یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

جنبش مادران خاوران


• جنبش مادران خاوران مقاله ای تحقیقی است از ناصر مهاجر که کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ و همراه با آن حرکت ها و اعتراضات «مادران خاوران» را از ابتدا دنبال می کند. متن کامل این مقاله همراه با فیلم ویدئویی مادران خاوران در ادامه آمده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۱ شهريور ۱٣۹۲ -  ۲ سپتامبر ۲۰۱٣



فیلم ویدئویی درباره ی جنبش مادران خاوران
iwsf.org


جنبش مادران خاوران[*]

(١)
مادران خاوران در معنای عام کلمه، به زنان مبارزی گفته می‌شود که فرزندان و همسران‌شان به فرمان رهبران جمهوری اسلامی و به دست پایوران این نظام، کُشته شد‌ه‌اند؛ در دهه‌ی ٦٠ خورشیدی! مادران خاوران در معنای خاص کلمه، زنان مبارزی را در برمی‌گیرد که پسران، همسران و پدران چپ‌گرا‌ی‌شان در کُشتار بزرگ زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ اعدام شدند. پسوند خاوران بدان سبب به نام مادران افزوده شده که فرزندان، همسران و برادران و خویشان این زنان در تکه‌زمینی در کناره‌ی جاده‌ی خاوران، در مسیر تهران‌ سمنان‌ـ مشهد، آرمیده‌اند.۱

(٢)
پس از این که بازوهای سرکوب‌گری جمهوری اسلامی در پیروی از فرمان آیت‌الله خمینی، برنامه‌ی حمله‌ی نهایی به مخالفان «نظام» را ریختند و برآن شدند در نخستین گام «گروه‌‌های متخاصم بالفعل» را از میان بردارند (حزب دموکرات کردستان، کومله، سازمان پیکار در راه آزادی طبقه‌ی کارگر، سازمان چریک‌های فدایی خلق ـ اقلیت...) و سپس «گروه‌ها‌ی متخاصمِ بالقوه» را نابود کنند («سازمان مجاهدین خلق ایران، چریک‌های فدایی مستقل، رزمندگان، آرمان مستضعفین، راه کارگر و...») و بدین‌سان نظام واپس‌گرای‌شان را از خطربرافتادن برهانند، برای هزارها ‌هزار «ملحد»، «مرتد» و «کافر»ی که ‌بایست سر به نیست می‌شدند، به تدارک گورستانی بر‌آمدند.٢ جمع ‌بست‌ نشستِ مشورتی نخست‌وزیرِ وقت، محمد علی رجایی، با شماری از وزیرانش، نیز شهردار تهران و چند تنی از کارشناسان شهرسازی که در روز ١٣ خرداد ١٣٦٠برگزار شد، ‌چنین بود:
«حدود یک سوم وقت جلسه به این موضوع اختصاص می‌یابد که گورستان جداگانه‌ای برای کافران احداث شود. یکی از محل‌هایی که پیشنهاد می‌شود، جنوب پادگان فرح آبادـ که گورستان ارامنه و یهودیان در آن جا قرار داردـ بوده است. در آخر، تعیین محل گورستان به شهردار واگذار می‌شود که سریعا [تاکید از ماست] هر کجا را که صلاح می‌داند به این کار تخصص دهد.»٣
گزینش زمین برهوتی به پهنای صد و سی و درازی دویست متر در خاتون‌آباد، در کناره‌ی جاده‌ی خراسان، در پانزده شانزده کیلومتری تهران که گویا در گذشته‌های دور نیز گورستان بود، بی‌حکمت نبود و توجیه شرعی داشت. ٤ پس از ایجاد بهشتیه‌ی یهودی‌ها در سال ١٣١٥،٥ برپایی گورستان ارمنی‌ها و سپس گورستان هندی‌ها- که شماری از تفنگداران هندی ارتش انگلستان را در دو جنگ جهانی اول و دوم درخود جای داده است-٦ این ناحیه مرکز گورستان نامسلمانان شد؛ همه‌ی آنان که بیرون از امت مسلمانند و در زمره‌ی «کفار». به نگاه سران و گردانندگان جمهوری اسلامی، کمونیست‌ها که نمی‌بایست در گورستان مسلمین به خاک سپرده شوند، می‌بایست در چنین «کفرآباد»‌ها، «لعنت‌آباد»‌ها و«پرت‌آباد»‌ها جای گیرند، در کافرستان!

(٣)
به دقت دانسته نیست نخستین کسانی که در این زمین برهوت به خاک داده شدند، کیستند. اما به یقین می‌دانیم این گورستان پیش از سرکوبی‌ی راهپیمایی ٣٠ خرداد ١٣٦٠ که دست‌آویزی گشت برای اجرای برنامه‌ی حمله‌ی نهایی به «گرو‌های بالفعل متخاصم» باز گشوده شد.۷ نیز می‌دانیم شماری از اولین کسانی را که در سحرگاه ٣١ خرداد به جوخه‌ی اعدام سپردند، در خاوران خاک کردند. پیکر تیرباران شده‌ی شماری دیگر از ‌آنان را نیز پس از آن که به دست خانواده‌هاشان در بهشت زهرا به خاک سپرده شد، نیمه شبان ربودند و به «گورستان کفار» بردند. اینان از مبارزان سرشناس بودند که به دروغ از«عاملان درگیری ٣٠ خرداد» شناسانده شدند و این در حالی بود که از مدت‌ها پیش به بند بودند و در رنج و شکنج.۸ یادداشت رسمی‌«سازمان بهشت زهرا»‌ی شهرداری تهران به «دادستان محترم تهران» نشانگر اراده‌ی حاکمان در جدا‌سازی‌ی مومنان از کافران و خاک‌سپاریِ بی‌خدایان در «لعنت‌آبادی»ست که طرحش در همان نشستِ مشورتی نخست وزیر رجایی با شماری از وزیران و مشاورانش در ۱۳ خرداد ۱۳۶۰ تصویب شد:
«چون برابر نامه‌ی شماره‌ی ٣٠/١٣١٨٠/٠ مورخ ٦/٤/٦٠ و١٣١٨٠/٣٠ مورخ ٩/٤/٦٠ که فتوکپی آن‌ها ضمیمه است مقرر شده که افراد زیر: منوچهر اویسی، علی رضا رحمانی، قسم گلشن، محسن فاضل، سعید سلطان‌پور معدومین اخیر و تقی شهرام که در تاریخ ٦/٥/٥٩ به خاک سپرده شده باید نبش قبر گردند و در گورستان لامذهبان که باید به دستور جناب شهردار جدید تاسیس گردد دفن شوند لذا مراتب جهت اطلاع اعلام خواهشمند است دستور کتبی معمول فرمایید تا برابر مقررات اقدام شود.
احمد پیرجانی
مدیر عامل سازمان بهشت زهرا»۹
ناگفته نماند که پیش از نبش قبر تقی شهرام، بارها سنگ مزار او را در بهشت زهرا درهم شکسته و ویران ساخته بودند.

(٤)
از تیرماه ١٣٦٠ سیاستِ بگیر، ببند و بکُش جمهوری اسلامی، شتابی سرسام آور گرفت. در پی‌ زندانیان سیاسی‌ی دوره‌ی شاه بودند و از میان برداشتن هر«خطر بالقوه»! در این دوره هزارها دختر و پسر جوان را به اتهام هواداری از این یا آن گروه سیاسی‌ی مخالف، داشتن اعلامیه و نشریه، سه‌راهی یا کارد موکت‌بُری اعدام ‌کردند. از بازپس دادن پیکر آن‌ها به خانواده‌هاشان نیز سرباز زدند و در پنهان آن‌ها را به خاک دادند: مجاهدین و دیگر مسلمان‌ها‌ی محارب را در بهشت زهرا و بیشتر چپ‌‌گرا‌ها را در خاوران. حتا برخود واجب نمی‌دانستند خبر اعدام و داده‌های اولیه‌ی مربوط به اعدام شدگان را به خانواده‌ها‌‌شان اعلام کنند.
    «خانواده‌ها برای دریافت خبری، پُشت در زندان جمع می‌شدند. این اجتماعات... به مرکزی برای بازگویی اخبار، غم‌ها و هراس‌ها تبدیل شده بود. اجتماعاتی که بیشترین افراد آن زن بودند. بیشتر، مادرها، خواهرها و همسران... آنان از ساعت ٦ صبح در محل سابق لونا پارک و یا زندان قصر و گوهر دشت جمع می‌شدند... اخبار وحشتناک اعدام‌ها را رد و بدل می‌کردند. بعضی ... گریه و زاری می‌کردند. هنوز دفتر و دستکی برای بررسی‌‌ی خواسته‌های خانواده‌ها بنا نشده بود. تنها خبرهایی که گاه از زندان می‌آمد، وصیت‌نامه‌هایی بود که به خانواده‌ها داده می‌شد. احساس عجیبی بود. درد، هراس و نگرانی و باز هم نگرانی. هنگام ظهر همه بی‌هیچ نتیجه‌ای چون کاروانی شکست خورده، راهی خانه‌های خود می‌شدند تا فردا دوباره از نو آغاز کنند. آغازی که پایانی نداشت...»۱۰ در این راه، پیوندی که میان خانواده‌‌ها پیدا ‌شد، اعتماد و اطمینانی که در سخت‌ترین وضعیت‌ها به وجود آمد، درد‌ مشترک و هم‌دردی و همیاری که درپی آن پدیدار گشت- از جمله دست‌گیری از خانواده‌هایی که به خاطر بازداشت یا مرگ نان‌آورشان در تنگ‌دستی به سر می‌بردند- رشته‌های اُنس و اُلفتی را در هم بافت که به سادگی گسستنی نبود.
در اول آبان ١٣٦٠ یدالله سپهر را که به جرم ایمان به دیانت بهایی در زندان اوین تیرباران کرده بودند نیز در خاوران به خاک دادند.۱۱ و این پیش‌زمینه‌ای شد برای به خاک دادن هشت تن از اعضای تیرباران شده‌ی محفل ملی دوم بهایی در ٦ دی‌ماه و هفت تن از جان‌باختگان محفل تهران در ١٣ دی١٣٦٠.۱٢ پس از بستن و سپس در هم شکستن گلستان جاوید تهران در پایانه‌ی سال ٦٠، قسمت شمال غربی خاوران را به بهاییان اختصاص دادند؛ چه آن‌هایی را که به امر بلند‌پایگان جمهوری اسلامی سربه نیست می‌کردند و چه آن‌ها که به مرگ طبیعی چشم بر جهان فرو می‌بندند!۱٣
از سال ٦٢ که گروه‌ها و سازمان‌های سیاسی‌ی «متخاصم بالقوه» نیز زیر ضرب بازوهای سرکوبگر حکومت قرار گرفتند،۱٤ گرچه موج‌ اعدام‌ها کمی‌ فرونشست، اما بازنایستاد. در این دوره هم اعدام‌شدگان چپ‌گرا را به همان ترتیب پیشین در خاوران به خاک می‌دادند. در گورستانی که همانند‌‌ی‌ای با هیچ گورستان‌ دیگری نداشت. زمین خاکی‌ای که تاکید داشتند آب به آن نرسانند، از سرسبزی‌اش پیش‌گیری‌کنند وگورهایش را گم! با این حال خانواده‌ها از هر مجالی سود می‌جستند، گل ‌و گیاهی برجایی می‌نشاندند، آبی برخاک می‌ریختند و گاه «... سنگ قبرهای نمادین و فرضی در جاهایی نصب کرده‌اند. و دو سه سنگ قبر هم هست که می‌گویند کسانی که آن‌ها را آن‌جا گذاشته‌اند، به نحوی اطمینان حاصل کرده‌اند که اعدامی مورد نظرشان آن‌جا مدفون شده است. غیر از این چند سنگ قبر، چند بوته گُل و درختی هم ممکن است دیده شود که معمولا پس از مدتی به علت مشکل آبیاری... خشک می‌شود.»١٥
در این دوره اما، خانواده‌ها برای تامین برخی حقوق اولیه‌ی دلبندان زندانی‌شان، بیش‌و‌کم دسته جمعی به سازمان زندان‌ها، سازمان بازرسی‌ی کل کشور، دفتر آیت‌الله حسین علی منتظری، شورای عالی قضایی، دفترهای صلیب سرخ و ملل متحد در تهران سر‌زدند. در این زمینه جعفر بهکیش به نکته‌ی مهمی توجه داده است:
«در [جمهوری اسلامی] ایران به دلیل بی‌قانونی و عقب مانده بودن سیستم قضایی، زندانی از هیچ حقوقی برخوردار نیست و بر خلاف کشورها‌ی دارای سیستم قضایی مُدرن، نه از وکیل مدافع خبری هست، نه زندانی در مکان مشخصی نگه‌داشته می‌شود، نه زمان بازداشت وی مشخص و قانونی‌ست، نه جُرم خود را می‌داند و نه می‌تواند از خود دفاع نماید» (بگذریم از این که از ١١ سپتامبر به این سو و در جریان به اصطلاح «جنگ با ترور» بسیاری از دست‌آورده‌های نظام قضایی مُدرن از سوی دستگاه بوش پایمال شده است). جعفر بهکیش ادامه می‌دهد: «لذا بسیاری از این وظایف به عهده‌ی خانواده‌های آن‌ها قرار می‌گیرد. خانواده‌ها باید برای مطلع شدن از پرونده، شخصا به زندان مراجعه‌ نمایند. خانواده‌ها باید برای احقاق حقوق اولیه‌ی زندانی، برای داشتن غذا و پوشاک و فضای مناسب، حقوقی که اولیه‌ترین حقوق هر انسانی است، به هزار ترفند و تلاش متوسل گردند. ماهیت مبارزه‌ی خانواده‌های زندانیان سیاسی بسیار متفاوت از مبارزاتی‌ست که بستگان آنان بدان دلیل در بند گرفتار آمده‌اند. این مبارزات برای آزادی یا بهره‌مند شدن زندانیان از حقوقی‌ست که برای آنان در قوانین داخلی و یا کنوانسیون‌های بین‌المللی در نظر گرفته شده است. از این رو این مبارزات در چارچوب مبارزات برای رعایت حقوق بشر قرار می‌گیرد و یکی از برگ‌های زرین این مبارزات است.»١٦
نقطه‌ی عطف این مبارزات تیرماه ٦٦ است. به هنگامی که زندانیان سیاسی گوهردشت «در اعتراض به شرایط بد بهداشتی و اعمال شکنجه‌‌های مختلف» اعتصاب غذا کردند. ۱۷ شماری از خانواده‌های این زندانیان که دل‌نگران حال فرزندان‌شان بودند، در همبستگی با آنان و برای پژواک ‌دادن خواست‌ها‌شان به جُنب و جوش درآمدند. «آنان به مقامات مراجعه کردند و خواستند... به خواسته‌های زندانیان عمل شود...»۱۸ یک ماه پس از این تاریخ، یعنی در شهریور ماه ١٣٦٦ که خاویر پرز دوکوئیار گزارشگر ویژه‌ی کمیسیون حقوق بشر ملل متحد به ایران می‌آید، حدود ٣٠٠ تن از خانواده‌های زندانیان سیاسی برآن می‌شوند که به دیدار او بروند. اما نیروهای انتظامی جمهوری اسلامی و در رأس‌‌ همه‌شان سپاه پاسداران راه‌هایی را که به دفتر ملل متحد در تهران منتهی می‌شد، مسدود می‌کنند. برخی از خانواده‌ها را مورد توهین و تهدید قرار می‌دهند، نمی‌گذارند آن‌ها دبیر کل ملل متحد را ببینند و دادخواست‌شان را به دست او برسانند.۱۹
    در فروردین‌ماه سال ٦٧، حدود ٤ ماه پیش از کُشتار بزرگ زندانیان سیاسی، هشتاد تن از خانواده‌ها نامه‌ای به کمیسیون حقوق بشر ملل متحد می‌نویسند که سزاوار یاد‌آوری‌ست:
سال‌هاست عزیزان ما زندانی رژیم جمهوری اسلامی هستند. ما خانواده‌های زندانیان سیاسی بارها و بارها اعتراض خود را نسبت به اقدامات غیرقانونی و ضد انسانی قوه‌ی قضاییه و ارگان‌های ذیربط به صورت کتبی، شفاهی، مراجعات مکرر و ... اعلام داشته‌ایم و تصور نمی‌رود که هیچ مسئول مملکتی اعتراضات، ضجه‌ها، التماس‌ها و فریادهای مظلومانه‌ی ما را نشنیده باشد و نداند که با عزیزان در بند ما در زندان‌های جمهوری اسلامی ایران چگونه رفتار می‌شود!؟... از نمونه‌های بارز قانون‌شکنی مسئولین، در بند نگه‌داشتن زندانیان پس از پایان محکومیت‌شان است. در حال حاضر صدها زندانی ماه‌ها و سال‌هاست که محکومیت‌شان پایان یافته اما هم‌چنان زندانی‌اند؛ آن‌هم زندان همراه با شکنجه، آزار، فشار، بی غذایی، اهانت و ... فقط به این دلیل که زندانیان حاضر به مصاحبه نمی‌شوند یا بر اعتقادات‌شان پای بندند و مسئولین در پاسخ به اعتراض خانواده‌ها به این استدلال قرون وسطایی بسنده می‌کنند که : «این زندانیان مثل نخود ناپزند و تا کاملا پخته و نرم نشوند از دیگ بیرون نمی‌آیند» و چون شورای‌عالی قضایی نیز بر این بیداد صحه می‌گذارد و هیچ‌گونه اقدامی جهت جلوگیری از این عمل ضد بشری به عمل نمی‌آورد، در نتیجه هر روز بر تعداد زندانیان که محکومیت‌شان پایان یافته ولی هم‌چنان در زندان هستند، افزوده می‌گردد... ما یک‌بار دیگر اعتراض و نگرانی خود را از اعمال ضد‌بشری مسئولین و زندانبان‌های جمهوری اسلامی ایران که در مورد زندانیان سیاسی اعمال می‌شود، ابراز می‌داریم... ما خواهان آزادی بی‌قید و شرط زندانیان سیاسی به ویژه آنان که محکومیت‌شان پایان یافته، هستیم.»٢۰
دل‌نگرانی خانواده‌ها بی‌سبب نبود. افزایش تنش‌های اجتماعی که با بروز روحیه‌ی تهاجمی مردم توام بود، پخش اخبار نگران کننده درباره‌ی زندان‌ها و امکان اعدام زندانیان سیاسی و عقیدتی،۲۱ گسترش کُنش‌ها و واکنش‌های بین‌المللی، وخامت بیش از پیش وضع ارتش جمهوری اسلامی در جبهه‌های جنگ با عراق، سیر فزاینده‌ی عملیات مجاهدین خلق در منطقه‌ی مرزی و و و زنگ خطری بود که صدایش را می‌شد از دوردست‌ها هم شنید.۲۲ اعدام انوشیروان لطفی عضو مشاور هیأت سیاسی‌ی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) همراه با حجت محمدپور عضو اتحادیه‌ی کمونیست‌های ایران‌ و حجت‌الله معبودی از سازمان مجاهدین خلق ایران، درپنجم خردادماه و به خاک دادن آن‌ها در یک گور همگانی۲۳ و نیز تیرباران سعید آذرنگ و کیومرث زرشناس از کادرهای برجسته حزب توده، فرامرز صوفی از اعضای فداییان (اکثریت)، رحیم هاتفی از حزب کمونیست ایران و سه تن دیگر از مبارزان در بند در ٢٩ تیرماه، پیش درآمد کُشتار بزرگ بود.۲۴

