رسانه ها و رسانه ی ما
حمیدرضا واشقانی فراهانی
•
در حقیقت برنامه ماه عسل، با فروکاستن و دفرمه کردن یک مساله اجتماعی به مسالهای عاطفی، نتنها اصول حرفهای مددکاری اجتماعی را زیر پا گذاشته است بلکه این فضای عاطفی انتقادات جدی که به عملکرد سازمان بهزیستی وارد است را فرافکنی میکند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱۲ مرداد ۱٣۹۲ -
٣ اوت ۲۰۱٣
نقش رسانهها در شکل دهی به افکار عمومی کتمان ناشدنی ست. آنها میتوانند در جامعه هنجارهای جدیدی ایجاد کنند یا بالعکس هنجارهای موجود را به چالش بکشند و در گفتمانهای رایج جامعه تحولات مثبت و منفی به وجود آورند. از این منظر است که گفتمانهای مسلط و صاحبان سرمایه، هر دو از رسانه برای دستیابی به اهداف خود یعنی حفظ قدرت و کسب سود بهره میبرند؛ همان طور که تحولخواهان و روشنفکران نیز از رسانه برای تغییر در مناسبات موجود بهره میبرند. اما این که رسانهای تا چه میزان بتواند در میان مخاطبان با اقبال روبهرو شود بسته به این است که تا چه میزان از مشروعیت برخوردار است و تا چه میزان مردم به صداقت و حقیقتجویی آن معتقداند. به همین دلیل است که رسانهها برای جذب مخاطب تلاش میکنند. آنها نوعی از نگاه به جهان را ترویج میکنند که بدون مشروعیت و اقبال عموم، خریداری نخواهد داشت، زیرا نه دیده میشود و نه در نتیجه میتواند سهمی در ایجاد برساختهای مورد نظر حامیان خود داشته باشد. درست در همین نقطه است که میتوان میان دو نوع از رسانه تمایز قایل شد: یکی رسانه ای که تلاش میکند تا امری انتزاعی را منضم به واقعیت کند یا بالعکس برای انتزاع خود انضمام جعل کند و سند بتراشد تا نتیجه دلخواه را استنباط کند. دو دیگر هم رسانهای که با جستوجوی واقعیت و بازگو کردن ابعاد آن، تلاش می کند تا آگاهی را به مثابه یکی از ارکان آزادی نشر کند.
غرض این نوشتار این نیست که با کلی گویی دستهای از رسانهها را به گروه اول و دستهای را به گروه دوم منتسب کند زیرا که در شرایطی که بیش از پیش ابعاد تلخ واقعیتها، خود را به جامعه تحمیل میکند، مردم خود میتوانند تشخیص دهند که غرض هر رسانه چیست. اما از طرف دیگر رسانهها (همچنان که صنعت فرهنگ و تولید انبوه فرهنگی راه خود را برای جذب مخاطب و کسب سود باز کردهاند،) از ابزارهای غیرحرفهای مانند تحریک احساسات برای جذب مخاطب استفاده میکنند.
در برنامه ماه عسل ٣۰ تیر ۹۲، ما با یکی از همین روشهای غیر حرفهای مواجه شدیم. زوجی مهمان برنامه بودند که با رفتاری شایسته تقدیر، کودکی که دچار فلج مغزی بود را به فرزند خواندگی پذیرفته بودند و فرزند خوانده آنها پس از ۲٣ سال فوت شده بود. آقای علیخانی در بخش پایانی برنامه، کودکی را به روی صحنه صدا زد و به صراحت در این برنامه خطاب به زوجی که فرزندخوانده فبلی خود را از دست داده بودند گفت: «اینو [با اشاره به کودک] به شما هدیه می دیم» و کودک را با دست به سمت زوج روانه کرد. البته پیش از آن زمینههایی این نمایش را به خوبی فراهم کرده بود: روایتی از پیامبر اسلام درباره پذیرش فرزند خواندگی و بعد هم بیان این تفسیر که اگر کسی امکان مالی این کار را ندارد، همین که نیتش کبریاییست جایش در بهترین «سیتی سنتر» بهشت است!
