ع) آن قرآن ناطق، رجحان دادند و با سر دادن شعار «لا حکم الا لله» بر اول مظلوم عالم، علی مرتضی آن کردند که تا همه تاریخ ننگ این عملشان به بدترین شکل خودنمایی می کند.
مظلومیت تا چه حد! آن علی(ع) که جان خود و حسن و حسین عزیزش را برای رهاندن جان خلیفه سوم به خطر می اندازد و آن فداکاری ها را می کند که وصفش را همه تاریخ های معتبر نوشته اند اما معاویه و خود فروختگان به این تفکر اموی از قتل خلیفه سوم پیراهن عثمان می سازند و بیرق برمی دارند و به کین خواهی از علی(ع) و اولاد علی(ع) فتنه ها می کنند.
مظلومیت تا چه حد! که علی(ع) در دامن پیامبر خدا بزرگ شده باشد و بارها و بارها بر وصایت و جانشینی پیامبر توسط وجود مبارک حبیب خدا تأکید شده باشد چه در حدیث «دار» آن هنگام که در اوایل بعثت، پیامبر اکرم(ص) خویشان را جمع کرد و آنان را به اسلام فراخواند و فرمود: اول کسی که به من ایمان بیاورد جانشین من خواهد بود و علی(ع) اولین نفر بود که به پیامبر و خدایش ایمان آورد و پس آن گاه پیامبر به علی(ع) اشاره کرد و فرمود: این علی برادر و وصی من و خلیفه من بین شماست سخنش را بشنوید و از او اطاعت کنید.
و چه در حدیث «منزلت» که پیامبر به علی(ع) فرمود: «انت منی بمنزله هارون من موسی الا اِنّه لانبّی بعدی» یا علی تو برای من به منزله هارون برای موسی هستی الا این که بعد از من پیامبری نخواهد آمد. و چه در جریان واقعه بزرگ غدیرخم که پیامبر در بازگشت از حجه الوداع در حضور هزاران مسلمان پس از نزول آیاتی بر قلب مبارکش رسالتش را کامل کرد و آن چه را به امر پروردگار باید ابلاغ می کرد ابلاغ کرد و فرمود: «من کنت مولا فهذا علی مولا»، هر آن کس که من مولای او هستم این علی مولای اوست.
اما علی(ع) با تمام تأکیدهای آشکار پیامبر به خاطر پابرجایی کیان اسلام، خار را در چشم و استخوان را در گلو نه چند ماه و یک سال بلکه ۲۵ سال تحمل کرد. آخر ظلم تا چه حد! که پس از ۲۵ سال آن گاه هم که با اصرار فراوان مردم مهار خلافت و امامت به دست صاحبش رسید باز در همان چهار سال و اندی حکومت مولا که نمونه اعلای اجرای عدالت و حاکمیت حق بود باز عده ای «قاسطین» شدند و گروهی «ناکثین» و گروهی «مارقین» و سه جنگ سنگین جمل و صفین و نهروان را در بین مسلمانان و بر وجود مولا و یاران متقی و وفادار و مومنش که بسیاری از ایشان نوادر زمانه بودند - از جمله عمار آن صحابی بزرگ و برجسته پیامبر خدا - تحمیل کردند و چنین رفتار ناروایی را با امام و مولایی انجام دادند که وقتی مردم به اصرار از او تقاضای بر عهده گرفتن امور را می کردند فرمود: اگر خداوند از عالمان پیمان نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ستمکاران و گرسنگی ستمکشان خاموشی نگزینند افسار خلافت را بر گردنش می افکندم و رهایش می کردم همان مولایی که قاطعانه و باورمندانه می فرمود که ارزش حکومت برای من از عطسه یک بز کمتر است مگر آن که به واسطه آن بتوانم حق مظلومی را از ظالمی بگیرم. و علی(ع) همان عالم اعلمی بود که پیامبر می فرمود: انا مدینه العلم و علیٌ بابها - من شهر علمم و علی باب و در این شهر علم است.
مظلومیت تا چه حد! علی(ع) امیر مومنان باشد، وصی و جانشین پیامبر و امام عارفان و نمونه اتم و اکمل یک انسان آزاد و آزاده اعلم واقعی و ازهد و مسلمان باشد و مرید پیامبر و عبد صالح و پرهیزگار و متقی و مومن آفریدگار عالم باشد و در عین حال کار را برایش به جایی رسانده باشند که سر در چاه کند و رازهایش را در دل چاه نجوا کند. علی باشد و تجسم واقعی و بی کم و کاست و اتمّ عدالت باشد مسلمان نمونه و الگوی جهان باشد اما پیشانی عدالت و تقوا و پرهیزکاری و خدا ترسی اش در محراب عبادت به شمشیر جهالت و تحجر و نفاق و نفسانیت مسلمان نماهایی شکافته و غرقه به خون شود که هم نماز می خواندند هم روزه می گرفتند و هم قرآن می خواندند و بلکه حافظ کل قرآن بودند ولی چه سود که به جای فرمانبرداری از کلام خالق و پیروی از فطرت پاک و عقل سلیم و اطاعت از پیامبر و تمسک جستن به وصی پیامبر آن چنان در مسیر جهالت و اطاعت از نفس پیش رفتند که شمشیر بر قرآن ناطق و حجت و ولی خدا کشیدند و هم عدالت را تا ابد داغدار کردند و هم «امام کشی» را و شکستن حرمت اهل بیت پیامبر را باب کردند، که خداوند از تقصیر این حرمت شکنان اهل بیت و پایه گذاران امام کشی نگذرد که چنین بدعتی شوم که خدا را به خشم می آورد گذاشتند و هم از آن تخم نفاقی که کاشتند هنوز دشمنان اسلام بهره می برند و در گوشه گوشه جهان مسلمانان و خصوصاً افراطی ها، تکفیری ها و وهابی ها را به جان برادران مسلمان اهل سنت و شیعه می اندازند. نگاهی اجمالی به وضعیت امروز برخی کشورهای اسلامی این واقعیت تلخ را آشکارتر می کند.
مظلومیت تا چه حد! علی تنها زاده کعبه باشد و در آن شب حادثه که «لیله المبیت» گویند در هنگامه خطر که مشرکان آهنگ جان پیامبر کردند به جای پیامبر در بستر بخوابد و خود را آماده فدا کردن برای جان آسمانی پیامبر کند و همیشه و همه جا هم فدایی باشد و هم بی چون و چرا گوش به فرمان پیامبر و خدای پیامبر باشد، علی باشد و همسر فاطمه زهرا آن کوثر عطا شده از سوی خدا به محمد مصطفی(ص) باشد اباالحسن باشد، ساقی کوثر باشد «ابوتراب» و «یدا...» و «اسدا...» و ولی ا... و حجت ا... باشد و باز برخی با او چنین رفتار کنند. پسر عم و برادر پیامبر، هم نفس و بزرگ شده دامن او و امین و جانشین و جان پیامبر باشد و با او چنین کنند.
مظلومیت تا چه حد! علی(ع) امیرمومنان باشد و ازهد خلق عالم و امیر خانه و خانواده ای باشد که به نص صریح قرآن یک شب افطارشان را به اسیر و دیگر شب به مسکین و شب دیگر به یتیم می بخشند و با آب افطار می کنند. علی(ع) باشد و به نص صریح قرآن مومن بخشنده ای باشد که در رکوع نماز اجازه بیرون آوردن انگشتری به فقیر سائل می دهد و برخی با او چنین کنند؟ مظلومیت تا چه حد! علی(ع) همو که مراجعه عقیل را کار شخصی می داند و شمع بیت المال را خاموش می کند و شمع دیگری از مال خود برمی افروزد و در قبال خواسته برادر نابینای خود آهن داغ به دست او نزدیک می کند و باز برخی با تو ای امیر مومنان ای تجسم عدالت ناب با تو چنان می کنند.
مظلومیت تا چه حد! ای جانمان به فدایت علی جان که شجاع ترین مردمان بودی و جوانمردترین انسان ها و به سبب زیادت شجاعتت به هنگامه جنگ و مقابله با دشمن زره بی پشت می پوشیدی چرا که مشهور بود که علی هیچ گاه پشت به دشمن نمی کند و علی جان، برکننده در قلعه خیبر باشی و شجاع ترین پهلوان عرب باشی و کسی تاب ایستادن در مقابل هیبت مردانه و ذوالفقارت را نداشته باشد اما بر در خانه ات آتش برافروزند و به این گستاخی بسنده نکنند و بی حیایی و جسارت را بدان حد برسانند که به صورت همسرت آن کوثر و بضعه رسول ا... سیلی بزنند.
و باز علی آن حجت حق مظلومانه به خاطر مانایی و ماندگاری اسلام خون دل بخورد و به عنوان اولین منادی و پرچمدار و اسوه «وحدت» امت اسلام صبر پیشه کند تا دین و آیین و قرآن پیامبر خاتم تا ابد جاودانه بماند و چه بهای سنگینی دادند علی و فرزندانش و حسین در کربلایش تا اسلام و قرآن بماند و اما چه گوهر گرانبهایی و چه مکتب انسان ساز و چه کتاب کیمیایی از پس آن ایثارها و خون دل خوردن ها برای آدمیان تا آخرالزمان به یادگار ماند که هر روز حقانیت ندای آسمانی و الهی این مکتب بر مردمان آشکارتر می شود و حق جویان بیشتری به آموزه های اسلام ناب و آیین پاک محمدی رو می آورند. و گویی آن مظلومیت ها، صبرها، فداکاری ها و شجاعت ها و ایثارها گر چه بهای سنگینی بود اما سبب مانایی و ماندگاری و هر روز جهان شمول شدن اسلام ناب محمدی(ص) شد.
کیهان:خط خون علیه ارتش و اخوان در مصر
«خط خون علیه ارتش و اخوان در مصر»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن می خوانید؛وقایع روزهای اخیر مصر سبب بروز نگرانی های جدی در جهان اسلام شده است، فتاوای قتال گرایانه تکفیری ها به همراه تیراندازی وسیع و بی سابقه ارتش بسوی معترضان، آینده خطرناکی را خبر می دهند. مصر در میانه این بحران می تواند به یک کانون بزرگ ناامنی تبدیل شود و کلیه کشورهای پیرامون آن و حتی کشورهای دور دست دو حوزه اسلامی و عربی را در بر بگیرد. تداوم وضع کنونی از یک سو شکاف التیام ناپذیری را در درون جامعه مصر پدید می آورد و از سوی دیگر به انواعی از دخالت های سوداگرایانه غرب و رژیم های وابسته به غرب منجر می شود.
نظامیان مصر براساس اسنادی که در روزنامه های اروپایی هم منتشر شده بعد از حصول اطمینان از پشتیبانی آمریکا، انگلیس، فرانسه وعربستان، دولت نیم بند و ضعیف محمد المرسی را با یک التیماتوم دو روزه ساقط کردند و مانند کسی که به دلیل وقوع دعوا به خود حق هر نوع مداخله ای را می دهد، فردی را بعنوان رئیس جمهور موقت و فرد دیگر را بعنوان نخست وزیر موقت منصوب نمودند! آنان گمان کردند که شکل گیری یک جبهه مردمی ضد اخوانی به آنان مشروعیت لازم را بخشیده و لذا می توانند اعتبار و زور را در هم بیامیزند و اوضاع را آنگونه که می خواهند مدیریت نمایند. اما این تصور نادرست بود چرا که از یک سو آن «مشروع خیابان» عمر کوتاهی دارد و اگر در این دوره کوتاه ارتش قادر به جمع و جور کردن اوضاع نباشد، مشروعیت خیابانی به ضد خود تبدیل می شود کما اینکه همین دیروز جریان تمرد نارضایتی خود را از اقدامات ارتش طی بیانیه ای اعلام و برکناری وزیر کشور را خواستار گردید. از سوی دیگر استفاده از زور در شرایط انقلابی پاسخ معکوس می دهد کما اینکه ارتش نتوانست با اولتیماتوم نظامی ۴٨ ساعته در روزهای گذشته اوضاع را آرام کند و اگر علیرغم ژست اقتدار، ارتش نتواند اوضاع خیابانها و میادین را فیصله دهد به هیچ وجه قادر به کنترل امنیتی مصر نیست. هم اینک می توانیم با قاطعیت بگوئیم برنامه راه ارتش برای تسلط بر اوضاع و تنظیم امور براساس یک «نقشه راه» شکست خورده است.
