توانا بود هر که "دارا" بود ز "ثروت" دل پیر برنا بود
جهانگیر صداقت فر
•
چه پند است این، چه پند است این، چه پند است
چه پنداری پلید و ناپسند است :
کجا بر تر بود علم از زر و سیم ؟
چرا از راست گفتن میهراسیم ؟
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۱٨ مرداد ۱٣۹۲ -
۹ اوت ۲۰۱٣
چه پند است این، چه پند است این، چه پند است
چه پنداری پلید و ناپسند است :
کجا بر تر بود علم از زر و سیم ؟
چرا از راست گفتن میهراسیم ؟
کجا دیدی که علم آمخته پیری
شود برنا دل از روشن ضمیری ؟
توانگر باشی آّر تو ، دل جوانی
نخواهی پیر شد تا گنج بانی
تو را ثروت رهاند از بلایا
نباشد مر تو را تشویش ِ فردا
ندیدم مفلسی را شاد باشد
مگر درویش ِ مادرزاد باشد !
هر آن کس را که روی سفره نان است
زغم فارغ ، دلش دائم جوان است
چه سود آّر علم باشد نان نباشد
خیال آسودگی امکان نباشد
گرت بی آب و نانی کرده بیداد
نمی آید به کارت علم، استاد !
به روز آّر باشدت معده گرسنه
و جان در زمهریر ِ شب برهنه :
در آن محنتکده مکتب حرام است
نه "شیمی" چاشت، نه "هندسه" شام است
فقیر ِ عالم، آن یک لا قبا مرد
که در دانش پژوهی عمر سر کرد،
که دل خوش داشت با بی مایه القاب:
جنابِ دکتر و ماه ِ جهانتاب،
نه ا ش همدم نه ا ش یک یار جانی ست
به گردش فوج اصحابِ زبانی ست
بجز "به به" کلام او نیرزد
به دیناری تمام ِ او نیرزد
ز آیاتِ کتابِ آسمانی
نصیب ا ش طعنههای لنترانی !
توانگر دائم اما فارغ البال
خردمند و هنر پرور، خوش اقبال
توانگر در همه فنّ او ستاد است
نماد داد و عدل و اعتماد است
خود از پشتِ شهان ِ پیشداد است
خلف زاد ِ کیان ِ و کیقباد است !
***
اگر چه پندِ پیر ِ طوس، ای دوست
به جای خود بسی نغز است و نیکوست
مرا پس پشتِ عمری آزمودن:
به دستان ِ تهی الماس سودن !
من از باری که پروردم نخوردم
ز کشتِ خویش جز حسرت نبردم
ز دانش چنته ا م هر چند پر بود
به سفره قاتق ِ نانی نیفزود
***
ز من بشنو هلا ای جان ِ فرزند
به اندرز ِ نیاکان گوش بر بند
تو را پیرانه سر آن دستگیر است
که خود از خوان ِ رنگین تو سیر است
"توان" بی مال و مکنت ریشخند است
تناقض نه، فریب است و چرند است
ز ز ر شان و مقام آید پدیدار
ز دانائی غم و تشویش و ادبار
من این را با تو گفتم، بر حذر باش
برو دنبال ِ مال و سیم و ز ر باش.
**********
جهانگیر صداقت فر
|