(٥)
    پذیرش قطعنامه‌ی ٥٩٨ ملل متحد از سوی جمهوری اسلامی در ٢٧ تیر ماه ١٣٦٧ و برقراری‌ آتش بس میان دولت‌های حاکم بر ایران و عراق، به بهایی بسیار سنگین برای زندانیان سیاسی ایران تمام شد. بررسی‌ موشکافانه واقعیت‌ها، جای تردید نمی‌گذارد که جمهوری اسلامی از پیش خود را آماده‌ کرده بود که «در صورت پیروز نشدن در جنگ و پذیرش صلح، خود را از شر زندانیان سیاسی‌ مقاوم رها کند تا درافق ناروشن پس از صلح و بازنگری بر رشته‌ای از مسائل اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و حتا سیاست خارجی و در صورت روبرو شدن با وضعیتی بحرانی و پیش‌بینی ناشده، غافلگیر نشوند و قافیه را نبازند.»٢٥ این- همانی آتش بس با نوشیدن جام زهر در گفتار ٣٠ تیر آیت‌الله خمینی، اعتراف آشکار بنیان‌گذار و رهبر جمهوری اسلامی ایران به شکست در جنگ با صدام حسین بود، چشم پوشیدن از «صدور انقلاب برای فتح کربلا» چون سکوی پَرشی برای گسترش انقلاب اسلامی در منطقه همچو پیش ‌شرط بازآفرینی «ام القراء مسلمین» و پیاده کردن الگوی مدینته النبی!

(٦)
    از نیمه‌ی دوم تیرماه، ملاقات خانواده‌ها را با زندانیان سیاسی ـ عقیدتی در سراسر کشور قطع کردند؛ به بهانه‌‌های گوناگون از جمله عید قربان و جابجا کردن بندها و ...٢٦ سوم مرداد، پنج روز پس از سخنرانی‌ آیت‌الله خمینی و یک هفته پس از این که جمهوری اسلامی به صلح با دولت عراق تن داد، خبرگزاری‌های جهان اطلاع دادند که سازمان مجاهدین خلق ایران نیروی‌های نظامی خود را از داخل خاک عراق به مرزهای غرب ایران گسیل داشته تا از آشفتگی و روحیه‌ باختگی‌ نیروهای مسلح جمهوری اسلامی بهره جوید و «رژیم خمینی» را براندازد. این ماجراجویی‌ نظامی که از سوی مجاهدین «عملیات بزرگ فروغ جاویدان» نام گرفت و از سوی جمهوری اسلامی «عملیات مرصاد»، سه روز مسائل سیاسی کشور را در سایه‌ قرار داد. در پایان آن سه روز درگیری، نیروهای مجاهدین به دست پاسداران جمهوری اسلامی درو شدند؛ ١٢٦٣ رزمنده‌ی این سازمان جان‌شان را از دست دادند و شماری به اسارت نیرو‌های مسلح جمهوری اسلامی درآمدند.
    این پیروزی و جوسازی‌ِ پسین حکومت نسبت به «منافقین مسلح» و «محاربین کافر»، خانواده‌‌‌های زندانیان سیاسی را بیش از پیش دل‌نگران کرد. بازار گرم شایعه‌، دل‌نگرانی‌ها را دو چندان ساخت. به زودی پخش کردند که حکومت می‌خواهد انتقام بگیرد و زندانیان سیاسی را از دم تیغ بگذراند. این شایعه، خانواده‌ها را به تکاپو انداخت. به لونا پارک رفتند. روانه‌ی زندان‌ها شدند و به قصد تحصن در سردر مجلس شورای اسلامی، گردآمدند. وقتی پاسداران آن‌ها را از آن جا پراکندند، خانواده‌ها به دادگستری رفتند؛ در ٢٦ مردادماه. درباره‌ی این حرکت دسته جمعی گزارش شده است:
«در این روز خانواده‌ها پس از چند ساعت تحصن و به واسطه‌ی عدم رسیدگی مسئولین دادگستری نسبت به درخواست‌های‌شان، یک بار دیگر از گروه‌های هر چه بیشتری از خانواده‌های زندانیان سیاسی دعوت می‌کنند که روز بعد نیز به تحصن اعتراضی خود ادامه دهند. روز پنجشنبه ٢٧ مرداد از ساعت ٨ صبح با حضور هر چه گسترده‌تر خانواده‌های زندانیان سیاسی که جمعیتی بالغ بر ششصد نفر بوده و تمامی محوطه‌ی دادگستری و اطراف آن را پوشانده بودند این تحصن با شکوه ادامه می‌یابد... تلاش فداکارانه و مستمر خانواده‌های رنجدیده زندانیان که در طول روز با ورود به اتاق‌ها و قسمت‌های بیدادگاه‌ رژیم اسلامی و طرح خواسته‌های خود می‌کوشیدند عوامل رژیم را تحت فشار قرار دهند، با بی‌اعتنایی این دستگاه عریض و طویل سرکوب مواجه گردید و با پایان ساعت کار اداری روز پنجشنبه، خانواده‌ها ناگزیر به تحصن خود در ساعت ١١ خاتمه داده و یک بار دیگر از کلیه‌ی خویشاوندان زندانیان سیاسی دعوت می‌کنند که تحصن اعتراضی خود را تا حصول به خواسته‌های‌شان از روز شنبه ٢٩ مرداد مجددا از سر بگیرند.
از ساعت هشت صبح روز شنبه ٢٩ مرداد ماه باردیگر محوطه‌ی جلوی در دادگستری و اطراف آن از جمعیت نگران خانواده‌های زندانیان که خواستار ملاقات با جگرگوشه‌گان اسیرشان بودند، انباشته می‌شود. گروهی از خانواده‌ها به نمایندگی از جانب سایر متحصنین به داخل دادگستری می‌روند و پس از ساعتی سرانجام بجنوردی عضو شورای عالی قضایی در جمع متحصنین حاضر شده و خطاب به خانواده‌ها می‌گوید که از یک تا دو هفته دیگر ملاقات زندانیان گوهردشت برقرار خواهد گردید؛ ولی کماکان ملاقات با زندانیان اوین تا اطلاع ثانوی ممنوع خواهد بود. پس از دریافت این خبر خانواده‌ها... به تحصن سه روز خود خاتمه می‌بخشند...»٢٧
برنامه این بود که در دوهفته پاک سازی زندان گوهردشت را به پایان رسانند و آن‌گاه سروقت اوین و اوینیان روند. این برنامه را خانواده‌ها نمی‌دانستند، با این حال دل‌نگران زندانیان اوین بودند. به همین دلیل پس از چند روزی به نخست‌وزیری سر زدند. باز فریب‌کارانه و به بهانه‌های واهی آن‌ها را راهی خانه‌هاشان ساختند. حتا به شماری وعده‌ی «عفو عمومی» ‌دادند.٢٨ به آن دست از خانواده‌ها که می‌پنداشتند زندانیان به اعتصاب غذا دست زده‌اند و به این دلیل «ممنوع الملاقات» شده‌اند، می‌گفتند: «نه، نترسید. آن‌ها در اعتصاب نیستند. کاری کردیم که دیگر هیچ‌وقت نتوانند اعتصاب کنند!»٢٩ گرچه همه‌ی ملاقات‌ها را قطع کرده بودند «با این حال از خانواده‌ها پول و لباس دریافت می‌کردند. بعدها معلوم شد که... بخشی از زندانیانی که برای آن‌ها پول و لباس دریافت کرده بودند، جزو اعدامی‌ها بودند.( توجه داشته باشیم که گرفتن پول از جانب دادستانی انقلاب چه امیدی در دل خانواده‌ها در آن شرایط ایجاد می‌کرد و چه ضربه و شوک عظیمی بر آن‌ها وارد آمد زمانی که خبر اعدام زندانی‌شان را شنیدند)»٣٠ درنخست‌وزیری به خانواده‌ی زندانیان چپ‌گرا گفته شد که اگر زندانی‌شان «مجاهد نیست، نباید نگرانی داشته باشند'... و این دروغ‌ را در حالی می‌‌بافتند که اعدام مجاهدین را به پایان رسانده بودند و سرگرم تدارک کشتن چپ‌گرا‌ها بودند.' » ٣١
خانواده‌ها برای آگاهی از سرنوشت فرزندان، همسران، مادران و پدران‌شان و اعتراض به قطع ناگهانی ملاقات‌ها هرچه از دست‌شان برمی‌آمد، کردند: طومار نوشتند، امضاء جمع کردند، به بازرسی کل کشور ‌رفتند. ٣٢ نیز نامه‌ی سرگشاده‌ای به پرز دکوئیار دبیرکل ملل متحد نوشتند و از او تقاضا کردند که:
«... از نفوذ و اعتبار خود در مجامع بین‌المللی و شورای امنیت برای نجات جان هزاران زندانی سیاسی که به جُرم داشتن عقیده در سیاه‌چال‌های قرون وسطایی ایران، از شمال تا جنوب و از غرب تا شرق ایران اسیر دژخیمان زشت سیرت رژیم هستند، استفاده نمایید. از ٦ مرداد ٦٧(٢٨ جولای ٨٨) همزمان با اعدام‌های دسته جمعی در زندان‌ها، مقامات دادستانی رژیم جمهوری اسلامی ملاقات زندانیان و هر گونه تماس و ارتباط با خانواده‌های‌شان را قطع نموده است.
آقای دبیرکل ما از شما تقاضا داریم که رژیم جمهوری اسلامی را وادار کنید تا هر چه زودتر:
١- اعدام زندانیان را متوقف کند.
٢- ملاقات و ارتباط زندانیان را با خانواده‌ و خارج از زندان بر قرار سازد.   
٣- زندانیانی را که سال‌هاست از پایان محکومیت‌شان می‌گذرد و جُرمی غیر از این که حاضر نیستند در مصاحبه‌های تلویزیونی و مطبوعاتی شرکت کنند ندارند، آزاد سازد...»٣٣
خانواده‌ها به این نیز بسنده نکردند. شماری‌شان حتا به بیت آیت‌الله خمینی و آیت‌الله منتظری و آیت‌الله مرعشی نجفی رفتند.٣٤ این همه به نوبه‌ی خود زمینه‌ساز دخالت آیت‌الله منتظری شد و سه نامه‌‌ی اعتراضی وی به آیت‌الله خمینی. درون‌مایه‌ی این نامه‌ها، اما تا ماه‌ها از آگاهی‌ همگانی پنهان ‌ماند و مردم ندانستند که شخص خمینی اندک زمانی پس از این که جام زهر به کام ریخت، در نهان و پنهان از چشم مردمان، به کُشتار «ضد انقلاب و به خصوص منافقین» فرمان داد.٣٥

(٧)
نشانه‌هایی که این‌جا و آ‌ن‌جا رخ می‌نمود و نیز برخی خبرهایی که از درون به بیرون از حکومت درز می‌کرد، شماری از تشکل‌ها و رسانه‌های سیاسی را به این نتیجه رساند که فاجعه‌ای در راه است. کار، ماهنامه‌ی سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران (اقلیت) در شماره‌ی مرداد ماه خود خبر داد که:
«طی یک ماه گذشته دژخیمان جمهوری اسلامی موج جدیدی از اعدام‌های دسته جمعی را در زندان‌ها به راه انداخته‌اند. روز بیست‌ و نهم تیرماه، ٧ تن از زندانیان سیاسی به جوخه‌های اعدام سپرده شدند. حکم اعدام ده‌ها تن دیگر در بیداد‌‌گاه‌های رژیم به تایید رسیده. ملاقات‌ زندانیان سیاسی زندان‌های تهران با خانواده‌های‌شان تا آخر مرداد لغو شده است و دژخیمان در پاسخ اعتراض خانواده‌های زندانیان سیاسی با وقاحت و بی‌شرمی عنوان کرده‌اند: «مشغول پاک‌سازی زندان هستیم.»٣٦
نامه‌ی مردم ارگان مرکزی حزب توده ایران نیز در اول شهریور در صفحه‌ی اول خود و زیر عنوان «منظور از خانه تکانی چیست»؟ نوشت:
«زندانبانان جمهوری اسلامی ایران به خانواده‌هایی که اصرار دارند به ملاقات عزیزان دربند خود بروند، سخنانی بر زبان می‌آورند که بوی خون می‌دهد. مثلا می‌گویند: 'فعلا (ملاقات) ممکن نیست، داریم خانه تکانی می‌کنیم... جسته و گریخته خبرهایی درز می‌کند که در زندان‌ها فجایع خونینی می‌گذرد... سخنان موسوی اردبیلی در خطبه‌های نماز جمعه ١٤ مرداد این ظن را قوی تر می‌سازد: '... اکنون قوه قضاییه تحت فشار افکار عمومی ا‌ست و مردم از قوه قضاییه می‌پرسند که چرا منافقین را محاکمه می‌کنند و چرا آن‌ها اعدام نمی‌شوند.' روشن است که موسوی اردبیلی جرأت نمی‌کند بگوید که منظور او اعدام خودسرانه‌ی نه تنها مجاهدین بلکه بسیاری از زندانیان سیاسی سر موضع است... رییس قوه‌ی 'قضاییه' کشور با تکیه دروغین بر 'فشار افکار عمومی' و 'مردم' در واقع دارد برای اعدام‌های خودسرانه و به قول خودش 'بدون محاکمه' و با توجیه اعدام‌ها و قتل‌های زیر شکنجه که تاکنون به وقوع پیوسته، اما اعلام نشده است، زمینه‌سازی می‌کند. خطر اعدام قریب الوقوع کسانی که قرعه‌ی مرگ به نام‌شان اصابت کرده است، به ویژه‌ همه‌ی خانواده‌های زندانیان سیاسی را در دلهره و نگرانیِ عمیقی فرو برده است...»٣٧
بر پایه‌ی چنین تحلیل‌ و نگرشی‌ست که حزب توده هشدار می‌دهد: «... باید کارزار نجات زندانیان سیاسی کشور را به مثابه‌ی یکی از مهم‌ترین عرصه‌های مبارزه با رژیم ولایت فقیه تلقی کرد. تجربه نشان داده است که مبارزه‌ی پی‌گیر می‌تواند رژیم را به عقب نشاند و لااقل به توقف موج اعدام‌ها وادارد».٣٨
    روزنامه‌ی انقلاب اسلامی در (هجرت) نیز در هفته‌ی آخر شهریورماه فاش ساخت که:
«بنا به خبر واصله در روزهای ١٧ و ١٨ اوت[٢٦ و ٢٧ مردادماه]، رژیم ددمنش خمینی با استفاده از فرصت، گروه انبوهی را اعدام کرده است. شایع است تعداد اعدام شدگان ٥٠٠ نفر بوده است. از اینان ٣٠٠ تن هواداران مجاهدین خلق و بقیه از گروه‌های چپ بوده‌اند. آن چه تا این هنگام توانستیم محرز بگردانیم این است که اعدام‌ها واقعیت دارد.»۳٩ همین روزنامه در نیمه‌ی دوم مهرماه «شمار اعدام شدگان[را بالغ] بر ٢٥٠٠ نفر » گزارش می‌کند.٤٠
    این واقعیت تلخ، این فاجعه که ابعادش بسی هولناک‌تر از آن بود که گمان برده می‌شد، اما تازه در روزهای آخر آبان و آغاز آذر است که برای خانواده‌ها‌ی زندانیان سیاسی محرز می‌شود. مادر ریاحی در این باره می‌گوید:
    «یه روز می‌رفتیم اوین، یه روز می‌رفتیم قزل حصار. می‌گفتند ملاقات ندارید. تا آخر آذر بود که ما همه‌مون رفتیم به اوین. به ما گفتند شماره تلفن بدهید. گفتیم شماره تلفن که داده‌ایم. آن روز[ تلفنی] به تمام خانواده‌ها خبر دادند که بچه‌ها را اعدام کرده‌اند. تمام کمیته‌های ١٧ گانه تهران وسایل بچه‌ها را می‌دادند؛ قیامتی برپا بود.٤١
    بانو صابری نیز گواهی می‌دهد که: «من ٢٨ آبان ماه ٦٧ دو تا ساک از وسایل شخصی‌ شوهرم، توسط پدر شوهرم به دستم می‌رسد... من شکستن پشت پدران و مادران را به چشم می‌بینم. من بوی مرگ، عمق فاجعه، زمهریر برودت را در هوا حس می‌کنم. من شکستن دل‌ها را می‌شنوم.»٤٢
فریبا کاویانی هم می‌نویسد:
«نه نه! نمی‌خواستم این حقیقت را باور کنم. هنوز رسما به من اعلام نشده بود. باید صبر می‌کردم. هر روز با خودم کلنجار می‌رفتم و میان واقعیت و سراب در شک و دو دلی دست‌‌وپا می‌زدم. تا سرانجام نوبت من هم رسید. از زندان اوین تلفن کردند به منزل خواهر شوهرم و گفتند روز ١٤ آذر، ساعت سه، یک نفر از مردان خانواده بیاید جلوی زندان. وقتی خبر را شنیدم بلافاصله وسایلم را جمع کردم و با پسرم به تهران رفتم و بدین ترتیب نوبت من هم شد.»٤٣
جعفر بهکیش نیز تایید می‌‌‌کند که:
«... بی‌خبری‌ خانواده‌ها تا آذرماه تداوم یافت. در آذرماه همان سال اسامی تعداد زیادی از زندانیان اعدام شده به اطلاع خانواده‌های آن‌ها رسانده شد...»٤٤
به چه ترتیب؟ گزارشی را که راه کارگر در این باره داده خانواده‌ها به شکل‌های گوناگون زیستند؛ با دردی جانکاه:
«رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی که در طی چهار ماه گذشته هزاران نفر از زندانیان سیاسی‌ مقاوم را به جوخه‌های اعدام سپرده است، طی ماه‌های اخیر از روش‌های جدیدی جهت [اعلام] خبر اعدام فرزندان پاک‌باخته به خانواده‌های‌شان استفاده می‌کند... ابتدا با مراجعه به منزل زندانیِ اعدام شده، می‌گویند که مرد خانواده بیاید، با او کار داریم. سپس به وی آدرس کمیته یا نهاد مسلحی...[را] می‌دهند و می‌گویند که شناسنامه‌ی فرد زندانی را بیاورید... بدون همراه زن بیاید. پس از مراجعه به کمیته‌ی مزبور... می‌گویند که زندانی شما اعدام شده، هیچ سر و صدا نکنید. حق برگزاری مراسم عزاداری در مسجد و پخش اطلاعیه‌ی خبر مرگ را نیز ندارید... ورقه‌ای که شامل مطالب فوق است به عنوان تعهدنامه... داده و امضاء می‌گیرند. در رابطه با محل دفن جنازه‌ی زندانیان طرفدار مجاهدین می‌گویند: قبرش در یکی از قطعات بهشت زهرا است که بعد به شما خبرش را می دهیم. ساک زندانی را که شامل وسایل شخصی وی می‌باشد و به طور مرتبی چیده شده و حتا اتو زده‌اند با چند صابون روی آن تحویل خانواده‌ی وی می‌دهند.»٤٥
و گفتنی‌ست که بسیاری از مادران و همسران جان‌باختگان به رهنمودهای حکومتیان اعتنا نکردند. خود به کمیته‌ و نهادهای اعلام شده ‌رفتند؛ یا تنها و یا همراه با خویشان‌شان. آن‌ها با روحیه‌ای تعرضی و تهاجمی با مأمورین روبرو ‌شدند. از نفرین حاکمان درنگذشتند و دشنام نثارشان کردند. از برپایی مراسم سوگواری برای جگرگوشگان‌شان نیز دست نشستند.
«ازصبح که بلند می‌شدی تا شب یک‌سره به دیدار خانواده‌هایی می‌شتافتی که یک یا چند عزیز را در فاجعه از دست داده بودند. در آن روزها حیران و سرگردان از این خانه به آن خانه می‌رفتی... می‌گفتند در آن روزهای شوم آذرماه، گُلی در مغازه‌ها باقی نمانده بود.»٤٦

(٨)
         مادرها پس از آگاه شدن از واقعیت کُشتار بزرگ زندانیان سیاسی ایران، خبر را به خارج از کشور ‌رساندند. ایرانیان تبعیدی نیز به فراخور موقعیت و امکانات‌شان کوشیدند خبر را بازتاب دهند و آن را در اختیار رسانه‌ها، عفو بین‌الملل، انجمن‌های حامی حقوق بشر و حزب‌های چپ‌گرا بگذارند. از این زمان است که برنامه‌های اعتراضی علیه کُشتار زندانیان سیاسی عقیدتی ایران پا می‌گیرد و جامعه‌ی ایرانیان تبعیدی و مهاجر می‌کوشد با اعتصاب غذاها، بست‌نشینی‌ها، راه‌پیمایی‌ها و... خبر کُشتاربزرگ را به گوش جهانیان برساند.٤٧ به این ترتیب دیوار سکوتی که کاربه‌دستان جمهوری اسلامی، از ریز و دُرشت، پیرامون جنایت بزرگ‌شان کشیده بودند، ترک برداشت و مسئله در مهم‌ترین رسانه‌ها و نهادهای بین‌المللی بازتاب یافت.

(٩)
جنبش خانواده‌ی جان‌باختگان کشتار بزرگ سال 1367، همچون هر جنبش زنده‌ و پوینده‌ای، پاهایی پایدار و استوار داشت. از جمله: مادر آبخون، مادر آبکناری، مادر آزادی، مادر آذرنگ، مادر الماسیان، زنده‌یاد مادر انصاری، مادر بازرگان ، مادر بهکیش، مادر پناهی شبستری، زنده‌یاد مادر پرتوی، زنده‌یاد مادر هبستاره، زنده‌یاد مادر پنجه‌شاهی، مادر تصدقی، مادر تنکابنی، مادر جاسم، زنده‌یاد مادر جهاندار، زنده‌یاد مادر چهرازی، مادر ذکی‌پور، زنده‌یاد مادر رضایی، زنده‌یاد مادر ریاحی، مادر زرگر، زنده‌یاد مادر سرحدی، مادر شریفی، مادر صادقی، مادر طاهری، مادر عقیلی، مادر فاریابی، مادر قائدی، مادر قباخلو، مادر قندی، مادر گلچوبیان، مادر لطفی، زنده‌یاد مادر معینی چاغروند، مادر ملک‌زاده، مادر معینی، مادر میرشکار، مادر میر عرب، مادر میلانی، مادر نادر، مادر وطن خواه، مادر هاشم‌زاده، مادر همتی، زنده یاد مادر محسنی...
این‌ها برای آگاه شدن از علت اعدام عزیزان‌شان، تاریخ دقیق اعدام، محل خاک‌سپاری، گرفتن وصیت نامه‌، به دست آوردن ساک لوازم آن‌ها، در گروه‌های کوچک و بزرگ به اوین و گوهردشت ‌رفتند، به دادستانی؛ به سراغ هر مقام موثر مملکتی. بیهوده بود؛ یا خبر نداشتند و یا اگر هم که داشتند، نم پس نمی‌دادند.
کشف یک گور دسته جمعی نزدیک به مرده‌شوی‌خانه‌‌ی بهاییان نزدیک کانالی در انتهای قطعه‌ی اعدام‌شدگانِ پیش از تابستان ٦٧ و سپس کشف تعداد دیگری کانال(گور دسته جمعی) در قطعه‌ی جنوب غربی گورستان خاوران، معمای محل خاک‌سپاریِ بخشی از جان باختگان کُشتار تابستان ٦٧ را حل کرد. خانواده‌‌ها دریافتند که همه‌ی اعدام شدگان چپ‌گرای کُشتار بزرگ، یا دست کم شمار زیادی از آنان در خاوران به خاک داده شده‌اند. و آن کشف‌های تکان دهنده، در حد زمانی‌ی جمعه‌ ١٧ تیرماه بود تا جمعه‌ ١٤ مرداد ١٣٦٧.٤٨ فروغ تاجبخش (مادرلطفی) کشف یکی از این گورهای دسته جمعی را چنین روایت می‌کند:
«... روز چهلم انوش شد. رفتیم و گل گذاشتیم. یک دفعه خواهر من گفت:' ای وای این دست چیه اونجا افتاده؟' برگشتیم و نگاه کردیم و دیدیم بله دستی از خاک بیرون زده است. جوان‌ها را سطحی خاک کرده بودند. همه‌‌ی زن‌ها داد زدند. فردی با خودش دوربین آورده بود، تا دید شرایط این طوری شده و مادرها داد می‌زنند، عکس گرفت. خود من پیکر تعدادی از جوان‌ها را دیدم؛ جوانی که تیری در پیشانی‌اش زده شده بود. بعد سریع، ماشین گشت آمد. دوربین را قایم کردند. بعدها شنیدم که یک روز صبح با پروژکتور آمده‌اند و عکس گرفته‌اند. اما سری اول مربوط به همان روز بود که به دست کسانی که می‌خواستند ببینند، رسید.»٤٩
(١٠)
مبارزه‌ی خانواده‌ی جان‌باختگان کُشتار بزرگ در مسیر‌ی طبیعی پیش رفت. گام دوم تهیه‌ی فهرستی از زندانیان سیاسی‌- عقیدتی بود که در ماه‌های مرداد و شهریور ٦٧ سربه‌دار شده بودند؛ مجاهدین و چپ‌گرایانی که در سال‌های آغازین دهه‌ی شصت، بدون برخورداری از حداقل‌های حقوق یک «متهم سیاسی» از دادگاه‌های شرع حکم گرفته بودند و دوره‌ی محکومیت‌شان را می‌گذراندند.
    به همت کانون حمایت از زندانیان سیاسی ایران( داخل کشور) که با خانواده‌های داغدار رابطه‌ای نزدیک داشت و بیشتر کوشندگان و کنش‌گرانش را همسران، فرزندان، پدران و مادران جان‌باختگان وابسته به حزب توده ایران و سازمان فداییان خلق ایران(اکثریت) تشکیل می‌دادند، فهرستی از نام جان‌باختگان کُشتار بزرگ سال ١٣٦٧ در مهرماه ١٣٦٨تهیه شد که در همان ماه به خارج از کشور رسید. این فهرست دربرگیرنده‌ی نام ١٣٤٥ تن از جانباختگان کُشتار بزرگ بود. بانگ رهایی، ارگان کانون حمایت از زندانیان سیاسی‌ ایران (داخل کشور) در سرسخنش تاکید کرد که این فهرست ١٣٤٥ نفره، تنها در برگیرنده‌ی نام «برخی از هزاران» جانباخته‌ی آن «قتل عام وحشیانه» است.»٥٠ سزاوار یادآوری‌ست که فهرستِ کانونِ حمایت... به مراتب دقیق‌تر و فراگیر‌تر از نخستین فهرست اعدام شدگانی‌ست که در نیمه‌ی دوم آذرماه، در دو هفته نامه‌ی انقلاب اسلامی (در هجرت) چاپ شد؛٥١ نیز پُرشمارتر از فهرستی که سازمان فداییان خلق ایران(اکثریت) در دی ماه ٦٧ انتشار داد. و گفتنی‌ست که مجاهدین خلق ایران، گرچه نخستین سازمانی بودند که رقم روشنی از شمار اعدامین تابستان ٦٧ ارائه دادند، اما آمار ١٢٠٠٠ «تیرباران شده» که از سوی رهبر این سازمان، مسعود رجوی، اعلام شد، نه تنها با نام، نام خانوادگی و وابستگی‌ی گروهی جان‌باختگان همراه نبود، بلکه نشان از بی‌خبری مطلق رهبری مجاهدین از چند ‌و چون کُشتار بزرگ داشت.٥٢
حزب کمونیست ایران و نیز کومله که تا پایان مهرماه، در گونه‌ای ناروشنی نسبت به برنامه‌ی کُشتار بزرگ زندانیان سیاسی-عقیدتی به سر می‌بردند، آنگاه که فهرستی از جان‌باختگان آن تابستان خونین به دست دادند، به اعلام نام اعضاء و هواداران‌شان بسنده کردند.٥٣ این فهرست دقیق سی نفره در شماره‌ی آذر- دی ١٣٦٧ کمونیست(ارگان مرکزی حزب کمونیست ایران) اعلام شده است؛ زیر این عنوان: «در جریان موج اخیر تیرباران زندانیان سیاسی، تاکنون خبر اعدام ٣٠ تن از اعضاء، پیش‌مرگان و هواداران حزب کمونیست به دست‌مان رسیده است.»
    سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر) که از مهرماه «علیه حمام خون در زندان‌های ایران» در تک و‌تا بود و از «قتل عام هزاران نفر» در زندان‌های سراسر ایران خبر داده بود، در آذرماه فهرست سی و هشت نفره‌ای به انتشار می‌رساند که فراگروهی‌ست و برگیرنده‌ی نام ونام خانوادگی و وابستگی تشکیلاتی‌ِ به خون خفتگان. پیش ازاعلام نام‌ها تاکید شده است که: «از پایان جنگ ایران و عراق به این سو، هزاران زندانی به چوبه‌های دار و جوخه‌های تیرباران سپرده شده‌اند. کُشتار سراسری‌ست و تقریبا در همه‌ی شهرهای ایران، هرجا که زندانیانی وجود دارند، حمام خون به پا شده است. تاکنون اسامی فقط چند تن از اعدام شدگان اخیر را می‌دانیم...» ٥٤ فهرست نخستین سازمان انقلابی کارگران ایران در ماه‌های آینده گسترده تر و همه جانبه‌تر می‌شود و سر به صدها می‌زند. سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران(اقلیت) هم که از نخستین سازمان‌های سیاسی‌ای بود که «از موج جدید اعدام‌ زندانیان سیاسی» خبر داده بود و در شهریور ماه اطلاع داده بود که « طی یک ماه اخیر صدها تن از زندانیان سیاسی‌ی ایران دسته دسته به جوخه‌های اعدام سپرده شده‌اند»، در دی ماه فهرستی از «فداییان اقلیت» جان باخته به انتشار رساند که ٥ نفر از ٢٧ نفر آن یا تنها نام خانوادگی داشتند و یا تنها نام. در پیش‌گفتار این فهرست که خطاب به کارگران و زحمتکشان نوشته شده، آمده است :
«ابعاد جنایت هولناک رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی در قتل‌عام زندانیان سیاسی ایران، روز به روز آشکارتر می‌گردد. هر چند هنوز اخبار دقیق و کامل این کُشتارهولناک به دست نیامده، اما اخبار، اسناد و گزارشات محدودی که طی چند ماه اخیر انتشار یافته گویای این حقیقت است که این جنایت رژیم عظیم‌تر و هولناک تر از آن چیزی‌ است که در آغاز تصور می‌شد. این که دقیقا چه تعداد از زندانیان سیاسی در این کُشتار دسته جمعی اعدام شده‌اند، هنوز نمی‌توان رقم دقیقی را ذکر کرد. اما اخبار رسیده از زندان‌های مختلف حاکی است که تقریبا در تمام زندان‌ها، اکثریت زندانیان به جوخه‌ی اعدام سپرده شده و در برخی از بندها همه‌ی زندانیان سیاسی قتل عام شده‌اند. اکنون تعداد اعدامیان به چندین هزار تخمین زده می‌شود...»٥٥
   حزب توده ایران نیز با حرکت از این نقطه که «مشخصات عده‌ی زیادی از زندانیان اعدام شده به این علت که رژیم نام قربانیان جنایت خود را اعلام نمی‌کند، هنوز معلوم نشده است [و] تنها پس از آن که مبارزات مردم، جنایتکاران حاکم را مجبور به عقب نشینی کند و مجبور شوند از نو به خانواده‌ها اجازه بدهند از بستگان زندانی خود دیدن کنند می‌توان پی‌برد که کدام زندانیان دیگر در میان هم سلول‌های خود نیستند»٥٦ تا هفته‌ها پس از کُشتار بزرگ، آماری از کشته‌شدگان ندادند و آن‌گاه که دادند از «هزاران زندانی *سیاسی‌... که به جوخه‌های مرگ» سپرده شدند، یاد کردند.٥٧ از ١٥ شهریور نیز نام توده‌ای‌هایی را که از کشته شدن‌شان آگاهی می‌یافتند در هفته‌نامه‌شان درج می‌نمودند.
چاپ نامه‌های سه گانه‌ی منتظری به آیت‌الله خمینی در روزنامه‌ی انقلاب اسلامی (٢٢ اسفند تا ٦ فروردین) تنها تأیید این واقعیت هولناک بود که «چند هزار نفر در ظرف چند روز» در زندان‌های ایران اعدام شده‌اند.٥٨
      
(١١)
از آذرماه ١٣٦٧، خانواده‌ها هر صبح جمعه به خاوران رفته‌اند؛ و با چه مکافاتی . پاسداران مستقر در محل نگهبانی‌ای که کمی پس از کُشتار بزرگ در نزدیکی گورستان عَلم شد، اتومبیل‌ها را بازرسی می‌کنند. خانواده‌ها را نیز، و با توهین و تحقیر. در گورستان هم دست از اذیت و آزارشان برنمی‌دارند. نشانه‌هایی را که به یاد دلبندان‌شان بر زمین نشانده‌اند، لگد مال می‌کردند. گل‌هایی را که سر راه گورستان از بازار گل رضا می‌خریدند، پرپر می‌کردند و به دور می‌ریختند. سر به دنبال زنان سالخورده و داغدیده می‌گذاشتند و آن‌ها را وا می‌داشتند تا هر چه زودتراز محل خاک‌سپاری عزیزان‌شان دل برکنند.
با این همه، خانواده‌ها واپس ننشستند. شمار بزرگی از آن‌ها در ٥ دی ماه ١٣٦٧ در برابر کاخ دادگستری گرد آمدند و کوشیدند وزیر دادگستری وقت، دکتر حبیبی را ببینند و شکایت‌نامه‌ی‌شان را به دست او برسانند. علی‌رغم آن که برخی از خبرنگاران خارجی در محل حاضر بودند و ناظر اوضاع، پاسداران سد راه خانواده‌ها شدند و با ضرب و شتم آن‌ها را پراکنده ساختند. در نامه‌ای که هرگز به دست وزیر دادگستری نرسید، آمده:
«آقای دکتر حبیبی وزیر دادگستری، شما را به عنوان وزیر «داد»گستری جمهوری اسلامی مورد خطاب قرار می‌دهیم.
در ماه‌های اخیر اقدامات هولناکی در زندان‌های کشور ما به‌وقوع پیوسته است. اعدام هزاران تن از زندانیان سیاسی که اکثر قریب به اتفاق آنان قبلا محاکمه شده و حکم دریافت کرده و دوران محکومیت خود را سپری می‌کرده‌اند و حتا دوران محکومیت‌شان سپری شده بوده، موجی از حیرت و تأثر در افکار عمومی ایران و جهان برانگیخته است و همگان جویای پاسخی در خور برای این اقدام می‌باشند.
ما که مادر و پدر و بستگان این قربانیان هستیم، هر لحظه از خود می‌پرسیم چرا باید چنین بی‌رحمانه، این فرزندان برومندمان را به خاک و خون کشند؟ ادعاهایی که می‌خواهند اینان را به عملیات نظامی این یا آن گروه در مرزهای کشور منتسب کنند، با توجه به اوضاعی که در زندان‌ها حاکم بوده، به طور کلی باطل است. چرا که فرزندان ما در سخت‌ترین شرایط به‌سر می‌بردند. ملاقات‌های ١٥ روز یک‌بار آن هم به مدت ده دقیقه از پشت شیشه و به‌وسیله‌ی تلفن و محرومیت اینان از داشتن هرگونه وسیله‌ی ارتباط با خارج زندان که ما آن را در هفت سال اخیر از نزدیک تجربه کرده‌ایم، حقانیت ادعاهای ما را به اثبات می‌رساند. ما سوال می‌کنیم:
اگر اقدامات مقامات قانونی بوده است، چرا اعدام‌ها از چشم همگان پنهان نگاه‌داشته شد؟
ما سوال می‌کنیم: اگر این اقدامات موجه بوده چرا صریحا اعلام نمی‌گردد؟ چرا باید ملاقات‌ها که حق طبیعی هر فرد زندانی است، قطع شود؟
چرا فرزندان ما را در حصاری که حتا بسیاری از مسئولین نیز به عنوان «نامحرم» در آنجا تلقی می‌گردند، گروه گروه به جوخه‌های اعدام سپرده‌اند؟
ما سوال می‌کنیم: چرا مقامات با بازدید یک هیئت بی‌طرف بین‌المللی از زندان‌ها و مذاکره با زندانیان و خانواده‌های زندانیان و قربانیان، مخالفت می‌نماید؟
ما سوال می‌کنیم: کدام اصل قانون اساسی به مقامات این اجازه را داده است که چه در گذشته و چه در حال حاضر محاکمات خود را در پشت درهای بسته و آن‌هم در شرایطی که زندانی حق حتا یک کلام دفاع از خود را ندارد، انجام دهند؟
ما سوال می‌کنیم: کدام محکمه، به چه اتهامی، در چه تاریخی، حکم اعدام عزیزان ما را صادر کرده است؟ آن‌هم در شرایطی که پرونده‌ی مثلا بنیاد نبوت، ماه‌ها مورد بررسی قرار می‌گیرد. در حالی که اتهامات و جرائم آن‌ها برای تمام مردم ایران مثل روز روشن است.
ما سوال می‌کنیم: کدام قانون اجازه داده است که حکم اعدام دسته جمعی صادر کنند؟ و هزاران سوال ریز و درشت دیگر...»٥٩
در پی این عمل اعتراضی‌‌ست که خانواده‌ها به سازمان‌دهی‌ مراسمی در نخستین روز سال نو می‌پردازند. گردهم‌آیی‌ی بزرگ نوروز ٦٨، تنها نشان ‌دهنده‌ی عشق و احترام خانواده‌ها به فرزندان، همسران و خویشان‌شان نبود؛ بیان پیوند استوار آنان با آرامگاه جگر‌گوشگان‌شان نیز بود. آن گردهم‌آیی درعین حال زمینه‌‌‌‌‌‌‌‌ساز جُنب و جوش برای برگزاری هر چه پُرشکوه‌تر آیین سالگرد جان‌باختگان آن تابستان خونین بود.
٥ تا ١٥ شهریور به عنوان «دهه‌ی شهدای فاجعه‌ی ملی ١٣٦٧» اعلام می‌شود. کانون حمایت از زندانیان سیاسی ایران (داخل کشور) «کلیه‌ی انسان‌های شریف و پاک... در سراسر کشور و از همه‌ی سازمان‌ها و نیرو‌های ترقی‌خواه کشور دعوت نمود تا در روز[جمعه ١٠ شهریور١٣٦٧] ضمن برگزاری مراسم بزرگداشت ویژه‌ی شهدای خود به منظور ابراز سپاس و ارج بی‌پایان نسبت به همه‌ی شهیدان به خون خفته‌ی خلق و برای احترام به پیکار متحد انقلابیون اسیر در سیاه‌چال‌های رژیم، فعالانه در برپایی مراسم شهدای راه صلح، آزادی و استقلال شرکت جویند.» ٦٠
خانواده‌‌های داغداری که با دسته‌های گل در روز دهم شهریور به سوی گورستان خاوران به راه ‌افتادند، در حوالی خاتون‌آباد با دسته‌های مسلح پاسدارانی روبرو شدند که «اتومبیل‌های مشکوک» را متوقف می‌کردند، سرنشینان را مورد بازرسی بدنی قرار می‌دادند و می‌کوشیدند آن‌ها را به خانه‌هاشان بازگردانند. با این حال بسیاری توانستند خود را به گورستان برسانند، به خانواده‌‌هایی بپیوندند که از سحرگاهان خود را به خاوران رسانده بودند و دسته‌گُل‌هاشان را در جای جای گورستان افشانده بودند. حکومت اما مصم بود که این حرکت را در نطفه خفه کند و از پیدایش آیین بزرگداشت جان‌باختگان کُشتار بزرگ سال ١٣٦٧ پیش‌گیری نماید. هم از این رو پاسدارانش را به گورستان گسیل داشت. این‌ها با توهین و تهدید، ضرب و شتم و بازداشت شماری از شرکت‌کنندگان در مراسم، خانواده‌ها را به ترک خاوران واداشتند. در این روز پاسداران به بهشت‌زهرای تهران و چند گورستان‌ دیگر ایران نیز یورش بردند. گورستان‌هایی که شماری از مجاهدین اعدام شده در کُشتار بزرگ را در خود جا داده‌اند.
برگزاری مراسم سالگرد جان‌باختگان تابستان ١٣٦٧، در شهریورماه ١٣٦٨، اما بسی بیش از برگزاری یک بزرگداشت بود. این مراسم، نقطه‌ی عطفِ جنبشی بود برای دادخواهی و علیه فراموشی‌! نیروهای محرکه‌ی این جنبش، شماری از مادران و همسران و فرزندان و خواهران زندانیان چپ‌گرایی بودند که در تابستان ١٣٦٧جان شیرین‌شان را از دست دادند. درسرلوحه‌ی جنبش، این خواسته‌ها درج می‌شود:
١- اعلام تاریخ و دلیل بررسی دوباره‌ی پرونده‌ی جان‌باختگان.   
٢- اعلام تاریخ اعدام هر یک از زندانیان.
٣- ارایه‌ی وصیت‌نامه‌ی زندانیان به خانواده‌ها‌شان.
٤- اعلام محل دقیق خاک‌سپاری اعدام شدگان.
خانواده‌ها اما در همان گام‌های نخستین که در راستای پی‌گیری خواسته‌هاشان برداشتند، دریافتند که کُشتار بزرگ تابستان ١٣٦٧ یک سِر حکومتی‌ست و کم و کیف آن رازی سر به مُهر.٦١ با این حال از پای ننشستند و پی ماجرا را گرفتند. آزادی جان بدربُردگان کُشتار‌گاه‌های اوین و گوهردشت در پایان دهه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی هفتاد، آگاهی آن‌ها را نسبت به گوشه‌هایی از آن جنایت بزرگ افزایش داد. گریز زندانیان سیاسی- عقیدتی پیشین از ایران و پناهنده‌ شدن‌شان به کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی که با موجی از شهادت و روایت‌های دست اول از چند‌ و ‌چون کُشتار بزرگ همراه بود، جامعه‌ی ایرانیان تبعیدی و مهاجر را در موقعیت مناسب‌تری برای حساس کردن وجدان‌های بیدار قرار داد. تلاش کنُش‌گران سیاسی‌، روشنفکران تبعیدی، حزب‌ها، شخصیت‌ها و تشکل‌های حقوق بشری‌‌ در خارج از ایران برای روشن شدن چند و چون واقعیت آن رویداد هولناک، سرانجام سبب شد که نماینده‌ی ویژه‌ی کمیسیون حقوق بشر ملل متحد راهی ایران ‌شود. او پیش از سفر با شماری از بستگان جان‌باختگان کُشتار بزرگ به گفتگو نشست.
«از برلن یک هیأت سه نفره از اعضای خانواده‌ی اعدامی‌ها سال ٦٧ و زندانیان از طرف کمیته‌ی موقت زنان علیه اعدام در ایران به ملاقات گالیندوپُل به ژنو رفتند. در این ملاقات عکس‌هایی از گورستان خاوران به همراه آدرس این محل به او داده شد و او نیز به این هیأت که من [میهن روستا] یکی از اعضایش بودم، تاریخ و محلی را که او برای ملاقات با این خانواده‌ها در ایران در نظر گرفته بود، اعلام کرد و از آنان خواست که به هر شکل که می‌توانند تاریخ این ملاقات را به اطلاع خانواده‌ها برسانند. من نیز پس از بازگشت طی مصاحبه‌ای با بی.بی.سی خبر را اعلام کردم...»٦٢
در پی این گام، خانواده‌ها برای تماس با فرستاده‌ی ویژه‌ی ملل متحد به برنامه ریزی برآمدند و اسناد لازم را فراهم ‌آورند تا در روز موعود به دیدار او بروند. اما دستگاه اطلاعات جمهوری اسلامی هم بی‌کار ننشسته بود. برخی از خانواده‌ها را تهدید کردند که اگر به دیدار گالیندوپُل بروند، فرزندان‌شان را به زندان می‌اندازند. برخی دیگر را نیز به بازجویی فرا‌خواندند.»٦٣ طرح مسدود کردن راه‌های منتهی به گورستان هم یکی دیگر از آن تدابیر امنیتی بود. این همه خللی در عزم جزم مادران در دیدار با فرستاده‌ی ویژه ملل متحد ایجاد نکرد. وقتی گالیندوپُل به ایران می‌رسد، مادران خاوران از هر گوشه‌ی تهران خود را به میدان آرژانتین ‌رساندند.
«مادری هم که پایش فلج بود، تمام ... اسناد و مدارک را در یک کیف گذاشته[بود]...این مادر را که روی ویل چیر نشسته بود... بردند جلوی در نگه داشتند که اگر گالیندوپُل آمد اسناد را به او بدهد. گالیندوپُل را از در دیگر بردند و آن زن را آن‌قدر لگدمال کردند که...»٦٤
حکومت ترفند دیگری هم به کار بست:
«خانواده‌هایی را که فرزندان‌شان به دست مجاهدین ترور شده بودند، گرد آورده بود و امکان ملاقات آن‌ها با گالیندوپُل را به عنوان شاکیان نقض حقوق بشر به وسیله‌ی مجاهدین فراهم کرده بود... از طرف دیگر خانواده‌ها در محاصره‌ی زندانیانی که تواب بودند، قرار داشتند. آن‌ها شعار می‌دادند: 'اگر زندانی سیاسی ما هستیم، هنوز ما زنده هستیم.' اکسیون خانواده‌ها عواقب بسیار برای‌شان به همراه داشت. رژیم فیلم آن‌ها را گرفته بود. عکس آن‌ها را در اختیار داشت و نامه‌های نوشته شده از طرف آن‌ها به جای آن‌که به هیأت کمیسیون حقوق بشر برسد، همه در دست دادستانی اوین بود و به این وسیله آن‌ها را به بازجویی می‌خوانند و تحت فشار قرار می‌دهند.»٦٥ و حتا شماریشان را به زندان می‌اندازند.٦٦
در این میان بر زبان‌ها می‌افتد که گالیندپُل راه خاوران پیش می‌گیرد، به آن‌جا می‌رود و گورها و کانال‌ها را به چشم می‌بیند. شاهدی برای اثبات این ادعا اما در دست نیست!

(١٢)
         به رسمیت شناخته شدن واقعیت گورستانی به نام خاوران، خانواده‌ی جان‌باختگان چپ‌گرای تابستان ١٣٦٧را در موقعیتی خطیر قرار داد. از آن پس آنان نه تنها نگهدار مزار دلبندان‌شانند، که در جایگاه نگهبانان این نماد ایستادگی مردمان ایران در برابر خودکامگان اسلام‌گرا قرار گرفتند و امانت‌داران مهم‌ترین سند جنایت استبداد دینی در ایران. این واقعیت بر سردمداران و کارگزاران جمهوری اسلامی پوشیده نبوده است. آن‌ها‌ هم نیک می‌دانند که می‌بایست این سند بزرگ‌ترین جنایت‌شان را هرگونه شده، از بین ببرند. به گفته‌ی مادر ریاحی که سه فرزندش به دست دژخیمان جمهوری اسلامی کشته شده‌اند:
«هزار بار آب آن جا را قطع کردند، نگذاشتند که ما کمی آب برداریم. دستشویی بود، خراب کردند. سایه بود، خراب کردند. هزار بار ارمنی‌ها، بهایی‌ها دور تا دور آن‌جا را درخت کاشتند. این‌ها رفتند، کندند، انداختند دور. می‌گفتند این‌ها کافرند و نباید هیچ امکانی داشته باشند... چه آن‌ها که در زندان بودند شکنجه دیدند، چه پدر و مادرهای بیرون. یه وقت ما... یا بچه‌ها مونو می‌گرفتند، می‌بردند کمیته‌ی هرندی تو شاه عبدالعظیم. یک شب، یک روز نگه می‌داشتند و تشنه و گشنه ولمون می‌کردند. از بس که ما رو می‌بردند، گفتیم پس بابا جان ما را هم نگه‌دارید و این قدر نبرید و بیاورید… یه روزی سالگرد اعدام یکی از بچه‌ها بود. دیدیم که ریخته‌اند از اوین و زن‌های پاسدار را آورده‌اند برای تفتیش ما. گفتند که به خط بایستید. همه به خط سرخاک ایستادیم. زن‌ها سوا، مردها سوا. همه را دونه دونه شناسایی کردند. بعد گفتند خانواده‌ی چهرازی بماند. از ٦ صبح تا ٤ بعد از ظهر چله تابستان آن‌جا بودیم. یک روز هم رفتیم باز طرف خیابان معلم. کمیته‌ای بود، رفتیم آن‌جا. همه‌ی ما را به سالن آمفی‌تاتر کمیته بردند، در را بستند و گفتند: یکی یکی باید بگویید اسم بچه‌های تان چیست؛ اگر نگویید ما ملاقات‌ها را قطع می‌کنیم. گفتیم اسم فامیل و همه چیزهای بچه‌های ما را می‌دانید. می‌خواهید ملاقات‌ها را قطع کنید، قطع کنید. بالاخره آن‌جا باز ما را اذیت و آزار دادند و تا غروب تشنه و گشنه نگه ‌داشتند و غروب ما را بیرون کردند.
ما مادران هم جمع می‌شدیم. پنجاه شصت تا می‌رفتیم دادگستری، بلکه کسی آن‌جا به داد ما برسد. جوابی به ما نمی‌دادند. می‌رفتیم مجلس. ما را راه دادند... رفتیم تو هر اتاقی دیدیم یک آخوند نشسته است. می‌رفتیم تو. می‌گفتند بچه‌های شما آدم می‌کشند. هر وقت می‌رفتیم ملاقات یه جور شکنجه و اذیت و آزار به ما می‌کردند. به عناوین مختلف ما را شکنجه دادند. اذیت کردند. دادگستری می‌رفتیم؛ وقتی مردم صف ما را می‌دیدند، می‌گفتند این جا گوشت میدن؟ این‌جا مرغ میدن؟ می‌گفتیم، نه. یه خانمی بود خانم اللهی. همیشه می‌گفت ما خون بچه‌هامون رو دادیم و ایستادیم جواب بگیریم که قبرشون کجاست. ما را متفرق می‌کردند. بیرون می‌کردند. یه روز مستقیم رفتیم بیت رهبری. خمینی هنوز زنده بود... ما را فرستادن تو. گفتند که: بچه‌هاتون تا همکاری نکنند، غیر ممکن است که بیان بیرون.»٦٧
    مادرها، اذیت و آزارها را تاب ‌آورند و میدان را خالی نکردند. به گفته‌ی مادر لطفی:
    «ما هر سال ١٠ شهریور حلوا درست می‌کنیم و خاوران را غرق گُل می‌کنیم؛ البته می‌آمدند و اذیت می‌کردند. شیشه‌ی ماشین‌ها را می‌شکستند و مادرها را می‌زدند و بیرون می‌کردند.»٦٨
و این چنین بود که خاوران به گلستان خاوران تبدیل شد.   

(١٣)
این گلستان در دل کافرستان خاری بوده است در چشم رهبران و پایوران جمهوری اسلامی. در خرداد ماه ١٣٨٤ماموران وزارت اطلاعات به سراغ مادران خاوران رفتند و به آن‌ها گفتند: طرحی در دست دارند «برای سامان‌دهی گورستان» خاوران و تبدیل آن به گورستانی همچون دیگر گورستان‌ها.٦٩
فرزانه راجی، خواهر فرشید راجی که در ١٧ مهر سال ١٣٦٠، درست هفده روز پس از دستگیری‌، در خاوران به خاک داده شد، وقتی خبر «سامان‌دهی» خاوران را می‌شنود، دل نگران می‌شود:
«به خودم گفتم... اضطرابت از چیست؟ اضطرابم نه از گور به گور شدن اوست و نه از ناپدید شدن قبرش. آن چه مرا مضطرب می‌کند، ناپدید شدن خودش است؛ خاطره‌اش است و پاک کردن اسمش از صفحه‌ی تاریخ. و می‌دانم اگر بخواهند این کار را بکنند، او خودش قادر نیست کاری بکند. تمام بار حفظ اون نام به عهده‌ی من است. حفظ صفحات و یا حتا کلماتی از تاریخ... می‌گویم نام عزیزان ما را از صفحه‌ی تاریخ خط نزنید. حتا اگر جای کافی برای گذاشتن سنگ قبر برای همه‌ی آنان نیست، اصلا سنگ قبر را فراموش کنید! بیاید و اسامی اعدام شدگان و مبارزین دفن شده در آن گورستان را بر لوحی در کنار در و یا بالای هر کانالی که در هر کدامش ده‌ها جوان به خاک خفته‌اند، بنویسید. و بعد تمام آن گورستان را تبدیل به گلستانی کنید برای بازی بچه‌های‌شان و قدم زدن خواهران، برادران، مادران، پدران و همسران آن‌ها. مادران، خواهران، همسران، برادران، پدران و فرزندان آن‌ها می‌توانند به یاد عزیزان‌شان گل‌های آن گلستان را ببویند، اگر واقعا هدف انسانی‌ای در کار است. اگر که نیست ترجیح ما این است که گورستان را به همان شکلی که هست حفظ کنیم.»٧٠
بیش و کم با چنین نگرشی‌ست که خانواده‌‌های به خون تپیدگان گلزار خاوران در ٥ شنبه ٥ شهریور ١٣٨٤ بیانیه‌ای دادند و اعلام کردند که:
«ما خانواده‌های اعدام شدگان گلزار خاوران اعلام می‌داریم که عزیزان ما در گورهای عادی و به روش معمول فوت و دفن نشده‌اند که بتوان محل دفن آنان را به شکل عادی قطعه بندی کرد، بلکه بسیاری از این عزیزان در گورهای دسته جمعی مدفون شده‌اند. هم‌چنین اعلام می‌داریم، در صورت نیاز به سامان‌دهی گلزار خاوران، ابتدا لازم است نام و نشان، چگونگی و زمان اعدام، چگونگی و محل دفن تک تک این عزیزان مشخص گردد. پس از آن خود خانواده‌های قربانیان در مورد بازسازی گورستان اقدام خواهند کرد.»٧١

پانوشته‌ها:

[*] ـ چکیده‌ی این نوشته نخستین بار در نوزدهمین کنفرانس بنیاد پژوهش‌های زنان ایران ارائه شد؛ به مناسبتِ گزینش مادران خاوران همچون الگوی زن ایرانی سال ٢٠٠٨/ ١٣٨٧. متن کامل آن ابتدا در سایت بیداران آمد (خرداد ١٣٨٧) و سپس در نوزدهمین سالنامه‌ی بنیاد پژوهش‌های زنان ایران (٢٠٠٨).
به مناسبت بیست و پنجمین سالگرد پاگیری جنبش مادران خاوران، آن را بازآراسته‌ایم؛ از جمله با آوردن نام مادرانی که جنبش را پدید آوردند و نگذاشتند دادخواهی کشتار بزرگ زندانیان سیاسی ایران در سال ١٣٦٧ به بوته‌ی فراموشی سپرده شود. در خور یادآوری‌ست که شماری از مادران خاوران و بسیاری از خویشان نزدیک آنان در تهیه‌ی این نوشته به یاری نگارنده برآمدند. به دل از ایشان سپاسگزارم؛ به ویژه از جعفر بهکیش که این نوشته را موشکافانه بازخواند و سستی‌هایش را با من در میان نهاد. ناگفته پیداست که کاستی‌های نوشته یک سره متوجه نگارنده است. ن.م.

۱ـ خیابان خاوران که شاهرگ ارتباطی محله‌ی خاوران است. «از میدان خراسان آغاز شده و پس از پیوستن به بزرگراه آهنگ به صورت بزرگراهی به نام خاوران در می‌آید. خاوران محله‌ای پُرجمعیت با کوچه پس کوچه‌های زیاد و متراکم است. بزرگراه خاوران پس از گذر از سه راه افسریه (میدان بسیج مستضعفین)، نام بزرگراه امام رضا را به خود می‌گیرد.»، اطلس کامل تهران، تهران، موسسه گیتا شناسی، ١٣٨٥، ص ١٨٢.
٢ـ کار، سازمان چریک‌های فدایی خلق(اقلیت)، شماره‌ی ١١٢، ١٣خرداد ١٣٦٠، افشای سند مربوط به توطئه‌‌ی سرکوب سازمان‌ها و گروه‌های سیاسی.
٣ـ کار، سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران (اقلیت)، فوق‌العاده‌ی خبری شماره‌ی ٤، سال سوم، دوشنبه ٨ تیرماه ١٣٦٠.
٤ـ «قبرستان‌های عمومی‌ تهران قبل از سنوات هزار و سیصد و چهار و پنج عبارت بودند از...سید ملک خاتون و امام‌زاده گل زرد (جنوب شرقی جاده‌ی خراسان)...» جعفر شهری، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، موسسه‌ی خدمات فرهنگی رسا، چاپ دوم، ١٣٦٩، جلد ١، ص ٤٤٣.
٥ـ جهانگیر بنایان، یکی از برجسته‌ترین آرشیتکت‌های یهود ایران در باره‌ی محلات و گورستان‌های یهودی تهران می‌نویسد: «اما قبرستان چهارم در جاده‌ی خراسان مابین قبرستان مسلمین و بهاییان قرار داشت.[منظور از «قبرستان مسلمین» مسگرآباد است که در سال ١٣٢٣ دایر گشت و در سال ١٣٤٣بسته شد، اطلاعات ١٠/٥/ ١٣٤٣]. زمین این گورستان ٦٤ سال پیش[١٣١١] خریداری شد و نقشه‌ی ساختمان‌‌ مرکزی آن را یک مهندس یهودی از فراریان جنگ بین المللی دوم به نام بدانسکی تهیه کرد... سه سال قبل از انقلاب، از طرف دولت فشار زیادی بر انجمن کلیمیان وارد شد که باید دفن اموات در این قبرستان ممنوع گردد. چون زمین‌های اطراف این گورستان تبدیل به خانه‌های مسکونی شده بود، انجمن تصمیم گرفت زمینی در جاده‌ی ساوه خریداری کند. قبرستان پنجم بازهم در جاده‌ی خراسان، کمی دورتر از قبرستان چهارم خریداری گردید و هنوز فعال است. نمی‌دانم با ایجاد این گورستان جدید بر سر گورستان چهارم چه آمده است. آیا اموات گورستان چهارم برجا مانده‌اند یا این که باز هم تعدادی از آن‌ها را به ناچار و طبق روال گذشته به گورستان جدید منتقل کرده‌اند» برگرفته از یهودیان ایران در تاریخ معاصر،مرکز تاریخ شفاهی‌ی یهودیان ایران، چاپ نخست پاییز ١٩٩٦، آمریکا، ص ٢٣٥.
٦ـ بی.بی.سی. برنامه‌ی فارسی، ٢٧ اکتبر ٢٠٠٥، یادبود برای سربازان هندی در تهران، فرانسیس هریسون.
۷ـ «در تیرماه ١٣٦٠، پانزده نفر از اعضای سازمان پیکار در چاپ‌خانه‌ی زیر زمینی‌ای در تهران دستگیر و به فاصله‌ی دو روز محاکمه و تیرباران شدند. گورستان خاوران با خاک‌ سپاری این ١٥ تن افتتاح شد. جنازه‌های هیچ یک از این ١٥ تن به خانواده‌های‌شان تحویل داده نشد، شسته نشد و [آن‌ها] با همان لباس‌ها که تیرباران شده بودند، غرقه به خون... در گورهای کم عمق دفن شدند... نشان هر قبر تکه مقوای صورتی بود که مشخصات گور را با مداد روی آن نوشته بودند:[به مثل] ردیف ٦٠، شماره‌ی‌١٥، تیرباران ٢١ تیرماه ١٣٦٠...»، آرش اخوت، سایت ایترنتی:asar.name/1980/01/ezzat-arash-okhovat.htm . تاریخ ٢١ تیر را آورده که نادرست است. درست ٣١ تیر است. نگاه کنید به نشریه‌ی پیکار، ارگان سازمان پیکار در راه آزادی طبقه‌ی کارگر، شماره‌ی ١١٦، ٩ شهریور ١٣٦٠، ص ٥.
۸ـ نگاه کنید به: مهناز متین و ناصر مهاجر، و گورستانی چنان بی‌مرز شیار کردند، نشریه‌ی آرش، خرداد ١٣٨٠، ص ٣٢.
۹ـ سند برگرفته از At War With Humanity ، سازمان مجاهدین خلق ایران، ١٩٨٢، ص ١٦٠.
۱۰ـ میهن روستا، متن سخنرانی در شب‌های بزرگداشت اعدامی‌های سال ١٣٦٧ که در سپتامبر ٢٠٠٢ از طرف کانون زندانیان سیاسی ایران (در تبعید) در شهرهای کُلن و استکهلم بر‌گزار شد. عنوان این سخنرانی‌ چاپ نشده، تاثیر شکنجه و اعدام بر خانواده‌های درگیر مسئله‌ی زندان در ایران است.
۱۱ـ ماه مهر گلستانه، پروازها و یادگارها، شرکت سوپریم، ایالات متحده‌ی آمریکا، آبان ماه ١٣٧١، ص ٩٣.
۱٢ـ هشت تن از اعضای محفل ملی دوم عبارت بودند از: خانم ژینوس محمودی(نعمت) و آقایان مهدی امین امین، دکتر قدرت‌الله روحانی، دکتر سیروس روشنی، کامران صمیمی، جلال عزیزی، دکتر عزت‌الله فروهی بروجنی و دکتر محمود مجذوب. هفت تن از اعضای محفل تهران عبارت بودند از: خانم‌ها: شیوا اسد‌الله زاده، شید رُخ امیرکیا بقا و آقایان مهندس کوروش طلایی، اسکندر عزیزی، فتح‌الله فردوسی، خسرو مهندسی و عطا‌الله یاوری. نگاه کنید به ماه مهر گلستانه، پیشین، صص ٩٤ تا ١٠٨.
۱٣ـ در این‌باره یکی از منابع معتبر بهایی گزارش داده است: «این اقدام غیرانسانی پیش از این، در زمان ریاست جمهوری آقای رفسنجانی در تهران صورت پذیرفت. گلستان جاوید بهاییان که درمحل فرهنگ‌سرای خاوران فعلی واقع بود، توسط نیروهای دولتی گودبرداری شده و تمام اجساد بهاییان که از سال ۱۳۱۴ تا ۱۳۶۰ در آنجا مدفون بودند به جایی نامعلوم برده شدند. تمام شهدای بهایی پیش از سال ۱۳۶۰ نیز در این محل مدفون بودند. نامه‌ها و تظلمات افراد جامعه بهایی به جایی نرسید و دولت ایران با وجود این‌که بر طبق شریعت اسلام اجازه نبش قبر پیش ازگذشت ۳۰ سال از دفن اموات را ندارد، به خود اجازه دادند که بسیاری از اجسادی که هنوز ۱۰ سال هم از مرگ‌شان نگذشته بود، نبش قبر نماید. این در حالی‌ست که گورستان سابق بهاییان در جوار گورستان یهودیان قرار داشت ولی عملیات به گونه‌ای صورت پذیرفته بود تا تنها بخش مربوط به بهاییان تخریب شود.» سروها به جای سروقدان، پیام نور، ٤ بهمن١٣٨٧، payamnur.com .
۱٤ـ سند برگرفته از نشریه‌ی کار، سازمان چریک‌های فدایی خلق(اقلیت)، شماره‌ی ١١٢، ١٣خرداد١٣٦٠، پیش‌گفته.
١٥ـ محمد، روزنامه‌نگار در تهران، گورستان خاوران- مدفن بی‌نام‌ و نشان اعدامیان، بی.بی.سی. برنامه‌ی فارسی، پنجشنبه اول سپتامبر ٢٠٠٥.
١٦ـ جعفر بهکیش، نگاهی اجمالی به مبارزات خانواده‌های زندانیان سیاسی در سال‌های شصت، سایت اینترنتی بیداران، ٢٠٠٨/٣/٧.
۱۷ـ پیشین.
۱۸ـ پیشین.
۱۹ـ پیشین.
٢۰ـ پیشین.
۲۱ـ ماهنامه‌ی کار(اکثریت)، شماره ٤٩، اول اسفند ١٣٦٦، خبر داد که: «بر اساس اخباری که از سیاه‌چال‌های رژیم به خارج درز کرده است، حدود ٧٠ نفر از زندانیان سیاسی در خطر اعدام قرار گرفته‌اند و جان‌شان در خطر جدی‌ است. گزمه‌های خمینی برای ایجاد جو وحشت و هراس در زندان، گروهی از مقاوم‌ترین زندانیان را بار دیگر به بیدادگاه برده‌اند و بیدادگاهای شرع در احکام صادره برای آن‌ها تجدید نظر کرده است... فشار مجدد و شکنجه‌های سنگین برعده‌ای از زندانیان سیاسی پُرسابقه، فزونی یافته ‌است تا در مصاحبه‌ی تلویزیونی آخوندها شرکت کنند. هویت انسانی و شخصیت انقلابی خویش را مُنکر شوند و اعتقادات آرمانی و سیاسی‌شان را نفی کنند. تعدادی از رزمنده‌ترین زندانیان سیاسی که سال‌هاست بدون محاکمه در زندان به سر می‌برند، بلاتکلیف و در وضعیتی نگه‌داشته می‌شوند که هر لحظه ساطور جلادان را برگردن خویش احساس می‌کنند. اعمال محدودیت‌های بیشتر در شرایط زیستی زندانیان، کمبود محسوس در امکانات بهداشتی، درمانی و غذایی بر وخامت اوضاع ضد‌انسانی اسارت‌گاه‌های جمهوری‌اسلامی افزوده است. ملاقات برخی از زندانیان به دلخواه زندانبانان هر از چندگاه لغو می‌شود و برای مدتی نامعلوم به تعویق می‌افتد. در١٧دی ماه ١٣٦٦، مقتدایی سخنگوی شورای عالی قضایی در گفتگویی با رسانه‌های گروهی رسما اعلام کرد که:' زندانیان سیاسی‌ای که در موضع خود باقی هستند و زندان هیچ‌گونه اثری بر روحیه‌ی آنان نداشته' آزاد نخواهند شد. حداقل شرایط آزادی برای این اسیران انقلابی، نوشتن 'انزجارنامه' طبق فرم‌های وزارت اطلاعات رژیم، تعیین شده است. مقتدایی در همان گفتگو با بیشرمی خطاب به خانواده‌های زندانیان سیاسی گفت ‌که:' به جای توسل به دیگران و ارسال نامه‌ها و تقاضاها، در ملاقات با فرزندان‌شان سعی کنند وضع روحی آنان را تغییر دهند تا عملکرد آن‌ها در زندان به نحوی باشد که نظر اعتماد مسئولان زندان را جلب کنند و واقعا اظهار ندامت کنند و از موضعی که دارند، بازگردند.'‌ ».
۲۲ـ نگاه کنید به چرا جمهوری اسلامی خواستار آتش بس شد؟نشریه‌ی آغازی نو، پاریس، شهریور ١٣٦٧.
۲۳ـ خانم فروغ تاجبخش (مادر لطفی) به جان باخته‌ای به نام محمدی اشاره می‌کند و نیز سعید آذرنگ که در٥ خرداد ١٣٦٧ همراه با انوشیروان لطفی اعدام شدند. اما کار(اکثریت) شماره‌ی ٥٣، اول تیرماه ١٣٦٧ با استناد به اطلاعیه‌‌ی عفو بین الملل( ١٨ اوت ١٩٨٨) از حجت محمد پور و حجت‌الله محبوبی به عنوان آن دو تنی نام می‌برد که هم‌زمان با انوشیروان لطفی اعدام شدند. ایرج مصداقی نیز بر همین عقیده است.(نگاه کنید به نه زیستن و نه مرگ، جلد سوم، آلفابت ‌ماکزیما، سوئد، ١٩٨٣، ص ١٠٢) ‌از سویی دیگر سازمان فداییان خلق ایران(اکثریت) حزب توده ایران و نیز عفت ماهباز، تاریخ اعدام سعید آذرنگ را ٢٩ تیر دانسته‌اند. نگاه کنید به کار(اکثریت) شماره‌ی ٥٤، مرداد ماه ١٣٦٧؛ کتاب شهیدان توده‌ای از ١٣٦١ تا ١٣٦٧، انتشارات حزب توده ایران، چاپ اول، آلمان، ١٣٨١، صص ٨٣ و ٨٤ ؛ عفت ماهباز، فراموشم مکن، نشر باران، سوئد، ٢٠٠٨، ص ٣٤٢.
۲۴ـ کمونیست،ارگان مرکزی حزب کمونیست ایران، سال ششم، شماره ٤٦ و ٤٧ آذر و دی ١٣٦٧، تاریخ تیرباران رحیم هاتفی را ٢٨ تیرماه اعلام کرده است.
کمیته‌ی مرکزی سازمان فداییان خلق ایران(اکثریت) در اطلاعیه‌ای درباره‌ی این جنایت که خطاب به 'هم میهنان' نوشته شده، (٣٠ تیر ١٣٦٧)، می‌‌نویسد: «اطلاعات دیگری حاکی از آن است که حکم اعدام ٥٥ تن دیگر از فرزندان دلاور مردم ایران که در سیاه‌چال‌های جمهوری اسلامی به سر می‌برند، در بیدادگاه‌های رژیم تایید شده است.
جان بسیاری از فرزندان اسیر شما در خطر جدی‌ست. رژیم تبهکار خمینی قصد دارد زندانیان سیاسی را گروه گروه، بی سر و صدا سر به نیست کند.»
این هشدار که یا در شکل خبر به سازمان فداییان خلق (اکثریت) رسیده یا ارزیابی‌ کمیته‌ی مرکزی آن زمان سازمان از روند رخدادهاست، از سوی «اکثریتی‌ها» ترجمان عملی نمی‌یابد و به بُن‌مایه‌ای برای یک کار‌زار مبارزاتی برای پیشگیری از فاجعه فرا نمی‌روید!
٢٥ـ ناصر مهاجر، کُشتار بزرگ، برگرفته از کتاب زندان، جلد دوم، نشر نقطه، ایالات متحده‌ی آمریکا، ١٣٨٠، ص ٣٣٥.
٢٦ـ بانو صابری، نامه‌ی همسر یکی از قربانیان کشتار شهریور ٦٧، انقلاب اسلامی( در هجرت)، جمعه ٤ شهریور ١٣٨٤.
٢٧ـ ماهنامه راه کارگر،ارگان سیاسی سازمان کارگران انقلابی ایران(راه کارگر) دوره‌ی دوم، شماره‌ی ٥٥ مهر ماه ٦٧.
٢٨ـ کار(اکثریت)، دوره دوم،سال ششم، شماره‌ی٦١، اول اسفند ١٣٦٧، ص١١.
٢٩ـ پیشین، ص ١١.
٣٠ـ میهن روستا، پیشین.
٣١ـ میهن روستا، پیشین.
٣٢ـ بنا به روایتی «در روزهای ٢٧ و ٢٩ مردادماه یک نسخه از طومار اعتراضی خانواده‌های زندانیان سیاسی که به امضای ٧٣٠ تن از اعضای این خانواده‌ها رسیده بود به کمیته‌ی بین‌المللی دفاع از زندانیان سیاسی (وابسته به سازمان ملل متحد در تهران) ارسال می‌شود.» راه کارگر، دوره‌ی دوم، شماره‌ی ٥٥، مهر ١٣٦٧، ص ٢٢.
٣٣ـ نامه‌ی مردم، ارگان مرکزی حزب توده‌ی ایران، دوره‌ی هشتم، سال پنجم، شماره‌ی ٢٢٢، سه شنبه ٨/٦/١٣٦٧. بنا به نوشته‌ی این هفته‌نامه، نامه‌ی سرگشاده به دبیرکل وقت ملل متحد را «گروه بزرگی از خانواده‌های زندانیان سیاسی در اوین بند آسایشگاه، بند ١و ٢ و ٣ و ٤ ( بالا و پایین)، بند ٥/٣ جهاد، کارگاه، سالن ١،٥،٦ گوهر دشت: بند ١ الی ١٢ اصلی و فرعی- و زندان‌های رشت، اصفهان، همدان، تبریز، خرم‌آباد و شیراز... ارسال داشتند».
٣٤ـ روزنامه‌ی انقلاب اسلامی (در هجرت) در شماره‌ی ١٨٥ خود که در دهه‌ی آخر شهریور ماه ١٣٦٧ انتشار یافت، خبر داد: «در تهران و شهرستان‌ها، تعداد بسیاری را اعدام کرده‌اند. بهانه‌ی دژخیمان این بوده است که این زندانیان در اوین دست به شورش زده بودند و این شورش علامت آن بوده که قابل اصلاح نیستند! خانواده‌ی زندانیان در قم به آیت‌الله مرعشی نجفی مراجعه می‌کنند و او نیز از منتظری می‌خواهد دخالت کند و جلوی اعدام‌ها را بگیرد. منتظری هم اقدام می‌کند. ' دادستان انقلاب' به او می‌گوید: دستور شخص امام است. فرموده‌اند کار این‌ها را تمام کنید.»
٣٥ـ عنوان «ضد انقلاب و به خصوص منافقین» از یادداشت ١٥/٥/٦٧ آیت‌الله خمینی به آیت‌الله منتظری برگرفته شده. نگاه کنید به متن کامل خاطرات آیت‌الله حسینعلی منتظری(به همراه پیوست‌ها)،اتحاد ناشران ایرانی در اروپا، چاپ دوم، دی‌ماه ١٣٧٩، ص ٥٢١.

٣٦ـ کار، ارگان سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران(اقلیت)، سال دهم، شماره‌ی ٢٢٤، مرداد ٦٧، ص٣٠.
٣٧ـ نامه مردم، ارگان مرکزی حزب توده ایران، دوره‌ی هشتم، سال پنجم، شماره ٢٢١، سه شنبه ١/٦/١٣٦٧.
٣٨ـ پیشین.
۳٩ـ انقلاب اسلامی(در هجرت)، شماره ١٨٤، ٧ شهریور تا ٢٠ شهریور ١٣٦٧.
٤٠ـ انقلاب اسلامی(در هجرت)، شماره ١٨٧، از ١٨ مهر تا اول آبان ١٣٦٧. در همین شماره است که برای اولین بار فاش می‌شود: «منتظری به خمینی نوشته است که ' این چه کاری‌ست که در زندان‌ها می‌کنند؟ جمعی خلافی کرده‌اند و به حبس‌هایی محکوم شده‌اند. سه سال و چهار سال، کمتر یا بیشتر از مدت محکومیت خود را گذرانده‌اند. حالا می‌آورند اعدام‌شان می‌کنند. این بر خلاف التزام ما به قانون و تعهد به میثاق‌های شرعی‌ست. چرا باید آن‌ها را برای کاری که نکرده‌اند، از نو بازخواست و اعدام کنند. این عمل مشروعیت نظام را به زیر سئوال می‌برد.' خمینی به احمد گفته است به او بنویسید: 'آقا، تذکر شما را در مورد ضد انقلاب وارد نمی‌دانند.' اما منتظری که از فردای 'تجدید بیعت با امام' از مطبوعات غایب شده است، در جمع‌های کوچک صحبت می‌کند و نوارهای حرف‌هایش را در شهرها پخش می‌کند.» گذر زمان و انتشار نامه‌های سه‌‌گانه‌ی آیت‌الله منتظری، درستی گزارش انقلاب اسلامی(در هجرت) را به اثبات رساند!
٤١ـ مادر ریاحی، مصاحبه‌ی ویدیویی، به همت گفتگوهای زندان، ١٣٨٦.
٤٢ـ بانو صابری پیش گفته.
٤٣ـ www.ettelaat.nu .
٤٤ـ جعفر بهکیش، نگاهی اجمالی... پیشین.
٤٥ـ راه کارگر، شماره‌ی ٥٧ ، آذر ١٣٦٧، ص ٢٧.
٤٦ـ جعفر بهکیش، نگاهی اجمالی...، پیش‌گفته.
٤٧ـ‌ به مثل هواداران مجاهدین خلق از ٩ تا ١٥ آذر در ١٢ کشور اعتصاب غذا کردند، نیزهواداران سازمان چریک‌های فدایی خلق(اقلیت) و راه کارگر در فرانکفورت. نگاه کنید به انقلاب اسلامی (در هجرت)، شماره‌ی ١٩١، ١٤ تا ٢٧ آذر ١٣٦٧.
همچنین ٢٠ کانون دفاع از زندانیان سیاسی و انجمن‌های دموکراتیک نیز در روز ١٩ آذر( سالگرد صدور اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر) در اجتماع بزرگی در شهر بُن «کشتار فجیع اخیر زندانیان سیاسی ایران» را محکوم کردند. در قطعنامه‌ای که در این روز خوانده شد، از جمله آمده است: «١) ما خواستار قطع فوری قتل‌عام زندانیان سیاسی ایران و آزادی بی‌قید و شرط باقی‌مانده‌ی زندانیان هستیم. ٣) ما خواهان آنیم که دولت‌ها به هر شکل ممکن رژیم جمهوری اسلامی را زیر فشار بگذارند تا پیش از این مانع سفر هییت‌های بازرسی کننده از زندان‌های ایران نشود. ٤) ما خواستار آنیم که هیأت‌هایی از جانب مراجع بین‌المللی برای بررسی وضع زندان‌ها و تهیه‌ی گزارشی از گورهای دسته جمعی و دفاع از حقوق زندانیان سیاسی ایران اعزام شوند. ٥) ما از رسانه‌های گروهی آلمان و جهان می‌خواهیم اخبار جنایت‌های رژیم جمهوری اسلامی را در سراسر جهان بازتاب دهند. ٦) ما دروغ بزرگ مسئولین جمهوری اسلامی در تکذیب قتل‌عام زندانیان سیاسی ایران را افشا و به شدت آن را محکوم می‌کنیم.» کار(اکثریت)، دوره‌ی دوم، سال پنجم، شماره‌ی ٥٩، اول دی ماه ١٣٦٧، ص ١٢). در این میان باید به نامه‌ی کانون نویسندگان ایران(در تبعید)، به دبیر کل سازمان ملل متحد و مدیر کل یونسکو نیزاشاره کرد(١٩ شهریور ١٣٦٧، پاریس) که در آن از جمله آمده است : «درهفته‌‌های اخیر، کُشتار زندانیان سیاسی و موج دستگیری‌ها و حلق‌آویز کردن متهمان... گسترش بی‌سابقه‌ای یافته... اکنون فریاد با سرنیزه خفه شده‌ی هزاران اسیر سیاسی در ایران، از وجدان جهانی انتظار بازتاب دارد. نوبرانه‌ی میوه‌ی «صلح» از سوی رژیم جمهوری اسلامی برای مردم ما همین قتل عام‌هاست... وجدان جهانی در برابر این کشتارها چگونه می‌تواند بی‌تفاوت بماند... کانون نویسندگان ایران (در تبعید)، همه‌ی رسانه‌های گروهی و نهادهای دموکراتیک فرانسه و جهان را به یاری زندانیان سیاسی ایران، فرا می‌خواند.»
٤٨ـ جعفر بهکیش در گفتگو با نگارنده؛ اردیبهشت ١٣٨٨.
٤٩ـ فروغ تاجبخش در گفتگو با سعید افشار، انوش، مرا زنده کرد، باران( فصل نامه) شماره ١٧ و ١٨، پاییز و زمستان ١٣٨٦، سوئد، ص ٢١.   
٥٠ـ بانگ رهایی، ارگان کانون حمایت از زندانیان سیاسی ایران و داخل کشور، شماره ٨ و٩، مرداد و شهریور ١٣٦٨.
٥١ـ نخسین فهرست‌ نام‌‌ها را انقلاب اسلامی (در هجرت) به دست داد (شماره‌ی ١٩١، ١٤ تا ٢٧ آذر ١٣٦٧). اهمیت این فهرست در آن است که فاش می‌سازد کشتار زندانیان سیاسی در آن تابستان خونین سراسری بود و جز در اوین و گوهر دشتِ تهران، در زندان‌های سمنان، شاهرود، رودسر، همدان و عادل‌آباد شیراز ووو نیز به اجرا گذاشته شده بود. نکته‌ی مهم دوم در این فهرست آن است که آشکار می‌سازد کشتار فراگروهی بوده و زندانیان سیاسی با گرایش‌های گوناگون را در برگرفته است ؛ از مجاهدین تا حزب توده، از اکثریت تا راه‌‌ کارگر و اقلیت ووو. این فهرست اما تنها نام ٧٧ تن از جانباختگان تابستان ٦٧ را به دست می‌دهد. نام‌ها در مواردی دقیق و کامل نیستند. بعد‌ها نیز دانسته شد که نام برخی از اعدام شدگان به نادرست در فهرست آمده است. جز آن ٧٧ نام مشخص، به ٣٠٠ جان باخته‌ی فدایی اکثریت اشاره شده، «٢٠٠ نفر زندانیان عضو حزب توده» و ٤٠٠ اعدام شده در زندان عادل آباد. شایان بازگویی‌ست که در گزارش تاکید شده که: «پُر شمارترین اعدامیان هوادار مجاهدین خلق هستند.»
فهرست فداییان اکثریت دربرگیرنده‌ی نام «٤٣٨ قربانی فاجعه‌ی کشتار زندانیان سیاسی»‌ست که از سوی این سازمان شناسایی شده‌ بودند. در این فهرست نام و نام خانوادگی کشته شدگان بنا بر حروف الفبا آمده است. در بیشتر موارد، وابستگی سازمانی جان باخته نیز آمده است. در بخشی از پیش‌گفتار فهرست می‌خوانیم: «این لیست ناقص است و همه چیز حاکی از آن است که رقم واقعی اعدام‌ها قطعا چندین برابر است. سران جنایتکار رژیم سیل خون به راه انداخته‌اند. تمام نیروهای دگر‌اندیش را قتل‌عام می‌کنند. حتا عده‌ای از وابستگان خود رژیم نیز که با برخی سیاست‌های باند حاکم مخالف بوده‌اند نیز اعدام شده‌اند. هیچ گروه و حزب سیاسی مخالف رژیم ایران نیست که نام شهیدانش جزو لیست اعدام شدگان اخیر نباشد. در میان قتل عام شدگانی که تاکنون توسط منابع سازمان ما شناسایی شده‌اند، نام توده‌ای‌ها، فداییان و مجاهدین بیش از دیگران به چشم می‌خورد. از شکست فاشیسم تا امروز چنین جنایتی با چنین ابعاد هولناک در هیچ کشوری سابقه نداشته است.» برای متوقف کردن سیل خون در ایران، فریاد رس می‌خواهیم، کار(اکثریت)، دوره دوم، سال پنجم، شماره٥٩، ص ٦.
٥٢ـ رقم ١٢٠٠٠ نفر را مسعود رجوی در جریان مصاحبه‌ای با رادیو مجاهد اعلام داشت (١٠ آذرماه). او منبع خبر خود را «یکی از گزارش‌های شورای عالی قضایی جمهوری اسلامی می‌نمایاند و می‌گوید: «دریکی از گزارش‌های شورای عالی قضایی خمینی که برای دفتر خودش ارسال شده، آمده است که در این چند ماه، یعنی بعد از آتش بس تا همین اواخر، حدود ٦٤٠٠ نفر از زندان‌های قزل حصار، گوهردشت و اوین تیرباران شده‌اند. طی این مدت، تعداد مجموع اعدام‌ها در کل کشور به حدود ١٢٠٠٠ هزار نفر می‌رسد» برگرفته از: ایرج مصداقی، نه زیستن و نه مرگ، جلد سوم، چاپ اول، الفابت ماکزیما، ١٣٨٣ سوئد، ص٣٢٨ .
‌بیان رجوی از چند جهت نادرست است.١) شمار زندانیان سیاسی ایران در آن لحظه‌ی تاریخی به دوازده هزار نفر نمی‌رسید. ٢) زندان قزل حصار سال‌ها بود که بسته شده بود. ٣) شکل اعدام در کُشتار بزرگ تیرباران نبود، بلکه حلقه‌آویز کردن زندانیان بود.
٥٣ـ در اعلامیه‌ی ٣/٧/٦٧ کمیته‌ی مرکزی حزب کمونیست ایران که عنوان موج تازه شکنجه و اعدام در زندان‌های جمهوری اسلامی بر خود دارد، می‌خوانیم: «... پس از دو ماه قطع کامل ارتباط زندانیان سیاسی با بیرون و محروم کردن آنان از ملاقات با خانواده‌های‌شان، اخبار وسعت گرفتن آزار و شکنجه و اعدام‌های وسیع‌تری در زندان‌های جمهوری اسلامی، انتشار می‌یابد... کارگران، مردم ستمدیده‌ی ایران!...با یورش تازه‌ی جمهوری اسلامی به مقابله برخیزید و جدی تر از پیش دفاع از زندانیان سیاسی و خواست آزادی زندانیان سیاسی را همه جا جزیی از مبارزات خود قرار دهید... خانواده‌های زندانیان سیاسی! رنج و مشقت شما بر هیچ کس پوشیده نیست. بی‌تردید هر کارگر و هر انسان آزاده‌ای در این جامعه اکنون خود را بیش از پیش شریک درد و رنج شما می‌یابد. شما در مبارزه‌تان برای دفاع از حقوق عزیزان دربندتان و در مبارزه برای آزادی آنان، تنها نیستید و نباید تنها بمانید. به یکدیگر بپیوندید. خستگی‌ناپذیر جنایات رژیم و وضع زندان‌ها را در میان توده‌های مردم افشاء کنید...دسته جمعی به ملاقات زندانیان بروید و بر تجمعات اعتراضی خود بیافزایید. بگذارید با تلاش شما برای دعوت همه‌ی مردم... فریاد‌های اعتراض علیه زندان‌های سیاسی بلند شود و کانون‌های مبارزه برای آزادی زندانیان سیاسی پا بگیرد. یورش تازه‌ی جمهوری اسلامی باید عقب رانده شود. به میدان آمدن شما کارگران و مردم ستمدیده بی‌تردید این یورش تازه را عقب خواهد راند و درهم خواهد شکست. بگذار رژیمی که که برای پوشاندن ضعف و ترس خود به پیگرد، شکنجه و اعدام روی آورده است، ناقوس مرگ خود را در طنین این شعار که ملیون‌ها کارگر و ستمکش آن را فریاد خواهند کرد، بشنود: زندانی سیاسی آزاد باید گردد.» کمونیست، ارگان مرکزی حزب کمونیست ایران، سال ششم، شماره ٤٤ مهرماه ١٣٦٧. جمع‌بندی‌ کمیته‌ی مرکزی‌ حزب کمونیست به رغم آگاهی‌شان از قطع ملاقات همه‌ی زندانیان دختر و پسر بود و خبرهای جسته و گریخته در باره‌ی اعدام‌‌های دسته جمعی در تهران، سقز، مهاباد و سنندج که در همان شماره‌ی کمونیست درج شده است.
٥٤ـ دفتر سیاسی سازمان کارگران انقلابی در دهم مهرماه اعلامیه‌ای می‌دهد که در آن آمده است: «رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی به دنبال شکست در جنگ ارتجاعی ٨ ساله، از ترس خیزش انقلابی توده‌های مردم سرکوب فاشیستی خود را شدت بخشیده است. یورش به سنگر بی‌دفاع زندانیان سیاسی و برپایی حمام خون در این زندان‌ها حلقه‌ی مقدم این سیاست ددمنشانه‌ی مرعوب ساختن توده‌هاست... تاکنون یک هزار تن در جریان این یورش مغول‌وار جلادان فقها به زندان‌ها قربانی شده‌اند. اعدام ٢٣ تن در نیمه‌ی اول شهریورماه در زندان اوین، تصفیه‌ی خونین در زندان «فجر» اهواز که در اواخر مرداد آغاز شد و تا کنون به اعدام ٣٦ تن از فرزندان دلاور خلق و انتقال سیصد تن از زندانیان با دلایل مشکوک به اصفهان منجر شده است، اعدام ٣٦ نفر در بابل و ٩ نفر در کاشان، تجدید بازجویی و شکنجه‌ی زندانیان سیاسی در زندان عادل‌آباد شیراز و سپس تجدید محاکمه‌ی کلیه‌ی آنان، تنها بیانگر گوشه‌ای از جنایات تازه‌‌ی رژیم در زندان‌هاست که اخبار آن به تازگی به خارج درز کرده است.
... سازمان ما از همه‌ی احزاب، سازمان‌ها و شخصیت‌های انقلابی آزاد‌‌ی‌خواه و انسان‌دوست ایرانی و غیر ایرانی تقاضا می‌کند که تا فرصت باقی‌ست برای مقابله با این کشتار وحشیانه با تمام نیرو تلاش کنند و فریاد اعتراض خود را علیه حمام خون در زندان‌های ایران هر چه رساتر سازند. ما به سهم خود از هرگونه اقدام مشترک در این راه استقبال می‌کنیم.» راه کارگر، دوره‌ی دوم، شماره‌ی ٥٥، مهر ماه ١٣٦٧، ص٢.
٥٥ـ اطلاعیه‌ی مشترک سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران(اقلیت) و سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران، کار، سال دهم، شماره‌ی ٢٢٩، دی‌ماه ٦٧، ص ٥.
٥٦ـ نامه‌ی مردم، ارگان مرکزی حزب توده‌ی ایران، دوره‌ی هشتم، سال پنجم، شماره‌ی ٢٢٣، ١٥/٦/١٣٦٧، ص٧.
٥٧ـ شهیدان توده‌ای، پیشین، ص ٤.
٥٨ـ «اعدام چند هزار نفر در ظرف چند روز» در نامه‌ی اول آیت‌الله منتظری به آیت‌الله خمینی آمده است(٩/٥/٦٧). سال‌ها بعد که آیت‌الله منتظری خاطراتش را تنظیم کرد(بهار ١٣٧٩) با استناد به گفته‌‌ی «متصدیان» وقت اعلام داشت که «دوهزار هشتصد یا سه هزار هشتصد نفر زندانی- تردید از من است- از زن و مرد را در کشور اعدام کردند.» پیشین، ص ٣٤٥.
٥٩ـ جعفر بهکیش، نگاهی اجمالی... پیشین.
٦٠ـ بانگ رهایی، ارگان کانون حمایت از زندانیان سیاسی ایران و داخل کشور، شماره ٨ و ٩، مرداد و شهریور ١٣٦٨.
٦١ـ ناصر مهاجر، کُشتار بزرگ(با پیشگفتار تازه)، نگاه(نشریه‌ی کانون پژوهشی «نگاه»)، دفتر بیست و سوم، مارس ٢٠٠٩، ص ٣١٠،
www.negah1.com .
٦٢ـ میهن روستا، پیش گفته.
٦٣ـ مینا انتظاری در گفتگوی خصوصی با نگارنده.
٦٤ـ مادر ریاحی، پیش گفته.
٦٥ـ میهن روستا، پیش گفته.
٦٦ـ میهن روستا، پیش‌گفته
٦٧ـ مادر ریاحی، پیشین.
٦٨ـ مادر لطفی، باران، پیش گفته.
٦٩ـ امیر مصدق کاتوزیان در گفتگو با پروانه میلانی( خواهر رحیم میلانی که در سال ١٣٦٠ اعدام شد)، رادیو فردا، یک شنبه ٢٧ اسفند ١٣٨٥.
٧٠ـ فرزانه راجی، نام عزیزان ما را از صفحات تاریخ حذف نکنید، ٨ شهریور ١٣٨٤(٣١ اوت ٢٠٠٥) تارنمای صدای ما.
٧١ـ نامه‌ی سرگشاده به افکارعمومی درباره‌ی توطئه‌ی رژیم برای «سامان‌دهی» گلزار خاوران.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست