یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

اخوانی ها محکوم به شکست بودند
گفتگوی اختصاصی لاله رشیدی
با "ژیلبر آشکار"، استاد شرق شناسی دانشگاه لندن


• اخوان المسلمین با ارتش توافق خواهد کرد و در انتخابات بعدی شرکت می‌کند اما نتیجه انتخابات به این مسئله وابسته خواهد بود که نیروهای چپ و ملی در این مدت چه اقداماتی انجام دهند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۷ مرداد ۱٣۹۲ -  ۱٨ اوت ۲۰۱٣



لاله رشیدی: از زمان برکناری "حسنی مبارک" در سال ۲۰۱۱ تا کنون مصر درگیر تلاش برای ایجاد تغییر در ساختارهای پیشین است. پیشی گرفتن اخوان المسلمین در انتخابات مجلس و پس از آن برتری شکننده ی نماینده ی این گروه "محمد مرسی" در انتخابات ریاست جمهوری، این گروه سیاسی منسجم را که از قضا در سرنگونی مبارک کمترین نقش ممکن را در میان گروه های اپوزیسیون داشت، به قدرت برتر در مصر تبدیل کرد. اقبال بلند اخوانی ها اما چندان پایدار نماند و محمد مرسی و یاران اخوانی اش، اولین سالگرد پیروزی شان را در انتخابات ریاست جمهوری، در مجاورت حسنی مبارک در زندان گذراندند. این اتفاق با حضور جنبش تمرد در خیابان و حمایت مردمی از آن ها آغاز و با دخالت ارتش و برکناری دولت مرسی وارد مرحله ای جدی تر شد.
مصر کنونی عرصه درگیری دو نیروی مهم و عمده با یکدیگر است. اخوان المسلمین و ارتش. از یک سو اخوان المسلمین نتوانست در دوره ی زمامداری اش، برای پایان دادن به معضلات اقتصادی کشور قدمی جدی و موثر بردارد و همچنان به الگوهای اقتصادی حکومت قبلی پایبند ماند و بر بسط قدرت اش در همه عرصه ها متمرکز شد. از دیگر سو ارتش قرار دارد که پس از دوره ی کوتاهی عقب نشینی از دخالت مستقیم در سیاست مصر پس از سقوط مبارک، دوباره پایش به صف مقدم سیاست در مصر گشوده شده است. در گفتگوی اختصاصی با «ژیلبر آشکار» استاد شرق شناسی دانشگاه لندن و فعال ضد جنگ لبنانی تبار به بررسی چند و چون رویدادهای اخیر مصر و چرایی وجود دوگانه ی اخوان - ارتش می‌پردازیم. گفتنی است که پیش از این کتاب "جدال دو توحش" از ژیلبر آشکار با ترجمه ی "حسن مرتضوی" منتشر شده است.



شما سال قبل در مصاحبه ای اعلام کردید که از به قدرت رسیدن اخوان المسلمین در مصر خوشحال هستید چرا که این پیروزی فرصتی خواهد بود تا اخوان المسلمین ماهیت حقیقی خود را نشان دهد. واکنش شما بعد از شنیدن خبر سقوط مرسی توسط ارتش چه بود؟