در باره این رفتار رسانه ای باید از آقای علیخانی پرسید که چرا هویت و وجود انسانی یک فرد را به اسم اشاره «این» فروکاسته است و از آن بدتر، بر فرایند قبول فرزندخواندگی، عنوان «اهدا» و «هدیه» را اطلاق میکند؟ کودکی که به فرزندخواندگی پذیرفته میشود نه کالاست و نه هدیه. سوال دیگری که باید از ایشان پرسید این است که قبول فرزندخواندگی کاری شایسته تقدیر است اما برای ترویج این کار در جامعه چه نیازی به این است که چنین نمایشی برگزار شود؟ آیا بناست که دلها را به کربلا بروند و و چند قطره اشک از مخاطب گرفته شود و جمیع دستاندرکاران ناجی و خیرخواه معرفی شوند؟ یا بناست یک رفتار اجتماعی که می تواند برای کودکان بی سرپرست مفید باشد رواج داده شود؟ از کارشناس برنامه خانم نوابی نژاد هم باید این سوال را پرسید که آیا پاسخی که به انتقادات در یکی از شبکه های اجتماعی به نام ایشان منتشر شده حقیقت دارد؟ می دانیم که طبق اصول مددکاری اجتماعی، اطلاعات پروندههای مددکاری مددجویان، اطلاعاتی سری است و بر اساس اصل رازداری در مددکاری اجتماعی نباید این اطلاعات را منتشر یا به کسی که در برنامه مداخلهای مددکاری نقشی ندارد، منتقل کرد. با این حال در پاسخ منسوب به ایشان بخشی از پرونده مددکاری این کودک (ویزگیهای شخصیتی کودک) در چند صفحه از شبکههای اجتماعی در معرض دید هزاران نفر قرار گرفته است. حالا بگذریم از این که بسیاری از مددکاران اجتماعی در ایران و جهان، از اساس هر گونه انتشار تصویر واضح از مددجویان را در رسانهممنوع می دانند و حتی معتقداند که از اساس نباید تصویری از مددجویان تهیه کرد، چه رسد به این که آن را در یک برنامه تلویزیونی پخش کنند. جوابیه منتسب به خانم نوابی از زاویه دیگری هم قابل تامل است، آیا رواست که در پاسخ به انتقادات، نظر منتقدان را تاویل و تفسر صد من یه غاز بدانیم؟ جا دارد که از عوامل برنامه و همین طور کارشناس محترم این برنامه بپرسیم، شما خبر دارید ۹۰ سال پیش، اولین اعلامیه حقوق کودکان تنظیم شد؟ ۲۶ سال پیش، پیمان نامه جهانی حقوق کودک در سازمان ملل مورد تایید قرار گرفت و ایران ۲۰ سالی هست که به این پیمان نامه پیوسته است؟ آیا این دوستان تا به حال پیمان نامه را دیدهاند و میدانند منافع عالیه کودک در این نیست که او را انگشت نما کنند؟
نظام فرزندخواندگی در ایران با چالشهای جدی روبهرو است. بهزیستی، که متولی این امر است، متاسفانه پس از سپردن سرپرستی کودکان به خانوادهها نظارت مستمر و پیگیری درباره وضعیت کودک ندارد. اما مساله مهم دیگری نیز در این میان باید مورد توجه قرار گیرد. آیا بی سرپرستی یا بد سرپرستی و یا مواجهه جامعه با آن، مساله ای اجتماعی است یا اتفاقی فردی؟ در جامعه چه اتفاقی میافتد که کودکانی بی سرپرست میشوند؟ و چرا کودکان پرا برخی کودکان پدر و مادر ندارند؟ چرا برخی کودکان پس از تولد رها میشوند؟ چرا بسیاری مجبورند این قبول فرزندخوانده را از دیگران پنهان کنند؟
در حقیقت این برنامه، با فروکاستن و دفرمه کردن یک مساله اجتماعی به مسالهای عاطفی، نتنها اصول حرفهای مددکاری اجتماعی را زیر پا گذاشته است بلکه این فضای عاطفی انتقادات جدی که به عملکرد سازمان بهزیستی وارد است را فرافکنی میکند. این برنامه مدعی است که حقایق جامعه را بازگو میکند اما جای سوال است که آیا نمایشی بودن طرحهای ساماندهی کودکان کار و خیابان، مرگ یک کودک به علت اهمال و تاخیر بهزیستی در جدا کردن وی از والدین کودک آزار یا کودک آزاری در بهزیستی زنجان (داغ کردن بدن کودکان با قاشق) توسط یکی از عوامل این سازمان و بسیاری انتقادات دیگر که به بهزیستی وارد است حقایق جامعه نیست؟ و آیا صدا و سیمایی که این قدر برای انسانها اهمیت قائل است و خیرخواه و مروج نیکوکاری نباید در قبال اتفاقات ناگواری که علمکردش در جامعه (نظیر خودکشی دو کودک تحت تاثیر سریالهای تلویزیونی) ایجاد کرده است پاسخ گو باشد؟
|