لنین: معرفی یک کتاب
ناصر اصغری
•
فصل آخر کتاب، فصل ۵، جایگاه ویژه ای در "لنین" لارس دارد. او به برخورد لنین و اتخاذ سیاستهایی که بتواند جامعه انقلاب کرده را از این تندپیچ عبور دهد، به حق توجه ویژه ای دارد. فصل ۵ خواننده را تماما در خود فرو می برد چرا که تصویری که لارس از لنین و تلاشهای او دارد، با تصویر رایج و بازاری تفاوتی فاحش دارد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۲۲ مرداد ۱٣۹۲ -
۱٣ اوت ۲۰۱٣
آن دوره سیاه
در سالهای اخیر دورهای آمد (و رفت) که دفاع کردن و مثبت گفتن از لنین کار چندان سادهای نبود. کاسه کوزه تمام معضلاتی که بر سر کارگران در چین می آید، بن بست سرمایه داری دولتی در بلوک شرق، دفاع چاوز و دوستان تروتسکیست طرفدار اسلامی سیاسی وی از احمدی نژاد و انقلابات مخملی در کشورهای بلوک شرق و تمام حقایق بعضا دستکاری شده و بسیاری هم نشده دوران استالین و غیره را بر سر لنین می شکستند. با فروکش کردن گرد و غبار، وقتی که توده های کشورهای بلوک شرق راحت شده از حکومتهای توتالیتر استالینستی مأیوسانه متوجه شدند که از درخت جلوی در خانه شان پولی سبز و آویزان نشده است، حرکت بسوی رهایی که با یک وقفه کوتاهی روبرو شده بود از سر گرفته شد. اما همان دوره بسیار کوتاهی که "آمد و رفت" بعنوان یکی از سیاهترین دوره های تاریخ بشر به ثبت خواهد رسید. آرمانخواهی نه تنها توسط مخالفین ایده های سوسیالیستی به سخره گرفته می شد، بلکه حتی رفقای دیروزت هم این ایده ها را مسخره می کردند. آبژکتویسم (عینیت گرائی) ـ که نام دیگر و پرطمطراقی است برای خودپرستی ـ جای فلسفه مارکسیسم را گرفته بود! بازار رمانهای سخیفی چون "سرچشمه" و "اطلس شانه بالا انداخته" که قهرمانان آن آدمهای خودخواه و بدون احساس به درد و نیاز دیگران، گرم شد. بیوگرافیهای رایج لنین نه کتابهای تونی کلیف، تروتسکی، کروپسکایا، ویکتور سرژ و ای اچ کار بودند؛ بلکه شرح زندگی این مهمترین شخصیت تاریخ از زبان ضدکمونیست ترین دیپلوماتها ـ رابرت سرویس، رابرت پین و دیوید شاب ـ بازار گرمی پیدا کرده بود. شرح تاریخ انقلاب فرانسه را نه از قول جورجس لبفیور و تامس پین، که از زبان ـ بقول مارکس ـ ادموند برک مجیزگوی سلطنت انگلیس رایج کرده بودند. این آن دوره ای بود که "آمد و رفت".
در همین دوره نویسنده شریفی به نام لارس لی به خواندن دقیق لنین روی آورد(١). مهمترین کار وی کتابی است قطور درباره "چه باید کرد؟"(٢) لنین. لارس در این کتاب که منتقدین آن می گویند در نوع خودش یکی از بهترین کتابهاست از زوایای مختلفی و در بیش از ٨٥٠ صفحه نظرات لنین و شرایط سیاسی ای که منجر به نوشتن "چه باید کرد؟" شد را مورد بررسی موشکافانه قرار داده است. من هنوز این کتاب را نخوانده ام؛ اما اینجا می خواهم کتاب دیگری از لارس را تحت عنوان "لنین" به خوانندگان این نوشته معرفی کنم.