بله این مطلب را گفته بودم چرا که بر این باور بودم که اخوان المسلمین در دورانی که قدرت را در اختیار دارد، نقاط ضعف خود را نشان خواهد داد. به دلیل اینکه به نظر من مشکل اصلی مصر مشکل اقتصادی است و از آن جایی که سیاست های اقتصادی اخوان المسلمین تفاوتی با رژیم قبلی نداشت من مطمئن بودم که این دولت سرانجامی جز شکست نخواهد داشت و اخوانی ها نیز نمی توانند مشکلات اقتصادی مردم مصر را حل کنند. این مسئله خیلی واضح بود چرا که مصر به مانند دولت‌های نفتی درآمد مازدای از فروش نفت ندارد که بتواند به مردم سوبسید بدهد.
وضعیت بد اقتصادی موجی از نارضایتی را در کشور ایجاد کرد. این وضعیت بد اقتصادی با این مساله گره خورد که دولت حاکم (دولت مرسی) به جای حل مشکلات اقتصادی، صرفا تلاش می‌کرد که حاکمیت و کنترل خود را بر تمام بخش‌های مختلف کشور اعمال کند. ما با یک جنبش عظیم در مصر روبرو شدیم که طوماری را تنظیم کردند که توسط میلیون ها مصری امضا شد. تعداد امضاها برای برکناری مرسی خیلی بیشتر از آرایی بود که مرسی در انتخابات ریاست جمهوری کسب کرده بود. پیش از آن که ارتش وارد عمل شود تعداد بی شماری از مردم خواهان استعفای مرسی شده بودند و در واقع ریاست جمهوری مرسی قبل از مداخله ارتش، توسط مردم نفی شده بود. اما ما الان با یک کودتای نظامی روبرو هستیم که مرسی را برکنار کرده است. این برای اولین بار نیست که کودتای نظامی در مصر صورت می‌گیرد. در واقع در سال های اخیر این برای بار دوم است که ارتش اقدام به چنین عملی می کند چرا که در سال ۲۰۱۱، مبارک هم این گونه از قدرت برکنار شد. برخی معتقدند که این یک کودتا بود و من نیز این را تایید می کنم این چیزی جز کودتای نظامی همانند کودتای سال ۲۰۱۱ نیست. این کودتا بر سابقه قبلی برکناری حکومت در مصر توسط ارتش استوار است. البته ارتش تلاش می کند که اساس و ساختار حکومت قبلی را حفظ کند چرا که در سال ۲۰۱۱ رژیم به طور کامل سرنگون نشد و تنها مبارک از راس قدرت برداشته شد اما باقی افراد دولت قبلی همچنان بر سر کار باقی ماندند و در نتیجه هیچ تغییر اساسی و ریشه ای در ساختار حکومت رخ نداد.
ارتش مصر همین الان هم در حال تلاش است که هسته اصلی حکومت سابق را حفظ کند. توهمی که الان بین برخی از مردم وجود دارد این است که ارتش می‌تواند قابل اتکا باشد اما متاسفانه بسیاری از مردمی که برای تظاهرات به خیابان ها آمده‌اند فراموش کرده اند مردم علیه ارتش نیز در سال ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ تظاهرات کرده‌اند و ارتش در واقع اصرار بر حفظ ساختارهای قبلی حکومت دارد. ارتش مسلما قابل اتکا نیست این نکته‌ای است که متاسفانه فراموش شده است. مسائل مصر حل نخواهد شد مگر این که تغییر ریشه ای در ساختار حکومت و سیاست های اقتصادی آن جا رخ دهد.

امروز ما با دو گروه از افراد در خیابان های مصر مواجه هستیم؛ گروهی که خواهان به عقب راندن اخوان هستند و برکناری مرسی را تایید می کنند و دیگری معترضان به برکناری مرسی. این دو طیف متعلق به چه پایگاه‌ اجتماعی هستند؟

بخش عظیمی از مردم از مناطق مختلف مصر و همچنین پایگاه‌های اجتماعی متفاوت در حال حاضر علیه مرسی به خیابان‌ها آمده‌اند. وقتی با این تعداد زیاد معترض روبرو می شویم باید پذیرفت که مسلما طیف عظیمی از مردم با خواستگاه‌های طبقاتی مختلف در این جنبش شرکت کرده‌اند. مطابق با آن چه که تخمین زده اند ‌بیش از ۱۵ میلیون نفر از مردم مصر به خیابان‌ها آمده‌اند. مسلم است که با توجه به تعداد افراد می‌توان این برداشت را داشت که از اقشار تهی دست جامعه تا طبقه متوسط در این تظاهرات حضور دارند. طبقه کارگر هم با اعتصابات و دیگر اقدامات اعتراضی به این تظاهرات پیوسته است. علی رغم اقدامات مرسی برای مقابله با اعتراضات و ترساندن مردم تظاهرات علیه وی افزایش پیدا کرد.
اما کسانی که به حمایت از مرسی و علیه کودتا برخواسته اند تنها طرفداران اخوان المسلمین هستند. مطابق با آخرین نظرسنجی عمومی که صورت گرفته است بیش از ۷۰ درصد مردم مصر از تظاهرات علیه مرسی حمایت می کنند که این کاملا با درصد افرادی که از مرسی حمایت می کنند متفاوت است، در واقع تنها ٣۰ درصد از مردم احساس همدلی با اخوان المسلمین دارند. این آمار نشان دهنده این است که اخوان المسلمین تنها ٣۰ درصد جمعیت مصر را نمایندگی می کند. اخوان المسلمین مدیریت خیلی ضعیفی برای متحد کردن مردم علیه کودتا داشتند و سیاست آن ها برای مقابله با خیزش مردم با توجه به این که در حکومت بودند بسیار سطحی بود. به علاوه بعد از این که مرسی هم برکنار شد باز هم سیاست اخوان المسلمین خوب نبود چرا که این ها از تشکیلات قوی برخوردار هستند و در بدنه جامعه حضور دارند اما نتوانستند به اعتراضات خود علیه برکنار مرسی شکل درستی ببخشند. اما در مقابل ما در ۱٨ جولای جوانانی را دیدیم که با حداقلی از امکانات توانستند جنبشی بزرگ علیه مرسی را آغاز کنند و امضای هزاران هزار مصری را علیه مرسی جمع آوری کنند که در نهایت اقدام این جوانان منجر به تظاهرات ٣۰ جولای شد.

عدم موفقیت نیروهای چپ و مترقی مصر در انتخابات سال پیش در مقایسه با برد اخوان المسلمین در دو انتخابات پارلمان و ریاست جمهوری به چه عاملی باز می‌گردد؟ با توجه به اینکه اینک نیروهای مترقی سهم عمده‌ای در سامان دادن به این تظاهرات اخیر داشتند.

در آن زمان گروه های چپ به اندازه کافی قوی نبودند و سازماندهی آن ها نیز بسیار ضعیف بود. در دوران مبارک، با اخوان المسلمین مدارا می شد و یادمان نرود که اخوان المسلمین تشکیلاتی قوی داشته و دارد و به دلیل این که رژیم مبارک هم با آن ها مدارا می‌کرد آن ها این فرصت را داشتند تا با بدنه جامعه در ارتباط باشند و اثرگذاری خود را حفظ کنند. این قضیه بازمی گردد به دورانی که سادات قدرت را در دست داشت. وقتی سادات بر سرکار بود تعداد زیادی از اعضای اخوان المسلمین را از زندان آزاد کرد و به آن ها برای برخورد هر چه بیشتر با جریان ناصریسم و ملی گرایی اتکا کرد.
بعد از سقوط مبارک شورای نظامی و نیروهای سیاسی در این فضای عمومی مبارزه کردند. همان طور که دیدید انتخابات مجلس و انتخابات ریاست جمهوری خیلی سریع بعد از سقوط مبارک برگزار شد. تمام نیروهای سیاسی ثروتمند و قدرتمند در این انتخابات حضور پررنگ داشتند از اخوان المسلمین گرفته تا سلفی ها که از عربستان کمک مالی می‌گرفتند. در انتخابات مجلس اخوان المسلمین برنده شدند اما روز به روز از محبوبیت آنها کاسته شد. نتایج دور اول انتخابات ریاست جمهوری برای بسیاری تعجب آور بود. درست است که نیروهای چپ و ملی گرا انتخابات پارلمان را از دست دادند اما اخوان المسلمین در بسیاری از مناطق در دور اول انتخابات شکست خوردند. نامزدی که بعد از مرسی و احمد شفیق با اختلاف بسیار کم در جایگاه سوم قرار گرفت، نماینده ی چپ ها و نیروهای مترقی، حمدین صباحی بود که در واقع پشتوانه مالی وی بسیار ضعیف است و با یک سازماندهی حداقلی توانست آرایی نزدیک به دو رقیب دیگر کسب کند.
جای شگفتی داشت که صباحی توانست در قاهره و اسکندریه که شهرهای مهم مصر هستند و جمعیت شهری قابل توجهی دارند نفر اول دور اول انتخابات در این دو شهر شود. در واقع می شود گفت که تعداد زیادی به کاندیدای ناسیونالیست‌های چپ رای دادند. جوانانی که انقلاب جدید را شروع کردند همین ناسیونالیست‌های چپ هستند که بعد از سقوط مبارک اتحادیه‌های کارگری ملی را شکل دادند که رئیس آنها در دولت موقت نقش مهمی داشت.
از این جا است که متوجه می‌شوید باوجود امکانات محدود مالی و وجود کمترین میزان سازماندهی در مقایسه با تشکیلات عظیمی که اخوان المسلمین دارد این پتانسیل در مصر وجود دارد که نیروهای مترقی بر سرکار بیایند. در واقع بعد از ۴۰ سال بگیر و ببندهای دوران سادات و مبارک و فشارهایی که بر نیروهای چپ و مترقی وجود داشت، این نیروها دوباره توانستند برخیزند. من فکر می‌کنم که اگر نیروهای چپ و مترقی برنامه‌ی مشخص و روشنی برای معضلات اجتماعی و اقتصادی داشته باشد این پتانسیل در مصر وجود دارد که این نیروها بتوانند بخش زیادی از مردم را با خود همراه کنند.