ارتش طی دو سال اخیر بعنوان «نیروی تعادل» شناخته شده است. فرماندهان ارتش از اواخر دوره مبارک ترجیح دادند که طرف قدرت به حساب نیایند از این رو و براساس آنچه در پشت صحنه میان نظامیان مصر و پنتاگون توافق شده است، ارتش به مقابله با انقلاب نیامد و در دوره یک ساله شورای عالی نظامی هم تا حد زیادی با معترضین مدارا کرد در جریان اعتراضات بهمن ۹۱ تا فروردین ۹۲ هم ارتش کاری به اعتراضات خیابانی نداشت و در فاصله ۹ اردیبهشت تا ۹ تیر ماه هم اقدامی علیه جنبش تمرد صورت نداد. این روند در نهایت وجهه خاصی را به ارتش داد و کم کم از ارتش بعنوان تنها نهاد «موازنه دهنده» یاد شد و غرب هم در نهایت به این سمت رفت که تحولات مصر را با محوریت ارتش این کشور دنبال نماید و در نهایت هم آمریکا برای کنار زدن اسلام گراها به ارتش متکی شد. ورود ارتش به صحنه تحولات مصر و ترک رویه مساوات و مدارات، در واقع به نقش موازنه دهنده ارتش خاتمه داد. ارتش در جریان اقدام ۱۱ تیر در وهله اول خود را رو در روی جریان بزرگ اسلام گرایی قرار داد به هر روی اخوانی ها و هم پیمانانشان در آخرین انتخابات عمومی دستکم ۵۱ درصد آراء را بدست آورده بودند و قانون اساسی ابطال شده توسط ارتش دستکم نیمی از آراء مثبت شرکت کنندگان در انتخابات را بدست آورده بود. امروز که ارتش دست به کشتار عمومی زده، بخش دیگری از مردم مصر را از دست داده است و این می تواند از یک سو به نقش آفرینی سیاسی ارتش -زودتر از موعدی که مقرر شده بود- خاتمه دهد و از سوی دیگر مصر را با بی ثباتی بیشتری مواجه گرداند چرا که وقتی ارتش هم به یک طرف منازعه تبدیل می شود، نیرویی که قادر به حفظ امنیت و کاستن از تنش باشد عملاً وجود نخواهد داشت.
به دلیل تضعیف موقعیت ارتش به عنوان کارآمدترین تکیه گاه غرب، آمریکا از تحولات روزهای اخیر در مصر شوکه شده است مقامات آمریکایی امیدوار بودند فرماندهان نظامی با بهره گیری از تجربه و با برخورداری از یک بدنه ثابت اجتماعی نزدیک به ۱۰ میلیون نفری اوضاع را به نفع غرب حل کنند و یک بار دیگر مصر از طریق نظامیان در اختیار غرب قرار گیرد ولی شرایط روزهای اخیر نشان داد که ارتش طرح حساب شده و جامعی برای دوره انتقال ندارد و اقدامات آن عمدتاً بر درجه مشکل و پیچیده تر شدن اوضاع می افزاید. از این رو طی روزهای اخیر آمریکایی ها فشار زیادی به ارتش وارد کردند تا از درگیر شدن با مردم در میدان الرابعه العدویه و... اجتناب نماید. دو روز پیش «واشنگتن پست» طی یادداشتی اقدامات ژنرال های ارتش را توجیه ناپذیر دانست و آنچه طی روزهای اخیر انجام داده را با حکومت قانون در تضاد خواند و تعلیق فروش F۱۶ به مصر را ستود. این موضوع به تنهایی نشان می دهد که اوضاع مصر آنگونه که آمریکا می خواهد پیش نمی رود. آمریکایی ها به شدت از اینکه اوضاع دست گروهی از مردم که آنان را نمی شناسد بیفتد، نگران است. آشوب در مصر اگر چه برای اسرائیلی ها منافعی دارد ولی در عین حال شرایط مرزهای جنوبی رژیم صهیونیستی را هم بشدت آسیب پذیر می کند و کلاً اوضاع به سمت عدم اطمینان پیش می رود. آمریکایی ها تجربه چندانی در مدیریت شرایط هرج و مرج ندارند و آنارشیسم امنیتی پدیده ای است که نتایج غیرقابل پیش بینی را به همراه می آورد این موضوعی است که مخالفان آمریکا را به نقش آفرینی در صحنه تشویق می کنند.
اخوان المسلمین در این صحنه اگر چه به مفهوم واقعی کلمه «مظلوم» است اما در عین حال در این صحنه نشان داد که از عقلانیت لازم بخصوص در شرایط پیچیده برخوردار نیست. وقتی دولت محمد مرسی سقوط کرد آنان باید با قبول اینکه فعلاً امکان عملی بازگرداندن دولت اخوانی وجود ندارد، باید از مواجهه حاد با نیروهای جدید اجتناب می کرد این کار ضمن آنکه وجهه اخوان المسلمین را تا حد زیادی حفظ می کرد امکان مشارکت آن در انتخابات آینده و در نتیجه مشارکت در قدرت را فراهم می نمود. اما اخوان برخلاف مشی گذشته خود و در کمال ناباوری، مقاومت در برابر ارتش و مخالفان را انتخاب کرد در حالی که نه بعد از یک سال دولتداری به اندازه مخالفان وجهه اجتماعی داشت و نه توان نظامی به اندازه ای که پاسخگوی قدرت ارتش باشد، داشت!
به نظر می آید که در این منازعه نابرابر و خونین، اخوان المسلمین فریب جریانات تند سلفی- تکفیری ها را خورد. گروه های تکفیری با برجسته سازی توانایی های خود و تاکید به اینکه تا آخر پای کار مرسی و اخوانی ها می مانند، رهبران اخوان المسلمین را فریب داده و آنان گمان کردند که با کمک این گروه قادر به بازسازی قدرت خود و غلبه بر نقشه راه ارتش هستند. در این میان فتاوای محمد العریفی مفتی تکفیری عربستان و فتاوای یوسف قرضاوی رهبران اخوانی را به ابراز مواضع تند علیه ارتش وادار کرد. در این بین بعضی از اعضای اخوان نظیر «صفوت حجازی» تا آنجا پیش رفتند که عملیات علیه ارتش در سینا را در واکنش به بازداشت مرسی خواندند که البته واقعیت نداشت.
اخوانی ها در میان مردم مصر به میزانی که به گروه های تند نزدیک می شوند از متن جامعه فاصله می گیرند چرا که اصولاً طبع مصریان با تندروی میانه ای ندارد. در این صحنه رهبری اخوان المسلمین نتوانست از برنامه های ارتش اطلاع واقعی کسب کند و از این رو بدون برنامه مشخص وارد صحنه شد. ورود به صحنه و خاموش کردن چراغ مذاکره با منطق عقلانی یک گروه کارکشته تباین زیادی دارد. اخوان نه با ارتش مذاکره می کند نه با مخالفان- ساکنان التحریر- و دائماً روی شرط بازگشت مرسی تاکید می کند. این بیانگر آن است که یک گروه سیاسی در وقتی که باید، انعطاف نداشته است.
اگر توامان نگاهی به پشت صحنه ارتش و پشت صحنه اخوان المسلمین بیاندازیم درمی یابیم که نه ارتش بر اساس یک تصمیم منطقی و فرایندی عمل می کند و نه اخوانی ها چنین مواجهه ای با بحران دارند. هر دو با استفاده از قوه قهریه- که البته سهم ارتش بیشتر است- می خواهند بر حریف غلبه کنند و حال آنکه در این بین آن چه در زیر دست و پای دو طرف آسیب می بیند، منافع ملی مردم است و این ارتش را از ورود موفق به بحران های آینده دور می کند کما اینکه اخوانی ها را از ایفای نقش موثر در آینده محروم می گرداند.
بی ثباتی و نابسامانی در مصر در این شرایط زمانی خطرناک تر است چرا که وقتی یک نقطه دچار بی ثباتی می شود، نیروهای مرکز گریز و مخالفان سنتی یک ملت و یک کشور را به ورود ساختارشکنانه و فتنه گرایانه ترغیب می کند. الان شرایط به گونه ای است که از طریق لیبی، روزانه صدها تن سلاح وارد مصر می شود. همین چند روز پیش ارتش یک بمب قوی را در قاهره خنثی کرد که اگر منفجر می شد، صدها تن کشته می شدند حوادث امنیتی صحرای سینا، دمیاط و قاهره نشان می دهد اوضاع به نحو خطرناکی به سمت تضعیف مصر پیش می رود.
جمهوری اسلامی:عدالت علوی نیاز امروز بشریت
«عدالت علوی نیاز امروز بشریت»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می خوانید؛جهان اسلام اکنون در یکی از پرالتهاب ترین شرایط تاریخ خود قرار دارد و به "عدالت" به عنوان گم شده خود بیش از هر زمان دیگری نیازمند است. این نیاز، به جهان اسلام اختصاص ندارد و شامل سرتاسر جهان امروز می شود. نقاط مختلف قاره های پنجگانه در تبعیض و ظلم می سوزند و مردم اکثر کشورها گرفتار انواع بی عدالتی هستند.
این روزها که به امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام مربوط است، جمله معروف بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی امام خمینی درباره اولین امام معصوم با توجه به شرایط ملتهب جهان به روشنی قابل درک است. امام خمینی می گفتند: اگر حضرت امیر علیه السلام مهلت پیدا می کرد، تعالیم اسلام را طوری در جهان محقق می ساخت که مشکلات امروز وجود نداشت و تمام انسان ها با سعادت و در سایه عدالت زندگی می کردند.
اگر نویسنده معروف لبنانی "جرج جرداق" در عین حال که مسیحی است، نام کتاب خود درباره حضرت علی علیه السلام را "صوت العداله الانسانیه" می گذارد، به این دلیل است که در گفتار و رفتار آن حضرت، عدالت را متجلی دیده و به این درک واقعی رسیده است که انسان ها برای رسیدن به کرامت انسانی و تحقق مدینه فاضله به پیروی از حضرت علی علیه السلام نیازمند هستند. این نیاز، اکنون بیش از هر زمان دیگری احساس می شود آنهم نه فقط در محدوده جهان اسلام بلکه در سرتاسر جهان.
برای مسلمانان بیش از دیگران باید تأسف خورد که با در اختیار داشتن گنجینه های گرانبهائی همچون نهج البلاغه و مستندات مربوط به رفتار حضرت علی علیه السلام به ویژه در دوران کوتاه حکومت بر مسلمانان، اکنون با غفلت از این گنجینه ها دچار تبعیض و جنگ و خون ریزی و بی عدالتی هستند. نکته قابل تأمل اینست که تمام مسلمانان، اعم از شیعه و سنی، به حضرت علی به عنوان امیرالمومنین اعتقاد دارند و همگی ایشان را به تقوا و عدالت می شناسند و در عین حال از پیروی آن حضرت غافل هستند.
کافی است مسلمانان، اعم از شیعه و سنی، فرمان امیرالمومنین به مالک اشتر را به عنوان منشور حکومتی بپذیرند و آن را محور رفتارهای فردی، اجتماعی و دولتی جامعه قرار دهند. در آن صورت، تمام مسلمانان به سعادت دنیا و آخرت خواهند رسید و از جنگ ها، تبعیض ها و منازعات بیهوده ای که اکنون جهان اسلام را در شقاوت و تیره روزی فرو برده است خبری نخواهد بود. طبق برآورد مجامع بین المللی در سال های اخیر، هر روز حدود ۱۰۰ نفر در کشورهای مختلف اسلامی در اثر منازعات، جنگ ها، انفجارها و ترورها کشته می شوند. این تلفات که با عوارض اجتماعی، اخلاقی، اقتصادی و سیاسی زیادی همراه است، برای مسلمانان بسیار خسارت بار است. دولتمردان کشورهای مسلمان و نخبگان جهان اسلام اگر بخواهند و اراده و همت به خرج دهند می توانند این وضعیت را دگرگون سازند و راه را برای حاکمیت آرامش و صلح و صفا در سرتاسر جهان اسلام هموار نمایند. محور این تلاش برای تغییر وضعیت موجود به وضعیت مطلوب می تواند سیره امیرالمومنین علیه السلام باشد که بر تعالیم پیامبر اکرم تکیه داشت و خود را رهرو رسول خدا می دانست.
در شرایط امروز، افراط هائی که در عملکرد سلفی ها و تکفیری ها مشاهده می شود و در سوریه و عراق و مصر و پاکستان و افغانستان جلوه بیشتری دارد، نمونه های بارزی از عملکرد خوارج زمان امیرالمومنین علیه السلام را به نمایش می گذارد. این عملکردهای خارج از چارچوب شرع و اخلاق و ضد عدالت، چهره اسلام را در افکار عمومی جهان مخدوش کرده است. صاحبان دست های مسلط بر رسانه های جهانی با اینکه می دانند رفتارهای افراطی سلفی ها و تکفیری ها ربطی به اسلام ندارد، به دلیل دشمنی و کینه ورزی نسبت به اسلام، عملکرد آنان را مستقیماً به اسلام نسبت می دهند تا اهداف شوم خود را محقق سازند. این وضعیت، برای مسلمانان قابل تحمل نیست و بزرگان جهان اسلام از هر مذهب و طایفه ای باید برای پایان دادن به آن همت کنند.
قطعاً رسالت دولتمردان نظام جمهوری اسلامی برای تحقق این هدف عالی، از سایر دولتمردان جهان اسلام بیشتر است. برای رسیدن به این مقصود، ابتدا باید ضعف های موجود در ایران برطرف شود. در ایران با اینکه نظام جمهوری اسلامی مستقر است، اما این واقعیت را باید پذیرفت که از نظر عدالت در بخش های مختلف، عقب ماندگی های چشمگیری وجود دارد. عدالت اقتصادی، با فاصله طبقاتی نگران کننده ای که وجود دارد دچار مشکل است. عدالت اخلاقی، با افراط هائی که از بعضی عناصر شبه سلفی مشاهده می شود همواره نقض می گردد. عدالت قضائی، با نارسائی هائی که در دستگاه قضائی وجود دارد گرفتار کمبود است. عدالت اجتماعی نیز با برخوردهای جانبدارانه ای که توسط برخی مسئولین نسبت بعضی افراد و گروه ها صورت می گیرد در چنبره ای از بلاتکلیفی قرار دارد. چنین وضعیتی، شایسته نظام جمهوری اسلامی نیست. این، نظامی است که براساس قرآن و نهج البلاغه تأسیس شده و باید مظهر عدالت در تمام زمینه ها باشد تا بتوان آن را به عنوان الگو به جهانیان معرفی نمود.
اگر مسئولان نظام جمهوری اسلامی همت کنند و ضعف های موجود در بخش های مختلف عدالت را برطرف نمایند و عدالت علوی را محور اقدامات خود در تمام زمینه ها قرار دهند، گام بعدی آنان می تواند تلاش برای عمومیت بخشیدن به عدالت علوی در جهان اسلام باشد. ما با محور قرار دادن نهج البلاغه و سیره و روش امیرالمومنین قطعاً می توانیم مشکلات امروز جهان اسلام را برطرف کنیم و با استقرار عدالت علوی در میان مسلمانان به طرح تعمیم عدالت علوی در سرتاسر جهان بیاندیشیم.
امروز، جهان تشنه عدالت است. ملت ها از ظلم و تبعیض و اختلاف و کشتار که عمدتاً محصول حکومت های استبدادی و سلطه استعمار است به ستوه آمده اند. منازعات و ناآرامی ها، جهان را پرآشوب ساخته و زندگی را بر ملت ها تلخ کرده است. استفاده نکردن از مکتب امیرالمومنین و مطرح نساختن عدالت علوی، ظلم دیگری است که در چنین شرایط سختی بر مردم می رود و مسئولیت مهجور ماندن عدالت علوی در جهان، برعهده ما شیعیان است که به نام اسلام محمدی و علوی حکومت تشکیل داده ایم ولی هنوز نتوانسته ایم عدالت علوی را در پایگاه اصلی این حکومت مستقر کنیم تا نوبت به قدم های بعدی برسد. آیا اراده ای برای خارج ساختن عدالت علوی از این مهجوریت خواهیم داشت؟
رسالت:اقتدا به امیر حماسه
«اقتدا به امیر حماسه»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم سید مسعود علوی است که در آن می خوانید؛این روزها ناباورانه، هجرت خورشید را به تماشا نشسته ایم و اشکریزان، انشقاق مهر را نظاره می کنیم. یتیمان تاریخ، با آرزوی نوازش های دست علی، نام زیبای مولارا زمزمه می کنند.
چاه تنهایی علی هم تنها شد؛
نخل های عاطفه، غریبانه می گریند. هلال رمضان به سرخی گرایید و «قدر»، قدر و منزلت یافت. تمامت ملکوت بر مولای ایمانیان و ملجأ اهل نیاز، آغوش گشود.
«عم یتسائلون عن النبأ العظیم»
چرا امروز خورشید آسمان به عزلت مایل است و کوه کوه، گدازه های اشک می افشاند؟ چرا دریا خموش است و موجی از میانه آن به سوی کرانه ها نمی خیزد؟ چرا پروانه ها شروه یتیمی را غریبانه زمزمه می کنند؟ چرا مهتاب این چنین بی تاب است و شب، اسیر سکوتی سنگین؟ عطر شب بوهای غم در کوچه های کوفه پیچیده و التهاب از دیدگان خیس و گونه های زرد یتیمان پیداست.
تمامی عرصه های فضیلت از فضائل، عاری شد.
«اقتربت الساعه و انشق القمر»
قیامت نزدیک شد و ماه شکافت.
فریاد محراب برآمد و ارکان هدایت فرو ریخت. سیمای فجر و سپیدی سجاده به سرخی گرایید و خون از چشمه چشم شقایق تراوید. دردا فرق کسی را شکافتند که نماز و روزه و عبادت و قدر و نیایش و قیام و جهاد از او آوازه یافت و ماه صیام، اعتبار.
مولای من، ای مقتدای عاشقان و پناه محرومان! می دانم که درد قلب سلیم تو از درد زخم تارک پاکت فزون تر است. موعظه ات نشنیدند و فرمان تو گردن ننهاده و گرد جیفه دنیا نشستند و مسحور تزویر و زر شدند. جمعی دیده به مسند و امارت داشتند و آز، شریک جهاد و طاعت آنان بود. از این رو عدالت ناب علوی را تاب نیاوردند و رخساره از ماه برتافتند و سیاهی گزیده و ندیم تباهی شدند. سحاب فتنه ها، خورشید یقین را فرا گرفت و غبار تردید، صحاری اندیشه ها پوشاند. قرائت نفوس غیر نفیس از آیین و دین به حیلت بسیار بر رأی راسخین، چیره شد.
با زیاده خواهی های خویش دلت آزردند و با عصیان طغیان، ذوالفقار زیبایت به جنبش آوردند. زهد متنسکین نهروان و تهتک دنیاطلبان و ریزش اسفناک همراهان، جان شریف تو خست و زنجیر جهل غیر خودی ها و ساده اندیشان ناخردمند، دست آسمانی تو بست. با استخوان در نای و خار در دیده، بسیار شکیبا بودی و به درگاه دوست، زبان به شکوه نگشودی. آتش کینه کفتارهای کافر کوفه، خانه ات سوخت و دست شقاوت، شقایق دشت تنهایی ات پژمرد و ساقه نیلوفر بوستان زندگی ات شکست. سال ها سکوت و صبوری ات به شیعه درس استقامت آموخت و مظلومیت عظیم تو تا روز حشر و نشور، دل ها قرین غم نمود.
یا علی بن ابی طالب، یا امیرالمومنین، انت الامام و انا المأموم! راز دل بگشا که قلب غریب ما بسان چاه تنهایی تو تنها شد.
ای ولایت کل و کل ولایت! ای امیر حماسه و حریت! ملت معظم ما از تو آموختند علمداری عرصه ایثار و ستیز با سلطه جویان و سیه کاران و کارزار با دونان دژهای دسیسه و ساکنان کاخ های سیاه ستم را؛ آن گاه که خیبریان را به هزیمت و ذلت افکندی و دروازه دنائت آنان برآوردی و شرنگ شکست را به کامشان ریختی.
ما در روز مقدس «قدس» به عزم و عملت اقتدا می کنیم و همپای علی جویان ایران، بار دیگر فوز فتح خیبر را با سرودهم آوایان و ستم ستیزان دنیا، مترنم می شویم و غریو غم فلسطین و خروش خشم خدایی خویش را به بام گیتی صلامی دهیم. یا علی، ای پناه ستم دیدگان اعصار! هزاران هزار حسرت و حزن از اسارت مسجد اقصی؛ آن مهجر موسی و مولد عیسی و معراج مصطفی (ص).
ای خاک خاطره خیز و خونین و با شکوه قدس! ای حاکی حکایت ابتلای ابراهیم، ای قبله قبیله قرب و قیام، ای مسجد ساجدین و قدمگاه انبیاء، ای قطعه پاک جنان، ای قلب قائمین و آماج آمال اهل جهاد! بزودی به آستانه بوسی تو خواهیم آمد؛ آن گاه که کرشمه سنان و رقص شمشیر و معرکه خون و صفیر تیر و صیحه صهیون دون به هیچ انگاریم و علی آسا دل به دریای ایثار سپاریم و سرود سبز همدلی سراییم.
یا علی مدد!
تهران امروز:شب قدر، مفتخر به عروج علی(ع) شد
«شب قدر، مفتخر به عروج علی(ع) شد»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم محمدحسین رجبی دوانی است که در آن می خوانید؛از آنجا که رسول خدا(ص) راه نجات و سعادت دنیا و آخرت را در تمسک به قرآن و عترت دانسته، و در حجه الوداع به صراحت فرمود: «إنی تارک فیکم الثقلین: کتاب الله، وعترتی أهل بیتی، ما إن تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی أبدا» و فرمود به این دو متمسک بشوید تا نجات پیدا کنید.
از آنجایی که قرآن همراه با عترت نجات بخش است و آنها از هم قابل تفکیک نیستند. به نظر من در اینکه امیرالمومنین علی(ع) به عنوان مظهر ولایت و برجسته ترین رهبر الهی پس از پیامبر اسلام(ص) در لیالی قدر ضربت می خورد و در همین لیالی عروج می کند برای اهل دل و خردمندان رمز و رازی است و تاکیدی است بر پیوند قرآن و عترت. یعنی در شب نزول قرآن صامت، قرآن ناطق عروج می کند و این رمز و راز می تواند برای ما راهگشا باشد؛ به این معنا که نمی توان فقط به قرآن تمسک جست و از عترت، آن هم بخصوص امیرالمومنین علی(ع) غافل ماند و از آن بزرگوار اطاعت نکرد یا ولایت آن بزرگوار را تبعیت نکرد و نپذیرفت. این بحث کلی است و البته زبان من قاصر است برای اینکه بتواند این امر مهم الهی را تفسیر و تبیین کند.
با توجه به اینکه همه بزرگان اسلامی هم شهادت حضرت علی(ع) را در ماه رمضان سال ۴۰ هجری تایید کرده اند و در این مسئله که آن بزرگوار در ۱۹ رمضان ضربت خورد و در ۲۱ رمضان روح مقدسش به آسمان پر کشید، تردید ندارند؛ به نظر می رسد خداوند خواسته است بگوید اگر کسی مسلمان باشد و خود را پیرو پیامبر عظیم الشان اسلام(ص) بداند، باید قرآنی را که در شب قدر نازل شده در امیرالمومنین علی(ع) متجلی بداند و راه نجات خود را پیروی از حضرت امیر(ع) بداند.
اینکه می گویند روح حضرت علی(ع) آنقدر ثقیل بود که باید در برترین شب سال از دنیا می رفت چندان معتبر نیست. امیرالمومنین پس از پیغمبر(ص) برترین خلقت الهی است. مقام حضرت علی(ع) از تمام انبیای سلف و تمام اولیا و امامان برتر است. حضرت علی(ع) کسی است که خداوند به آفرینشش مباهات می کند.
خداوند بعد مادی و جسمی ندارد برای همین در معراج وقتی اراده کرد با پیغمبر ما سخن بگوید، صدایش، صدای علی(ع) بود و پیغمبر با تن صدای امیرالمومنین علی(ع) صدای خدا را می شنید. بنابراین حضرت علی(ع) فراتر از همه ملائک و ارواح است و شایستگی این را دارد که مستقیم به آستان الهی راه یابد و این نیست که امیرالمومنین علی(ع) بخواهد موقعیتی پیدا کند که شایستگی عروج به آستان خداوند در شب قدر را پیدا کند. در واقع شب قدر که از هزار ماه و شب برتر است، افتخار آن را پیدا کرده است که امیرالمومنین علی(ع) در آن به آسمان صعود کند.
آفرینش:میراث تهران را نابود نکنیم!
«میراث تهران را نابود نکنیم!»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضاعسگری است که در آن می خوانید؛معمولا هرآنچه از دیرباز و دوران های گذشته برای دنیای امروز ما به ارث رسیده و به جای مانده، دارای ارزش و غنای معنوی می باشد، چون میراث گذشتگان هیچ وقت با معیارهای مادی قابل جایگزینی نیست. یکی از این میراث های دست نیافتنی، محیط زیست، جنگلها و درختانی هستند که عمرشان به بیش از چند قرن می رسد و ما بدون توجه به غیرقابل بازگشت بودن این میراث گرانبها به نابودی آن اصرار داریم و هیچ توجهی به هشدارها و نگرانی های دلسوزان این عرصه نمی کنیم.