سناریوئی که رهبری طبقه کارگر در مرکز ثقل آن است
"لنین" کتابی است نه چندان بزرگ (٢١٢ صفحه) که یک کتابخوان کتاب دوست می تواند در یک بعدازظهر تابستانی به راحتی کل آن را مطالعه کند. گرچه خواننده با خواندن فصل پایانی (فصل ٥) کتاب متوجه می شود که خود لارس هم به دنبال جوابی است برای توضیح شکست انقلاب روسیه، اما او از دوران اولیه زندگی سیاسی لنین شروع می کند و "سناریوی قهرمانانه" لنین را در آخرین جملات کتاب "دوستان مردم کیانند و چگونه با سوسیال دمکراتها می جنگند؟" تشخیص می دهد و نشان می دهد و یا بقول منتقدین کتابش، این "سناریو" را در تمام دوران بعدی زندگی سیاسی لنین تعبیر می کند و تا آخرین روزهای زندگی لنین، او را درگیر پیاده کردن این سناریو می بیند. و آن آخرین جمله هم این است: "وقتی که نمایندگان پیشرو طبقه کارگر به سوسیالیسم علمی مسلط شدند، ایده نقش تاریخی کارگر روس، زمانی که این ایده ها گسترش یافتد، و زمانی که سازمانهای باثبات در میان کارگران برای تحول جنگهای پراکنده اقتصادی به یک مبارزه طبقاتی خودآگاه شکل گرفتند - کارگر روس به راس عناصر دموکراتیک صعود میکند، استبداد را سرنگون خواهد کرد و پرلتاریای روسیه را در کنار پرولتاریای تمام کشورها، در مسیر مستقیم مبارزه عریان سیاسی به انقلاب کمونیستی پیروزمند منتهی خواهد کرد." لارس می گوید که کروپسکایا و زینویوف بعد از پیروزی انقلاب اکتبر به گذشته نگریسته و می گویند انگار لنین موقع نوشتن این سطور، امروز را از پیش می دید.
لنین برای پیگیری این سناریو احتیاج به سازمان دارد. احتیاج به فعالین پیگیر دارد و به دنبال آنها در میان خود صفوف جنبش کارگری می گردد. لارس جایگاه سازماندهی حزبی و پلمیک لنین با ناردونیکها، سوسیال رولوسیونرها، منشویکها و بعدها پلمیک با احزاب سوسیال دمکرات انترناسیونال دوم را نشان می دهد. به نقش سازمان و حزب کارگری اشاره می کند که چگونه لنین از همان روزی که وارد دنیای سیاست شد، بیشترین انرژی را صرف ساختن آن کرد. به نقش و جایگاه "ایسکرا" می پردازد و جایگاه نشریات و روزنامه های حزبی و همچنین محدودیتی که جلوی لنین بود می پرازد. به تلاشی که لنین برای ایجاد نشریات حزبی می کرد می پردازد. او جایگاه اهمیت آزادی بیان را در دستگاه فکری لنین نشان می دهد و می گوید که چگونه بدون کارگران، "قهرمانان" لنین، انقلاب ١٩٠٥ آن ابعادی را که گرفت و آن آزادیهای را که به دنبال داشت، غیرممکن بود. در همین رابطه جایگاه سازمانی که هر لحظه در فکر و تلاش برای سازماندهی این "قهرمانان" بود را یادآوری می کند که لنین در مرکز ثقل آن بود.
لارس رابطه سه دوره از زندگی سیاسی لنین را، دوره ١٨٩٤ ـ ١٩٠٤ (سوسیال دمکرات)، دوره ١٩٠٤ ـ ١٩١٤ (بلشویک) و دوره ١٩١٤ ـ ١٩٢٤ (کمونیست) تقسیم می کند. در هر دوره ای با مشکلات و معضلات خاص خود و کشمکشهای درون حزبی و ارودوی چپ خاص آن دوره روبروست، اما سناریوی یاد شده راهنمای راهش است.