با توجه به اینکه اخوان نخستین گروه اپوزیسیون بود که بلافاصله بعد از برکناری مبارک با ارتش همکاری خود را شروع کرد، تضاد منافع ارتش و اخوان المسلمین از کجا شروع شد؟

اخوان المسلمین با ارتش به طور کامل در سال ۲۰۱۲ همکاری کرد و هنگامی که شورای عالی نیروهای مسلح زمام امور را به طور کامل در دست گرفت، اخوان المسلمین با این شورا علیه بقیه اپوزیسیون چه نیروهای چپ و چه نیروهای لیبرال همکاری کرد. وقتی که اخوان المسلمین پیروز انتخابات شد، تنش بین ارتش و اخوان افزایش پیدا کرد چرا که اخوان المسلمین بعد از پیروزی مرسی در انتخابات ریاست جمهوری، جاه طلبی اش افزایش پیدا کرد. در واقع در آغاز سال ۲۰۱۲ بعد از این که اخوان برنده نهایی انتخابات مجلس و ریاست جمهوری شد مرسی وعده‌های انتخاباتی خود را یکی پس از دیگری پس گرفت. تنش بین اخوان و ارتش بالا گرفت چرا که اخوان مصمم بود که کل قدرت را دست بگیرد. اگرچه ارتش در به قدرت رسیدن مرسی سهم عمده ای داشت اما مرسی خواهان عقب راندن ارتش بود.
اما فارغ از نارضایتی ارتش از مرسی، ارتش به این دلیل در تظاهرات اخیر علیه مرسی دخالت کرد که جمعیت مخالفان علیه مرسی را چشم گیر یافت. من فکر می کنم اگر چنین جمعیتی به خیابان‌ها نمی آمد ارتش اقدام به کودتا نمی‌کرد. ارتش ماهیت محافظه کارانه‌ای دارد و در این مدت هم مایل بوده است که رژیم را حفظ کند اما وقتی متوجه شد که مرسی قصد دارد خود را قدرت اول کشور کند و بعد از این که مردم به خیابان‌ها آمدند، فرصت را مناسب دید و اقدام به کودتا کرد که در نهایت بتواند در شکل گیری حکومت بعدی هم نقش داشته باشد.

تظاهرات‌های اخیر مصر تا چه حد در ظرف دعوای قدیمی بین سکولاریسم و اسلام گرایی می گنجد؟

خیلی وضعیت پیچیده‌ای است. چرا که در تظاهرات علیه مرسی شما گروه‌های سلفی همچون النور را هم می‌بینید. حزب النور یکی از مهمترین احزاب سلفی در مصر است که منابع مالی‌اش را عربستان تامین می کند. این ها نیز برکناری مرسی را تایید کردند. حتی پادشاه عربستان سعودی جزء اولین کسانی بود که برکناری مرسی را به ارتش تبریک گفت. حکومت اخوان المسلمین از نظر رژیم سعودی و قطر قابل اعتماد نبود. با این حال بخش زیادی از مردمی که به خیابان‌ها آمده بودند نگران حاکم شدن بنیادگرایی اسلامی توسط اخوان المسلمین و تحمیل آن به جامعه مصر هم بودند. اما باید این را گفت که دلیل عمده‌ای که مردم را به خیابان‌ها کشاند و انگیزه اصلی که جمعیت را به خیابان‌ها کشاند معضل اقتصادی- اجتماعی بود. در دوره مرسی قیمت‌ها افزایش پیدا کرد و هزینه زندگی بسیار بالا رفت و به علاوه مردم مصر با کمبود جدی سوخت روبرو هستند. دلایل اقتصادی -اجتماعی بسیاری وجود دارد که سبب شده مردم از سیاست‌های مرسی ناراضی باشند و برکناری او را خواستار شوند. من فکر می‌کنم که اگر مرسی می‌توانست پاسخی به این معضلات اقتصادی بدهد مردم خواهان برکناری وی نمی‌شدند.
نکته‌ای که دانستن آن بسیار مهم است این است که همان طور که در اول صحبتم هم اشاره کردم مصر یک دولت نفتی محسوب نمی‌شود که این امکان برای دولت فراهم باشد که بخشی از درآمدهای حاصل از فروش نفت را برای تامین نیازهای اولیه مردم اختصاص دهد.

