یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

کودتایی که دموکراسی را در شیلی نابود کرد
لنس سلفا - برگردان نسیم صداقت


• درس های زیادی از این دوره می توان آموخت، یکی همان است که مارکس درباره کمون پاریس نوشت؛ طبقه کارگر نمی تواند با حفظ و استفاده از ساز و برگ موجود دولت، انتقال جامعه به سوسیالیسم را تحقّق ببخشد. مثال شیلی این را دوباره نشان داد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ٣۰ شهريور ۱٣۹۲ -  ۲۱ سپتامبر ۲۰۱٣



چهل سال پیش در 11 سپتامبر 1973 ارتش شیلی با حمایت آمریکا کودتایی علیه دولت سوسیالیست سالوادور آلنده انجام داد که لنس سلفا1 داستان این کودتا را برایتان می گوید.
***

برای نسلی از سوسیالیست ها و مبارزان طبقه کارگر که در اواخر دهه 1960 رادیکالیزه شده بودند، "نبرد شیلی"2 لحظه ای تعین کننده در حیات سیاسی شان بود.
انتخابات دولت "وحدت مردمی"3 سوسیالیست سالوادور آلنده، همه را با سوال هایی روبرو کرد که همه احزاب سوسیالیستی از زمانی که طبقه کارگر حق رأی را در قرن 19 به دست آورده بود، با آن مواجه بودند: آیا طبقه کارگر و زحمتکشانی که اکثریت جمعیّت [جامعه] را تشکیل می دهند می توانند با رأی، سوسیالیسم را به قدرت برسانند؟ آیا در یک رأی گیری دمکراتیک، سرمایه داران بزرگ تسلیم رأی اکثریت شده و از تسلّط خودشان بر جامعه دست بر می دارند؟
به نظر می رسید شیلی مکان خوبی برای آزمون این که "آیا سوسیالیسم را می توان از طریق صندوق رأی به ارمغان آورد" باشد. در آن زمان شیلی در آمریکای لاتین به عنوان کشوری که در دوره ای طولانی طی قرن 20 ام حافظ حکومت پارلمانی بود، برجستگی داشت. احزاب رادیکالی که به طور مرتّب در انتخابات شرکت می کردند پشتیبانی قوی طبقه کارگر را داشتند.
یکی از برجسته ترین آن ها حزب سوسیالیست بود که در سال 1933 شکل گرفت. این حزب احزاب کوچکتر و جریانات جنبش کارگری را در یک جا جمع کرد و در همان آغاز تأسیس، اعلام کرد که به مارکسیسم و تأسیس یک کنفدراسیون سوسیالیستی متشکّل از کشورهای امریکای لاتین متعهّد است.
اما در عمل این حزب متعهّد شد تا اصلاحات را گام به گام، و از طریق کنگره شیلی به پیش ببرد. برای حزب سوسیالیست، ملّی کردن (صنایع اصلی و سنگین)4 اقتصاد سرمایه داریِ غالب، ارائه بهداشت و درمان، آموزش و پرورش و خدمات اجتماعی دولتی، آن چیزی را نمایندگی می کرد که «راه شیلی به سوی سوسیالیسم»5 نامیده شد.
در سال 1958 جبهه عمل خلقی(اف.آر.اِی.پی)6، ائتلافی بود که سوسیالیست ها، کمونیست ها و بقیه احزاب چپ، متحّداً در حمایت از کاندیداتوری رهبر دراز مدت حزب سوسیالیست، سالوادور آلنده، تشکیل دادند؛ این ائتلاف با تفاوت اندکی انتخابات را، به حزب محافظه کارِ میانه، یعنی حزب دموکرات مسیحی باخت. در 1964 دوباره جبهه عمل خلقی (اف.آر.اِی.پی)، با تفاوت چشمگیری به کاندیدای دمکرات مسیحی، ادواردو فرِی7 باخت.
