ژانر: لمپنیسمِ زن ستیزانه ی سبز - سیامک صبوری
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۰ مرداد ۱٣۹۲ -
۱ اوت ۲۰۱٣
«ژانر» نام صفحه فیس بوکی طنزی است که نزدیک به دو سال و نیم است در فضای مجازی فعال بوده و بیش از صد و بیست هفت هزار خواننده و عضو دارد. نوشته های ژانر یکی از دلمشغولی های اصلی فیس بوک بازان است و طرفداران ژانر کم کم با طنزهای این صفحه به استقبال شخصیتها و رویدادهای سیاسی و اجتماعی می روند. شاید پرسیده شود که به راستی اهمیت ژانر در این انبوهه مشکلات و تضادهای اقتصادی و سیاسی مردم و جامعه ایران چیست که باید به بررسی آن پرداخت؟ جز این است که در این وانفسای گرانی و ناامیدی و سیه روزی، نوشته های چند خطی ژانر اندک لبخندی به لبهای مردم خسته آورده است؟ پرداختن به ژانر اما مهم است دقیقا به این دلیل که فیس بوک ایرانی بازتاب برخی از ویژگی ها و شرایط روحی و سیاسی بخشهایی از جامعه است و ماهیت صفحه ژانر، جهتگیری سیاسی و اجتماعی اش و به خصوص مخاطبین آن بیانگر سطحی از تمایلات، گرایشات، روحیات و افق اجتماعی بخشهای میانی جامعه است. بخشی که به «طبقه متوسط» معروف شده و در واقع خرده بورژوازی شهری و بورژوازی کوچک (قشرهای تحتانی و ضعیف بورژوازی) می باشد. اهمیت این طبقات و اقشار در شرایط جاری سیاسی و اجتماعی در ایران از آنجا ناشی می شود که در حالی که طبقات و اقشار تحتانی جامعه مانند کارگران، روستاییان و حاشیه نشینان به ظاهر دستی در کنش سیاسی مستقیم و دسترسی به رسانه ها و اینرنت و ....ندارند و با سر و صدای کمتری درگیر جدال طبقاتی بوده و زیر چرخهای آن له می شوند، طبقه متوسط شهری بازیگر اصلی بخش نرم افزاری و سیاسی جامعه ایران است و ردپا و هژمونی اش در اکثر جنبشهای اجتماعی رایج مانند جنبش زنان، جنبش دانشجویی و حتی ملل تحت ستم دیده می شود و دست کم نخبگان و ستون فقرات فکری و تشکیلاتی این جنبشها را خرده بورژوازی شهری – خصوصا قشر جوان آن – تشکیل می دهد و طبقه ای است که بیشترین پتانسیل را در سمتگیری با جناح رفرمیست جمهوری اسلامی نشان داده و رژیم توانسته با تمایلات شکننده و ناپایداری طبقاتی آنها بازی کرده و تا کنون دو انتخابات ریاست جمهوری ٨٨ و ۹۲ را به درصد بالای آرای ایشان مزین کند. این طبقه و این قشر نقطه اتکا راست داخلی و بین المللی است برای پیاده کردن برنامه ها و افق اجتماعی ارتجاعی بورژوایی. از این رو بررسی ابعاد گوناگون آن دارای اهمیت است و ژانر در سطحی کوچک اما روشن و شفاف انعکاس مجموعه ای از خصلتها و روحیات این طبقه در مواجهه با صحنه سیاسی و مبارزه طبقاتی در ایران است.
نوشته های ژانر چند موضوع (سوژه) اصلی دارد:
۱-جناحی از جمهوری اسلامی و نه تمامیت آن. جناحی که به اصولگرا معروف است و دولت احمدی نژاد، صدا و سیما، بسیج، روزنامه کیهان و ...نمایندگان اصلی آن تلقی می شوند.
۲-برخی از جریانات و سازمانهای سیاسی مخالف رژیم مانند سلطنت طلبان، مجاهدین و اپوزیسیون خارج از کشور.