نقش آمریکا را در تحولات اخیر چگونه می بینید؟ به نظر شما در آینده نزدیک آمریکا چه نقشی در این منطقه خواهد داشت؟

من فکر می‌کنم که در حال حاضر آمریکا نقش کمرنگی در منطقه ایفا می کند. به ویژه در نتیجه شکست آمریکا در عراق با توجه به موقعیت کنونی عراق در منطقه، نفوذ آمریکا در منطقه کاهش شدیدی داشته است. به نظر من آمریکا کنترل عراق را از دست داد. آن ها مجبور شدند که چند سال در عراق بمانند بدون اینکه بتوانند کنترلی بر اوضاع سیاسی عراق داشته باشند و در نتیجه هزینه‌های زیادی به آن ها تحمیل شد. به علاوه وضعیتی که آمریکا در افغانستان دارد هم بر کاهش تاثیرگذاری آمریکا در منطقه اثر گذاشته است. آمریکا نتوانست طالبان را که یک گروه قرون وسطایی است، شکست دهد.
این مشکلاتی که آمریکا در منطقه با آن روبرو است با بحران جهانی اقتصادی هم پیوند خورده و سبب شده که نهایتا نفوذ آمریکا در منطقه بسیار کمرنگ شود. به همین دلیل به نظر من در حالی خیزش‌های عربی در منطقه شروع شد که آمریکا از قدرت سابقش کاسته شده بود و نمی توانست کاری انجام دهد. وقتی که خیزش مردم عرب به مبارک رسید که متحد آمریکا در منطقه بود، واشنگتن دیگر نمی توانست اوضاع را مدیریت کند برای همین به ارتش توصیه کرد که تظاهرات را سرکوب نکند و در عین حال سعی کرد که از مبارک فاصله بگیرد. در واقع می‌توان گفت که واکنش آمریکا به تظاهرات مردم علیه مبارک، چیزی جز قمار بر روی اخوان المسلمین نبود.
آمریکا تا سال ۱۹۹۰ رابطه خوبی با اخوان المسلمین داشت. به ویژه در دوران ناصر در دهه ۵۰ و ۶۰ که می‌توان گفت این دو متحدان یکدیگر بودند. آمریکا از اقدامات و موضع گیری های اخوان المسلمین علیه ناصر که ملی گرا و سوسیالیست بود حمایت می‌کرد. برای همین دشمنی با ناصر، آمریکا اخوان را سال های سال متحد خود می دانست. این همکاری و اتحاد تا اولین جنگ خلیج فارس یعنی تا سال ۱۹۹۱ ادامه داشت. با شروع جنگ، آمریکا تصمیم گرفت به این اتحاد خاتمه دهد. قطر هم به تبعیت از آمریکا همین رویه را در برابر اخوان المسلمین در پیش گرفت. اما با شروع اعتراضات در خاورمیانه، آمریکا دوباره خواست که بر روی اخوان المسلمین نه تنها در مصر بلکه در کل منطقه قمار کند.
در حقیقت در ماجرای اخیر هم، وقتی آمریکا با تظاهرات عظیم مردم علیه مرسی روبرو می‌شود، دوباره با موقعیتی مواجه شد مشابه با آن چه که بر سر مبارک، یار قدیمی اش آمد. به نظر من آمریکا در برابر آن چه که در مصر می‌گذرد بسیار سردرگم است.

آیا شما فکر می کنید با توجه به اتفاقاتی که در مصر در جریان است و مردم در برابر اخوان المسلمین ایستاده‌اند، ممکن است که برای مدت زمانی بنیادگرایی اسلامی در منطقه به عقب رانده شود. با توجه به این که هم اکنون حزب اسلام گرای عدالت و توسعه در ترکیه نیز با چالش جدی به عنوان یک حزب اسلامی مدرن روبرو است.