لارس هم مانند متد تروتسکی در شاهکار ٣ جلدی "تاریخ انقلاب روسیه" شکست انقلاب روسیه را حاصل ٣ فاکتور می داند: ١) ویرانی روسیه بر اثر جنگ امپریالیستی جهانی اول که با پافشاری و کوبیدن بر طبل جنگ جنگ جنگ تا ویرانی توسط هم تزار و هم دولت موقت تا ویرانی کامل آن ادامه داشت، ٢) فروپاشی اقتصادی روسیه در دوره قبل از انقلاب که چنان ابعادی گرفته بود که حتی با خاتمه جنگ و پیروزی انقلاب هم، پس لرزه هایش احساس می شد. این فروپاشی هم عمدتا حاصل همان جنگ بود، ٣) جنگ داخلی و حمله سفیدها و ١٤ دولت بورژوائی از هر طرف به حکومت نوپای کارگری. لارس اینجا به روزهای آخر زندگی لنین اشاره می کند که چگونه حتی در ملاقات با کمونیستهایی انگلیسی مثل آرتور رانسوم و برتراند راسل چشم و امید به همان سناریو دارد و آن را مطرح می کند و راه انقلاب سوسیالیستی در کشورهای غربی مثل انگلیس را با آنها در میان می گذارد. لارس می گوید که لنین در ملاقات دومش با برتراند راسل امیدوار نبود که سناریویش به وقوع بپیوندد. لنین اما قهرمانانه برای عبور از معضلاتی که شورش دهقانان برای حکومت نوپای کارگری ایجاد کرده است تلاش می کند و لارس اینجا با دقت بی نظیر و شرافتمندانه، نه همانند بقول لنین "بی مایه های کله پوک"، به برخورد لنین در نامه هایش به مقامات محلی در برخورد به دهقانان شورشی و محتکرین اشاره می کند و نشان می دهد او (لارس) تا چه اندازه برای رسیدن به یک نتیجه درست تلاش کرده و تنها به خواندن اسناد و تاریخ دستکاری شده اتکا نکرده است. لارس به مقایسه برخورد ارتش سفید در قتل عام همین دهقانان شورشی و برخورد لنین می پردازد و این دو برخورد را در متن زمان و شرایط توضیح می دهد. لارس نتیجه می گیرد که هدف لنین از آن برخورد با کولاکها عمدتا ادامه جنگ طبقاتی در روستاها و در آوردن نان شب مردم روسیه از دست آن کولاکها بود که با احتکار و سرپیچی از تصمیمات دولت در آن برهه حساس تاریخی، زندگی را بر مردم سیاه کرده بودند. لارس در آخر هم به تصمیم حیاتی "نپ" می پردازد و چرا لنین این سیاست را پیش گرفت و چه اندازه با اتخاذ این تصمیم و سیاست متأسف شد!
گفتم که به نظر من لارس به دنبال پیدا کردن جوابی به چرائی ناکام ماندن انقلاب روسیه بوده که در زندگی سیاسی لنین تا این حد مطالعه و تحقیق کرده است. او در نتیجه گیری اش به نتیجه درستی نمی رسد و نتیجه می گیرد که به نظر او روسیه ١٩١٧ آماده سوسیالیسم نبود؛ و این را نه خطای لنین، که در محدودیتهای زمانی و شرایط آن دوره می بیند. این نکته ای است که باید بیشتر مورد مشاجره قرار بگیرد. لارس تمام دوره زندگی سیاسی لنین را با مبارزه طبقاتی حاد توضیح می دهد و نقطه ها را به هم وصل می کند. او هر لحظه از تلاش لنین، چه آنجا که در اوج قدرت شوراها قرار دارد و چه آنجا که در حزب تنها می ماند و به نظر می رسد از لحاظ سیاسی برای همیشه طرد و ایزوله شده است، با مبارزه طبقاتی حادی که راهنمای لنین است و آن سناریویی که عصای دستش است توضیح می دهد.