تا شش سال بعد از آن، دولت ادواردو فرِی طیف گسترده ای از اصلاحات، از جمله ملّی کردن شرکت های کلیدی و اصلاحات ارضی را انجام داد. امید آنان این بود که این تغییرات جزئی انتظارات کارگران شهر و روستا را پایین بیاورد.
اما بالعکس، وقوع این اصلاحات مبارزه طبقاتی را دامن زد. کشاورزان به تنگ آمده از پیشرفت کُند قانون اصلاحات ارضی دولت، شروع به اشغال زمین ها درنقاط مختلف کشور کردند. موجی از اعتصابات حرکت به سمت پایان دادن به دولت ادواردو فرِی را شکل داد. در سال 1967، فراخوان یک اعتصاب ملّی به وسیله سی.یو.تی8، یعنی فدراسیون کارگری مرکزی کشور داده شد، و تلاش دولت برای ممنوعیت اعتصاب در قراردادهای کارگری را از بین برد.
***
انتخابات ریاست جمهوری سال 1970 در گیر و دار قیام های مبارزاتی کارگران انجام گرفت. آلنده رهبری ائتلاف جناح چپ "وحدت مردمی"(یو.پی) را به پیروزی رساند؛ این انتخابات با آراء متکثّری که از آن به دست آمد هم چون یک مسابقه سه طرفه پیش رفت و رأی ها میان آله ساندری9کاندید راست سنتّی، تامیک10از حزب دمکرات مسیحی که برنامه های اصلاح طلبانه او شبیه برنامه آلنده بود، و نیز سالوادور آلنده که رهبری ائتلاف جناح چپ "وحدت مردمی"(یو پی) را برعهده داشت، تقسیم شده بود. از آن جایی که هیچ یک از نامزدها اکثریت قاطع را به دست نیاوردند، طبق قانون اساسی شیلی، کنگره موظّف به انتخاب رئیس جمهور شد.
آلنده که 36 درصد از آرای مردمی را به دست آورده بود، حمایت دمکرات مسیحیان را در کنگره برای ریاست جمهوری به دست آورد. اما او بهای زیادی برای حمایت دمکرات مسیحیان از خودش پرداخت. آلنده با امضای بیانیه ضمانت، متعهّد شد که "وحدت مردمی" به دنبال تغییر وضع موجود نباشد. در این بیانیه، آلنده همچنان متعهّد شد که دولت او:
1- سیستم سیاسی موجود که همراه است با ضمانت های مندرج در قانون اساسی برای [حفاظت از] آزادی های فردی را ادامه بدهد.
2- نظام قانونی موجود باید باقی بماند.
3- نیروهای مسلّح و پلیس، باید به کارشان به عنوان تضمین کنندگان دمکراسی ادامه دهند.
به عبارت دیگر، آلنده تا آن جایی متعهّد به تغییر اوضاع از طریق فشار بود که طبقه حاکم شیلی و نهادهای دولتی موجود به او اجازه این تغییرات را بدهند.
در نوامبر 1970 _دو ماه بعد از انتخابات_ کنگره شیلی آلنده را به عنوان رئیس جمهور قانونی و مشروط به رسمیت شناخت. برای میلیون ها کارگر شیلیایی، دولت "وحدت مردمی" تجسّم آرمان های آنان برای یک زندگی بهتر بود. اکثریت مبارزان کارگر، دولت "وحدت مردمی" را، به عنوان دولت خودشان می دیدند. اکثریت چپ بین المللی هم، به شیلی این گونه نگاه می کردند.
جای تعجّب نیست، که نیروهای خصم سوسیالیسم و تغییرات اجتماعی، به شیلی به عنوان یک زنگ خطر نگاه می کردند. در سپتامبر 1970، ادوارد کوری11، سفیر آمریکا در شیلی در یک نامه محرمانه دولتی نوشت:
شیلی با آرامش به دولتی مارکسیست - لنینیست رأی داده، تنها کشوری در دنیا که این انتخاب را آگاهانه و آزادانه انجام داد... این یک واقعیت غم انگیز است که شیلی راهِ رفتن به سوی کمونیسم را با کمی بیشتر از یک سوم رأی مردم تصویب کرده، اما این یک واقعیت غیر قابل تغییر است. این واقعه تأثیر بسیار زیادی در امریکای لاتین و فراتر از آن خواهد داشت. ما از یک شکست بزرگ رنج می بریم. عواقب این واقعه داخلی و بین الملی خواهد بود.
اسناد محرمانه موجود در آرشیو امنیّت ملّی دانشگاه جورج واشنگتن تایید کرد که ایالات متحده ابتدا سعی کرد که از انتخاب آلنده جلوگیری کند. سپس با نیروهای دست راستی، نیروهایی که مسئول ترور سال 1970 ژنرال اشنایدر12، افسر ارشدی که ضد دخالت نظامیان در سیاست بود، همکاری کرد. وقتی که همه این اقدامات نتوانست جلوی رفتن آلنده به کاخ موندا13 شیلی را بگیرد، دولت آمریکا برای مدت زمانی طولانی در چاله ای عمیق گیر کرده بود.
هنری کیسینجر، مشاور امنیّت ملّی آمریکا گفته مشهوری دارد؛ او گفته بود آمریکا اجازه نمی دهد که دولتی به خاطر"بی مسولیتی مردم اش" کمونیست شود؛ او با رئیس خودش، یعنی رئیس جمهور آن زمان ریچارد نیکسون، به خرابکاری علیه دولت آلنده مشغول شد.حتی قبل از این که آلنده به طور رسمی به ریاست جمهوری برسد. معاون مدیر برنامه سازمان سیا، تامس کارامسینس،14دستور کسینجر را به رئیس سیا در مرکز سانتیاگو تفهیم کرد؛ او گفت: «این یک سیاست مشخّص و دنباله دار است که آلنده باید با یک کودتا سرنگون شود». هم زمان، کارامسینس به دولت آمریکا هشدار داد که این عملیات باید مخفی باشد.
آمریکا به سرعت متوجّه شد که هیچ کمبودی از نظر نیروهای متحّدش در داخل کشور شیلی، برای اجرای عملیات علیه آلنده ندارد. ابتدا طبقه حاکم شیلی به دادگاه ها و سیاستمداران دوست خود برای برکنار کردن دولت آلنده رجوع کردند. اما به زودی، طبقه حاکم، باپشتیبانی طبقه متوسط و بالا علیه دولت آلنده حرکتی را راه انداخت. در طول دو سال بعد از آن، حزب لیبرتاد15 (به معنای آزادی) یک جنبش فاشیستی به وجودآورد که به عنوان سربازان شوک بر علیه دولت آلنده عمل کنند.
***
دولت "وحدت مردمی" پایه گذار نوعی سیاست انبساطی کینزی16بود، که بر اثر آن با گسترش اشتغال، افزایش دستمزدها و افزایش خدمات دولتی، اقتصاد به طور موقّت ترمیم شد و بیکاری کاهش یافت. اما در اواخر 1971، اقتصاد ضربه دیده بود و و تورّم و کمبود همچنان ادامه داشت. نقشه مورد حمایت آمریکا در جهت "داغان کردن اقتصاد"17 شیلی و قطع دسترسی این کشور به گرفتن اعتبار و بازارهای جهانی صادرات کالا اثر مورد نظر خود رابر روی اقتصاد شیلی گذاشت.
کارگران، از جمله کارگران بزرگترین کارخانه نساجی در شهر یارور18، شروع به در دست گرفتن کنترل امور کارخانه نمودند. آن ها کارخانه ها را اشغال کردند و به دولت برای ملّی کردن کارخانجات فشار آوردند.کارگران روستایی زمین های بایر روستاها را تصرّف کردند.این اقدامات مبارزاتی، دولت را مجبور به ملّی کردن شرکت ها و مزارع کرد و مقاومت علیه صاحبان صنایع و کسب و کارهای کوچک را تضعیف نمود. هنگامی که رئیس جمهور کوبا فیدل کاسترو، در دسامبر 1971 به شیلی سفر کرد، دست راستی ها با هزاران نفر از زنان طبقه متوسط و سرمایه دار، "راهپیمایی با دیگ های خالی"19 را ترتیب دادند. حتی عده ای از این زنان سرمایه دار، برای پر کردن خیابان خدمتکارانشان را با خودشان آورده بودند.
جناح راست نشان داد که مایل به بسیج نیرو برای خنثی سازی نتایج انتخابات دمکراتیک سال قبل می باشد. در همین حال طبقه کارگر که تا حدّ زیادی از حزب "وحدت مردمی" حمایت می کرد، فراتر از مرزهای پارلمانی در حرکت بود. این کارِ طبقه کارگر، دولت آلنده را که متعهّد به حفظ دمکراسی قانونی بود، بر سر دو راهی قرار داد.
آلنده در سخنرانی سال 1971 گفت: "انعطاف پذیری سازمانی سیستم کنونی به ما اجازه می دهد که امیدوار باشیم که دولت به مانعی سفت و سخت علیه گفت و گوهایمان بدل نگردد. و در مورد سیستم قضایی نیز بایستی مطابق نیازهای جدید، تغییراتی به وجود بیاید تا تولید متوقّف نشود و در پی نیازهای مردم، باید یک سیستم جدید جانشین سیستم سرمایه داری شود.
وقتی که مبارزه طبقاتی در دو طرف خط طبقاتی شدت گرفت حزب "اتحاد مردمی" خودش را در یک دو راهی دید.
روزنامه بریتانیایی کارگر سوسیالیست در آخر سال 1971 به این مسئله اشاره می کند. این رونامه می گوید:
"آلنده بیشتر از این نمی تواند امیدوار باشد که رضایت خاطر هم زمان صاحبان صنایع و طبقه کارگر را جلب نماید. او مجبور به انتخاب و برگزیدن این و یا آن دیگری است. اما یک طرف مسلّح است و دیگری نیست. و آلنده هیچ تمایلی ندارد تا عهدش را با طبقه متوسط سال پیش شکسته و به آن هابگوید که حق دخالت در ماشین دولتی که به نفع طبقه زحمتکش حرکت می کند را ندارید. در عوض احتمالاً از نفوذ خود و نفوذ بوروکرات های احزاب داخل طبقه کارگر شیلی و سندیکاهای کارگری استفاده می کند تا کارگران را قانع سازد تا با شرایط سخت کنونی و از بین رفتن رفرم ها بسازند."
"وحدت مردمی" از همه هوادارانش در خواست کرد که حسن نیت آنان را قبول کنند و بپذیرند که آن ها " قدرت مردمی"20 در حکومت هستند. اما مبارزان "قدرت مردمی" را در این زمان، به عنوان شعاری درجهت مبارزه برای" سوسیالیسم از پایین"21 تفسیر کردند.
***
در اواخر سال 1972 یک سری نبردهای طبقاتی مبارزه را به سطح نوینی کشاند. یک قاضی دست راستی در منطقه کشاورزی ماییپو22 از اعمال اصلاحات ارضی، که درقانون دولت "وحدت عمومی" مجاز بود جلوگیری کرد. تظاهرات علیه قاضی به دستگیری و زندانی شدن 44 تن از رهبران کارگران کشاورزی انجامید. این اتفاق موجب اعتراض و راهپیمایی عظیمی در سانتیاگو شد. آن ها از وزیر کشاورزی،که عضو حزب کمونیست نیز بود خواستند که رهبرانشان هرچه سریع تر آزاد شوند و قاضی برای به رسمیت شناختن قانون اصلاحات ارضی ملزم شود. اما دولت دودل بود.
وقتی که کارگران صنعتی "صنایع کوردون"23، صنایعی که به صورت کمربندی دور شهر سانتیاگو قرار داشتند، در همبستگی با کارگران ماییپو اعتصاب کردند، مبارزین صنایع و کشاورزی به هم پیوستند تا یک مرکز هماهنگی و سازماندهی (کوردون سریلوس-مالیپو24) برای سیاست و عمل کارگران به وجود آورند. این مرکز اطلاعیه ای صادر کرد و برای ملّی کردن تمامی شرکت های بزرگ، کنترل تولید توسط کارگران، و تشکیل شوراهای مردمی، به عنوان جایگزین پارلمان سرمایه داری فراخوان داد.
گرچه این دوره کوتاه بود، ولی کوردون 25 مسئله قدرت را طوری مطرح کرد که دولت "وحدت مردمی" قادر به رعایت آن نبود. وزیران "وحدت مردمی "کوردون را محکوم کردند و شورای مردمی دربرگیرنده بیش از 3000 نفر از مبارزان را "بی مسئولیت" خواندند.
با توجه به تهدید در حال افزایشی که از سوی جبهه نیروهای راست وجود داشت،کارگران از حزب "وحدت مردمی" خواستند تا ارتش مردمی را برای دفاع و جلوگیری از حملات پلیس و حزب (فاشیست) لیبرتاد تشکیل بدهد. آلنده این خواسته را رد و اعلام کرد: "هیچ نیروی مسلّحی به جز آن چه که در قانون اساسی هست وجود نخواهد داشت و این شامل ارتش، نیروی هوایی و نیروی دریایی است. من تمام اشکال دیگر نیروهای مسلّح را در صورت به وجود آمدن حذف خواهم کرد".
نبرد مهم دیگری که سطح مبارزات شیلی را نشان داد اعتصاب کارفرمایان حمل و نقل در اکتبر 1972 بود. مهم ترین شرکت های حمل و نقل، محل های کار را تعطیل، و تهدید به فلج کردن اقتصاد نمودند. این کار ممکن بود موفق آمیز باشد. جدای از این، کارگران از طریق کوردون ها و کمیته های مردمی منطقه ای به حرکت درآمدند و کنترل وضعیت را به دست گرفتند. وقتی کارفرمایان در حال اعتصاب بودند، کارگران کارخانه ها را اشغال کردند و شبکه توزیع را به دست گرفتند و تولید را دوباره راه اندازی کردند. با این کار آنان اعتصاب کارفرمایان را در هم شکستند.
در انتخاباتی که چند ماه بعد برگزار شد، "وحدت مردمی" حمایت بیشتری از کنگره دریافت کرد. اما به جای سرمایه گذاری بر روی شکست جناح راست و جلو بردن خواست های زحمتکشان، آلنده کمپین "صلح اجتماعی"26 را راه انداخت و سه ژنرال نظامی را به کابینه منصوب کرد. برای آلنده حرکت به طرف صلح اجتماعی به معنی آشتی کردن با نیروهای جناح راست در دولت بود. به زبان ساده این به معنی قدرت دادن دوباره به صاحبان شرکت ها برای نحقّق منافع شان بود، درحالی که از کارگران خواسته می شد منافعشان را فدای منافع ملّی کنند.
وقتی که در سال 1973 کارگران معادن مس در ال تنی ینته27 دست به اعتصاب زدند تا از استانداردهای زندگی شان که روز به روز پایین تر می رفت دفاع کنند، وزرا و حامیان دولت، از این کارگران به اسم فاشیست و خائن نام بردند. کارگران معدن مس،که سنتّاً مبارزترین و قدرتمندترین بخش طبقه کارگر شیلی بودند، از طرف چپ های آن زمان به فراموشی سپرده شدند. این کار به فرصت طلبان راست اجازه داد تا خود را مدافع کارگران جا بزنند.
درژوئن 1973، کلنل رابرت سوپر28، با همکاری حزب لیبرتاد، به کودتایی علیه دولت مبادرت کرد. درست شبیه اعتصاب کارفرمایان حمل و نقل، این کودتای دست راستی، به وسیله حرکت وسیع کارگران خنثی شد. با فلج شدن مقطعی دولت، کوردون سریلوس مالیپو (مرکز هماهنگی و سازماندهی کارگران-کشاورزان) این خلاء را پر کرد؛ آن ها با شیوه های تصمیم گیری که بسیار شبیه شوراهای کارگری در انقلاب اکتبر1917 روسیه و همین طور 1956 مجارستان بود، عمل می کردند.کودتای کلنل سوپر، خبر از اتفاقاتی در شُرُف وقوع می داد و هزاران نفر از حامیان دولت آلنده خواستار این شدند که حزب "وحدت مردمی" میلیشای خلقی را برای مقابله با کودتای احتمالی بعدی سازماندهی کند.
اما مجدّداً، دولت آلنده سوگند وفاداری خود را به سیستم و وضعیت موجود اعلام کرد. آلنده مقامات نظامی بیشتری از جمله ژنرال آگوستو پینوشه را به کابینه دولت خود آورد. ارتش با کمک دولت و به بهانه شکار و پیدا کردن سلاح، حمله به محلّات کار و اماکن اجتماع فعالان اتحادیه های کارگری را آغاز نمود. این در واقع آزمایش ارتش برای دیدن عکس العمل نیروهای مبارز در مقابل حمله به کارگران بود. با حمله دولت به اصطلاح "خودشان" یعنی وحدت مردمی به کارگران، روحیه مبارزاتی آنان به سرعت پایین آمد.
در 11سپتامبر 1973 ، ارتش شیلی ،تحت فرمان پینوشه، کودتای دیگری را اعلام کرد، و هواپیماهای نیروی هوایی به کاخ ریاست جمهوری حمله کردند. در عرض چند ساعت، ارتش کنترل دولت را در دست گرفت، آلنده و بسیاری از وزرایش در این حمله کشته شدند.
پلیس مخفی و نظامی هزاران نفر از مبارزان را دستگیر کرد. بسیاری از دستگیرشدگان، در مراکز شکنجه ای که سازمان سیا پشتیبانش بود ناپدید شدند و هیچ گاه خبری از آن ها نشد.گزارش های رسمی مختلف در سال های بعد از آن تخمین می زنند که نیروهای نظامی بیشتر از 38000 نفر از مردم را زندانی و بیشتر از 2200 نفر را در این سرکوب قتل عام کردند.

نتیجه غم انگیز حوادث سالهای 1970 تا 1973 در جنبش چپ جهان به بحث و بررسی گذاشته شد؛ درس های زیادی را از این دوره می توان آموخت، یکی از نتایج کلیدی آن همان است که مارکس هم درباره کمون پاریس 1871_ این تجربه قدرت یابی کارگران که در خون غوطه ور شد_ نوشت؛ برای مارکس، درس این بود که طبقه کارگر نمی تواند با حفظ و استفاده از ساز و برگ موجود دولت، انتقال جامعه به سوسیالیسم را تحقّق ببخشد. چنان که مثال شیلی نیز نشان داد، دولت سرمایه داری، از دادگاه ها تا نیروی مسلّح اش، یک مانع اصلی برای کارگرانی است که می خواهند دنیا را برای سیستمی جدید تغییر بدهند.


لنس سلفا |برگردان نسیم صداقت
۱۱ سپتامبر ۲۰۱۳

توضیحات:
1-Lance A. Selfa            استاد دانشگاه شیکاگو آمریکا و نویسنده کتاب دمکرات ها
2-"battle of Chile"
3-Popular Unity
4-"commanding heights"
5-"the Chilean Way to Socialism"
6-the Front for Popular Action (FRAP)   
7-Eduardo Frei
8-CU T
9- Alessandri
10-Tomic
11-Edward Korry
12-Gen. Schneider
13-Moneda
14-Karamessines
15-Patria y Libertad
16-Keynesian "reflation"
17-"make the economy scream"
18-Yarur
19-"march of empty pots"
20-"popular power"
21-socialism from below
22-Maipú
23-"cordón industrial"
24-Cordón Cerrillos-Maipú   
25-Cordón
26-Social peace
27-El Teniente
28-Col. Robert Souper


منبع:
socialistworker.org


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست