یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

روحانی و روحانی ها کیستند!؟ - کاوه بنایی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۹ شهريور ۱٣۹۲ -  ۱۰ سپتامبر ۲۰۱٣


نشانه های بازگشت با خود, نیروی فراموشی را دامن می زند. این رجعت که در خرداد ٨٨ در کُنه سخنان کاندید دهمین دوره ریاست جمهوری, آقای مهندس موسوی, با فراز و نشیب هائی از شیفتگی به آیت الله خمینی و " دوران طلائی امام" تجلی پیدا کرد, سیلی را از خانه ها, کوچه ها, محل کارها, به خیابانها کشاند که, به جستجوی تاریخ گمشده خویش, پرسش هایشان را پاسخ یابند!
قربانیان انتخابات ٨٨, کشته های در میدان, درزندان, ناپدید شدگان, تبعیدیان, همه و همه, نیروئی فراروئیده از متن, خود را نمایاندند.پس از مدتی مقاومت, نیروی سرکوب قادر شد,آن نوع رجعت را در خون خفه کند.مجددا, روان جامعه را به انقیاد خود در آورد. پس از آن که, رژیم توانست در کلیه عرصه ها, ترکیب اش را مصون از ترس واخورده ی درونی اش حفظ کند, با فرا رسیدن دوره ای دیگر از انتخابات ریاست جمهوری, دست به قماری زد که, امروز پس از نزدیک به ۴۰ روز از اجرای حکم تنفیذ, پاک سازی اجتماعی را, لحظه به لحظه,طبق برنامه, بدون حتی هیچ اعتراضی پیش ببرد. نیروی حافظ این فراموشی و تغییر, ۱٨ میلیون رأی می باشد که, مشروعیت هر عملی را می دهد!
آیا براستی شیخ حسن روحانی, صاحب ۱٨ میلیون دست می باشد واین دست ها " پا" ندارند؟
آیا هواخواهان شیخ حسن روحانی, نیروئی از تغییر بحساب می آیند؟ یا به همین بسنده می کنند که,در درون دهلیزهای سیاه و سفید قدرت,بخشنامه ها, نامه ها, دستورالعمل ها, توسط امربرها, سرسپردگان,به زانو در آمدگان, جایشان تصمیم بگیرند و بودنشان را به هیچ انگارند و پی کار خود بروند؟
این نیروی غیر متشکل, پراکنده,با روحیات مختلف و متنوع و گاها متضادِ هم, از قدرت چه می خواهند که شیخ حسن روحانی را مصداقش یافته اند؟
عصر پنجشنبه ها..... خروجی های تهران بزرگ, به سمت شمال, جنوب, شرق و غرب, هر مسیری, مشتریان خاص خود را دارد! خروجی شمال به سمت چالوس و... از ازدحام قابل توجه ای بر خورداراست. تهران, تهران ۱۵ میلیونی, دلگیر از رژیم, از همه ی ارکان اش دلشکسته, دلِ شکسته اش را, درفضا هائی, مسیرهائی که, می یابد, دست به ترمیم می زند و زندگی اش را, بندی از پای بندی می آراید.
خاوران سمت جنوب شرقی اش, تکه ای از این قلب شکسته است.مشتی استخوان را, ٣۴ سال در خود پذیرفته و ۲۵ سال از آن کشتار بزرگ,تابستان ۶۷, کشتار زندانیان سیاسی در بند, را در درون خاکی اش چون امانتی ماندگارجای داده است. این قطعه از پازل تهران بزرگ نیروئی دارد که, دلبستگانش را به سوی خود می کشاند. امسال هم مانند هر سال, خانواده ها, طی مسیر کردند و رو سوی خاوران, رهسپار گشتند. ماموران امنیتی !! مانع حضور خانواده ها و برگزاری یادمان گشتند. دل سپردگان, با درد و زخمی عمیق که هر سال عمق بیشتری می یابد, باز گشتند.
زمان زیادی نگرفت این بازگشت. مانند زمان ملاقات ها در اوین و گوهر دشت آن سالها, آن زمانها, امید, امید به رهائی, نیرو می بخشید.وقتِ ملاقات ها, گلِ خنده ها می شکفت, هر چند چهره ها, هر روز و ماه و سال, شیاری را بر روی هم ترسیم می کردند و از درد رفته سخن می گفتند, اما هر چه بود, فروغ روشن دیدگان بود که, آن سوی دیوار و این سوی دیواررا بهم پیوند می داد. اما امروز, نگاه ها یک سویه گشته اند. همسرا ن, مادران, پدران و فرزندان, با نگاه هائی به هم, تصویری از درون را زنده کردند و بدون رویت خاک در بر گرفته عزیزان شان, بازگشتند.
همه تهرانی ها از مسیر های روز قبل و روز جمعه, باز گشتند. عصر جمعه در تهران, مسیرها,دهان می گشاید ومسافران خسته رابه آغوش می کشد,رخوت یک روز بیرون ازهیا هوی این شهربزرگ, که هر روزن اش, به داغ مُهر استبدادِ دینی آلوده است, تسکینی از بودن راآشکار می کند.
تهرانی, جسدش را به این سو و آن سو می کشاند تا نقش زندگی به آن بدهد.
درد, در تقسیم طبقاتی خویش, نقش خود را بازی می کند. نبرد برای زندگی و زنده ماندن, مرزها را درهم ریخته است. دوستی ها, دشمنی ها, علائق انسانی, هر یک, بر سفره‍ی هستی, دستی را می سایند و دستی را پس می زنند. همدردی, تنها دردی ست که, تا خرخره‍ی آدمیان خود را بالا می کشد آنگاه افق می گشاید, از ناتوانی ! چرا؟
آنکه کوه می رود, آنکه در سواحل دریا, رد پای " آی آدمها" را با جمع آوری زباله ها پاک می کند,آنکه کلاس موسیقی می رود و به کنسرت های گران قیمت,به آواز های گمشده ی سرزمین اش گوش می سپارد,آنکه گشت های شبانه اش در کافه ها, رستورانها, مکانهای عمومی که اذن ورودش حتما هزینه بر گرده اش می نهد, قطعا ازدهلیزهائی گذرکرده است که امروز توانِ کشیدن بار فروهشته ی حکومتی را بر خویش هموار کند, لاجرم درگیر جنگی تن به تن نیست که,توانسته قبای ژنده خویش رااز آسمان تهی بیاویزد!
امروز در میهن نیاز نیست حزبی باشد, تشکیلاتی باشد, به گردهمائی دعوت کند, بلندگو بر دست فریاد بزند, شعار بدهد, راهبندان ایجاد کند, ایران, امروز با صد زبان از فلاکت رفته بر خویش فریاد ها دارد. این صدا ها در کدام سیاهچاله ها دفن می شوند؟
تیغ ارّه‍ی حکومت اسلامی, با دندانه های درشت و ریز, تا تحتانی ترین لایه های جامعه, برشی از چهره‍ی ولایت فقیه را نشان می دهد.
انتخابات یازدهمین دوره‍ی حکومت اسلامی ثابت کرد که,ایران نیازی به رئیس جمهور ندارد! گردش یک روز در فضای عمومی کافیست تا به این نتیجه ادبار بعد از انتخابات برسیم. انچه جلوه گری می کند تفاوت آشکار بعد ازایام انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری و انتخاب شیخ حسن روحانی ست! گویا پس از تولد رئیس جمهور,با زایمانی بدون درد از صندوق های رأی, اینک طفل درون را دایه های عزیز تر از مادر زیر پروبال خود گرفته اند و راه وچاه را نشان اش می دهند. نقش مردم, فقط در لحظات رنگی شدن انگشتان سبّابه و تقبل آن حداقل وظیفه ای که توان تغییری را می اندیشید, بود. این تغییر را چگونه خواهند توانست ره گیری کنند, هیچ نشانی از حضور مشاهده نمی شود.
در این خصوص بخشی از زندانیان سیاسی که صدای جامعه و حرارت جنبش فرارروئیده بودند, با اعلام اینکه آزادی شان چندان بار مهمی از وظایف انتخاب آقای شیخ حسن روحانی نمی باشد, عملا با خود زنی, پذیرفته اند که در دام صیاد بمانند و جزو جرگه اپوزیسیون نامیده نشوند. این رویکرد سیلی بر گونه رأی دهندهائی ست که فکر می کردند, می توانند با اتکا به شعار های انتخاباتی, صورتی از حضور بدهند. ایجاد این گونه موانع از جانب نیروئی که, براساس اعتراض به یک انتخابات, با غل و زنجیر آشنا گشته اند و اطلاق زندانیان سیاسی یافته اند, خود بخود, انرژی درون نیروی تغییر را به هرز می برد و ان می شود که امروز ما در فضاهای عمومی شاهد هستیم. گویا دیگر تفاوت ندارد چه کسی رئیس جمهور ایران باشد! چه کسانی در زندان باشند؟ چه خواسته ها و نیازهائی را پیگیری کنند؟ چه دارهائی بر افراشته شوند ؟ و گلوی چه بخشی از مردم در دست های دیکتاتور فشرده شود؟ از کدام آرامش سخن گفته می شود که تمکین و انتظار نقشه‍ی راه عده ای گردیده است؟
٣۴ سال حیات حکومت اسلامی در کارنامه خود برای تمکین و سکوت واداشتن جامعه به روش هائی دست یازیده که, هر فصل اش, رد پاهائی را بر سینه و شانه های مردم بر جا نهاده است. آنها می دانند, مردمی که این بار و هر بار نخواستند همراهی شان کنند تا چگونه یوغ بر گرده شان بنهند, راه و شیوه زندگی خود را یافته اند و در عرصه اجتماعی, در میان خلاء پدید آمده ازعملکرد شان, شیوه برون رفت از این معضل اجتماعی را در نیروی درون خود جستجو کنند. این نوع نافرمانی ها مدنی,با توجه به اینکه کلیه مسیرها را رژیم با نیروی سرکوب و بخشی ازمردمی که از حیات مشترک خود با قدرت, اشباع شده اند,موانع جدی ایجاد کرده اند, دشواری های خاص خود را دارد. آنان امروز, حتی با ادعای اینکه در فضائی کاملا دلخواه و آرام توانستند انتخاباتی را رقم بزنند و همه راضی بر سر سفره قدرت جمع شوند,سخن می گویند. پس از ۴۰ روز هیچ نشانی از آن نشاطی که دست یافته اند مشاهده نمی گردد.
اندام باقی مانده از دولت رئیس جمهور سابق آقای محمود احمدی نژاد در قدرت که در پیوند با روحانیت ضد دگر اندیش که در تغییر یافته ترین شکل آن, آقای خاتمی هم رسوب کرده است, اینک میروند که سنگر های حفر شده دوره ٨ ساله تیم احمدی نژاد را بازسازی کرده و از نو, دمی نو بدمند.
اگر این رژیم توانست پس از فاجعه جنگ ٨ ساله و آفریدن خاورانها, روان جامعه را به دلخواه خویش رقم بزند و در زمانهای ممکن با چرخش هائی, نیروهای که به میدانش آمده بودند را دور کند, امروز می تواند با بدست گرفتن "تبر اعتدال" که همان امنیتی نمودن فضا با گواهی از انتخاب مردمی که در یازدهمین دوره ریاست جمهوری, شرکت کرده اند, قفل سکوت و تمکین را با همیاری همین نیرو به اجراء در آورد؟
رژیم,همه ی تلاشش این خواهد بود که, شریان های جامعه را با همیاری نیروی موافق خویش, به اعتدال در آورده و این نیرو را به "صدای خود" در بیرون از دایره قدرت تبدیل کند. این روش, که هم اینک در گوشه و کنار میهن شاهد آن هستیم, نوعی از نیایشی نو,از قدرت را نشان می دهد. گروندگان جدید, از امکانات مفید و خوبی هم بر خوردار می باشند. تحولات چند هفته اخیر و تحرکات نیروهائی که در این تغییر جدید پذیرفته شده اند حاکی از این است که, سرکوب اجتماعی, چهره خشن خود را پنهان خواهد کرد.
فصل جدیدی از تسلط ارکان قدرت را پیش رو خواهیم داشت. میهنی که فاقد هر گونه تشکیلاتی مستقل از قدرت می باشد, تشکل ها, احزاب و سازمانهائی که به سفره قدرت فراخوانده شده اند, گواهی کارو فعالیت بیشتری دریافت خواهند داشت. اشکال مبارزه با قدرت, شکل وسیع تری بخود خواهد گرفت. این بار با تشکل هاو احزاب زرد حکومتی در تمام عرصه ها مواجه هستیم. این پدیده در خارج از کشور هم خود را پس از حضور در سفارت ها و شرکت در انتخابات, به تمام حوزه های مشترک با بخشی از هم فکران بسط یافته است.   آیا رژیم با این رویکرد قادر خواهد بود شکاف پدید آمده پس از خرداد ٨٨ بین خود ومردم را پر نماید؟
۱۵ میلیون نفر در انتخابات شرکت نداشتند. برون رفت از این فاجعه اجتماعی,تنها با نیروی اجتماعی میسر است. انتخاب این یا آن فرد, این جناح یا آن جناح, تنها کوچه غلط دادن مردم در بستری است که قدرت زمینه هایش را مهیا کرده است. نیروی اجتماعی, نیازمند و احیاء رشد نهاد های مدنی مستقل از قدرت می باشد. تنها با این شیوه و سهیم گشتن مردم در عرصه اجتماعی قادریم پاسخ گوی معضلات پیش آمده باشیم.

کاوه بنائی ــ رم


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست