اوضاع سوریه و انقلاب سال ۵۷ ایران
احمد مرادی
•
اینکه امروز طیف اوپوزیسیون غیر جبهه النصر در سوریه تا چه حد از اهداف این جبهه اطلاع داشته و تا چه حد خواهان همکاری با آن است و یا همکاری میکند نقطه کلیدی و قابل تأملی است، ولی حداقل میتوان امیدوار بود که آنان همچون مخالفین آقای مرسی در مصر از تجربه انقلاب سال ۵۷ ایران آموخته و مضرات به قدرت رسیدن نظامی اسلامی مبتنی بر شریعت را بخوبی درک کنند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۴ شهريور ۱٣۹۲ -
۵ سپتامبر ۲۰۱٣
وقایع امروز سوریه که با گذشت زمان، شکل هر بیشتر فاجعه بارتری بخود میگیرد، از منظر آرایش نیروهای سیاسی، اهداف و چشم انداز نیروهای ضد حکومتی قرابتهای بسیاری منتهی با ویژگیها و پیچیدگیهای خود با قبل از انقلاب سال ٥٧ ایران دارد. همانگونه که همگان واقف هستند ، تا قبل از انقلاب سال ٥٧ ایران در بررسی معادله و تناسب نیروی موافقین و مخالفین رژیم، در یکسوی رژیم استبدادی شاهنشاهی و هواداران نظام قرار داشتند و در دیگر سو نیروهای مخالف رژیم که طیف ناهمگونی از نیروهای مذهبی هوادار خمینی و مارکسیستها و مجاهدین و جناح موسوم به نهضت آزادی و جبهه ملی و غیره را عبارت میساخت. در این ایام بواسطه سیاستهای ضد دمکراتیک و ضد کمونیستی رژیم شاه که بیش از همه نیروهای چپ و مجاهدین و بخشی از نیروهای تندروی مذهبی را هدف قرار داده بود، این امکان برای نیروهای مذهبی و بویژه هواداران خمینی ایجاد گردید که در شرایط خلاء و نبود و ضعف دیگر نیروهای اوپوزیسیون از امکان موجود و هدیه رژیم شاهنشاهی کمال استفاده را نموده و توازن قوا را تا قبل از انقلاب به نفع خود تغییر دهند. نکته تأسف بار این دوران آنست که غیر از حمایتهای گله وار عام توده مردم از شعارهای پوپولیستی و عوامفریبانه خمینی در خصوص تأمین عدالت اجتماعی و حتی آزادیهای سیاسی برای دگراندیشان، بسیاری از روشنفکران وقت جامعه مثل علی شریعتی ها و غیره که در شکل گیری نظام جمهوری اسلامی از نقطه نظر فکری سهم بسزایی داشتند، برخی از جریانات چپ نیز فریب این شعارها را خورده و مجذوب شعارهای عامه پسند وی گردیدند، بدون اینکه این زحمت را بخود بدهند که از اهداف و برنامه خمینی مطلع گردند و حداقل همان کتاب ولایت فقیه او را مورد مطالعه قرار دهند.
امروز در سوریه ما تقریبا از منظر آرایش نیروهای سیاسی و تفکرات آنها با چنین تصویری روبرو هستیم ، یعنی در یکسو فرد مستبد و در عین حال سکولاری همچون بشار اسد قرار دارد و در دیگر سو، ما با طیفی از مخالفین روبرو هستیم که در میان آنان نیروی افراطی و مذهبی موسوم به جبهه النصر که ایجاد یک نظام مبتنی بر شریعت اسلامی را در جامعه سوریه هدف قرار داده است دست بالا را دارد. شکی نیست که بقدرت رسیدن نیروی جبهه النصر در سوریه، با سرکوب خونین کلیه مخالفین خود و پیشبرد ضد دمکراتیک ترین سیاستها چه در حق دیگر ادیان و مذاهب و چه ملیتها و حتی خود شهروندان منتقد سوری همراه خواهد بود. بعنوان نمونه، یکی دو هفته پیش در یکی از یوتوبهای تهیه شده توسط اعضای این جبهه، آنان سه کامیون سوری را متوقف کرده و رانندگان آنرا مورد سئوالهای ایدئولوژیک قرار میدهند و چون جواب مناسب و دلخواه خود را نمیگیرند، هر سه آنان را با شلیک گلوله به قتل میرسانند، و اینها همه در حالی است که این نیرو هنوز قدرت را بدست نگرفته است.
طرح این نکته و اشاره به تجربه ایران حداقل این نظریه را امروز به اثبات رسانده است که نمیتوان از هر نیروی مخالف و هر نوع مخالفتی با یک پدیده کهنه و فرسوده و در هر شرایطی حمایت کرد. عقل سلیم آنرا میطلبد که ابتدا باید فرسودگی و کهنگی آن پدیده را اثبات نمود و پس از آن، آلترناتیوی را جایگزین نمود که با توسعه و پیشرفت و رهرفت به جلو همراه باشد. در واقع باید دید که نیروی مخالف کیست و حامل چه فکری بوده و چه آلترناتیو جانشینی بجای نظام کنونی دارد.
تجربه انقلابات گذشته برخی کشورها در جهان این نظریه را مورد تأئید قرار داده است و در خصوص ایران این امر دیگر امروز بدیهی گردیده است که مخالفت جریان خمینی با رژیم شاه نه از موضع ترقی و پیشرفت و آوردن نظامی بهتر، بلکه دقیقا از موضع پسرفت و ارتجاعی و بازگرداندن جامعه به قهقرای تفکرات قرون وسطایی بوده است، امری که بدنبال قدرت گیری او و ایجاد نظام مطلوب خویش آنرا به اثبات رساند. البته در این بین، آقای خمینی را نمیتوان از جنبه ایجاد چنین نظامی مورد انتقاد قرار داد، زیرا که او صراحتا در نوشته ها و سخنرانیهای متعدد خویش، اهدافش را منتهی با برخی عوامفریبی ها و دروغ پردازیها آشکارا بیان نمود و ایجاد نظام جمهوری اسلامی با چنین مختصات خود همان هدفی بوده است که سردمداران این نظام از خمینی و بهشتی و مطهری و طالقانی و رفسنجانی و خامنه ای گرفته تا طلبه های بقدرت رسیده امروز مثل پورمحمدی ها از همان ابتدا در سر داشته اند.
اما در کنار اشاره حاشیه ای به این نکته، باید اذعان نمود که اوضاع امروز سوریه خارج از وضعیت توازن نیروها در خود این جامعه، در عین حال بدلیل دخالت و موضعگیریهای کشورهای مختلف منطقه و اروپایی و آمریکا با شرایط سال ٥٧ ایران بسیار تفاوت داشته و پیچیده است. شکی نیست که هر یک از این کشورها از ایران گرفته تا عربستان و قطر و روسیه و چین و آمریکا و دیگر کشورهای اروپایی، با دخالت خود در امور سوریه اهداف و انگیزه ها و منافع خاصی را دنبال میکنند که از جنگ میان شیعه و سنی و برقراری حکومتی اسلامی در سوریه گرفته تا مبارزه با امپریالیسم و صهیونیسم و زورآزمایی قدرتهای بزرگ برای تسلط و گرفتن سهم بیشتر در منطقه خاورمیانه در نوسان است. تأسف بار آنکه، در این جبهه ایجاد شده در عرصه بین المللی، عملا آمریکا و کشورهای اروپایی ومنطقه مخالف رژیم اسد، درکنار ارتجاعی ترین نیروهای بنیادگرایی همچون القاعده و جبهه النصر قرار دارند.
البته اوضاع سوریه میتوانست به نقطه انفجاری امروز نرسد، هر گاه آقای بشار اسد در آغاز مشاهده مخالفتهای مردم، همچون رهبری برخی کشورهای عربی مثل اردن و الجزایر به رفرمهایی در عرصه های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی مبادرت میورزید. گویا او در ابتدای امر قصد مذاکره با مخالفین و چاره جویی برای گذار از وضعیت موجود را داشت که با رهنمود آقای خامنه ای وانتقال تجربه موفقش در سرکوبی خونین مخالفین، او بجای مدارا با مخالفین و پیشبرد سیاست تعامل، سیاست سرکوب و کشتار را پیشه نمود.
اینکه امروز طیف اوپوزیسیون غیر جبهه النصر در سوریه تا چه حد از اهداف این جبهه اطلاع داشته و تا چه حد خواهان همکاری با آن است و یا همکاری میکند نقطه کلیدی و قابل تأملی است، ولی حداقل میتوان بر این نظر باور داشت و امیدوار بود که آنان همچون مخالفین آقای مرسی در مصر از تجربه انقلاب سال ٥٧ ایران آموخته و مضرات به قدرت رسیدن نظامی اسلامی مبتنی بر شریعت را بخوبی درک کنند. در چنین وضعیتی و با درنظر داشت اهداف و انگیزه های نیروهای اوپوزیسیون و بویژه جبهه النصر و درنظر داشت خطای نیروهای اوپوزیسیون در انقلاب سال ٥٧ ایران و کارنامه یکسال حکومت آقای مرسی در مصر، بنظر میرسد بهتر آنکه تا ایجاد یک نیروی اوپوزیسیون معقول و دمکرات، بشار اسد با وجود همه یکه تازیها و سیاستهای استبدادی خویش در مسند قدرت باقی بماند.
moradi5704@gmail.com
|