٣- خصلتها و ویژگی های اجتماعی، رفتاری و فرهنگی خودِ خرده بورژوازی مرفه و بورژوازی کوچک ایران.
سبک کار ژانر چنین است که در نوشته هایی کوتاه یکی از شخصیتها، رفتار، صحبتها یا ویژگی های این سوژه ها را دست مایه طنز و هزل و هجو قرار داده و با ادبیاتی صریح و بی پرده، سکسیستی و لمپن مأبانه به آن می پردازد. نخستین و مهمترین ویژگی ژانر همین طنزگونگی آن است. البته ژانر به معنای دقیق کلمه «طنز» نیست. اگر طنز را یک نقد اجتماعی مشخص با فرمی کمیک و گزنده تعریف کنیم باید بگوییم که ژانر اگرچه فرم کمیک و محتوای اجتماعی دارد اما بیش از اینکه بر نقد استوار باشد بر تخطئه و فحاشی سطحی بنا شده است. چیزی که برای نویسندگان ژانر یک نقطه اتکا و اصل بوده و گویی هرچه واژگانی مانند «گشاد»، «ریدن»، «ریدمال»، «تخم و خایه»، «کون نشور»، «کون لیسی»، «کون پلنگ»، «گوزیدن»، «تر زدن»، «عن» و ...بیشتر به کار می رفت، جذابیت نوشته ها نزد مخاطب بیشتر می شد و درواقع زیبانمایی لمپنیسم کوچه و خیابان از سوی ژانر یکی از دلایل محبوبیت آن شده است.
هزلیات ژانر همچنین رنگ و نشان لمپنیسم زن ستیز و مردسالارانه را دارد. اگر چه ژانر گاها می کوشید مردسالاری را به سوژه نوشته هایش تبدیل کند اما نگاه جنسی و ضد زن با اتکا به نمادها و واژگان زن ستیز گاه و بی گاه در ادبیات آن به چشم می خورد. از واژه «گوزوژعر» که شکل تغییر یافته واژه به شدت نرینه «کُس و شعر» بود و ترجیع بند اکثر نوشته های ژانر، تا «خانم زمین زدن» (استعاره لمپنی از سکس کردن) و «تریپ تنگ بازی های شب زفاف» و «این مریم رجوی که به عالم و آدم کون داده» و ......اما نکته قابل تأمل در اثبات نرینه بودن ژانر این بود که زنان در اکثر نوشته های آن با محوریت مسائل جنسیتی و اروتیک مورد تمسخر قرار می گرفتند و گویی بدون سکسوالیته اصولا طنزپردازی در مورد زنان ممکن نیست. به عنوان مثال ژانر در چنیدن نوشته به برنامه ها یا مجریان تلویزیون پرداخت اما در تمام مواردی که موضوع آن زنان بودند زاویه هزل همان سکسوالیته بود. ضمن آنکه فیلمهای پورنو و واژگان آن یکی از موضوعات مداماً مورد استفاده ژانر بود. عجیب آنکه مشتری های اصلی این قبیل هزلیات ضد زنانه ژانر، بیشتر زنان و دختران بودند که گویی از تحقیر شدگی مضاعف به وجد آمده اند.