حزب و کارگر
در خواندن "لنین" دو نکته بطور بسیار برجسته ای نظرم را به خود جلب کردند. جایگاه رهبر کارگری و جایگاه حزب نزد لنین. اهمیتی که لنین برای تحزب قائل بود، شاید لزومی به گفتن نداشته باشد. بسیاری از مورخین به دادن وزنه ای بیش از حد از جانب لنین به ساختن و نگه داشتن حزب اشار کرده اند. پر بیراهه هم نرفته اند. اما ما این تأکید لنین را بر حزب، در دوره قبل از تصرف قدرت سیاسی شنیده بودیم. لارس لی با زیر ذره بین گذاشتن مدارک و شواهد به این حقیقت اشاره می کند که لنین برای عبور از بحرانهایی که حکومت نوپای کارگری و بخصوص با هجوم بوروکراتها به سازمانهای دولتی، بر این نکته تأکید و گلایه دارد که سکان قدرت از دست حزب خارج شده است. او تلاش و تأکید می کند که حزب بلشویک (کمونیست) باید سازمان دولتی را بچرخاند و نه برعکس. از نظر لنین حزب همان حزبی است که انقلاب کرد و دنیا را به سمت انقلاب سوسیالیستی می برد، اما بوروکراتهای هجوم آورده به سازمانهای دولتی، از موقعیت به دست آمده استفاده ای ناروا می کردند و این موقعیت دولت نوپای کارگری را در معرض خطری هولناک قرار داده بود.
همزمان با مطالعه "لنین"، کتاب دیگری را نیز به نام "انقلاب ١٩٠٥ روسیه" از سالومان شوارز مطالعه می کردم. سالومان شوارز یک منشویک است و در این کتاب به اصطلاح به جدائی بلشویکها و منشویکها و به جنبش کارگری طی آن سالها می پردازد. شوارز هم مثل بقیه تاریخنگارانی که در سنت سوسیال دمکراسی اروپائی و کائوتسکیسم قرار دارند، منشویکها را صاحب جنبش کارگری روسیه می داند. در این تاریخنگاری در همه جا منشویکها هستند و اعتراضات کارگری ١٩٠٣ ـ ١٩٠٧ هم تحت رهبری این جناح از سوسیال دمکراسی قرار دارد. لارس این تاریخنگاری را به چالش می کشد و بقول معروف، آن تصویر وارونه را درست سرجایش می گذارد. با هجوم جاسوسهای پلیس مخفی به عضویت در حوزه های حزبی و با عقب نشینی انقلاب و فروکش کردن شرایط انقلابی، بحث انحلال سازمانهای حزبی و عقب نشینی از مبارزه و همچنین استعفای نمایندگان سوسیال دمکرات در دوما، در بین منشویکها و بلشویکها هم قوت می گیرد. شرایط سیاسی معروف به ارتجاع استولیپینی "سالهای سیاه" نام می گیرد. کسی مطمئن نیست با چند جاسوس در یک حوزه حزبی در تماس است؟ چنین شرایطی همه را به خود مشکوک می کند. رومن ملیناوسکی، یکی از نمایندگان سوسیال دمکرات در دوما ناگهان و بدون هیچگونه دلیل موجهی به خارج می گریزد. او طی سالهای ١٩٠٥ یکی از فعالین با نفوذ جنبش کارگری می شود. همین موضوع او را به یک سوسیال دمکرات ارتقاء می دهد. همه شواهد و البته جو آن زمان هم، بر این نکته اشاره می روند که رومن ملیناوسکی مشکوک است و باید حزب با احتیاط با او برخورد کند. لنین این شبهه را با سرسختی رد می کند و بر این نکته تأکید می کند که او یک رهبر کارگری است و رهبر کارگری ای که امروزه در روسیه تا سطح آگوست ببل آلمان، که او هم یکی از رهبران حزب سوسیال دمکرات آلمان و از صفوف جنبش کارگری برخاسته بود، ارتقاء یافته را نباید این چنین ارزان خراب کرد. لارس می نویسد که رومن ملیناوسکی عضو کمیته مرکزی حزب بلشویک بود و تنها بعد از انقلاب اکتبر معلوم می شود که او یک جاسوس پلیس مخفی بوده است.
چه زیباست شادی برای کسی که پیام آور شادیست!
