یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

متن سخنرانی رویا غیاثی، تانیا احمدی و مختار شلالوند در نشست های جانبی شورای حقوق بشر سازمان ملل



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۵ شهريور ۱٣۹۲ -  ۱۶ سپتامبر ۲۰۱٣


اخبار روز: شهادت بازماندگان قربانیان قتل های سیاسی دهه ی شصت در نشست های جانبی شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد ادامه دارد. در زیر سه سخنرانی ایراد شده در این نشست ها را می خوانید:

متن سخنرانی رویا غیاثی
به یاد عزیزانی که با تمامی عشقشان به زندگی برای زنده ماندن درمقابل دشمنان آزادی سر تعظیم فرود نیاوردند و ایستاده مردند و به جاودانه ها پیوستند.
ازآنچه بر خانواده ها روا داشتند. ازظلم و ستم. از حق کشی، از شکنجه ها، از آسیبهای روحی و روانی که بر آنان ر وا داشتند میگویم.
نیمه شب مسلح به خانه ها هجوم می بردند و خانواده ها رامورد ضرب وشتم قرارمیدادند. کتابها پاره می شد. وسایل خانه درهم شکسته میشد. به پیر و جوان رحم نمی کردند، وشخص مورد نظر را جلو چشمان وحشت زده خانواده باخود می بردند. از این زمان دیگر همه چیز تغییر کرده بود، دگرگون شده بود ودیگر هرگز مثل قبل نشد.
فرزندی ازخانه بیرون میرود. آخرین کلامش این بود: مادر می روم دوستی را ببینم، زود برمی گردم ،اما دیگرهرگزبرنگشت. چشمها به درخانه ماند وآن عزیزهرگزنیامد. دل نگرانی ها ، پریشانی ها، اضطراب شروع شد
از همان لحظه ای که جستجو برای یافتن این عزیزان شروع شد. آغازعلنی توهین ، تحقیر، و شکنجه روحی و روانی خانواده ها بود. چه ها که نه کشیدند که فقط بداند که آن عزیزان کجا هستند وچه برسر آنان آمده .
ازحق روئیت پرونده ، حق داشتن وکیل وحق پیگیری پرونده ازطرف خانواده ها خبری نبود، تمامی این حقوق برای مقامات جمهوری اسلامی مزاح بود. آنچه همیشگی بود تمسخرخانواده ها توسط قاضیان دادگاها، مسئولین بازداشتگاها، وحتی دربانان درهای دروردی این محل ها بود.
سوال این است. خانواده ها چه جرمی مرتکب شده بودند؟!!! گاه شرایط برای افراد خانواده درمحل زندگی، مدارس ومحیط های آموزشی بقدری سخت وغیرقابل تحمل میشد که خانواده ها مجبور به ترک محل زندگی خود می شدند.
از ورود دیگر افراد خانواده به دانشگاه ها، ازاستخدام آنها درمراکزدولتی و حتی غیر دولتی، جلوگیری به عمل می آمد. (شاهدین دادگاه ایران تریبونال).
وجود یک زندانی یا اعدامی در یک خانواده به معنای خطربرای دیگرافراد خانواده بود. عزیزی در زندان بود ترس از اعدام این عزیز به جای خود، ترس از دستگیری دیگر افراد خانواده هم عذابی بود که درهرلحظه روح وروان خانواده را آرام ازدرون می خورد.
گاه خانوادهها مجبور به پنهان کردن دیگرفرزندان خود می شدند و به شکلی زندگی مخفی دیگر اعضاء خانواده شروع میشد تا ازخطردستگیری و اتهامات واهی به دور باشند.
این شیوه که یکی ازافراد خانواده را به جای دیگری بازداشت ، زندانی و شکنجه کنند بسیار پیش آمده و یک استثنا نیست . مادر بزرگی در زندان است، شکنجه می شود. شرط آزادی مادربزرگ این است که نوه را تحویل دادگاه انقلاب بدهد. وگرنه همچنان شکنجه خواهد شد. (شهادت شاهدین دادگاه ایران تریبونال)
اخراج افراد ازکار حتی همین الان بعد از گذشت ۲۵ الی ٣۰ سال بعد از اعدامها هنوز اتفاق می افتد.
جوانانی که درطی جریانات ٨٨ دستگیر و دردادگاههای فرمایشی محاکمه شدند. یکی از جرمهای آنان، این بود که یکی از افوام آنان اعدامی بوده (هومان موسوی و امید منتظری).
شیوه اطلاع خبر اعدام افراد به خانواده هایشان می پردازیم. یکی از این راهها: به اطلاع در روزنامه ها و دیگر رسانه های گروهی از طریق تماس تلفنی با خانواده ها،اطلاع در زمان حضور خانواده ها برای ملاقات و یا دیگر کارهای اداری در زندان. برای نمونه چند مثال برایتان می اورم
            فریدون بخشی در تظاهرات ۵ مهر ۱٣۶۰ توسط پاسداران بازداشت می شود خانواده فریدون از دستگیری وی اطلاعی نداشتند و مدت ۴٨ ساعت برای یافتن وی به تمامی مراکز پلیس و بیمارستانها به تصور اینکه احتمال دارد وی تصادف کرده باشد مراجعه می کنند . که اثری از وی نمی یابند دو روز بعد یعنی ۷ مهر ۱٣۶۰ روزنامه جمهوری اسلامی ،اسم فریدون را به همراه ۱۰۴ نفر دیگر چاپ می کند و خانواده وی از این طریق از اعدام فرزند خود مطلع می شوند.
کم نبودند پدرو مادرانی که با دیدن اسم فرزندان خود در لیست اعدامی روزنامه ها دچار سکته شده اند و جان خود را ازدست دادند.
اطلاع اعدام دختر باکره به خانواده همراه با یک جعبه شیرینی. طبق قران دختران باکره به هر دلیلی که مرده باشند به بهشت خواهند رفت. جمهوری اسلامی برای اینکه این دختران بعد از اعدام به بهشت نروند، شب اعدام توسط پاسداران به این دختران تجاوز می شد و بعد اعدام می شدند.
مسئله دریافت جسد جانباختگان:
ظلم و ستم تاجائی است که دریافت جسد به خون غلتیده ء این عزیزان، تن های شکنجه شده، خردشده، خود باعث خوشحالی است. احساسی عجیبی است. احساسی دوگانگی ، خود درخود تضادی دارد عحیب. خانواده ها به هم می گفتند، خوش به حالتان ، اقلا جسد عزیزاتان را دریافت کردید.این کلام خود بیان گر حقی است ناگفته و مسلم.حق دانستن. ولو سخت. امکان با خود درگیرشدن وپذیرفتن. و خداحافطی کردن. حق انتخاب محل مزار، حق سوگواری عمومی عدم اجازه دفن درگورستان ها.
بسیاری از خانواده ها اجاز نمی یافتند که این عزیزان را درگورستان بخاک بسپارند. بسیارند عزیزانی که بر سررودی، لب کوهی، کوهپایه ای ، پنهانی وبدون مراسم به بخاک سپرده شدند.(شاهدان دادگاه ایران تریبونال،)
بعد از این که بازوهای سرکوب‌گری جمهوری اسلامی در پیروی از فرمان خمینی، برنامه‌ی حمله‌ی نهایی به مخالفان «نظام» را ریخت تا نظام را از خطربرافتادن برهانند، میباید برای هزارها ‌هزار «ملحد»، «مرتد» و «کافر»ی که ‌بایست سر به نیست می‌شدند، به تدارک گورستانی بر‌آمدند. زمین برهوتی – خاوران – انتخاب شد.
معلوم نیست نخستین کسانی که در این زمین برهوت به خاک سپرده شدند ، چه کسانی بودند. اما به یقین می‌دانیم. شماری از اولین کسانی را که در سحرگاه ٣١ خرداد ۶۰ به جوخه‌ی اعدام سپردند، در خاوران دفن شدند.
پیکر تیرباران شده‌ی شماری دیگر از اعدامیان خرداد ۶۰ رابه خانواده ی آنان تحویل دادند و خانواده در بهشت زهرا به خاک سپردند. اما بی شرمانه پیکر تیرباران شده این عزیزان نیمه شبان از خاک بیرون کشیده شد ه ، و به «گورستان کفار» برای جمهوری اسلامی ولی برای ما، خانواده ها وتمامی آنانی که قلبشان برای ایران می تپد، گلزارخاوران، برده شده ودرگوشه ای بی نام و نشان به خاک سپرده شده.
ازتیرماه ۱٣۶۰ کشتار مخالفان اوجی بی سابقه به خود گرفت. هزاران دختر وپسر فقط به جرم داشتن اعلامیه و نشریه، بدون دادگاه ویا در دادگاه های چند دقیقه ای به جوخه های اعدام سپرده شدند. وبدین تریبت خاوران بنا پر شد.
مادران خاوران میگویند، چه قصاوتی. چه ددمنشی . نه قلم قدرت تصویر، ونه زبان قدرت بیان دار.


متن سخنرانی تانیا احمدی در صحنه علنی سازمان ملل در ژنو‎
اسم من تانیا است. من در یک زندان در جمهوری اسلامی ایران بدنیا آمده ام و همان روز به پدرم تحویل داده شدم. پدر و مادر من هر دو فعال سیاسی بودند.
اسفند ۱٣۶۲ زمانی که من فقط یکسال داشتم، جسد مادر ۲٨ ساله ام را به خانواده تحویل دادند. پدرم را سه روز پس از تحویل جسد مادرم؛ به تبعید فرستادند.
من هیچوقت زندگی خانوادگ...ی را تجربه نکردم و به عنوان یک زن جوان هنوز نمی دانم که مادر چیست!
با اینحال وضعیت من هنوز بدترین وضعیتها نبوده زیرا که من می دانم قبر مادرم کجاست!
بسیاری از کسانی که در شرایطی شبیه من هستند حتی محل دفن والدین خود را نمی دانند. من نمیپرسم که محل دفن مادرمن کجاست، سوال من این هست که معنای مادر چیست!
من به نمایندگی از طرف کسانی اینجا هستم که همانند من از ابتدای کودکی با ترس و اضطراب دستگیری و اعدام اعضای خانواده بزرگ شده اند.
ما نمی توانستیم در رابطه با این آسیب روحی با هیچ کس صحبت کنیم و همواره در مدرسه و جامعه مجبور به کتمان این مسئله بوده ایم همگی ما کابوس های شبانه خود را داریم که از بچگی همراهمان است و مدام تکرار می شوند.
من همچنان شبها پس از دیدن کابوس زنی در حال دویدن که در آتش می سوزد و کسی نیست که به او کمک کند از خواب بیدار می شوم.
سودویند و من شخصا از کشورهایی که به دومین پروتکل الحاقی میثاق بین المللی حقوق سیاسی مدنی نپیوسته اند، تقاضا می کنیم که این کار را بکنند و به امید روزی هستم که پدر یا مادر هیچ کودکی اعدام نشود


متن سخنرانی مختار شلالوند
سی و یکسال پیش وقتی که بعنوان دبیری از دبیرستان های شهر خود اندیمشک در معیت زنده یاد دکتر کاظم رجوی و دکتر متین دفتری فعالین حقوق بشری در اجلاس حاشیه ای نشست حقوق بشری سازمان ملل در سال ۱۹٨۲ اعزام دانش آموزان را به جبهه ها شهادت دادم و دادخواهی کردم تصور نمی کردم چند سال بعد کاظم رجوی به دست عناصر اطلاعاتی جمهوری اسلامی در شهر ژنو سوییس قربانی فعالیت های بشر دوستانه ی خود شود. ترور شود. و نیز چندی بعد دادخواه برادر خود شوم که در سال ۶۷ و در حالیکه مدت محکومیت خود را در زندان می گذراند، به دار آویخته شود.
و باز وقتی بعنوان ناظری بی طرف به کشتار و گروگان گیری پناهندگان مجاهد کمپ اشرف در عراق می نگرم که ۵۲ نفر از آنها به وحشیانه ترین شیوه کشته شدند و ۷ نفر از آنها نیز ربوده و به گروگان گرفته شدند، به این نتیجه می رسم که شجره خبیثه قاتلان و اسیر کشان، تکرار می کنم، اسیرکشانِ سال ۶۷ در صحنه جمهوری اسلامی حی و حاضر و هر روز و هنوز در حال آدم کشی هستند.
اگر چه هنوز نیری، رییس هیئت مرگ، مصطفی اشراقی داد ستان انقلاب، ابراهیم رییسی از اعضای این هیئت و مصطفی پور محمدی نماینده وزارت اطلاعات که در دولت روحانی-رییس جمهور کنونی- به وزارت رسیده است، در مصدر امور قرار داشته و ترفیع نیز گرفته اند، ولی تنها کشتار اخیر در شهر اشرف کفایت می کند که بدانیم هنوز قاتلان بصورت فعال در عرصه سیاسی ایران حضور دارند و تا کنون با هیچ کیفر خواستی نیز مواجه نشده اند. بنابر این پیگیری حقوقیِ اسیر کشی های سال ۶۷ به شدت ضروری می نماید.
آنچه در مرداد و اوایل سال ۶۷ در زندان های ایران گذشت، هنوز برای بسیاری از محافل حقوقی دنیا ناشناخته است.
کشتار چهار هزار نفر زندانی که دوران محکومیت خود را سپری می کردند دقیقا مصداق «جنایت علیه بشریت» است. ولی بر خلاف تصور ما محافل حقوقی دنیا آن را «قتل عام» به حساب نمی آورند. اگر کشتار بیش از چهار هزار نفر در طول سه هفته Massacre و قتل عام نیست، پس چه نام دارد. پاسخ به این سوال بسیار مهم و تعیین کننده است و اصطلاح حقوقی جدیدی را می طلبد. واقعیت این است که اگر قتل عام بیش از چهار هزار نفر زندانی سیاسی در یک مدت کوتاه با عنوان واقعی خود یعنی «جنایت علیه بشریت» معرفی نشود، همچنان در دادگاه های بین المللی با گیر و پیچ های بسیار زیاد و بی نتیجه مواجه خواهیم بود.
قطعا در پاسخ به این نیاز مبرم بود که خانواده های جانباختگان، نا امید از محافل حقوقی بین المللی تلاش نمودند تا پاسخ مناسب برای این نقص حقوقی پیدا کرده و در جستجوی دادخواهی خود «دادگاه ایران تریبونال» را شکل دهند.
حالا ما هستیم و پرونده هایی هنوز گشوده. دادخواهانی که ربع قرن است جواب مناسبی نیافته و میزهای شما پر از پرونده های ناگشوده و بی پاسخ و خاک خورده است.
اگر در دو هفته مجاهد کشی سال ۶۷ در زندان های جمهوری اسلامی صدای دادخواهی ما پژواک داده شده بود، شاید در هفته بعد چپ کشی آغاز نمی شد.
ما مانده ایم، مادران و خانواده های ما، وارثان جنازه های گم شده، گورهای غریب و گورستان های بی نام نشان.
من مختار شلالوند، دادخواه برادرم حمزه شلالوند هستم، که وی را در ارتباط با سازمان مجاهدین دستگیر کردند. حمزه شلالوند متولد اندیمشک بود و در میتینگ ها و تظاهرات سازمان مجاهدین شرکت می کرد. کتاب ها و نشریات آنان را می خواند. اجتماعات آنها بارها توسطو عناصر خشونت طلب رژیم بر هم زده می شد. در صورت مقاومت دستگیر و به زنان فرستاده می شدند. در این دوران کم نبودند کسانی که بوسیله عمّال کمیته ها جان خود را از دست دادند. شهر ما نیز از این قاعده مستثنی نبود. در اواخر سال ۵۹، یک روز جمعه بعد از اقامه نماز جماعت به تحریک امام جمعه شهر، عده کثیری از چماق داران که اغلب پاسدار، بسیجی و حزب اللهی های شناخته شده شهر کوچک اندیمشک بودند، با سر دادن شعار به سمت کتابخانه مجاهدین که به نام کتابخانه «طالقانی» شناخته می شد، حمله ور شدند. کتابخانه مزبور که با کمک و همیاری مردم ساخته شده بود، به هنگام حمله چماق داران مورد حمایت مردم قرار گرفت و دست به مقاومت زد که منجر به مجروحیت و دستگیری عده ای شد.
در آن روز برادرم حمزه نیز در میان مردم بود. گرچه دستگیر نشد اما حکم بازداشت وی صادر شد و برادرم از ترس شکنجه و اعدام مجبور به ترک خانه شد.
بالاخره وی را در اواخر سال شصت در حوالی میدان راه آهن تهران دستگیر کرده و به زندان اوین اعزام نمودند. بازداشت وی به اطلاع خانواده نرسید و اتهاماتش به وی تفهیم نشد. فقط اتهام «منافق» کافی بود که وی را در زندان نگاه دارند. در نهایت با اتهامِ هواداری از سازمان مجاهدین به ده سال زندان محکوم شد.
حمزه در حال سپری کردن دوران محکومیت خود بود که به دنبال قطعنامه پانصد و نود و هشت شورای امنیت سازمان ملل و خاتمه جنگ ایران و عراق، رژیم در پی تصفیه زندان ها بر آمد و با طرحی از پیش تهیه شده توسط خمینی، فرمان قتل عام زندانیان سیاسی بطور مکتوب صادر شد. از این تاریخ کلیه ملاقات های حضوری و یا حتی تماس تلفنی بین زندانیان سیاسی از جمله برادر من و خانواده های ایشان در بیرون زندان بطور کلی قطع شد. در داخل زندان نیز دسترسی محدود زندانیان به رسانه ها که تنها شامل تلویزیون رسمی جمهوری اسلامی و روزنامه های دولتی بود نیز، غیر ممکن شد.
و بدین ترتیب بنا به گفته آیت الله منتظری -قائم مقام وقت رهبری رژیم جمهوری اسلامی- حدود چهار هزار نفر از زندانیان سیاسی توسط هیئتی که بعدا به هیئت مرگ معروف شد، طی محاکماتی چند دقیقه ای بدون حق انتخاب وکیل و حتی بدون حضور هیئت منصفه به اتهام محاربه قتل عام شدند.
پس از وقوع این رخداد و بی خبری مطلق از سرنوشت زندانیان سیاسی که با مراجعات مکرر خانواده ها برای پیگیری وضعیت زندانیان خود همراه بود، سرانجام با برگرداندن وسائل شخصی زندانیان که عمدتا شامل یک ساک دستی بود، خبر اعدام افراد را اعلام کردند.
پس از این مراجعات مکرر، روزی در جواب مادر حمزه از وی می خواهند که مرد خانواده را برای پیگیری وضعیت فرزند خود، بفرستد. و لذا برادر دیگر حمزه با مراجعه به زندان اوین، خبر اعدام وی را دریافت کرده و ساک دستی او را که محتوی زیرپوش و یک تی شرت ورزشی بود را دریافت می کند. علاوه بر آن در درون ساک یک کار دستی از دعای تحویل سال که توسط حمزه بر روی پارچه سفید رنگ و توسط نخ قرمز رنگ سوزن دوزی شده بود یافت کردیم.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست