درباره ی والس با آبهای تاریک نوشته ی امین انصاری
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۱۰ شهريور ۱٣۹۲ -
۱ سپتامبر ۲۰۱٣
رسیدن به نقطهای که بدانم این داستان را باید نوشت سخت نبود. من مریض داستان گفتنام. زمان درازی را نمیتوانم بدون نوشتن سر کنم. چند ماهی میشد که از ایران آمده بودم و هر چیز این خاک غریب کنجکاویام را برمیانگیخت. استرالیا ماجراهای عجیب نشنیدهی زیادی دارد. از رسم و رسومات مردمش گرفته تا تاریخی که پشت سر گذاشته. برایم بسیار تکاندهنده بود که یک نقطهی تاریک تاریخ معاصر این کشور، به هموطنان من مربوط باشد. با کنجکاوی زیاد خبرهای مربوط به مهاجرین غیر قانونی ایرانی، افغانی و عربی را که توسط قایق خودشان را به آبهای استرالیا میرساندند، پیگیری کردم. تا به خودم بیایم پایم به بازداشتگاهشان در اطراف شهر باز شده بود. یک سالی نشستم پای داستان آدمهایی که به قول خودشان جهنم را به قصد بهشت ترک کرده بودند و داستان خودم را ذرهذره ساختم. «والس با آبهای تاریک» از منظر ایده، خط فکری داستانهای قبلیام را پی میگیرد. آدمهایش بیشباهت به مردمی که سهرابِ رمان «شکار» از پشت پنجرهی آپارتماناش میدید، نیستند. بهتر است بگویم درد من همان است که بود.
بعد از غیرمجاز اعلام شدن یکی از داستانهای بلندم و متعاقبا سانسورشدن دو کتاب دیگر، درست بعد از انتخابات سال ۸۸ بود که تصمیم گرفتم کلمهای را حتی به سلاخخانهی ارشاد نسپرم. این شد که «شکار» را به عباس معروفی و «نشر گردون»اش سپردم و حالا با «نوگام» تجربهی جدیدی را آغاز میکنم؛ امید که طعماش شیرین باشد.
نظر نوگام
«والس با آبهای تاریک» داستان مهاجرت است. داستانی مرد جوانی که برای فرار از جایی که دوستاش ندارد و آیندهای برای خودش در آن شهر و دیار نمیبیند، هویتی برای خودش جعل میکند و آدم جدیدی میشود. «والس با آبهای تاریک» بیانگر داستان نسل جدیدی از مهاجران است که بعد از درگیریهای خرداد ۸۸ برای این که بتوانند پناهندگی کشوری را بهدست بیاورند٬ یا داستان واقعی خودشان را داشتند یا مجبور شدند داستان گیر و گرفتاریهای دوستان و آشنایانشان را در درگیریهای خیابانی آن روزها جعل کنند تا بتوانند جواز آزادیشان را بهدست بیاورند. داوود این رمان هم یکی از همین آدمها است٬ یکی از همانهایی که آن قدر قید و بندهای زندگی در ایران را به دست و پایش تنگ میبیند که حاضر میشود آدم دیگری باشد٬ داستان زندگی کس دیگری را داستان زندگی خودش کند و آن قدر آن را برای خودش تکرار کند که باورش شود: زندان رفته٬ انفرادی کشیده و شکنجه شده. بعد هم آن قدر این داستان را برای خودش تکرار کند که بتواند مامورهای اداره مهاجرت و پناهندگی را متقاعد کند تا سند آزادیش را به دستاش دهند. «والس با آبهای تاریک» داستان شستهرفته و تمیزی است. نثر خوب٬ پرداخت خوب و روایت خوب از جمله ویژگیهای این رمان است. میتوانست کمی کوتاهتر باشد٬ اما همین قدر بلند بودن هم ضربه وحشتناکی به داستان نمیزند. از این جهت که داستان مهاجرت است و در سالهای آینده٬ داستانهای مهاجرت ایرانیها با تهمایههای سیاسی میتواند به نوعی ژانر تبدیل شود حائز اهمیت است. رمانی خواندنی است و خوانندهی آشنا با این مسائل را درگیر میکند.
|