فصل آخر کتاب، فصل ٥، جایگاه ویژه ای در "لنین" لارس دارد. او به برخورد لنین و اتخاذ سیاستهایی که بتواند جامعه انقلاب کرده را از این تندپیچ عبور دهد، به حق توجه ویژه ای دارد. فصل ٥ خواننده را تماما در خود فرو می برد چرا که تصویری که لارس از لنین و تلاشهای او دارد، با تصویر رایج و بازاری تفاوتی فاحش دارد. او به گرو گرفتن غذای مردم شهر توسط دهقانان بزرگ، کولاکها، را نمی تواند تحمل کند، اما در صدور دستور سرکوب آنها هم شک و تردید دارد. برخورد لنین برای عبور از این بحران را فقط باید از زبان لارس شنید.
لنین هر لحظه از زندگی کردن در یک روسیه خلاص شده از دست تزاریسم را می ستاید و سرافرازانه در اولین سالگرد انقلاب می گوید: "ما در زمانه ای شاد زندگی می کنیم!" و چه زیباست شادی برای ابرمردی که شادی را برای دنیا می خواست و بهترین و زیباترین زندگی را صرف شاد کردن دیگران کرد!
تلاشی که لنین برای رهایی بشریت کرد، اهمیتی که برای مبارزه کارگری قائل بود، جایگاهی که او به تحزب کمونیستی طبقه کارگر داد، نفرتی که او از بورژوازی داشت و نفرتی که به کائوتسکی بعد از خیانت وی به آرمانهای سوسیالسیتی، پیدا می کند و برای همه اینها لارس توضیحات تاریخی و فاکتی می آورد، آدم شریف را به معنای واقعی کلمه عاشق لنین می کند. لنین بالاخره در ٢١ ژانویه ١٩٢٤ آخرین نفسش را کشید؛ اما با خواندن کتاب "لنین" و دنبال کردن سرنوشت سیاسی این استوارترین شخصیت سیاسی دنیای معاصر، احساس کردم که خبر مرگ عزیزترین دوست، رفیق، رهبر و راهنمای خود را شنیدم. فقط "بی مایه های کله پوک"، تکیه کلام لنین در اشاره به مخالفین سیاسی، با خبر مرگ او شادی کردند و برای شناختش به اسناد دست ساز بورژوازی مراجعه کردند. برای شناخت لنین باید به لارس لی هم مراجعه کرد.
توضیح
(١) من اخیرا متأسفانه در اشارهای به کاری از لارس، با بی دقتی از او بعنوان یک "آکادمیسین" اسم بردم که قبل از هر چیز از خود لارس صمیمانه پوزش می خواهم. لارس گرچه استاد دانشگاه مک گیل در مونتریال کاناداست اما موضوع درسش ربطی به تاریخ شوروی و لنین و اشاره ای که من به او کرده بودم، ندارد. یک کار "آکادامیک" و یا کار یک آکادامیسین کاری است که نویسنده، موضوع مورد تحقیق خود را با دریافت اجر و مزد از موسسه ای که در آن کار می کند تحقیق می کند و حاصل کار خود را به آن موسسه و بعدا هم به بیرون ارائه می دهد. لارس در کنار کار روزمره خود، مطالعه وسیعی روی زندگی سیاسی لنین و تاریخ روسیه شوروی انجام داده است که در نوع خود کم نظیرند. به همین دلیل تحقیقات لارس لی تحقیقاتی آکادامیک نیستند، گرچه شیوه ارائه و تحقیق آن در سطح بهترین کارهای آکادامیک ارائه شده اند.
(٢) Lenin Rediscovered: What Is to Be Done? In Context
اسامی و ترمهای انگلیسی
ایان رند ـ Ayn Rand
سرچشمه ـ The Fountainhead
اطلس شانه بالا انداخته ـ Atlas Shrugged
لارس لی ـ Lars T. Lih
جورجس لفبیور ـ Georges Lefebvre
"بی مایه های کله پول" ـ philistine
نپ ـ NEP
١١ اوت ٢٠١٣
|