من فکر می‌کنم که مبارزه با بنیادگرایی اسلامی در دهه ۷۰ آغاز شده است. به دلیل کوتاهی‌های نیروهای ملی و چپ در دهه‌های گذشته انواعی از بنیادگرایی اسلامی در منطقه به منصه ظهور رسید. بنیادگرایی اسلامی همواره به لحاظ تاریخی دوره‌هایی از اوج و فرود را از سر گذارنده است. ممکن است که به صورت مقطعی بنیادگرایی اسلامی رو به افول رود ولی این روند افت و خیز به صورت تاریخی هموراه وجود داشته است. به قدرت رسیدن اخوان بعد از خیزش مردم در سال ۲۰۱۱ بسیار طبیعی است چرا که در طی دهه‌های گذشته اخوان نیروی بسیاری را گرد خود جمع کرده است در حالی که دیگر گروه های اپوزیسیون یعنی چپ ها ولیبرال ها، سازماندهی قابل توجهی نداشتند. اما ما می‌بینیم که اخوانی ها با وجود تشکیلات قوی که داشتند خیلی زود شکست خوردند چرا که راه حلی برای برون رفت از بحران اقتصادی – اجتماعی نداشتند.
وضعیت اردوغان با وضعیتی که اخوان در مصر دارد متفاوت است. من فکر می‌کنم که اردوغان را نمی‌شود در یک رده با اخوان المسلمین قرار داد. اردوغان برنامه ‌ای بر مبنای شریعت ندارد. وقتی که اردوغان به مصر آمد و سخنرانی ای در حمایت از سکولاریزم انجام داد، اخوانی های مصر از وی به شدت عصبانی شدند. البته اردوغان هم متعلق به یک حزب محافظه کار اسلامی است اما آک پارتی (حزب عدالت و توسعه)، به لحاظ ماهیتی بیشتر شبیه احزاب محافظه کار مسیحی در آلمان و ایتالیا است. این خیلی متفاوت است با اخوان المسلمین که به دنبال اجرای شریعت است.
ترکیه به لحاظ اقتصادی هم از دیگر کشورهای عربی متمایز است. ترکیه از سال ۲۰۰۱ رشد بسیار بالای اقتصادی داشته است. ماهیت تظاهرات در ترکیه با مصر بسیار متفاوت است و به لحاظ تعداد افراد هم، جمعیتی که امروز در مصر هستند بسیار بیشتر از معترضین در تر کیه هستند. دلیل این امر این است که اردوغان در مدیریت اقتصادی موفق بوده است و این خیلی با وضعیت کشورهای عربی متفاوت است به ویژه وضعیت مصر که رشد اقتصاد چندانی نداشته است.

با توجه به پیچیدگی اوضاع سیاسی در مصر و ناکارآمدی ارتش و اخوان المسلمین در پاسخ به خواسته های مردم معترض، راه سومی برای خروج از بن بست فعلی وجود دارد؟

بله به نظر من راه سوم وجود دارد. همان طور که در مصر دیده می‌شود، در دور اول انتخابات ریاست جمهوری گزینه سومی وجود داشت. مردم می توانستند به حمد بن صیاحی که یک نیروی ملی گرا است هم رای دهند. اتفاقا وی توانست رای زیادی را کسب کند. اما در دور دوم انتخابات مردم باید بین دو کاندیدایی که یکی متعلق بود به رژیم سابق و دیگری به بنیادگراهای اسلامی، یکی را برمی‌گزیدند. در دور اول کاندیدایی وجود داشت که متعلق به چریان چپ ملی‌گرا بود. خوب این یک گزینه خوب بود. اما در دور دوم رقابت بین دو نیرویی بود که هیچ کدام به نظر من تفاوت چندانی با یکدیگر نداشتند. من اگر در مصر بودم حتما در دور دوم به هیچ کدام رای نمی دادم. اگر نیروهای چپ و ملی به اندازه کافی باهوش باشند و شهامت داشته باشند می‌توانند با برنامه ریزی‌های مشخص نامزد آلترناتیوی داشته باشند و کاندیدای خود را به مردم بشناسانند و در واقع در این راه اگر درست عمل کنند بدون این که نیاز باشد که اتکایی به نیروهای راست و یا نیروهای به جا مانده از رژیم سابق داشته باشند و یا وهمی نسبت به این نیروها داشته باشند، موفق خواهد شد. نیروهای رادیکال می‌توانند مردم را متقاعد کنند و برای آن ها چرایی شکست اخوان المسلمین را تشریح کنند. در واقع باید مدام به دنبال راه‌حل‌های مترقی بود. مشکل اصلی در واقع این است که ما باید برای ارائه یک گزینه آلترناتیو در این شرایط سازماندهی داشته باشیم.

