اردوغان در سوریه! - شهریار
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۲ شهريور ۱٣۹۲ -
٣ سپتامبر ۲۰۱٣
سرنگونی اسد به احتمال قوی به خودمختاریِ کردهای سوریه منتهی شود همانگونه که سرنگونی صدام حسین به خودمختاریِ کردستانِ عراق منجر شد. خودمختاریِ کردهای عراق و سوریه نیز طبیعتا به تقویت تمایل خودمختاریِ کردهای ترکیه می انجامد و این در حالی است که خودمختاری میتواند زمینه و مقدمه ای مناسب برای تجزیه مناطق کرد نشین جهت تشکیل کشور کردستان در آینده ای دور باشد. به این معنا روندی که در جهت سرنگونیِ اسد در سوریه به وجود آمده در صورت رسیدن به سرانجام میتواند به تقویت تهدید کردهای ترکیه برای دولت مرکزی بینجامد. با پذیرفتن چنین مقدمه ای این پرسش مطرح میشود که چرا اردوغان با چنین روند رو به تهدیدی همراه شده؟
ترکیه به عنوان یکی از اعضای ناتو و کشوری در آرزوی پیوستن به اتحادیه اروپا که هم اکنون نیز دارای روابط استراتژیک با آمریکا و برخی کشورهای اروپایی است در مواجهه با بحرانی که به واسطه ی زمینه های گسترده داخلی و موازنه ی قوای خارجیِ شکل گرفته حول آن توان کنترل و نقش آفرینیِ تعیین کننده در آن را نداشت، عملا مجبور به انتخاب یکی از سه راهبرد زیر بود:
۱. قرار گرفتن در کنار ایران و روسیه جهت حمایت از اسد
۲. پیوستن به جبهه مخالفین اسد و همراهی با اتحادیه عرب، اتحادیه اروپا، آمریکا، کانادا و اکثریت ملت سوریه در جهت براندازیِ اسد
٣. اعلام بی طرفی
جمهوری اسلامی در مواجهه با بحران سوریه علاوه بر آنکه به واسطه تکرار مداوم دروغهای غیرقابل باور و شرم آوری چون تروریست نامیدن مردم سوریه سبب بی اعتمادیِ بیش از پیش ملت ایران به حکومت شده، به علت فرستادن نیرو جهت سرکوب ملت مسلمان سوریه موجبات مخدوش شدن اعتبار نظام اسلامی در جهان اسلام را هم فراهم آورده و در عین حال با توجه به حمایت تمام قد از حکومت سوریه، در صورت سرنگونیِ احتمالیِ اسد تمام فرصتهای مربوط به نقش آفرینی در آینده سوریه را نیز از بین برده است. چنان که نگارنده متوجه میشود قرار گرفتن ترکیه در کنار جمهوری اسلامی به پیامدهایی فاجعه بارتر از آنچه برای دولت ایران رقم خورده منتهی میشد به این معنا که علاوه بر موارد پیش گفته، قرار گرفتن ترکیه در جبهه هوادارِ اسد به تخریب روابط استراتژیک ترکیه با هم پیمانان غربی اش نیز منجر میشد. اما برگزیدن راهبرد دوم و پیوستن به دوستان دیرینه خود در جبهه ی مخالفین اسد علاوه بر اینکه موجبات تقویت همراهی و همکاری ترکیه با غرب و اتحادیه ی عرب را فراهم کرده، نقش آفرینیش در آینده سوریه در صورت سقوط محتملِ اسد را نیز تضمین کرده است.
برگزیدن راهبرد سوم و اعلام بی طرفی نیز تقریبا هزینه های هر دو راهبرد بالا از جمله تضعیف روابط با غرب، کاهش فرصتهای احتمالی برای نقش آفرینی در آینده سوریه و ... را در پی داشته بدون آنکه به بهره مندی از فواید هر یک منجر شده و مشخصا در توقف روند موجود و کاهش خطرات برآمده از سقوط اسد اثری تعیین کننده داشته باشد.
در واقع هنگامی که زمینه های داخلیِ گسترده بحران سوریه، موضع گیریِ اتحادیه عرب و غرب در قبال آن، سطح روابط ترکیه با غرب و سرنوشت محتملِ اسد همچون عموم دیکتاتورهای خاورمیانه که گرفتار بهار عربی شدند را در نظر آورده و توجه کنیم که یگانه راه برای اینکه ترکیه بدون گسستن از هم پیمانان غربی اش مانع تقویت خطرات برآمده از سقوط اسد میشد این بود که دارای چنان قدرت و نفوذی بود که مانع شکل گیریِ بحران سوریه شود یعنی قدرت و نفوذی که هم اکنون از آن بی بهره است، میتوان چنین نتیجه گرفت که قرار گرفتن ترکیه در کنار روسیه و جمهوری اسلامی در جبهه ی محافظین اسد در عمل علاوه بر پیامدهای مخرب داخلی به ایجاد شکاف بین ترکیه و هم پیمانان غربی اش در کنار از دست رفتن فرصت های احتمالی برای نقش آفرینی در آینده سوریه منتهی میشد بدون آنکه بتواند موجبات رفع شدن خطرِ پیش گفته را فراهم آورد.
کوتاه سخن اینکه به باور نگارنده اردوغان در مواجهه با بحران سوریه راهِ بد را انتخاب کرد اما هنگامی که مجبور به انتخاب میان بد و بدتر باشیم چنین گزینشی عاقلانه ترین و بهترین گزینش ممکن به نظر می رسد.
|