یکی از میراث های گرانبهای شهرتهران که به ثبت ملی هم رسیده درختان چنار خیابان ولیعصر(عج) می باشد که درطی این چندسال هیچ نهاد مسئولی در صدور دستور قطع آنها ابایی نداشته اند.
در سال ۱٣۰۹ مجلس شورای ملی قانونی را برای ساخت و گسترش خیابان های تهران تصویب کرد و پس از آن گام های ساخت خیابان ولیعصر آغاز و برای نخستین بار این خیابان قیرریزی شد. بیش از ٨۰ سال است که این خیابان به طور رسمی در دل تهران شکل گرفته و درختان آن عمری چندصد ساله دارند. بحث تنها برسر خیابان ولیعصرنیست؛ بلکه هردرختی که درهرنقطه از پایتخت قطع شود، میراثی از ثروت های ملی این شهر کاسته می شود.
بحث برسراین موضوع است که چرا دستگاه های دولتی و نهادهای شهری بدون توجه به این که این میراث ملی و دست نیافتنی متعلق به مردم ایران می باشد، صرفاً با تشخیص خود و یا سفارش دیگرنهادها اقدام به نابودی آنها می کنند. جدای از این، تفاوت و تبعیض درنحوه عمل درنمونه های مشابه و برخورد با مردم از دیگر معضلاتی است که موجب نگرانی شده است. به عنوان نمونه قطع چنارهای ولیعصر، تصرف و تخریب مراتع، نابودی جنگل ها به بهانه جاده کشی و شهرک سازی، و... توسط نهادهای دولتی و نظامی بدون هیچ اعتراض و پرداخت خسارت صورت می گیرد، اما درمقابل شهروندی که قصد ساختن ملک شخصی خود را دارد باید به سبب قطع تک درخت باغچه منزلش چند میلیون تومان جریمه پرداخت نماید! آیا نحوه مدیریت غلط و تبعیض غلط تر از آن جای شکوه و شکایت ندارد؟!
در سالهای ۱٣۲۶ - ۱٣۲۵ دولت قوام السلطنه بنا را بر آن گذارده بود که در ضلع راست خیابان ولیعصر بین سه راه عباس آباد تا میدان ونک را به جنگل مصنوعی بزرگی که هوای شهر را تلطیف نماید تبدیل کند. مرحوم مهندس کریم ساعی که از استادان و متخصص جنگلکاری بود اجرای این پروژه مهم را عهده دار شد اما به سبب نبود بودجه این طرح منتفی شد و تنها پارکی بزرگ و مهندسی شده به نام ساعی که امروز باقی و برقرار است از آن طرح به جای مانده که جزء میراث ملی کشور محسوب می شود. طرح این مطلب به سبب توجه و اهمیت نقش مراتع و درختکاری در حفظ سلامت و صلابت مردم و شهربود که از دیرباز لزوم پرداختن به آن مورد نظر بوده است. امروز اگر مشاهده می کنیم که مراتع طبیعی و جنگل های کوچک تهران بدون توجه به اهمیت و ارزش آنها و به بهانه ساخت ادارات دولتی ونظامی، بهانه هایی همچون مشکلات برق رسانی، خطر شکستگی، سد معبر بودن، اتوبان کشی و... از بین می روند، حاصل بی توجهی و عدم پاسخگویی مسولان مربوطه در مقابل مردم می باشد.
اگر رویه پاسخگویی دربین مسولان مانهادینه می شد و برحق وحقوق عمومی مردم توجه می کردند شاید ماهم می توانستیم همچون حامیان محیط زیست پارک گزی ترکیه مانع از قطع و تخریب درختان در جای جای شهرو کشورمان شویم!.
حمایت:رفاه و امنیت لوازم تحقق عدالت علوی
«رفاه و امنیت لوازم تحقق عدالت علوی»عنوان سرمقاله روزنامه حمایت به قلم سیدمحمدمهدی موسوی است که در آن می خوانید؛به دلیل اینکه یکی از مهم ترین وظایف هر حکومتی، تأمین رفاه و امنیت جامعه است، لزوم اهتمام به این دو مطالبه جدی، همواره دغدغه اَبنای بشر بوده است، به طبع در حکومت اسلامی نیز برقراری امنیت و فراهم کردن رفاه و آرامش نسبی از جمله اهداف مهمی است که یک مسئول و کارگزار باید برای تحقق آنها، عزم خود را در سایه برنامه ریزی و تدبیر مناسب، جزم کند، چه آنکه بی تردید، از جمله پیش شرط های دستیابی به رشد و کمال انسانی، تأمین امنیت و رفاه است.
از این منظر، در جامعه ای که امنیت فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، قضایی و ... فراهم نباشد و از سویی مردم آن از حداقل های نیازهای رفاهی بی بهره باشند، نیل به سعادت آن طور که باید و شاید امکان پذیر نیست.
به همین دلیل است که امام علی (ع) از جمله منادیان بزرگ امنیت در جامعه و تلاشگران برای تأمین حداقل رفاه مردم به شمار می روند، هر چند که خود در سخت ترین وضع معیشتی زندگی و داوطلبانه از نعمت های دنیوی، به جامه ای کهنه و نانِ خشکی بسنده کردند.
نهج البلاغه- این گنجینه همیشه ماندگار حکمت و بلاغت علوی- سرشار از دستورالعمل های زندگانیِ فردی و اجتماعی بویژه در عرصه حاکمیتی است. حضرت امیر (ع) در فرمایش گهرباری چنین می فرمایند: «مومن کسی است که خود را برای رفاه مردم در زحمت بیندازد و دیگران از او در امنیت و آسایش باشند.»
بدینسان مشخص می شود که امنیت، رفاه و آسایش شهروندان جامعه اسلامی تا چه اندازه در نگاه و رویکرد علوی حایز اهمیت است که حضرت، نشانه بارز ایمان را در سایه تلاش در تحقق این دو موضوع می داند. با نگاهی به خطبه ها و نامه های مولی الموحدین(ع) در نهج البلاغه، نیک درمی یابیم که از نگاه حضرت، لازمه برقراری عدالت در جامعه و هدایت مردم به سمت سعادت حقیقی، تحقق امنیت در همه ابعاد و نیز برقراری رفاه و آسایشی است که افراد را به سمت اهداف متعالی سوق دهد.
شکی وجود ندارد که رفاه به معنای حرکت جامعه به سمت تشریفات و تجمل گرایی به هیچ وجه در آموزه های علوی جایی ندارد. به این علت است که توزیع درست درآمدها و صرف آن در عمران و آبادانی شهرها و تأمین حداقل رفاه و معیشت مردم، امور منطبق با عدالت علوی ارزیابی می شود.
تابناک:پرونده هسته ای مسئله ای فراجناحی
«پرونده هسته ای مسئله ای فراجناحی»عنوان یدداشت روز روزنامه تابناک به قلم حسن بهشتی پور چندی است که بحث انتقال پرونده هسته ای کشورمان از «شورای عالی امنیت ملی» به «وزارت امور خارجه» مطرح شده است و گمانه زنی هایی نیز درباره آن صورت گرفته است اما بایستی چند مساله را درباره این موضوع مورد توجه قرار داد. اول اینکه معلوم نیست چنین جابه جایی رخ بدهد.
این گونه گمانه زنی ها قبل از تشکیل کابینه، دست آقای روحانی را خواهد بست و صد البته درست نیست که آقای روحانی تحت فشار قرار بگیرد. مهم نیست بحث انتقال پرونده هسته ای از شورای عالی امنیت ملی به وزارت خارجه نظر چه کسی بوده است مهم این است که بدانیم چنین مباحثی برای رئیس جمهور کشور محذورات ایجاد می کند.
بنابراین بایستی ابتدا منتظر بمانیم و ببینیم رئیس جمهور در آینده چه خواهد کرد و سپس به تحلیل رفتار وی پرداخت. به طور کلی پرونده هسته ای یکی از مهم ترین پرونده های طول تاریخ جمهوری اسلامی ایران است و نیازمند یک عزم ملی برای حل و فصل آن است و کوچک ترین اقدامی برای تضعیف آن نباید صورت بگیرد.
بهترین اقدام درحال حاضر حول این مساله این است که سیاست صبر و انتظار در پیش گرفته شود. باید منتظر ماند و دید که رئیس جمهور چه تصمیمی می گیرد. شاید وی تصمیم گرفت که کل پرونده هسته ای را زیر نظر خود ببرد. همان طور که می دانیم یکی از دلایل رفتن این پرونده به شورای عالی امنیت ملی این مساله بود که آقای روحانی دبیر شورای امنیت ملی بود.
از طرف دیگر پرونده هسته ای یک مساله فرابخشی است و حتی ممکن است به صورت ستادی اداره شود. قرار نیست که این پرونده تا ابد باز بماند. این امکان وجود دارد که ستاد ویژه ای برای حل آن تشکیل شود و زیر نظر رئیس جمهور فعالیت کند، یا اینکه زیر نظر وزارت خارجه قرار بگیرد یا بررسی آن در همان شورای عالی امنیت ملی ادامه پیدا کند. مهم این است که بدانیم این پرونده ملی است و بسیار با اهمیت.
در مورد این موضوع که پرونده هسته ای در کجا بایستی مورد بررسی قرار بگیرد هیچ گونه قانون نوشته ای وجود ندارد. همان طور که می دانیم، رئیس شورای عالی امنیت ملی در ایران طبق قانون اساسی رئیس جمهور است و رئیس جمهور نیز حکم دبیر شورای عالی امنیت ملی را مشخص می کند. برطبق روال این سازمان، برای انتخاب دبیر با رهبری نیز هماهنگ می شود.
از طرفی کلیه مصوبات شورای عالی امنیت ملی زمانی ضمانت اجرایی می گیرد که رهبری آنها را تأیید کند. از طرفی شورای عالی امنیت ملی هیچگونه الزامی ندارد که کدام پرونده را بررسی کند و کدام را بررسی ننماید چراکه یکی از عالی ترین سازمان ها در ایران همین شوراست. روسای قوای مجریه، مقننه و قضائیه عضو شورای عالی امنیت ملی هستند. مهم ترین اقدام این است که دیپلمات های حرفه ای به کار گرفته شوند و حداقل در این موضوع همه گرو ه ها کار مشترک انجام دهند.
نباید این مساله وارد بازی های سیاسی و گروهی شود. همان طور که مساله هسته ای فرابخشی است، بایستی به صورت فرا جناحی دیده شود و بایستی یک عزم ملی پشتیبان آن باشد. یکی دیگر از ابعاد بررسی پرونده هسته ای این است که افرادی که در این موضوع و مساله بحث می کنند افرادی باشند که به موضوع هسته ای تسلط کامل دارند. از طرفی به خاطر اهمیت بسیار بالای این مساله بهترین رویه آن است که تا زمان شروع به کار رئیس جمهور به این مباحث وارد نشد./ منبع: روزنامه تابناک
شرق:شمشیر جهالت بر فرق عدالت
«شمشیر جهالت بر فرق عدالت»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم محمدتقی فاضل میبدی است که در آن می خوانید؛در میان جهل هایی که بشر گرفتار آن است، بدترین آن، جمود و قشری گری است؛ اگر کسی علت قتل هایی که در تاریخ رخ داده است را ریشه یابی کند، شاید تعداد کسانی که با تیغ جمود و جهالت به قربانگاه رفته اند، کمتر از عوامل دیگر نباشد یا بیشتر باشد. شاید علت اینکه قرآن کریم انسان ها را پس از نزول آیات الهی به تعقل و تفکر دعوت می کند، این است که ریشه جمود و جهالت و قشری گری را در میان دینداران برکند. پیامبر اسلام بارها جامعه را از جاهلان متنسک هشدار داد. کسی به نام ابن ملجم مرادی که حاضر است شخصی مانند علی بن ابیطالب(ع) را در هنگام نماز ترور کند و زشت ترین کار را به حساب خدا گذارد، درون مایه ای جز خشونت و جهالت ندارد.
شمشیر ابن ملجم شمشیر نفاق و کفر نبود بلکه شمشیر یک دیندار نادان بود. شهید مطهری می گوید: اگر می خواهید بفهمید جمود با دنیای اسلام چه کرده است، همین موضوع را در نظر بگیرید که علی ابن ابیطالب را چی کشت؟ یک وقت می گوییم علی بن ابیطالب را کی کشت؟ و یک وقت می گوییم علی را چی کشت؟ اگر بگوییم علی را کی کشت، البته ابن ملجم مرادی و اگر بگیم علی را چی کشت، باید بگوییم جمود و خشک مغزی و خشکه مقدسی». (اسلام و مقتضیات زمان، ص۶٨) کلمه جهل در قران کریم ۲۴ بار به کار رفته است. بنابر تحقیقاتی که از این واژه صورت گرفته است، جهل به معنای بیسوادی و در برابر علم نیست، بلکه جهل در برابر عقل یا برابر حلم است. و جهل در قرآن به معنای بی عقلی و بی حلمی است.
دینداران جاهل نه اینکه بی سوادند، بلکه به معنای این است که گزاره های دینی را با تعصب و قشری گری و خشونت عجین ساخته اند؛ لهذا جهل در کنار ظلم قرار گرفته است.« انه کان ظلوما جهولا» علی در خ ۱۶۶ می فرماید: ولا تکونو کجفاه الجاهلیه لافی الدین یتفقهون، مانند ستمکاران جاهلیت نباشید که در دین خدا تفقه نمی کردند. موقعی که طرفداران فرعون با موسی درافتادند به موسی گفتند: اجعل لنا الاها کما لهم الهه قال انکم قوم تجهلون؛ تو هم برای ما بت هایی قرار ده همان گونه که آنها خدایانی دارند، موسی گفت؛ شما جمعیتی جاهل و نادانید.
یعنی جهل مذهبی شما را فرا گرفته است. یعنی فرعون شما را با ابزار مذهب فریب داده است. مشکل غالب پیامبران با مردم زمانشان، جهل مذهبی و اعتقادات دور از خرد بوده است؛ یعنی باورهایی که هیچ منشا عقلانی و انسانی نداشته است. و این احبار و رهبان بودند که مذهب را برای چپاول مردم سرمایه کار خود کرده بودند. در تاریخ اسلام پس از مرگ پیامبر، جهالت مذهبی در زمان درگیری های میان معاویه و حضرت علی(ع) اوج می گیرد و در آن میان گروهی به نام خوارج زاده می شود. خوارج کسانی بودند که درد دینی بالایی داشتند.
اما پرده تعصب و جهالت، اندام اعتقادی آنان را پوشانده بود. در دینداری تعادل نداشتند عدم تعادل آنان ناشی از جهل آنان بود. امام علی(ع) فرمود: «لا تری الجاهل الا مفرّطا او مفرّطا». و حضرت در گله از آنان فرمود:« الی الله اشکو من معشرا یعیشون جهالا» پناه می برم به خدا از گروهی که با جهل زندگی می کنند. بعد از جریان حکمیت هر جا حضرت علی سخنی ایراد می کردند، دینداران جاهل سعی داشتند سخنان امام را به استهزا بگیرند.
معاویه بن ابی سفیان سلطان شامات از این جهالت دینی بیشترین استفاده را برای حکومت استبدادی خود می برد؛ چرا که این نادانی خوارج بیشترین شقاق و نفاق را میان مسلمین انداخت. و با تبلیغی که افراد متملق درباری علیه امام علی(ع) داشتند، جریان جهالت دینی را به سود معاویه پیش می بردند و تبلیغ های یکجانبه حقیقت را بر خیلی از کسان مشتبه می ساخت. امام علی(ع) در نامه ای به معاویه فرمود: فعدوت علی الدنیا بتاویل القرآن؛ تو با تاویل قرآن به سود خود بر دنیا سیطره پیدا کرده ای. (نامه۵۵) امام علی(ع) در نطقی فرمود: می بینم که جامعه اسلامی به دوران پیش از اسلام بازگشته و نشانه های جاهلیت یکی پس از دیگری خود را نشان می دهد. یکی از نشانه های آن این است که: «فی زمن عالمها ملجم و جاهل ها مکرم.»
امام علی(ع) در یکی از خطبه ها فرمود: ما با معاویه بر سر قدرت دعوا نداریم. دعوای ما با معاویه بر سر سه چیز است، یکی چرا بدعت ها در دین خدا راه یافته و سنت های واقعی پیامبر را به یک سو نهاده اند و اینکه چرا نسبت به بیت المال مسلمین دست چپاول دراز شده و سوم اینکه چرا نالایقان بر مسند امور نشسته اند.
تلاش امام علی(ع) بر این بود که در دوران حکومتش آتش جنگی برافروخته نشود و در برابر ترفندهای معاویه همواره به اصحابش می فرمود شما آغازگر جنگ نباشید. در روزهای پیش ازجنگ صفین کسی از یاران حضرت به معاویه ناسزا گفت. حضرت فرمود: خوش ندارم از اینکه شماها دشمن خود را ناسزا گویید.
چون ما برای جنگ نیامده ایم؛ بلکه رسالت ما جلوگیری از ریختن خون مردمان است. نگرانی و درد و دریغ امیرمومنان این بود که برخی از این جاهلان متعصب که در راس بعضی امور قرار گرفته اند جامعه را به فساد و جنگ بکشانند. فرمود: و لکننی آسی ان یلی امر هذه الامه سفهاءها و فجارها فتتخذوا مال الله دولا و عباده خولا و الصالحین حربا و الفاسقین حزبا؛ (نهج البلاغه نامه ۶۲) در جای دیگر رسالت خود را چنین بازگو می کند: پروردگارا تو می دانی آنچه که برای آن به پا خاسته ایم نه برای این بود که به ملک و سلطنتی دست یازیم و نه برای اینکه از متاع پست دنیا چیزی به دست آوریم؛ بلکه برای این بود که نشانه های ازبین رفته دینت را بازگردانیم و صلح و صلاح و سازندگی را در شهرهایت آشکار سازیم، تا بندگان ستمدیده ات در امن و آرامش قرار گیرند و قوانین و مقرراتی که به دست فراموشی سپرده شده است بار دیگر عملی شود. (خ ۱٣۱) با شهادت امام علی(ع) کار ملک و مردم دشوارتر شد و سه حوزه بزرگ اسلام یعنی شامات و حجاز و عراق هر کدام برای زمامد اری مسلمین راه جدایی را برگزیدند.
و امام حسن(ع) برای خلافت چندان دوام نیاورد و حکومت معاویه آتش جنگ و نفاق را در میان مسلمین شعله ور ساخت و خلافت اسلامی از عدالت علی به شقاوت خلفایی گرایید که برای بقای خود بی جرم و بی جنایت سرها می بریدند و به نام این خلفا خطبه ها می خواندند. و دین خدا را ابزار سیاست می کردند.
زیان کسان از پی سود خویش / بجویند و دین اندر آرند پیش
مردم سالاری:علی ای همای عزت
«علی ای همای عزت» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم احمدعلی فولادپور«راد» است که د ر آن می خوانید؛ در همه عمرش حتی یک کلمه دروغ نگفت، و از خوف خدا راحت نخفت، همیشه حق گفت و حق شنفت! از دایره «تجرد» برون و از حوزه «تقدس» رها و رها خادم بندگان خدا آن هم جهت کسب رضای «خدا»! این همسر لایق «زهرا»(س). ساده پوش و ساده زی»، قوی پنجه در «علم و حکمت» عمیق و دست نیافتنی در عشق و ایمان!، بی ادعا، مومنان را مقتدا، یاور رسول خدا(ص)، موحد بی همتا، مظهر صفا و وفا و لی شریف ذات خدا، «علی المرتضی(ع)» و به همین اعتبارات می توان گفت: «علی ای همای عزت» و این «عزت» اختصاصی و انتصابی صددرصد از سوی خدا هم نیست این درجه و نشان گرانقدر «عزت» را «علی(ع)» با سیر و سلوک های معنوی و عملی و با خون دل خوردن ها به دست آورده است!، که در اوج آن سیر و سلوک های معنوی و «عملی» بود که می فرمود: «خار در چشم و استخوان در گلو دارم» به نخلستان های کوفه پناه می برد و دردهای تلنبار شده در قلب پرمهرش را به چاه ها می گفت، چاه هایی که خودش با دست خود کنده بود که با آب آنها مزارع و درختان خود کاشته و حتی غیرخودی را «آبیاری» کند!
این پهلوان حکمت و عبادت و قهرمان جبهه های جنگ که کفار و یاغیان و دشمنان پیامبر از شنیدن نامش به خود می لرزیدند، این قاسم و حافظ بیت المال مسلمین که از دست رنج خود نیز به بیت المال می افزود و از بیت المال مسلمین ابدا به سود خود و خانواده صاحب عصمتش استفاده نمی کرد آیا این واقعیت نیست؟!
خیلی روشن تر اما علمی و فلسفی تر بگوئیم که چرا و به چه جهتی«علی(ع)» صاحب «عزت» است؟!
جواب: حضرت باریتعالی یک صفت«صمدیت» دارد یعنی«بی نیازی مطلق» به این معنا که همه موجودات جهان هستی اعم از انسان و حیوان، جماد و نبات و هرچه در عالم وجود است «محتاج» خداوند است اما خداوند تبارک و تعالی به هیچ چیزی و به هیچ نیرویی«محتاج نیست»!
بدون تعصب و بدون ذوق و احساسات گرایی عرض می کنم که این «علی(ع)» یک درجه پائین تر از«خدا» خود را به درجه«صمدیت» رسانده است به این معنا که «علی(ع)» نیاز به خوردن و آشامیدن و نفس کشیدن دارد، اما خوردنش تکه نان جو است و آشامیدنی اش آبی در کوزه و این خوردن و آشامیدن را به حدی تقلیل داده بود که اگر روزها و هفته ها نیز چیزی نمی خورد در حال«علی(ع)» هیچ تغییر فیزیکی و متافیزیکی حاصل نمی گردید! در یکی از فرازهای گفتارش می فرماید:«به خدا اگر بخواهم می توانم از عسل آب شده و از مغز گندم برای خود غذا تهیه کنم ولی هیات«علی(ع)» چنین کند که شاید در بیابان یمومه، پیرزن فقیری بدون صرف غذا سر به بالین بگذارد و گرسنه بخوابد.» فاصله شخصیت«علی(ع)» با آزمندانی که با امانت خواری و مال مردم خوری شکم را طبله کرده حتی، برای نسل سوم و چهارم بعد از مرگشان پول ها انباشته اند، از زمین نه بلکه از چاه تا ماه است و«علی(ع)» به همین دلایل مستند و مبرهن صاحب«عزت» است که«عزت» در شخصیت شخص اهدایی نیست بلکه«کسب کردنی» است!
هر نوشته ای یک فراز و جوهره دارد و فراز و جوهره مقاله پیش روی شما این است که:
علی(ع) در تمام عمرش چه آن زمانی که بیش از سیزده سال نداشت در مکه در رکاب پیامبر(ص) بود و در آن دوران جنگ و گریز وخوف و رجا، رسول خدا را یار و یاور بود و اولین مردی بود که به پیغمبر(ص) ایمان آورد و در آن دورانی که به امر رسول خدا(ص) به جای نردبان پا روی دوش محمد(ص) گذاشت و خلیل وار بتها را شکست و در آن خفقانی که به جای پیامبر خفت تا آسیبی به پیامبر نرسد و چه در زمانی که به حد بلوغ رسید و با تائیدات خداوندی و پیامبر، همسر برگزیده ترین و شریف و با عظمت ترین بانوی خلقت یعنی حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها گردید، چه در آن جنگ ها و بحران ها که فتح قلعه خیبر کرد و در جنگ خندق قوی ترین فرد کافر عرب عمروبن عبدود را کشت و چه در محراب عبادت که محراب را به زبان می آورد و همه وجودش با «الله» پر می شد! در همه احوال و در همه موقعیت ها علی(ع) «خود را بنده می دید و به حساب می آورد همانند دیگر بندگانی که در نخلستان ها با وی بیل به دست کار می کردند، علی(ع)، هیچگاه خود را امیر و سردار و بالا و والا از دیگر مسلمین عهد خویش نمی دانست و این گونه بودن را در عمل ثابت کرد و می توان گفت علی(ع) شاهکار خلقت است و زندگی علی(ع) شاهکار حیات یک انسان کامل و خداپسندانه است.» این «همای عزت» علی(ع) است!
او متکبر نیست ولی «عزت» نفسش به حدی است که هیچگاه و به هیچ بهانه ای از کسی چیزی نخواست و هرکس چیزی از او خواست در حد توان و گهگاهی خارج از توان ظاهری مادی به سائل می بخشید و کسی از در خانه «علی(ع)» نومید و دست خالی برنمی گشت و هنوز هم برنمی گردد!
قانون:ظهور نسل چهارم عدالت اداری
«ظهور نسل چهارم عدالت اداری»عنوان یادداشت روز روزنامه قانون به قلم دکتر علی مشهدی است که در آن می خوانید؛ساختار عدالت اداری در ایران را می توان در چهار دوره تاریخی تحلیل نمود. این چهار دوره نمایانگر چهار نسل متمایز عدالت اداری در ایران است. دوره نخست به قبل از انقلاب اسلامی و سال های دهه شمسی باز می گردد.
در این دوره سعی شد با الهام از برخی سنت های مبتنی بر نظام تعدد حقوق، به ویژه الگوی شورای دولتی فرانسه اجازه اقامه دعوای اشخاص علیه دولت داده شود، لیکن به دلیل ساختارهای ارتجاعی حاکمیت و فقدان بنیان ها و لوازم یک دولت قانون مدار، در این دوره این قانون تنها بر روی کاغذ باقی ماند و عملاً امکان شکایت علیه دولت و ابطال تصمیمات دولتی به وجود نیامد. این دوره را تنها باید دوره کاغذی و تقلیدی عدالت اداری در ایران نام نهاد. دوره دوم که با سال های آغازین انقلاب اسلامی مصادف است، با تصویب قانون دیوان عدالت اداری مصوب ۱۴/ ۱۱/ ۱٣۶۰ آغاز و تا سال ۱٣٨۵ ادامه یافت. این دوره را باید دوره تجربه و آزمایش نام نهاد.
در این دوره دیوان عدالت اداری تشکیل و درچارچوب اصل یکصد و هفتاد و سوم قانون اساسی اجازه رسیدگی به شکایات، تظلمات و اعتراضات مردم نسبت به تصمیمات دولت داده شد. نسل سوم عدالت اداری نیز از سال ۱٣٨۵ و با تصویب قانون دیوان عدالت اداری آغاز و تا ماه های نخستین سال ۱٣۹۲ ادامه داشت. در این دوره نویسندگان قانون جدید سعی نمودند با توجه به تجربه قانون سال ۶۰ اصلاحاتی را در نظام اداری به انجام برسانند.
حذف مرحله تجدیدنظر و پیش بینی شعب تشخیص، ترکیب شعب، شرایط قضات، هزینه دادرسی، وکالت در دیوان، پیش بینی نظام اجرای احکام و برخی صلاحیت ها از مهم ترین اصلاحات انجام شده در این قانون بود. این دوره را می توان دوره اصلاحات موقت و گذرا در ساختار عدالت اداری در ایران نام نهاد. هر چند علی الاصول این دوره با تکلیفی که در ماده ۴٨ قانون سال ۱٣٨۵ پیش بینی شده بود نباید بیش از ۶ ماه و با فرآیند معمول قانونگذاری بیش از یک یا دو سال طول می کشید.
ولی با فرآیند طولانی و طاقت فرسایی که لایحه تشکیلات و آیین دادرسی حاضر داشت قریب به هفت سال تصویب این قانون به طول انجامید. نواقص قانون سال ۱٣٨۵ از همان ماه های نخستین تصویب آشکار گردید تا اینکه موضوع تدوین و تصویب لایحه جامع تشکیلات و آیین دادرسی دیوان عدالت اداری مطرح گردید و با کش و قوس های فراوان در سال ۱٣۹۲ به تصویب رسید.
تلاش برای طراحی یک نظام عدالت اداری کامل با توجه به تجربه های گذشته و نیاز به ایجاد ساختارهای جدید با توجه به تحولات حقوقی، زمینه های تحقق مرحله چهارم عدالت اداری در ایران را رقم زده است. این دوره را باید دوره تکامل عدالت اداری و تشکیل سیستم منسجم دادرسی اداری نام نهاد.
در مورد قانون سال ۱٣۹۲ نگاهی به روند تصویب این قانون در طول ۶ سال می تواند اهمیت برخی مسائل، اصلاحات و ماهیت اختلافی برخی از موضوعات اداری به ویژه قلمرو صلاحیت های دیوان، را برای ما آشکار سازد. ابتدا ماده ۴٨ قانون دیوان عدالت اداری مصوب ۱٣٨۵ قوه قضاییه را مکلف نمود تا ظرف ۶ ماه لایحه آیین دادرسی دیوان را تهیه و از طریق دولت تقدیم مجلس شورای اسلامی نماید. با این حال فرآیند تدوین و تصویب تا سال ۱٣۹۲ به طول کشید.
این قانون در یک ساختار منسجم و در پنج بخش مجزا تدوین شده است. بخش نخست ناظر به تشکیلات دیوان است. در این بخش تشکیلات قضایی و اداری دیوان و تعداد و ترکیب شعب و نیز شرایط قضات دیوان مشخص شده است. از نوآوری های مهم این بخش می توان به ماده ۶ اشاره نمود که تشکیل دفاتر اداری در مراکز استان ها را پیش بینی نموده است. از جمله موارد دیگر می توان به احیای شعب تجدید نظر و امکان ارائه دادخواست الکترونیکی اشاره نمود. بخش دوم به تفصیل در دو فصل جداگانه شامل صلاحیت و ترتیب رسیدگی، جزئیات آیین دادرسی دیوان را معین نموده است.
از جمله نوآوری های بخش دوم می توان به هزینه دادرسی، موضوع صلاحیت های دیوان و تشکیل هیأت های تخصصی اشاره نمود. بخش سوم نیز به موضوع اعاده دادرسی و بخش چهارم به موضوع اجرای احکام و درنهایت بخش پنجم به مقررات متفرقه پرداخته و تکلیف قوانین و مقررات سابق را مشخص نموده است.
تجربه سه نسل گذشته دادرسی اداری در کشور و تعمیق در زوایای مختلف آن، می تواند درس های بزرگی را برای ما به ارمغان آورد. امید است که با تصویب و اجرای مناسب این قانون شاهد ظهور سیستم دادرسی منسجم و در نتیجه نظام اداری قانونمند و شفاف در کشور باشیم.
شرق:آقای روحانی! می دانیم و می دانید
«آقای روحانی! می دانیم و می دانید»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم کسری نوری است که در آن می خوانید؛جناب آقای روحانی بی گمان این روزها، لحظات دشواری را سپری می کند. از یک سو هر چه بیشتر پیش می رود با واقعیت های تازه تری از ویرانه ای که تحویل خواهد گرفت روبه رو می شود و از دیگر سو تنگناهای چینش کابینه آزارش می دهد.
در چنین شرایطی، شاید به باور خیلی ها، سکوت بهترین کمک به رییس جمهوری منتخب باشد؛ اما کیست که نداند سکوت امروز، سبب ساز پشیمانی های بزرگ و فاجعه باری در آینده خواهد بود که بیش از هر کسی شخص آقای روحانی را فرسوده و متزلزل خواهد کرد.
از این رو لازم است تا پیش از معرفی کابینه نکاتی را با جناب آقای روحانی در میان بگذاریم:
جناب آقای روحانی!
می گویند شما به اردوگاه اصلاح طلبی تعلق ندارید یا حداقل به طوررسمی با تابلوی اصلاح طلبی وارد کارزار انتخابات نشدید. شاید همین نکته محملی شد تا برخی مخالفان دوآتشه شما وسوسه شوند آرای مردم را مصادره کرده و از پیروزی تفکر خود در انتخابات سخن بگویند!
تحلیل ها و اظهارنظرهای این جماعت در ابتدا آن قدر مایه استهزا بود که بسیاری آن را جدی نگرفته و حرف هایشان را هذیانی ناشی از شوک روانی شکست سنگین در انتخابات ارزیابی کردند؛ اما هرچه زمان سپری شد، برخوردهای بزرگوارانه جناب عالی و حامیانتان در انتخابات، لایه هایی از این گروه را که سال ها در کار طراحی توطئه، پرونده سازی و مجازات مخالفان فکری خود بوده اند به این فکر واداشت که می توانند از این فرصت، نهایت بهره برداری را به عمل آورده و ادعای مضحک پیروزی در انتخابات را به شکلی دیگر جامه عمل بپوشانند.
جناب آقای روحانی! جناب عالی هوشمندتر از آن هستید که درنیابید این جماعت، چه چیزی و کجا را هدف گرفته اند. شما خوب می دانید که آن ها عقبه تئوریک و مبانی گفتمانی حضرت عالی را در انتخابات نشانه رفته اند تا با این حربه، دست شما را از ابزارهای موثر برای پیشبرد برنامه هایتان تهی کنند.
جناب آقای روحانی! به یاد دارید و به یاد داریم که یکی از برنامه های اصلی و محوری شما در انتخابات، احترام به حقوق شهروندی، ایجاد امنیت برای فعالان حوزه های فکر و اندیشه، آزادی فعالیت احزاب و تشکل های سیاسی و در یک کلام، ایجاد فضای باز برای تنفس همه کسانی بود که می خواستند در چارچوب همین قانون اساسی و نظام جمهوری اسلامی نفس بکشند؛ اما در هشت سال گذشته مبتلا به تنگی نفس حاد و مزمن شده بودند.
جناب آقای روحانی! کیست که نداند مبانی نظری و تئوریک این برنامه های جناب عالی ریشه در گفتمان اصلاح طلبی دارد؟ حالا بگویند شما عضو هیچ جریان و تشکل اطلاح طلبی نبوده اید. خب، بگویند! این چه چیزی را عوض می کند؟ مهم این است که شما چنین برنامه ای دارید و خیلی ها به همین دلیل نام حسن روحانی را روی برگه های آرا حک کردند.
رییس جمهوری منتخب! شما بهتر از هر کسی می دانید کدام نهادها و وزارتخانه ها ابزار دست حضرت عالی برای تحقق این برنامه ها هستند.
اجازه دهید نامشان را با هم مرور کنیم، وزارت کشور، وزارت اطلاعات، وزارت ارشاد و وزارت علوم.
بله، خوب می دانیم که برای تعیین وزرای این چهارگانه، چه مصائبی را تحمل می کنید. شایعات خوبی هم در این باره به گوش نمی رسد، اما می دانیم و می دانید که چشم پوشی از گزینه های اصلی برای این وزارتخانه ها چه پیامدهای ناخوشایندی دارد!
شاید لازم به یادآوری نباشد که بگوییم بخش قابل توجه حمایت هایی که متوجه حضرت عالی شد از بطن و متن افراد و گروه هایی بود که هر یک به نوعی زندگی و هویتشان با شرح وظایف این وزارتخانه ها پیوند خورده است.
اشتباه نکنید! نمی خواهیم شما را همچون دن کیشوت به جنگ آسیاب های بادی بفرستیم. قرار هم نیست فراخوان دعوت به تندروی و فراموشی اعتدال بدهیم.
فقط می خواهیم هشدار دهیم که اگر بنا به هر دلیلی نتوانستید گزینه مطلوب را بر این وزارتخانه ها بگمارید، مبادا به هر گزینه ای تن دهید!
این چهار وزارتخانه، نماد هویت فکری و رویکرد کابینه و در دسترس ترین شاخص برای قضاوت اولیه در پایبندی شما به وعده ها و برنامه هایتان به حساب می آیند.
جناب آقای روحانی! می بینید که چه قشقرقی درباره کابینه به پا کرده اند؟! می بینید که با طرح ادعاهای پوچ و بی اساس، این بار حتی فراتر از این چهار وزارتخانه را هدف گرفته و می خواهند همه کابینه مطابق میلشان باشد؟! انگار نه انگار که این مردم رای داده اند و خواهان تغییر شده اند!
آقای روحانی! کسانی که امروز شما را از عارف ها، جهانگیری ها، نجفی ها، زنگنه ها، یونسی ها، مسجدجامعی ها، بانک ها، توفیقی ها، فرجی داناها، کلانتری ها، حجتی ها، صفدرحسینی ها و خلاصه هر که با خاتمی و هاشمی کار کرده بر حذر می دارند، فردا فهرستی به دست شما می دهند که معاون اولش حسین شریعتمداری البته با اختیارات ریاست جمهوری، وزیر کشورش حسین الله کرم، اطلاعاتش روح الله حسینیان، علومش کامران دانشجو یا رحیم پور ازغدی و... خواهد بود!
جناب آقای روحانی! اشتباه برداشت نکنید. از تغییر اولویت برنامه هایتان که فروکاستن از مصائب اقتصادی کشور است سخن نمی گوییم. می خواهیم یادآور شویم که حتی اگر اکثریت کابینه، مطلوب و ایده آل جناب عالی باشد، اما یکی، دو جایی که می دانیم و می دانید، همراه و همدل نباشند، کافی است تا تمام تلاش های شما برای حل مشکلات اقتصادی و تنش زدایی در روابط خارجی دود شود و به هوا رود!
کمی به عقب بازگردید؛ ماجرای برخی خودسری ها را در بعضی جاها در دوره آقای هاشمی به یاد آورید که چطور دولت در عرصه تعاملات خارجی، ناگهان و از همه جا بی خبر در عمل انجام شده قرار می گرفت یا حکایت برخی رفتارها در یکی، دو سال اول دولت جناب خاتمی را که چه انرژی و توانی از دولت گرفت و کار به کجاها رسید! آن وقت خواهید پذیرفت که اگر همراهی تمام عیار برخی وزارتخانه های حساس نباشد، اگر بهترین نفرات را هم در وزارتخانه های اقتصادی گمارده باشید، راه به جایی نخواهید برد.
آقای روحانی! مبادا جنجال هوچی گران محملی برای امتیازگیری شود تا مثلا وارد معامله شوند و دست آخر منت بگذارند که آقای روحانی، عیبی ندارد شما هرکه را می خواهی برای وزارت بهداشت و صنایع و فلان و بهمان بگذار ولی وزرای این چهار وزارتخانه کسانی باشند که ما تایید می کنیم!
جناب آقای روحانی! می دانیم و می دانید و همگان هم آگاهند که بنا بر شیوه ای مرسوم و البته پسندیده، تمامی روسای جمهور، پیش از معرفی کابینه درباره فهرست وزرای پیشنهادی، به ویژه چند وزارتخانه حساس، نظر مقام معظم رهبری را جویا شده و ملاحظات ایشان را در نظر می گرفتند. این را از باب پاچه خاری یا جفت و جور کردن حاشیه امنیت برای خودمان نمی گوییم، بلکه به جد معتقدیم که ملاحظات مقام معظم رهبری را باید در تعیین کابینه در نظر گرفت ولی این را هم می دانیم که اگر ایشان درباره فردی به هر دلیلی دیدگاه سلبی داشته باشند، هرگز اما کسی را به رییس جمهور منتخب تحمیل نخواهند کرد. مساله از آن جا آغاز می شود که گروهی فرصت طلب با سوء استفاده از نام رهبری به دنبال تامین منافع خود و حاکمیت افکار ناصوابشان بر کشور برمی آیند.
وگرنه کدام عقل سلیمی است که سخنان و رفتار سرنوشت ساز مقام معظم رهبری در آستانه و روز انتخابات را ببیند و بشنود و باور کند که ایشان آمرانه حکم به حضور کسی در کابینه می دهند؟!
ایشان که در اوج بصیرت و هوشمندی تمام راه ها را بر اعمال نظر و سلیقه در انتخاب رییس جمهور سد کردند آیا در حقشان جفا نیست، جماعتی به گونه ای رفتار کنند که شائبه دخالت ایشان در تعیین وزرا پدید آید؟! کسی نیست به این گروه کم خرد بگوید که مگر مقام معظم رهبری از حلقه ارتباط حسن روحانی خبر نداشتند و نمی دانستند که در صورت پیروزی شما در انتخابات چه کسانی در کابینه و سطوح مدیریتی کشور قرار می گیرند؟ پس چرا با همه وجود از برگزاری یک انتخابات سالم و بی شائبه حمایت کردند؟ فقط کافی بود ایشان به جای آن همه تاکید به داشتن یک رای مخفی و صیانت از آرای مردم سکوت اختیار می کردند، آن وقت می دیدیم و می دیدید که این جماعت فرصت طلب تمامیت خواه چه می کردند؟!
جناب آقای روحانی! شما باید با مقام معظم رهبری تعامل کنید. این یک اصل خدشه ناپذیر است، همه ما از بی توجهی به این مهم آسیب دیده ایم. قرار نیست برخی تجربه های نادرست تکرار شود، چه بسا که اگر در همان روزهای اوج پیروزی اصلاح طلبان، همگی به الگوی خاتمی تن می دادیم و چارچوب و کانال درستی برای تعامل و کنترل برخی رفتارهای هیجانی تعریف می کردیم، امروز سرنوشت اصلاحات و کشور چیزی جز این بود. پس باور کنید که ظاهر و باطن سخنمان با شما فقط سدکردن راه پیشروی کسانی است که پشت جایگاه ولایت پنهان شده و از شما طلب ارث و میراث نداشته شان را می کنند.
آقای روحانی! حتما تحلیل هایی را که این روزها جماعتی دامن می زنند و متاسفانه به اردوگاه دوستانمان هم کشیده شده است. شما هم شنیده اید همان تحلیل ها که از نشان دادن کارت زرد تمامیت خواهان به شما حکایت دارد!
چون از حرف های جناب عالی درباره آمارهای دولت احمدی نژاد ناخرسند شده اند؛ همان تحلیل هایی که حتی محل استقرار شما در روز افطار کارگزاران نظام با مقام معظم رهبری و حالت چهره و سرپایین حضرت عالی را دلیلی بر اثبات تحلیل خود می دانند! می بینید کار به کجا ها کشیده است؟!
آقای روحانی! کسی خواسته ناممکنی از شما ندارد، فقط می خواهیم بر اصول خود و گزینه هایتان پافشاری کنید، می خواهیم هیچ گاه در برابر ملت سرافکنده نشوید. آن که باید سر به زیر اندازد کسی است که جز دروغ به خورد مردم نمی دهد آن ها که نتیجه حکمرانیشان نابودی منابع و فرصت های کشور است باید شرمگین و سرافکنده باشند، آن ها باید کارت های زرد و قرمز بگیرند، نه شما! اما دیده اید همین جماعت چقدر طلبکارانه سخن می گویند؟ نمی خواهیم شما را به الگو گرفتن از این جماعت دعوت کنیم که بی شک تاریخ آن ها را در ردیف بدنامان قرار خواهد داد. می خواهیم شما از مردم کارت زرد و قرمز نگیرید، می خواهیم شما طول موجتان را با خواست جماعتی که این روزها درباره کابینه جیغ بنفش می کشند تنظیم نکنید.
آقای روحانی! دیدید آن روز که درباره توبه سخن گفتید، چطور برآشفتند؟!
خداوند بزرگ راه توبه را اگر صد بار هم شکسته شود باز گذارده است اما این جماعت، حلال خدا را هم حرام می کنند و دور نیست روزی که نستجیر بالله ادعا کنند خدا نماینده این ها در آسمان است!
آقای رییس جمهوری منتخب! آن ها که این جماعت برای شما فهرست کرده اند که مبادا به کابینه بیایند مگر چه کرده اند؟ واقعا اگر محکمه ای بخواهد به عدالت حکم دهد آیا فهرست سیاهی که در اختیار شما قرار داده اند محکوم می شود یا آن ها که در این چند سال اخیر در کابینه و خارج کابینه هرچه خواستند به روز این ملک و ملت آوردند و مورد حمایت و عنایت همین مدعیان فرصت طلب بودند؟!
آقای روحانی! می دانیم و می دانید که این جماعت در پی خالی کردن اطراف شما از انسان های کارآمد و لایق اند تا هم راه نفوذ خود را تسهیل کنند و هم در روز موعود، رییس جمهوری را که حامیان و اطرافیانش را از دست داده به راحتی آب خوردن از میدان خارج کنند!
آقای روحانی! می دانیم شما سیاستمداری هوشمند و باتجربه اید و می دانید چه کنید، ولی حرف هایی را که این روزها به نگرانی خیلی از دوستان و حامیانتان تبدیل شده باید با شما درمیان می گذاشتیم تا شرایط حساس و خطیری را که در آن قرار داریم با هم مرور کرده باشیم. به امید بهترین ها برای مردم سرزمینمان.
ابتکار: شهید راه اعتدال
«شهید راه اعتدال»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم هادی وکیلی است که در آن می خوانید؛اسلام دین اعتدال و میانه روی است. تمام آموزه های دین چه در بخش سلبی ( نبایدها ) و چه در بخش ایجابی ( بایدها ) برای تشکیل جامعه معتدل و جلوگیری از افراط و تفریط می باشد. به عبارتی تشکیل امت وسط و معتدل هدف اصلی دعوت پیامبر اسلام ( ص ) بوده است.
انقلابیگری نیز به معنای اعتراض به افراط و تفریط و رسیدن به نقطه اعتدال تعریف می شود. برخی با این گمان که چون انتظار نهفته در نهان شیعه مساوی با انقلابیگری است و انقلابیگری نقطه مقابل اعتدال روی می باشد در نتیجه شعار اعتدال با آرمان شیعه در تعارض است ولی این برداشت از روی اعوجاج فکری و کج فهمی در مفاهیم دین صورت می گیرد. انتظار در مفهوم شیعی آن یعنی به نقطه اعتدال رسیدن است.
خداوند در سوره بقره می فرماید ما شما را امت وسط قرار دادیم تا گواه و الگو برای دیگران باشید و پیامبر را هم دلیل قرار دادیم و یا در صلوات شعبانیه آمده « المتقدم لهم مارق و المتأخر عنهم زاهق و اللازم لهم لا حق تقدم و تأخر » افراط و تفریط هر دو محکوم است.
محور آموزه های پیامبر رحمت ( ص ) برگرداندن جامعه به نقطه اعتدال و میانه روی بود. دو رکن اصلی دعوتش یعنی آبادانی دنیا و آخرت در قالب دو خط موازی به صورت مساوی مورد توجه قرار داشتند. آخرت گرایی و انکار دنیا مصداق افراط است آنچنانکه دنیا گرایی و انکار آخرت مصداق تفریط می باشد. بالانس و تعادل بخشی رابطه دنیا و آخرت به عنوان نقطه کانونی دعوت پیامبر اسلام می باشد. انحراف های بعدی در نتیجه جمود فکری موجب فهم کاریکاتور گونه مفاهیم شد. خوارج به تعبیر امیر المومنین سوء نیت نداشتند ولی به دلیل کج سلیقگی و جمود فکری و حماقت راه افراط را برگزیدند. هزینه مبارزه با افراط و تفریط در تاریخ به مراتب بیش از هزینه مبارزه با کفر بوده است. مرز کفر روشن است ولی تشخیص اصحاب افراط و تفریط سخت است. آنان در مواردی شب و روزشان به عبادت می گذشت و در تمام ایام روزه دار بودند « قائم اللیل و صائم النهار » بودند و چون وجود این دسته سبک عقل و کج فکر برای اسلام خطرناکتر از کفار و منافقین می باشد بر این اساس هزینه آنها بسیار و هزینه تقابل با آنها افزونتر می باشد. علی ( ع ) که خود معیار عدالت و اعتدال است در جنگ جمل و صفین به شهادت نمی رسد او در خیبر کار کارستان کرد ولی جانش محفوظ ماند اما جریان جمود و افراط توانست قاتل علی ( ع ) باشد به عبارت دیگر جریان کفر و نفاق از کشتن علی ( ع ) عاجز ماندند ولی جریان جمود و افراط موفق شدند او را در محراب عبادت به شهادت برسانند.
به تعبیر ابن ابی الحدید: اگر می خواهید بفهمید که جمود و جهالت چیست و به عمق جهل آنان پی ببرید باید بدانید که وقتی قرار گذاشتند که امام را به شهادت برسانند شب نوزدهم رمضان را انتخاب کردند چون معتقد بودند اجر عملشان در شب قدر چند برابر خواهد شد به هر روی جریان خشک مقدس و جزم گرا و احمق با خوارج استارت خورد ولی پایان نیافت. خون سرخ فرق مبارک امیرالمومنین علی ( ع ) دلیل این است که این جریان خطرناکترین جریان برای زیست مطلوب انسانی و جامعه آرمانی اسلامی می باشد. جریان جمود برغم این هزینه سنگین که بر عالم اسلام تحمیل کرد در برهه های مختلف باز تعریف شد و خود را بازیافت نمود و اکنون نیز به شکل سخیف در جای جای عالم اسلام در حال هزینه سازی است. اندیشه سلفی گری و القاعده و طالبانیسم به عنوان نمایندگان رسمی جریان خوارج هر روز در گوشه ای بر چهره تابناک اسلام شمشیر می کشند و زخم شمشیرشان این چهره را خط خطی و مشوش کرده است.
در ایران ما نیز رگه های خوارج گونه و افراطی گری ضربه های مهلکی تاکنون وارد آورده است. بخش مهمی از نیروهای انقلاب در نتیجه افراط گروههای سبک عقل و خشک مقدس ها از گردونه خارج شده اند و با موج تهمت زنی و اتهام آفرینی توانستند جریان اعتدال را به ُما ببرند ولی خوشبختانه نهاد مردم از افراط و تفریط بیزار است و متن مردم خواهان اعتدال می باشند و اکنون مزاج سیاسی جامعه ایران به نقطه اعتدال رسیده است و البته جریان افراط مترصد فرصت برای تغییر این مزاج می باشد.
آرمان:حادثه قم یعنی آینده اصولگرایی در صورت عدم تجدیدنظر
«حادثه قم یعنی آینده اصولگرایی در صورت عدم تجدیدنظر»عنوان سرماله روزنامه آرمان به قلم رضا حسینی است که در آن می خوانید؛حادثه قم و اخلال در سخنرانی رئیس مجلس حاصل آزادی عمل عده ای است که تنها در پی اهداف سیاسی و اقتصادی خود هستند. این جریان تندرو و افراطی در تمام برهه های تاریخ ایران زمین حضور داشته و همیشه می خواستند خود را نماینده افکار عمومی و خودجوش نشان دهد و همیشه هم مشخص شده که سازماندهی شده دست به تخریب می زدند.
شکی نیست که حادثه قم قطعا دارای یک طراحی و سازماندهی اولیه بوده اما تردید وجود دارد که اصل گزارش تهیه شده از این حادثه در مجلس خوانده شود و احتمال دارد این گزارش با حذفیاتی جدی قرائت شود. حتی قرائت ناقص این گزارش هم گروه های تندرو را حداقل در کوتاه مدت به سمت تقابل جدی با اصولگرایان معتدل پیش می برد لذا شکاف جریان اصولگرایی را تشدید خواهد کرد.
واقعیت این است که تا وقتی مناسبات درونی جریان اصولگرایی به این شکل باشد، خطر افراطیون وجود دارد. مگر افشای اختلاس سه هزار میلیارد تومانی باعث شد که سیستم اداری ما اصلاح شود که حال توقع وجود دارد با یک گزارش شاهد اتمام افراطی گری در کشور باشیم؟ به عبارتی مساله ساختاری است و تا اقدام به بازنگری های جدی و اصلاح اصولی نشود، نمی توان مقابل این دست اقدامات مخرب را گرفت.
مثالی برای درک بهتر موضوع مطرح می شود؛ در حادثه قم اگر به جای افراطیون اصولگرا، نام برخی چهره های حتی معتدل اصلاح طلب مطرح بود، تا الان همین کمیته مجلس، حداقل ۵-۶ گزارش مفصل و بدون سانسور از آنها خوانده و اسامی همه آنها را هم در گزارش می آورد اما اکنون ۶ ماه است که گفته می شود به حقیقت رسیده ایم و درنهایت قرار است گزارشی را به نام گزارش قم قرائت کنند. اصولگرایی اکنون دچار آسیب هایی شده و نیاز جدی به بازنگری و اصلاحات درونی دارد. تا این اتفاق نیفتد این جریان سیاسی از تنش خالی نمی شود. اصولگرایان نیاز دارند تا در فاز اول بازنگری جدی در نیروهای خود انجام دهند و مرز نیروهای سیاسی و قانونمند و پایبند به اصول خود را مشخص کنند. الان مرز اصولگرایی فقط مارک این جریان است.
یعنی افراد فقط در این کلام که ما اصولگرا هستیم، اشتراک دارند و بعد در مرحله عمل پراکنده و متناقض عمل می کنند و حتی حرکت های تقابلی دارند، مثل همین جریان حادثه قم. واقعا از اول انقلاب تاکنون چه مورد مشابهی مثل حادثه قم سراغ داریم که در روزی که مختص وحدت داخلی انقلاب است، رئیس مجلس اصولگرا در سخنرانی عمومی خود از سوی کسانی که خود را اصولگرا می دانند مورد هجمه قرار گیرد؟ بعد از این هم در فاز دوم نیاز هست که در همان اصول مربوط به اصولگرایی تجدیدنظر شود. به هر حال هر برهه ای یکسری الزامات و ملاک های خاص خود را دارد و اصول باید با واقعیت جامعه و جهان همخوان باشد. همین حادثه قم یعنی آینده اصولگرایی در صورت عدم تجدیدنظر.
همین شکست انتخابات ۲۴ خرداد یعنی آینده اصولگرایی. همین تجربه تلخ دولت احمدی نژاد یعنی آینده اصولگرایی. واقعا اصولگرایان چقدر باید ضربه بخورند تا متوجه شوند که راهشان اشتباه است؟ اصولگرایان اول و مهم تر از هر چیز دیگر باید بدانند که آنها تنها حقیقت موجود در جامعه نیستند و اتفاقا اگر کمی هم فضا بدهند، مشخص می شود دیگران نه تنها کم از آنها ندارند، بلکه خیلی هم پروزن تر هستند. به عنوان یک اصولگرا می گویم که تا وقتی اصولگرایان واقعیت را نپذیرند و به روش های واقع گرایانه برای سیاست ورزی روی نیاورند گره ای از کار آنها باز نخواهد شد. اینکه گزارش حادثه ۲۲بهمن قم را ناقص منتشر کنند و جزئیات آن را پیش خود نگه دارند، با حوادث مشابه چه خواهند کرد؟ اصولگرایان نیاز دارند تا تکثر جامعه را بپذیرند، برد و باخت را در رقابت سیاسی قبول کنند و مهم تر از همه بپذیرند که تنها آنها ملاک تعیین ارزش های افراد و جامعه نیستند. سال های اخیر تجربه بزرگی برای اصولگرایان بوده و امیدوارم آنها از این تجربه درس بگیرند.
دنیای اقتصاد:قیمت تمام شده و قیمت
«قیمت تمام شده و قیمت»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم غلامرضا سلامی است که در آن می خوانید؛اخیراً جدال بین شورای رقابت و سازمان حمایت از تولیدکننده و مصرف کننده برای اثبات حقانیت خود در تعیین قیمت خودرو بالا گرفته و به موضوع جذابی برای رسانه های گروهی تبدیل شده است. در آخرین واکنش سازمان حمایت (دنیای اقتصاد مورخ ۱/۵/۹۲) به صحبت های رییس شورای رقابت، آمده است: «یقین داریم در این مقطع زمانی وجدان بیدار مردم خصوصا فعالان اقتصادی بهترین گواه به عدم تح قق وعده های داده شده در مورد قیمت خودرو و همچنین تعیین قیمت برخی خودروها از سوی رییس شورای رقابت خواهد بود.» و در ادامه می پرسد: «آیا صرفا علم اقتصاد را به عنوان تنها راه دسترسی به قیمت می دانند یا می پذیرند که امکان تعیین قیمت براساس علم حسابداری نیز میسر است؟ با پذیرش این موضوع که تعیین قیمت فروش براساس محاسبه هزینه های مرتبط بر تولید و با در نظر گرفتن سودی متعارف بر هزینه ها نیز امکان پذیر است؟»
به عنوان یک حسابدار با این نحوه قیمت گذاری سازمان حمایت مخالفم و اعتقاد دارم دانش و حرفه حسابداری تا این حد ساده نگر نیست که مدعی باشد که در یک بازار رقابتی می توان با محاسبه هزینه های مرتبط بر تولید و با در نظر گرفتن سودی متعارف، قیمت فروش کالایی را تعیین کرد و در مقابل نیز معتقدم هیچ دستگاه و شورای حکومتی و غیرحکومتی نیز قادر به تعیین قیمت فروش کالاها نیست و در یک بازار رقابتی، قیمت به وسیله سازوکارهای بازار تعیین می شود و مصرانه معتقدم که این گونه نگاه (تعیین قیمت غیر از راه سازوکار بازار) به اقتصاد و حسابداری طی سالیان متمادی یکی از مشکلات ساختاری اقتصاد ایران بوده و هست.
شاید اشکال از دو واژه فارسی «قیمت» و «قیمت تمام شده» در ادبیات اقتصادی باشد که در مقابل دو واژه Price و Cost زبان انگلیسی به کار گرفته شده است. این دو مفهوم هر چند در فضای رقابتی می توانند بسیار به هم نزدیک باشند، ولی در فضای غیررقابتی می توانند هیچ ارتباطی با یکدیگر نداشته باشند. حال سوال اینجا است که فضای کسب وکار ایران در بسیاری از صنایع ایران به خصوص صنعت خودرو، فضایی رقابتی است یا خیر؟ پاسخ به طور قطع منفی است دلیل آن هم بسیار روشن است که برای اثبات آن ذکر دو مثال کافی است. مثال اول مربوط به کاهش قانونی نرخ تعرفه های گمرکی ورود خودرو طی برنامه ۵ ساله چهارم است که در عمل می بینیم انحصار خودرو مانع تحقق آن شد و مثال دوم کاهش چند ده درصدی تولید خودرو طی دو سال اخیر است که قاعدتا طبق قواعد بازار رقابتی و اصول حاکم بر اقتصاد و حسابداری قیمت تمام شده باید به همین نسبت به هزینه های متغیر تولید از جمله دستمزد کارگران اثر بگذارد.
در یک فضای رقابتی مانند آمریکا کاهش تولید جنرال موتورز یا فورد پس از مدت اندکی روی هزینه های متغیر اثر گذاشته و از طریق خاتمه به کار تعداد زیادی از کارکنان، کاهش می یابد. ولی آیا این امر در ایران امکان پذیر است؟ پاسخ باز هم منفی است بنابراین فضای کسب و کار ما رقابتی نیست و از این رو لزوم وجود نهادی تحت عنوان شورای رقابت سوال برانگیز است. از طرف دیگر در یک فضای کسب و کار غیررقابتی، حسابداری قیمت تمام شده و حسابداری مدیریت جایی برای رشد ندارند، نمونه آن را می توان در کشورهای بلوک شرق سابق جست وجو کرد. قیمت تمام شده در این کشورها از جمله کشور خودمان یعنی تسهیم (و گاه تقسیم) کل هزینه های سالانه یک بنگاه اقتصادی (شامل هزینه های اداری، مالی، غیرعملیاتی، غیرمترقبه، غیرعادی و...) به محصولات تولیدشده در آن سال، مثلا وقتی گفته می شود، قیمت تمام شده یک کیلو وات ساعت برق چقدر است کل هزینه های شرکت توانیر، شرکت های توزیع و برق منطقه ای بر کل تولید برق کشور تقسیم می شود و عدد به دست آمده قیمت تمام شده یک کیلو وات برق خواهد بود که می تواند شامل هزینه اشتغالزایی کاذب و ضعف بهره وری و... نیز باشد. با این حال وقتی می خواهیم یارانه اعطایی دولت ها به مردم را محاسبه کنیم همین قیمت تمام شده را ملاک محاسبه قرار می دهیم.
دانش و حرفه حسابداری در دنیا ده ها سال است که این شیوه قیمت گذاری را مطرود دانسته و راهکارهای محاسبه قیمت تمام شده در فضای رقابتی را تعیین کرده است.
در رویکردهای حداقل ۷ دهه اخیر حسابداری قیمت تمام شده، هزینه عدم استفاده از ظرفیت عملی تولید، هزینه اوقات تلف شده، ناکارآیی کارکنان، کارکنان اضافی و حتی عقب ماندگی تکنولوژیک و نظایر آن به عنوان هزینه های جذب نشده در قیمت تمام شده محصولات منظور نمی شود. در رویکردهای نوین حسابداری مدیریت علاوه بر موارد فوق، علل رقابت ناپذیر بودن قیمت محصولات تولیدی با محصولات مشابه تولید شده در داخل و خارج از کشور با جزئیات (نه توجیهات) دقیق مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته و به عنوان منابع اطلاعاتی سودمند برای تصمیم گیری مدیریت مورد استفاده قرار می گیرد، علاوه بر آن بخش مهمی از کارکرد حسابداری مدیریت در بنگاه بر مبحث مدیریت هزینه اختصاص دارد که متاسفانه در ایران به دلیل انحصار ناشی از اقتصاد نفتی و رانتی، خریداری ندارد. بالاخره کارکرد دیگر حسابداری مدیریت نوین، سنجش عملکرد مدیران شامل سنجش کارآیی، اثربخشی و اقتصادی بودن فعالیت های بنگاه (اعم از انتفاعی و غیرانتفاعی) می باشد.
حال سوال اینجا است که در اقتصادی که طی دوسال تیراژ تولید اتومبیل هایش از ۲/۱ میلیون دستگاه به ۶۰۰ هزار دستگاه کاهش یافته و در مقابل هیچ کاهش چشمگیری در تعداد کارکنان آن (خواسته نگارنده هم نیست) و حتی بریز و بپاش های آن ایجاد نشده است، چگونه می توان از سازوکارهای بازار یا دانش شریف حسابداری و حسابداری مدیریت برای تعیین قیمت خودرو استفاده کرد و آن را علمی توصیف کرد. آیا در اقتصادهایی با بازار رقابتی شورای رقابت قیمت کالاها را تعیین می کند یا اینکه چنین شورایی یا نهادی مشابه آن مراقب آن است که موانع رقابت سالم برای حق انتخاب و افزایش رفاه مردم، برداشته شود.
مثلا به تعرفه غیرمنصفانه ورود اتومبیل و رانتی که از این بابت نصیب انحصار خودرو می شود، اعتراض کند و به عنوان یک نهاد فراقوه ای از حکومت بخواهد که اجازه داده شود در این برهه از زمان برای نمونه خودروی کلاس مگان، تویوتا، فیات و... با همان نرخ ارز و قطعات منفصله آن از ترکیه یا مالزی یا جای دیگر وارد شود و آن گاه بازار قیمت این خودروها و هم کلاس های آنها را تعیین کرده و به این اجحافی که سال ها است به مصرف کننده تحمیل می شود و به این جدل های بی سرانجام خاتمه داده شود.
منبع: جام جم آنلاین
|