در خاورمیانه همیشه با این واقعیت روبرو هستیم که باید بین دو قطب نامطلوب یکی را انتخاب کرد. درواقع گویی مردم همواره در یک دو راهی قرار گرفته اند که باید بین دو گزینه بد و بدتر یکی را برگزینند. به عنوان مثال وضعیت امروز مصر که نیروهای مترقی نه خواهان مرسی هستند و نه دخالت گری ارتش را تاب می آورند. یا همین وضعیت را در لیبی داشتیم که از یک سو دیکتاتوری قذافی بود و در سمت دیگر دخالت نظامی ناتو. در برابر این دوگانه ی نامطلوب چه می توان کرد

سوال بسیار خوبی است. من فکر می کنم که باید به دنبال راه سومی بود که پاسخگوی مردمی باشد که دموکراسی خواه و پیشرو اند. در مصر ما در وضعیتی قرار داریم که از یک سو مخالف مرسی هستیم اما با دخالت ارتش نیز مخالفیم. برخی از نیروهای مترقی دچار این اشتباه شدند که به ارتش خوش آمد گفتند من کاملا با این استقبال مخالف هستم چرا که معتقدم که این اعتراضاتی که توسط جوانان علیه مرسی به راه اندخته شده بود می توانست ادامه یابد. در واقع به نظر من جنبش تمرد این توان را داشت که مرسی را از قدرت ساقط کند بی آنکه نیازی به کمک ارتش و کودتا داشته باشد. این حرکت ارتش کاملا اقدامی ضد انقلابی است.
یا در برخی موارد در بعضی کشورها حکومت هایی وجود دارند که دیکتاتوری هستند ولی نیرویی که در مقابل آن قرار گرفته نیرویی است که به مراتب بدتر از حکومت فعلی است به مانند سلفیون که مسلما مورد قبل هیچ نیروی پیشرویی نیست. من معتقد هستم که نیروهای پیشرو باید یک مبارزه سه جانبه داشته باشند به این معنی که در عین نفی آن دو نیرو، راه خود را معرفی کنند. برای نمونه ما اکنون وضعیت جدیدی را در لییی می بینیم که مردم از بنیادگرایی اسلامی ناراضی هستند و دلیل آن این است که چنین حکومت هایی خیلی زود ماهیت ناکارآمدشان را عیان می کنند.

نیروهای سیاسی پیشرو در چنین شرایطی چه کار باید بکنند آیا باید ایستاد تا مردم ثمره یک حکومت بنیادگرا را ببینند و بعد دخالت کرد؟

باید سازماندهی و دخالت گری کرد و این یک پروسه طولانی مدت است. همان طور که قبلا هم گفتم پتانسیل خوبی در مصر وجود دارد اما سارماندهی حداقلی است. باید احزاب ملی گرا و چپ سازماندهی را گسترش دهند تا بتوانند از این پتانسیل بهره لازم را ببرند. در واقع رهبران نیروهای رادیکال باید در عین این که با رژیم سابق مبارزه می کنند آلترناتیو خود را هم معرفی کنند.

آینده مصر را چگونه می بینید؟

من فکرمی‌کنم اخوان المسلمین با ارتش توافق خواهد کرد و در انتخابات بعدی شرکت می‌کند اما نتیجه انتخابات به این مسئله وابسته خواهد بود که نیروهای چپ و ملی در این مدت چه اقداماتی انجام دهند. این نیروها باید تلاش کنند که راه حلی برای حل و کنترل معضلات اقتصادی و اجتماعی ارائه دهند. به نظر می‌رسد که درنهایت یک دولت ائتلافی تشکیل شود.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست