اریش فرید
زیستن با قاتلان
مسعود نقره کار
•
نه به عنوان سوگ سرود و ستایش های متداول پس از مرگ، هنگام که زنده بود نیز به اعتبار زندگی و آثارش او را "مهربان ترین شاعر بیخانمان جهان"، "روایتگر مهربانی و عشق" و "عاشق انسان و صلح" می دانستند، مهربان شاعری که سال ها گمنام ماند، حتی در سرزمین پدری اش ومیان مردمانی که به زبان مادری اش سخن می گفتند.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۷ شهريور ۱٣۹۲ -
۲۹ اوت ۲۰۱٣
"....معلوم است که سیاست بازی کثیفی ست ، اما هر قدر مردم خودشان را از سیاست بیشتر کنار بکشند، آن را هر چه بیشتر به معامله گران کثیف محول خواهند کرد. سیاست ضروری ست ".
نه به عنوان سوگ سرود و ستایش های متداول پس از مرگ، هنگام که زنده بود نیز به اعتبار زندگی و آثارش او را "مهربان ترین شاعر بیخانمان جهان"، "روایتگر مهربانی و عشق" و "عاشق انسان و صلح" می دانستند، مهربان شاعری که سال ها گمنام ماند، حتی در سرزمین پدری اش ومیان مردمانی که به زبان مادری اش سخن می گفتند.
اریش فرید 67 سال داشت که چشم براین جهان بست بی آنکه جهان مهربانی و عشق، و فرهنگ و سیاست را توان چشم فرو بستن بر زندگی وآثار او باشد. فرید در سال 1921 در خانواده ای یهودی در وین متولد شد و در سال 1988- اول آذر ماه 1368- در گذشت. نوجوان بود که فاشیست ها خانواده اش را به اسارت گرفتند، در 17سالگی سوگ پدر تلخی تنهائی و ستمگری به کام اش ریخت، پدری که گشتاپو جاناش را گرفت. سال 1939 به همراه مادرش از طریق بلژیک به لندن گریخت و زندگی سخت و مرارت باری را به عنوان پناهنده ی سیاسی (به خاطر عقاید سوسیالیستی و یهودی بودن اش) با کارگری و گاه کتابداری، و برنامه سازی در بی بی سی گذراند، که کار در بی بی سی را به دلیل ناهمخوانی با اعتقادات اش ادامه نداد.
پس از خاک خوری ِ طولانی سروده هایاش، نخستین دفتر شعرش " آلمان" را به سال 1944 منتشر کرد. یک سال بعد " اتریش" را به چاپ سپرد. به دنبال سیزده سال وقفه به گونه ای دیگر پا پیش گذاشت و طی سی سال ، سی و هشت اثر منتشر کرد، فعالیتی که از سن 37 سالگی جدی تر آغاز شد آنچنان که بسیاری از منتقدان را به حیرت وا داشت. فرید نه فقط در زمینه شعر- که انتشار 23 دفتر شعردست آورد داشت-، درعرصه های دیگر نیزآثارارزشمندی خلق کرد: رمانِ" سرباز و دخترک جوان"( سال 1960) و نوشتن و ترجمه نمایشنامه ، اپرا، برنامههای رادیوئی ، و ترجمه آثار شکسپیر، ویلاس توماس، ت.س. الیوت ، سیلویا پلات و.... از کارهای گرانبهای اوهستند. آثار فرید گاه در زمره ی پرفروش ترین کتابهای آلمانی قرار میگرفت. تیراز 160 هزاری مجموعه ی اشعار عاشقانهاش در سال 1979 یک نمونه است. فرید یک سال پیش از مرگاش جایزه ادبی معتبر "گئورگ بوشنر" را نیزدریافت کرد. آخرین مجموعهی شعرش در سال ١٩٩١ میلادی پس از مرگش و با عنوان «این است هر چه هست» در برلین انتشار یافت. فرید سرانجام در ٢٢ ماه نوامبر سال ١٩٨٨ میلادی بههنگام اجرای برنامهی شعرخوانی در شهر بادن بادن آلمان چشم بر جهان فروبست.
"...میگویند
شاعر
کسی است
که واژه ها را
به هم پیوند میزند.
نادرست است.
شاعر
کسی است
که واژهها او را
کم و بیش
به هم پیوند میزنند
اگر بخت یار او باشد،
اگر شوربخت باشد
واژهها اما او را
از هم م ی گ س ل ن د . . ."
".... اما در برابر هراسی که داری
می خواهم یاریات دهم
زیرا شوقم به زندگی
هنوز در برق نگاهت نهفته است..."
*****
اریش فرید صدای اعتراض مهربانی و عشق وصلح علیه خشونت و نفرت و جنگ بود. صدای اعتراض به هر نوع ستمگری ، به فاشیسم، به جنایت های ارتش اسرائیل در سرزمین های فلسطینی، و....
"......
زیستن با قاتلان
به این معناست که
روزی با آنان زیسته ای
و در کنارآنان
-خود-
مرده ای "
..............
"... سیبهای باغام درشتتر شدهاند
اما برگهای درخت گلابیِ آفتزده
پژمردهاند
در ویتنام برگریزان است.
فرزندانم همه تندرستند
اما برای پسر کوچکم نگرانم
او هنوز در مدرسه جدیدش
با محیط انس نگرفته است.
در ویتنام اما کودکان میمیرند
...."
او حتی بر خشونت هائی که پیش پا افتاده به نظر می رسیدند، چشم نمی بست:
" پسربچهها
از سر شوخی
سنگ
به سوی قورباغهها
پرتاب میکنند
قورباغهها
به جد
میمیرند."
گفتار و کردارفرید، علیرغم رنجهائی که درزندگی پُرماجرای اش تحمل کرد، تجلی وجدانی بیدار، مهربان و عاشق انسان بود، حتی منتقدان اش حلقه ی اتصال اورا به جهان مهربانی وعشق و انسانیت دانسته اند.
" بیزاری من از آنان
که بیزاری شان تا آن حد است
که می توانند انسانی را
به کوره های مرگ بفرستند.
حدی ندارد
اما نه آن قدر
که آنان را به کوره های مرگ بفرستم."
و چنین مهربانیای از کودکی در وجودش پا گرفت، آن هنگام که اندوهگین کشته شدن جانواران می شد، و آنهارا به خاک میسپرد ، و....
" وبدینگونه
راه
به سوی انسان دوستی فردایم
هموار شد. "
مهربانی و عشق فرید به انسان، به ویژه آنجا که پای کودکان به میان می آمد چنان ساده و صمیمی اوج می گرفت که گاه بر کارهایاش تاثیر می گذاشت. تا ان حد که برخی منتقدان، اشعاراش را شعربه حساب نمی آوردند، فرید نیزاعتقادی به فورم و زبان نداشت. گفتهاند او می خواست شعرهای اش به آسانی فهمیده شوند، و بیش از هر چیزحقیقت و بیان آن معیار کارهایاش بود". با این حال بسیاری از منتقدین فرید را سراینده ی بدترین و بهترین شعرهای زمان خود خوانده اند.
" ....از مبارزات شان
در راه آزادی
عشق
وانسانیت
می گفتند،
کودک پا به اتاق گذاشت
با تکان دست به او فهماندند:
برو بازی کن، مزاحم ما نشو!
به پدر نگاه کرد
و به مادر نیز
و رفت.
من دیگر به حرف های شان گوش نکردم
پرسیدند:
مزاحم شما هم شد؟ ......"
فرید عاشقانههای فراوان سرود چرا که به اعتقادش " در عشق به زندگی" کمال تکامل می دید، اما در میان هزاران سروده اش، بیش از عاشقانهها اشعار سیاسی به چشم می خورد.
اریش فرید از فعالین مبارزات ضد فاشیستی و جنبش دانشجوئی دهه 60 در آلمان غربی بود، و در کنار رودی دوچکه، از رهبران برجستهی جنبش دانشجوئی پیگیرانه مبارزه کرد. علیرغم اینکه رهبران سازمان های " بادرماینهوف" و " فراکسیون ارتش سرخ" از یاران نزدیک فرید بودند، او اما با انتقاد به شیوهی مبارزه یاراناش ازآنان فاصله گرفت. فرید آشتی ناپذیر با ستمگری و بیزار از خشونت بود، حتی در نوع اعتراضی اش. اونگاهی متفاوت به سوسیالیسم داشت، سوسیالیسم او گوهرهاش آزاد منشی و دموکراتیسم بود. در دفتر شعر"تلاش های آغازین برای معجزه/ شعرهای خشم و عشق" در ستایش رودی دوچکه ، که به گفته ی فرید" آزادی را آزادی دگراندیشان" معنا می کرد، می سُراید:
"...آنان را از خویش نراندی
و از قلبت نیز
هنگام که به کجراه و رکود در غلطیدند. "
..........................................
"....و چه ناچیز می بود اگر
سوگواریت
سوگواری همفکران برای همفکران می بود.
بدینگونه است که
مبارزه ای که چهره و قلب تو را داشت
هنوز پا برجاست."
هیچ چیز به اندازهی جزم اندیشی و بر خوردهای کلیشهای با سیاست و فرهنگ ، و زندگی آزارش نمی داد. گفته است " انکس که از رهبران و بزرگان نقل قول می آورد ازحافظه اش یاری می گیرد نه ازعقل اش". تک خال اندیشگیِ روشن و زلال اریش فرید " شک" بود، شک به هر آنچه که زمانی به آن اعتقاد داشت:
"...ترس داشته باش
از آن کس که می گوید
شک را نمی شناسد...."
و یا در قطعهای زیبا می سُراید:
"...اگر به او که تکیه کلام محبوباش
- به همه چیز شک باید کرد- بود
شک کنم
رهرواش خواهم بود.
پیام او، که
- رشد آزاد هر فرد شرط رشد همگان است-
چگونه کهنه تواند شد؟
آن چه کهنه شده کلام شاگردان اوست
که پیام را از یاد برده اند....."
..................
"...
گفتنِ اینکه:
"اینجا
آزادی حکمفرماست"،
خطاییاست
آشکار
یا
دروغی بیش نیست،
آزادی
حکم نمیراند...."
فرید انسان شک و تغییر بود، نه فقط با زبانی شاعرانه وسرشار از تصویر و حس و عاطفه، که با زبان و رفتاری منطقی و عقلانی ، و سرشارازانسان دوستی ای احترام برانگیز، در این راه پیش رفت.
فرید در رابطه با کمونیست ستیزی در آلمان غربی گفته است:
" ...از طریق نا آگاهی انسان هاست که جناح مخالف کمونیسم در آلمان، نه فقط از اشتباهات و جنایات واقعی دوران استالینیسم، از دوام فرهنگ نازیسم هم مایه می گیرد...مقابله با کمونیسم به طور مثال در این موضوع پدیدار می شود که پست آلمان تمبری به مناسبت یادبود "روزا لوکزامبورگ" چاپ می کند ، بسیاری از دریافت نامههای با این تمبر خودداری می کنند، در بسیاری موارد هم پست چنان روی این نامهها مُهر باطل شد می زند که هیچ نشانهای از تمبر دیده نمی شود....".
اریش فرید در مورد سوسیال دموکراسی نیز گفته است : "....سوسیال دموکراسی را حزب سرخ نمی بینم، این حزب حتی می تواند رنگ نارنجی هم داشته باشد، شرایط برای یک حزب مرامی سرخ هنوز آماده نیست ...".
فرید در پاسخ به این سوال که : "... در آلمان غربی این نظر وجود دارد که بسیج تودهای برای رسیدن به یک جامعه ی اساسا" متحول دیگر ثمر ندارد، و سیاست از هر رنگش ، معاملهی کثیفی ست "، می گوید:
"....معلوم است که سیاست بازی کثیفی ست ، اما هر قدر مردم خودشان را از سیاست بیشتر کنار بکشند، آن را هر چه بیشتر به معامله گران کثیف محول خواهند کرد. سیاست ضروری ست ".
فرید در بارهی آرمان اش گفته است :
"....آرمانی که هنوز برای من وجود دارد ، جامعه ی سوسیالیستی ست، حتی اگر به سوسیالیسم از سوی شوروی خیانت شود، . و توسط استالینیست ها به صورت کامل عملی شود، در این صورت باید تلاش کنیم سوسیالیسم را از نو کشف کنیم، چرا که هیچ الترناتیودیگری در مقابل جامعهی سرمایه داری وجود ندارد، و فقط در جامعه ی سوسیالیستی است که تولید نه برمبنای کسب حداکثر سود، بلکه برای نیازمندی های انسانی ست."
او بی زار از " خارجی ستیزیِ" بخشی از مردم آلمان گفته است:
".... در آلمان نیاز حریصانه به جستن انسان های فرودست و تف کردن به آن ها – تا احساس کنند نسبت به آنها از حقوق بالائی برخوردارند – یکی از دلایل رفتارغیرانسانی با خارجی ها ست "
اریش فرید علیرغم درخواست های متعدد، به ویژه در سال 1964، از بازگشت به آلمان غربی سر باز زدو در لندن ماند. او فقط برای دیدار یاران و دوست داراناش، و برای دریافت جوایز متعدد ، سفرهائی به آلمان غربی و اتریش داشت. آثار فرید از تاراجگری سانسور مدرن در آلمان غربی در امان نماند. به دستور " اشتراوس" وزیر وقت ایالت بایرن، شعرهای فرید از کتاب های درسی این استان حذف شدتا کودکان و نوجوانان این بخش از آلمان با افکار ضد فاشیستی و انسان دوستانه ی او آشنا نشوند. فرید" با آنکه بیش از ٤٠ سال از عمر خود را در انگلستان سپری کرد و با آنکه همسرش انگلیسی و فرزندانش انگلیسیزبان بودند و خانه و زندگیاش در لنـدن بود و خود نیز به زبـان انگلیسی تسلط و اِشراف کامل داشت، هرگز به زبان انگلیسی شعری نسرود."
اریش فرید راضی از نارضایتی های اش، دریکی از آخرین آثارش، که نوعی اتوبیوگرافی ست ، اندیشههای قبل از مرگ را بر کاغذ آورد. در همین اثر اعتراض را والاترین فضیلت اخلاقی و از نیروهای محرکه تاریخ دانست تا آنجا که " نارضایتی ضرور و پسندیده " در برابر اجبار پذیرش مرگ را " دفاع از زندگی و زیبائی های اش" قلمداد کرد. فرید پیش از مرگاش، پس از سال ها نارضایتی ضرور و پسندیده ، در مورد رویدادهای کشورهای سوسیالیستی ، و به دنبال شکست " سوسیالیسم بوروکراتیک" ، در "نامه ای به مسکو" خطاب به میخائیل گورباچف نوشت :
" پس از 60 سال ایمان، شک و سرخوردگی
سال هایی که نمی شد گوش ها را بر دروغ هایی به نام حقیقت،
و چشم ها را بر بی عدالتی بست
می توانم
جرقه ی تازه را که همه چیز را
دگرگون می کند
میان پیری و مرگم بنشانم
امیدی که با هر خبر تازهای نیرو می گیرد
امید اینکه کودکانم خوشبخت تر
زندگی کنند
چرا که سرانجام حقیقت از میان
خرده حقیقت های پلاسیده بر می خیزد
ودر پیکره ی انسانی جلوه می کند
و می خواهد چیزی انسانی بیاورد
وجرات کند" شاید" را کنار
" باید" بگذارد و در برابر پرسش، پاسخی روشن.
و بار دیگر به آزادی جایی تعارف کند
در کنار میز"
*******
یک توضیح و چند منبع :
• - نگارندهی این مقاله به سال های 68و69 در بارهی اریش فرید مطالب متعددی نوشت و برخی از کارهای اش را نیزازآلمانی به فارسی برگرداند: مطالب در ماهنامه های آدینه (تهران) شماره 58-57، مجله آرش ( پاریس)، هفته نامه شهروند( تورنتو و ونکوور)، ماهنامه عاشقانه ( تگزاس، سال هشتم ، شماره 93، 10 آذر 1371) و... منتشر شدند. بخش هائی از مقاله ای که خواندید پیش تر درآدینه، به سال 1369، منتشر شد.
• - برخی از اشعار این مقاله ترجمه ی هما همایون هستند.
• - سوسیالیسم را باید از نو شناخت .مصاحبه اریش فرید با نشریه آلمانی zos ،ترجمه رامین جوان، آرش( پاریس)، شماره 12، دیماه 1370
• - «مرگ را با تو سخنی نیست»، گزیدهی شعرهای "اریش فرید"، ترجمهی خسرو ناقد، ناشر نشر چشمه ، تهران
• -
sarapoem.persiangig.com
negahivayadi.blogfa.com
|