یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

طرحی از یک طرد
کلّیاتی پیرامون کارگران ساختمانی


محمد غزنویان


• اگر اغراق نباشد کارگران ساختمانی در کلانشهرها در حال تبدیل شدن به جهودهای ساکنان گتوهای تحت الحفظ هستند که امکان دارند در طول روز در قبال غذا برای نازی‌ها کار کنند. یا به آدم فضایی فیلم District ۹″» تبدیل شده اند که باید بسازند، و در عین حال در قرنطینه انسان‌های هوشمند زمینی-آمریکایی باشند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ٣ شهريور ۱٣۹۲ -  ۲۵ اوت ۲۰۱٣



 خوانش این متن تقدیم می شود به «ارسلان چراغی لیاولی»، کارگر ساختمانی ای که تمام شد…


«او مثل یک آدم راه نمی رفت. به یک آدم شباهت نداشت. کاریکاتوری از بشر بود. گوشه‌ای کج شده، تو سری خورده، و گمنام از هستی.» (1)

این توصیفی است که جک لندن از یک شهروند وازده اجتماع، از یک «مرتد» به‌دست می‌دهد. با قدری فاصله‌گرفتن از نتایج اخلاقی لندن و تجویزات پرودونی، می توان سرنخ‌های چرایی این فاصله گذاری اجتماعی را در مارکس بازیافت. او جایی در توضیح تفاوت هستی اجتماعی برده و کارگر می‌نویسد:

«برده نیروی کار خویش را به برده دار نمی‌فروشد، درست همان‌طور که گاو نیروی کارش را به دهقان نمی فروشد. برده یک بار برای همیشه خودش به ضمیمه نیروی کارش به صاحب اش فروخته می شود. او کالابی است که از دست یک صاحب به دست مالک دیگر در حرکت است. {…} برعکس کارگر آزاد خود را بخش بخش می فروشد. او هر روز 8، 10، 12 و یا 15 ساعت از زندگی خویش را حراج می کند، امروز مثل دیروز و فردا مثل امروز. به چه کسانی؟ درست مثل حراج، یعنی بیشتر به آن هابی که مزد زیادتری عرضه کنند.» (2)

مارکس در ادامه می‌نویسد:

«کارگر می تواند سرمایه دار اجیرکننده خود را ترک کند، آن‌هم هر چند باری که بخواهد و سرمایه دار هم می تواند مطابق صرفه کارگران خویش را بیرون یا تعویض کند یعنی به‌محض این که تشخیص دهد کارگر دیگر برای او فایده ندارد یا فایده مورد نظر را تفویض نمی کند. ولی کارگر که سرچشمه زندگیش همان نیروی کار است، نمی تواند تمام طبقه خریدار یعنی طبقه سرمایه دار را ترک کند مگر به ادامه زندگی خویش بی تفاوت باشد. او جزء متعلقات این یا آن سرمایه دار نیست ولی جزء مایملک طبقه سرمایه داری به‌طور کل است.»

آن‌چه باعث می‌شود این فراز از نقد مارکس را به عنوان ایضاح علمیِ توصیفات لندنی در نظر بگیرم، سرانجامی است که وی برای کارگر در مناسبات سرمایه داری دیده است. مارکس پیچیدگی این مناسبات از سویی و به محاق رفتن توان رقابت کارگر را از سوی دیگر، آن‌چنان جدّی تشخیص می‌دهد که میل به خروج از رژیم هژمونیک طبقه سرمایه دار را مقرون با بی تفاوتی به هستی یا «زندگی خویش» قلمداد می‌کند.

بازمعنا کردن چنین تحلیلی نیازمند مابه‌ازایی عینی در جامعه امروز است. به اعتقاد من یکی از دقیق ترین فاکت ها برای تببین این نقد مارکسی را می‌توان در وضعیت هولناک کارگران بخش ساختمان ردیابی کرد.