یکی از مهمترین مشخصه های ژانر، جهتگیری سیاسی اش بود. ژانر به ظاهر صفحه ای است غیر سیاسی که عمده نوشته هایش به موضوعات اجتماعی می پرداخت اما فقط اندکی تأمل لازم است تا دریابیم که گردانندگان ژانر دارای جهتگیری مشخص سیاسی و طبقاتی بودند و اتفاقا همین جهتگیری یکی از دلایل رشد و محبوبیتش در میان اقشار و طبقات میانی جامعه ایران شد. نوشته های سیاسی ژانر به طور عمده همجهت با جناح سبز و اصلاح طلب بورژوازی ایران و بهتر است بگوییم رژیم جمهوری اسلامی بود. ژانر در شرایطی که زمین و زمان را دست مایه تمسخرش قرار داد، نه تنها یک کلمه در مورد سران جناح سبز جمهوری اسلامی طنزپردازی نکرد بلکه گاه و بیگاه «مردمی» بودن موسوی و کروبی و «فراخوانهای» آنها را به رخ دیگران کشیده و از آن دفاع کرد. ژانر در روزهای انتخاباتِ سراسر نمایشی جمهوری اسلامی در همین خرداد ۹۲، موضع سمپاتیک اتخاذ کرد و در حالیکه بُرنده ترین هزلیات و شیشکی هایش را نثار تحریم کنندگان انتخابات می کرد و در مورد توهم بودن هر نوع نگاه رادیکال و انقلابی می نوشت و شریک نشدن در بازی انتخاباتی جمهوری اسلامی را مستحق هزل گویی هایش می دانست، حتی یک کلمه در این مورد ننوشت که چگونه این بخشی از مردم بودند که با مشارکت در ضیافت «آقا مقدادها» و «امیرعلی ها» و «حاجی نقوی ها» به «ژانر»های بنفش و سبز بازی جمهوری اسلامی تبدیل شده بودند و ژانر در پایان کار با «جشن مردم در پیروزی روحانی» همدل شد و بار دیگر کسانی که به این فریب بزرگ نپیوسته بودند را به باد طعنه و فحاشی گرفت. ژانر در شرایطی که از هیچ فحش و فضیحتی به «خارج نشینان» مخالف انتخابات و منتقد سبزها و روحانی و رفسنجانی دریغ نکرد، حتی یک مطلب در مورد تیرخلاص زنها و سربازجوهای سبز شده ساکن اروپا و آمریکا و امثال مزروعی و کدیور و مهاجرانی و امیرارجمند و غیره ننوشت. برای آنکه بدانیم ژانر واقعا در میان جناح های مختلف بورژوازی ایران دل در گرو کدام قبله و بارگاه دارد کافی است لحنش را در مورد رفسنجانی و موسوی و کروبی و روحانی با سایرین مقایسه کنیم. بگذارید کمی تخیل کنیم و از ردپای مواضع کجدار و مریزی که گاها علیه اوباما یا لیبرالها و نئولیبرالها گرفته می شد به این فرضیه برسیم که در میان ژانری ها از سوسیال دمکراتهای سبز وطنی هم حضور داشته اند، همانها که طی سالیان رنگ عوض کرده و از «خط ضد امپریالیستی امام» به «پتانسیل های دمکراتیک جنبش سبز» گذار کرده اند. ژانر در میان انبوهی از مطالبی که در ریشخند کردن «انحرافات فمینیستهای افراطی ایرانی» نوشت حتی یک بار هم به شترگاوپلنگ نخ نما شده¬ی فمینیستهای اسلامیِ کمپین یک میلیون امضاء و خانوم جلسه ای هایی چون زهرا رهنورد و عفت محتشمی پور نخندید و نگفت. نکته سنجی ژانر برای یافتن موضوع هزل و هجو هرگز متوجه مواضع به غایت راست و تسلیم طلبانه روحانی و حامیانش یا استدلالات عجیب و غریب طرفداران شرکت در انتخابات نشد. محتوای هزلیات و طنز ژانر دارای جهت مشخص سیاسی بود و هرگز طنزی صریح و بی سانسور نبود. فقط کافی است به یاد بیاوریم که ژانرنویسی ها هنگامی نثار محمد خاتمی شد که او پیش از انتخابات کمی از اردوی سبزها دور شد و به محض بازگشتش و دفاع از روحانی گویی ژانر گونگی اش بر طرف شده است و دیگر نیاز به طنازی علیه او نیست!!!
اما بگذارید به سوال اصلی بپردازیم؛ چرا ژانر تا این حد در میان اقشار میانی جامعه ایران با استقبال روبرو شد؟ پاسخ روشن است: ژانر نماینده جهان و جامعه ای است که مطلوب بورژوازی و خرده بورژوازی مرفه ایران است. ژانر از خودِ این طبقات است و زبان گویای ایشان در فرم طنز. این قشر در هزلیات ژانر خودش را می دید و اقوام و خویشان و دوستانش را، احساس قرابت با ژانر دقیقا ریشه در افق مشترکی داشت که در یک بستر مشخص طبقاتی نفس می کشد و عمل می کند. این طبقه در تولیدات هنری و ادبی ای چون ژانر دنیای خودش، تضادها و مسائل خودش، آرزوها و آمال خودش را می بیند و جستجو می کند. مسائلی مانند: توجیه و توصیه جناح سبز و رفرمیست جمهوری اسلامی، حفظ حرمت موسوی و رفسنجانی و روحانی، توهم خواندن هرگونه تغییر بنیادین و هرگونه تدارک برای انقلاب و فراخوان برای بیعت و اقتدا به عالی جنابان سبز و بنفش و زیستن در همین امکانات حداقلی موجود، یلگی و بی خیالی روزمره و نوکیسه اش، لمپنیسم و هزل گویی های زن ستیزانه اش، مواضع میانه و شکننده و دودلی طبقاتی ذاتی اش. خورده بورژوازی مرفه و بورژوازی کوچک ایران تمام این وجه تشابهات را با ژانر دید و به آن تمایل یافت. جاذبه هزل گونه ژانر البته منطبق است با یک گرایش واقعی و عام در جامعه ایران به تفریح، سرگرمی و شوخی. خفقان اجتماعی مطلق و ممنوعیت هرگونه آزادی و سرگرمی از سوی حکومت اسلامی، جامعه ایران را به شدت مشتاق به سرگرمی و طنز و حتی هزل کرده است. حال این طنز و هزل ممکن است ژانر باشد یا کمپین امام نقی، مهران مدیری باشد یا ملاحسنی و حتی اخراجی های مسعود دهنمکی! و این مساله در مورد پایه اجتماعی اصلی ژانر هم وجود داشت. این همان قشری است که به جای نقد تفکر علی شریعتی، او را به مضحکه می گیرد اما ۲۴ ساعت مانده به انتخابات، سست شده و با دلی سرشاز از بی قیدی و سری مملو از توهم به دهها بار مرتجع تر از علی شریعتی رأی می دهد. این همان قشری است که به اپوزیسیون انقلابی و کمونیست به خاطر انقلاب سال ۵۷ فحش و ناسزا می بندد اما خالصانه به دزدان انقلاب و قاتلین مردم و بقایا و سران سبز و بنفش آن اعتماد می کند و امید می بندد آن هم نه یک بار بلکه چندین بار، همان قشری که رگهای گردنش از برنده شدن ارمیای محجبه¬ی آکادمی گوگوش بیرون می زند اما برای دیدن شال سبز زهرا رهنورد روی چادر و چاخجور سیاهش دلش غش و ضعف می رود.
پدیده های چون ژانر، بنا به خصلت طبقاتی شان البته تحفه های دوران رکود، افول و سرخوردگی اجتماعی هستند. جامعه¬ی خسته از شکست یک انقلاب بزرگ و یک جنگ ارتجاعی ٨ ساله همراه با ٣۵ سال سرکوب و ترور و داغ و درفش به اضافه ۱۶ سال توهم پراکنی اصلاح طلبانه و سبز و بنفش و بورژوا-رفرمیستی، در زمانه خمودگی و بی افقی اش البته پذیرای پدیده هایی چون ژانر است، اما بدون شک در دوره هایی که جامعه در بستر تضادهای به مرحله انفجار رسیده اش از متن نظم مسلط خارج شده و به تلاطم بیافتد، ژانر و مخاطبین آن بنا به خصلت طبقاتی شان لاجرم به جانب یکی از دو قطب انقلاب یا ضد انقلاب سمتگیری کرده و از دودلی و دودوزه بازی امروزشان خارج خواهند شد. کسی چه می داند، شاید در آن موقع نویسندگان ژانر صنعت هزل را کنار گذاشته و با جدیت تمام در افشای «انقلابیون متوهم» و در دفاع از «مردمی بودن» امثال موسوی و روحانی بنویسند، شاید هم به اردوی «توهم» و انقلاب پیوستند.
|