انسان‌هایی که نه تنها بنا به توصیفاتِ «لندن» به مرز ارتداد از جامعه نزدیک شده اند، بلکه به شکل رعب انگیزی بنا به نقد مارکسی با کارت قرمز از هستی نیز آشنا شده اند. اما چرا کارگران ساختمانی؟

طبق آمار نهادهای دولتی یک میلیون و هشتصد هزار کارگر شاغل در بخش ساختمان ایران شناسایی شده اند. (آماری که قاعدتاً بر پایه تعداد بیمه ماهیانه و مفاصا حساب های سالیانه ارسالی از سوی کارفرمایان است. آماری که به‌ناگزیر، ساخت و سازهای خارج از ثبت رسمی، موارد فاقد ثبت برای فرار از مالیات، ساخت و سازهای ریزدانه و نیز ساخت و سازهای شهرهای کوچک را چندان با دقت لحاظ نمی کند.) اگر همین جمعیت نزدیک به دو میلیون نفره را به عنوان نان آور خانوار در نظر بگیریم درخواهیم یافت جمعیت بزرگی از ایرانیان از رهگذر کار یدی در بخش ساختمان در حال ارتزاق و گذران زندگی روزمره هستند.

جمعیتی که به واسطه عدم تملّک بر هر گونه ابزار تولید و نیز فاصله از معیارهای تخصص و آموزش جامعه ی بورژوایی، به زیرین‌ترین لایه های طبقه کارگر ایران تقلیل می یابد. از طرفی طبق همین آمارهای موجود از مراجع دولتی و سازمان‌های کارگری حکومتی می توان دریافت اولاً: این بخش از نیروی کار، پایین ترین عایدی از فروش نیروی کار را حاصل می‌کند و مضاف بر آن، در پرخطرترین و پر تلفات ترین حوزه تولید اشتغال دارد.

بر اساس گزارش‌های منتشره از سوی پزشکی قانونی جمهوری اسلامی، بیشترین میزان تلفات به ترتیب در اثر سقوط از بلندی، اصابت جسم سخت، برق گرفتگی، سوختگی، کمبود اکسیژن و … است و در حالی‌که که میزان استاندارد جهانی حوادث کار ساختمانی هفده درصد محاسبه شده است، اما در ایران این آمار تا 40 درصد گزارش شده است. (برخی گزارش ها نیز حاکی از آن است که هفتاد درصد از کل حوادث کار ساختمانی به مرگ منجر می‌شوند).(3)

اما دلایل این رشد روزافزون جمعیت کارگر ساختمانی نیز می‌تواند محل تأمل قرار گیرد. در واقع با تضعیف و تزلزل سرمایه گذاری در بخش صنعت و تولید صنعتی و افزوده شدن تحریم‌های اقتصادی غرب علیه ایران، گردش سرمایه در بخش مستغلات به یکی از مطمئن ترین راه های تولید ثروت تبدیل شده است. فقدان پتانسیل لازم برای جذب نیروی کار در بخش صنعت و جاذبه های شهر نئولیبرال به رشد و توسعه کالبدی حیرت آور شهرها و شهرک های اقماری دامن زده است.

از همین روست که ساخت و سازهای افسار گسیخته کالبد شهر را از شمالی ترین تا جنوبی ترین محلات کلان‌شهرها در می نوردد و سبک زندگی خرده بورژوایی را هر چه بیشتر در تمام جهات جغرافیایی شهر تعمیم میدهد.

با چنین رشد سرسام آوری است که نیروی کار ساختمانی که به طور روز افزون خود را در حالت واپس ماندن از قافله شکوفایی در می یابد و به طور مطلق توان رقابت با صاحبان سرمایه عموماً و صاحبان سرمایه مالی را خصوصاً از دست می‌دهد، به آخرین امکان در دایره امکانی رقابت بسنده می‌کند. اگر طبق مختصات جامعه ی بورژوایی، رقابت را تعیین کننده قیمت کالا و متعاقبا‌ً تعیین کننده قیمت نیروی کار به مثابه کالا بدانیم، الف: رقابت بین خریداران، ب: رقابت بین فروشندگان و ج: رقابت بین فروشندگان و خریداران را بمثابه سه جنبه عمده رقابت پیش رو خواهیم داشت.

طبق صورت بندی مارکس در نخستین حالت هر کس بهترین و ارزانترین کالا را عرضه کند سایر رقبا را کنار خواهد زد. (حالتی که مویّد همان آرمانشهر بازار آزاد نیز هست). در جنبه دوم رقابت به افزایش قیمت منجر می شود. اما در جنبه سوم است که یکی می‌خواهد گران بفروشد و دیگری که می‌خواهد ارزان بخرد.

این شرایط اما در هیچ یک از جنبه های سه گانه مشمول حال کارگر ساختمانی نمی‌شود. فراوانی نیروی کار در اثر گسترش فقر، فقدان مهارت‌های تخصصی و در نهایت فقدان سازمان‌های کارگری، باعث می‌شود کارگر ساختمانی برای ارزان فروختن نیروی کار خود رقابت کند.

در واقع لحظه بروز بحران در وضعیت کارگران ساختمانی از زمانی است که عمده ترین هدف آنان مشغولیت به کار، فارغ از امکان چانه زنی برای دستمزد بالاتر باشد (نهایتاً دستمزد بالاتر به حساب اتفاق خوب و شانس، معرفت کارفرما و یا لطف خدا گذاشته می‌شود).

به عنوان نمونه در برخی موارد مشاهده می‌شود کارگر ساختمانی پس از آن که از توافق بر سر قیمت مورد نظر خود ناامید می‌شود، پیشنهاد می‌کند تا کارفرما به جای یک نفر دو نفر را به سر کار ببرد ولی همان دستمزد یک نفر را پرداخت کند. در واقع این محاسبه برآیند یک دو دو تا چهارتای ساده است؛ بدین قرار که دو نیروی کار موفق خواهند شد همان کار را با کاهش پنجاه درصدی در هزینه کردن زمان به انجام برسانند.

این در حالیست که این پیشنهاد ظاهراً عقلایی تنها از سر نیاز محض به کار (حتی به قیمت محروم کردن یک نیروی کار از دریافت دستمزد کامل) رقم می‌خورد. همین منطق است که پاتوق های محل تجمع کارگران فصلی را به عادت واره‌ای از درگیری، کش و قوس و از سر و کول هم بالا رفتن در زمان پیدا شدن یک خریدار کار بدل می‌کند (در خوش بینانه ترین شرایط این فردانیت از سر تنازع بقا، به اتحادهای قومی ارتقا پیدا می‌کند. مثلا قُرق کردن فلان چهار راه پر تردّد توسط اهالی … آباد آذریایجان یا چهار راه پایینی توسط لک ها).

آن‌چه این نزاع را به میزان فوق العاده ای مخاطره آمیز می‌کند ، با ارجاع به موارد پیش گفته شفاف خواهد شد. یعنی نزاع برای ارزان‌تر فروختن نیروی کار با علم به الف: دریافت کفِ دستمزد نسبت به خط فقر قراردادی ب: تن دادن به کار با ریسک جانی بسیار بالا.

چنان که گفته شد کارگر ساختمانی برای جبران محرومیت از مالکیت، آموزش و قدرت رقابت و چانه زنی، «موجودیت» خود را به مثابه سرمایه کف دست می‌گیرد و برای جلب اعتماد کارفرما آن‌قدر بدون لوازم ایمنی از ارتفاع بالا می‌رود تا سقوط کرده و سقط شود!

اگر چه همین وضعیت می تواند دستمایه شعارها و ابراز برخی ترحّم‌ها شود ولی در واقع این شرایط به چنان درجه ای از نکبت رسیده است که کارگر ساختمانی را در برابر خرده پاترین بساز و بفروش ها و دون پایه ترین دلال‌های مسکن نیز خلع سلاح و مطیع کرده است.
تصادفی نیست که قوه مقنّنه که در تمام ساعات شبانه روز فریاد مستضعفین سر می‌کند و وکلای آن با وعده استیفای حقوق محرومان کرسی‌های پول ساز و رانت ساز مجلس را تصاحب می‌کنند، بیمه کارگران ساختمانی را به طور قانونی حذف و راه را برای مصرف بی درد سر بدن کارگران تسهیل می‌کنند. در واقع کارفرمای بخش مستغلات نه تنها بر حسب طبیعت سرمایه می تواند نیروی کار را به عنوان ارزان ترین حلقه از پروسه تولید لحاظ کند، بلکه اینک حتی قادر است ارزان ترین و در عین حال از جان گذشته ترین کارگر را برای بالا بردن ستون‌های مراکز خرید، برج‌های مسکونی، بزرگراه ها و شهرک‌های صنعتی به کار گیرد.
(رییس شورای اسلامی کلانشهر مشهد در زمانی که مجلس قانونی را برای برداشت مبلغی از مالیات بر ارزش افزوده شهرداری ها جهت تخصیص به بیمه کارگران ساختمانی مصوب کرد گفته بود: «نباید بخشی از بودجه‌ای را که صرف توسعه و عمرانی شهری می‌شود صرف بیمه کارگران ساختمانی کنیم. توسعه شهرها نیازمند تامین منابع مالی پایدار است؛ از این رو انتظار می‌رود تصمیم‌هایی نیز که اتخاذ می‌شود در راستای تقویت این مهم باشد، اما به نظر می‌رسد مصوبه اخیر مجلس درآمد پایدار شهرداری‌ها را کاهش دهد و مشکلاتی را برای تامین مالی طرح‌های توسعه‌ای ایجاد کند.»)(4)

اما این نیز کافی نیست! کارگر ساختمانی به نوعی ماشین هوشمند تبدیل می شود که با گرو گذاشتن هستی خود، با پای خویش به محل کار می‌رود و با پای خسته به محل سکونت باز میگردد. اما در مورد همین کارگر خسته و مطیع همواره میزانی از نگرانی ناظر بر عصیان وجود دارد. چنانکه باید برای ممانعت از کژکاری احتمالی ناشی از خستگی یا کم پولی و بی پولی، تدابیری اتخاذ کرد. در اولین گام باید خاطر جمع شد که:

یک: نیروی کار ساختمانی در مبدأ و پیش از یافتن کار تحت کنترل و مدیریت باشد.

دو: پس از اتمام زمان کار به جایی خارج از کالبد اصلی شهر منتقل شود.

سامان‌دهی از مبدأ: مقامات امنیتی و اجرایی و خدماتی شهر اعم از شهرداری و پلیس با تشریک مساعی روزافزون رویکرد سطحی آسیب شناسی اجتماعی را که طی یک دهه اخیر به پوپولیستی ترین وجه از علوم اجتماعی ارتقا یافته است، به حوزه کار نیز تعمیم می‌دهند.

در مورد کارگران ساختمانی به تناسب عدم برخورداری از ابزار تولید و از همین رو، نگرانی ذاتی محافظان امنیّت شهر و سرمایه، این‌ها دقیقا همان بخشی از طبقه کارگر شناسایی می شوند که «چیزی برای از دست دادن ندارند» و بالقوه نیروی اعتراض و آشوب هستند. بنا بر تجربه شورش‌های فرودستان شهری در سال‌های دهه هفتاد در مناطق کارگری چند شهر صنعتی، اکنون طرح های مطالعاتی ای در نهادهای وابسته به نیروی انتظامی و شهرداری ها در دست بررسی است تا بر اساس آن نسبت به تجمیع و ساماندهی کارگران فصلی- ساختمانی اقدام شود. (5)

از قِبَل این طرح‌ها سعی خواهد شد تا از امکان سیاّلیت کارگران ساختمانی در نقاط مختلف شهری جلوگیری شده و آن‌ها در اماکنی ویژه و مشخص تجمیع شوند.

اولاَ: چنین تجمیعی تنها زمانی حائز منفعت سازمانی و طبقاتی برای نیروی کار ساختمانی است که مدیریت آن در اختیار سازمانی برآمده از خود کارگران باشد تا به واسطه تجمیع، امکان چانه زنی افزایش یابد. (مانند تعاونی های تاکسی‌رانی بین شهری در پایانه های مسافربری که ضمن تجمیع راننده ها و تاکسی هایشان، امکان شکستن قیمت را به نفع مسافر به میزان قابل توجهی کاهش می‌دهند).

ثانیاً: درونی شدن منطق سرمایه در برنامه ریزان و مسئولان شهری باعث می‌شود تا آن‌ها از پراکندگی مراکز خرید کالاهای مصرفی به‌مثابه رکن رقابت و پویایی اقتصاد شهری یاد کنند ولی در همان حال از پراکندگی بیرون از کنترل کارگران ساختمانی ممانعت کنند.

ثالثاً: این مراکز، کارگران ساختمانی را به طور قطعی به‌مثابه جنس-کالا معرفی می‌کنند و در تحلیل نهایی امکان انتخاب دقیق و آگاهانه و ارزان‌تر را برای خریدار نیروی کار مهیّا می‌کنند.

اگر بخواهیم این تصویر را کامل کنیم می توانیم به یک نمونه خاص ارجاع دهیم!

کارخانه نوشابه سازی زمزم از معدود کارخانه های عمده و پرتولید ایران است که هنوز از کالبد اصلی تهران جمع نشده و در بطن شهر و در جوار یکی از پر تردّدترین و شناخته شده ترین خیابان‌های شهر واقع شده است. کارخانه زمزم درست در کنار خیابان آزادی (و منتهی به میدان آزادی) واقع شده و موقعیت آن به گونه ای است که اغلب مسافران تازه وارد به شهر تهران که قصد طی مسافت غرب به شرق را دارند آن را مشاهده خواهند کرد. هم چنین بخش بزرگی از مسافران خطوط اتوبوس رانی درون شهری تهران نیز به صورت روزانه از کنار این مجموعه عبور می‌کنند. طی سال‌های اخیر و با مکانیزه شدن بخش عمده ای از تولیدات این کارخانه، مدیریت زمزم ضمن برداشتن دیوارهای بیرونی، جدارهای عریض و طویل شیشه ای را در کنار پیاده روی خیابان آزادی تعبیه کرده که هر عابر پیاده یا هر سرنشین وسیله نقلیه می تواند برای دقایقی حرکت خودکار بطری‌های خالی نوشابه را روی ریل‌ها تماشا کند و با تعجب شاهد پر شدن و بسته بندی شدن آن‌ها باشد. این قسمت از خط تولید که در معرض دید عموم قرار گرفته و سیمایی شهری به زمزم داده است سعی وافری در گریز از مفهوم سنتّی و تصویر عمومی کارخانه داشته است (این در حالیست که شما کار بدنی کارگران زمزم را تنها با ورود به خیابان جیحون و در صورت باز بودن درب بزرگ کارخانه مشاهده خواهید کرد. کارگرانی که در حال جا به جایی و بارگیری بسته های بزرگ نوشابه هستند).

پس از مشاهده خطّ تولید معجزه‌گون زمزم، وقتی شب هنگام تبلیغات بازرگانی را مشاهده کنید خواهید دید که کارشناسان بازار ضربه ی نهایی را به ذهن شما خواهند زد! «کاملا مکانیزه، بدون دخالت دست، صد در صد بهداشتی!»

القاء این درک تازه در کنار بَنرهای اطلاع رسانی شهرداری مبنی بر آغاز طرح ساماندهی کارگران فصلی، پرسه زنی کارگر ساختمانی در چهار راه محل زندگی شما را به تجسّم جا‌به‌جایی آسیب اجتماعی یا بیماری تبدیل می‌کند. (شهرداری و نیروی انتظامی طی سالیان متمادی همین ترمینولوژی را در رابطه با جمع آوری و ساماندهی زنان تن فروش به کار گرفته اند). جالب است که به نحو رقّت انگیزی هر دو گروه در فقدان ابزار تولید از بدن خود به‌مثابه سرمایه استفاده می‌کنند و مشتری‌ها برای خرید بدن هر دو گروه به چهار راه‌ها مراجعه می‌کنند و بدن‌های سالم‌تر و البته ارزان‌تر را دست چین می‌کنند!)

واپسین نگرانی مسئولان شهری نیز با کاهش ارزش پول و تورم افسار گسیخته مرتفع می‌شود. کارگر ساختمانی در این شرایط امکان سکونت در جنوبی ترین نقاط شهر را نیز از دست خواهد داد. در واقع همان پروژه های نوسازی که کارگران برای تسریع در بهره برداری از آنها جان خویش را از دست می‌دهند، ضمن بازسازی و بهسازی محلّات جنوبی و تغییر در رقم اجاره ها و تغییر در سبک زندگی، مفدمات نقل مکان آنها را به حواشی شهری مهّیا می کند.

این حواشی همان مکان‌هایی هستند که برخی از برنامه ریزان شهری از آن‌ها به عنوان سکونت‌گاه‌های غیر رسمی یاد می‌کنند و در نهایت محل اتراق کارگر ساختمانی پس از پایان زمان کاری هستند. در واقع وقتی خیال مقامات شهری از ساماندهی این نیروها درون شهر آسوده باشد، با بازتولید بزه و جرم و جنایت در محلاّتی بیرون از بدنه اصلی شهر مشکل چندانی نخواهند داشت. کافیست آن‌چه آن ها آسیب اجتماعی می نامند در اماکن مشخصی که نماد محلّه ی جرم خیز هستند رخ دهد.

کارگر ساختمانی کژکاری احتمالی سیستم اعصاب و روان خود را در حاشیه های شهری منعکس خواهد کرد و احیاناً آنچه در ساعات کاری، از میل به تخریب یا تخلیه خشم با خود حمل کرده است، در محل زندگی خود به زمین خواهد گذاشت. (از محل کار کارگر ساختمانی اخباری مبنی بر مرگ یا نقص عضو آن‌ها منتشر می‌شود و از محل زندگی آن‌ها اخبار متنوّعی از قتل، اوردوز، درگیری و … )

اگر اغراق نباشد کارگران ساختمانی در کلانشهرها در حال تبدیل شدن به جهودهای ساکنان گتوهای تحت الحفظ هستند که امکان دارند در طول روز در قبال غذا برای نازی‌ها کار کنند. یا به آدم فضایی فیلم District 9″» تبدیل شده اند که باید بسازند، و در عین حال در قرنطینه انسان‌های هوشمند زمینی-آمریکایی باشند.

آن‌ها در حال اخراج از هستی انسانی و اجتماعی هستند و هیچ کاری با آه و ناله‌های خیرمآبانه و شعارهای قیم مآبانه از پیش نخواهد رفت. ده ها تن از آن‌ها در هر هفته جان می بازند و ما حتی نامی یا تصویری از آن‌ها در دسترس نداریم تا در فیس بوک هامان به اشتراک بگذاریم و لایک بگیریم.

…… مجبور خواهم بود این مقاله را بی هرگونه تجویزی به پایان ببرم ولی همچنان به یک پرسش دیرپا وفادار بمانم: چه باید کرد؟

پانوشت ها:
(1) مرتد؛ جک لندن، ترجمه مسعود فرزان، بنگاه مطبوعاتی افشاری، بی تا
(2) دو رساله اقتصادی: کار مزدور، سرمایه بها، ارزش، سود؛ کارل مارکس؛ نشر خانه 1357
(3)   www.mehrnews.com
(4) shahrara.com
(5) برای نمونه : www.itor.ir

منبع: سایت آلترناتیو


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست