یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

بقای اصلح


حمیدرضا (ماهان) محمدی


• اصل ولایت فقیه و شیعه گری ناب سیاسی هنوز خود را با چنان انعطافی با ضرورت ها وفق می دهد که بجز نیروهای نظامی و امنیتی، گوئی براستی اعجازی در کارش نهفته است که میتواند هم از معنویت و عواطف و اخلاق در برابر مکر حفاظت کند و هم سیاست گری با دسیسه و ضدبشر باشد، و با چرخشی و نرمشی قهرمانانه در نهایت ضعف بسیاری از مردمان را در ایران خشنود و خوشحال کند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱ مهر ۱٣۹۲ -  ۲٣ سپتامبر ۲۰۱٣


سابقه سیاست در ایران غالبآ همراه با تاریخ دین مداری دیده می شود و شاید آنچه دراین میان ودرگذر سیاست بیشتر به چشم می خورد حضور تقریبآ همیشگی وجه دین گرا دربین ساختار قدرت است. رویه ای که همچنان درکارکردهای حوزه سیاست عنصری مبنایی و تعین کننده است و نوع و رفتار حکومت و دولت را مشخص می کند.
معمولآ صحنه و حوزه سیاست آشکارترین محل نزاع و مناقشه فنی بین نیروهای متضاد و ناموافق اجتماعی است و قائدتآ جامعه ای می تواند سازوکارهای تا حدی مطلوب ودارای ورزیدگی از سیاست را برای حل این تقابل ها پایه ریزی کند که مردمان آن حداقل درکی از وجود ضرورت های موجود در زمینه های اجتماعی خود داشته باشند و همین امراست که باعث شده تا در دنیاهای توسعه محور سیاست کار و موضوعی بسیار دشوار و درعین حال فوق تخصص به حساب آید. اما آنچه در ماهیت سیاست دینی و دین سیاسی دیده میشود ساده سازی و ساده انگاری درعمل سیاسی وتقلیل تعیین روابط اجتماعی به فتواهای دینی است که البته این موضوع درایران تنها به تاریخ تحولات دین و سیاست بعد از اسلام محدود نمی شود.
تاریخ گردی منسجم ومرتبط کمک می کند تا بهتر و بیشتر با جنس و طرز کارآنچه بنام سیاست در حال حاضر در امور مختلف در جریان است آشنا شویم. بی تردید حضور و تآثیر دین در حکومت و سیاست تنها مربوط به دولت های بعد ازاسلام حاکم بر جغرافیای ایران نمی شود و سابقه ای بیش از وجود این حکومت ها دارد .اما آنچه در حیات فعلی سیاسی ایران دیده می شود ماهیتی برگرفته ازاسلام ایرانی شده است.
اسلام ایرانی یا همان شیعه و فقه آن قرائتی از اسلام است که خود را با غدیرخم تعریف می کند و با ترکیبی از اجزاء فرهنگی جامعه ایران بصورت ابزار ومکانیزمی چندکاره برای رفع خلاء هویتی- ماهیتی و درعین حال تلافی جویانه دردرون اسلام سنتی ایجاد شده که ظرفیت تبصره پذیری دراین مکتب تلفیقی آن را به بهترین گزینه و جایگزینی مناسب برای دین وآئینی تبدیل کرده که در طول تاریخ تا حد افراط گرفتار مناسک شده.
با کمترین تردید میشود به این نتیجه رسید که باور داران به دینداری سیاسی درکی تا این اندازه از سیاست داشته اند که سیاست علمی است که درنهایت آگاهی و شناخت از پدیده ها و تجزیه و تحلیل علت ها و پیش آمدها، برای برنامه ریزی دقیق به منظور رسیدن به مقاصد خود از قدرت جمعی مانند وسیله ای کارآمد استفاده می کند. و با این دانش وآگاهی از سیاست در پی دخالت در قدرت بوده اند.
در غرب سال ها تلاش شد تا اخلاق ودین ازسیاست دور شود تا بشر حداقل در روابط عاطفی خود از استعدادهای تربیت سیاسیش که در کش وقوس های عبور از مشکلات و مصائب زندگی منفعت مدارش بدست آورده استفاده نکند اما اینجا ودراین زمان حتی ناب ترین حس انسانی هم سیاسی تعریف میشود و بنیان معرفتی برایش در نظر گرفته شده و می بایست این احساس بدور از تزویرهم سیاسی بروز کند و تولید شود.< گریه سیاسی.>
گریه سیاسی: مفهومی تازه ازعمل سیاسی که در رقابت با گفته منحصر و هوشمندانه مدرس یعنی « سیاست ما عین دیانت ما ودیانت ما عین سیاست ما».گفتمانی خاتمه دهنده بود به تمام تصور اخلاق گرا بودن دین. دینی که عوام گمان داشتند مسیر مطمئنی برای رساندن آنها به خداست و داشتن تقوا واشک ریزی در اوج ارتباط با خدا نشانه ای از خلوص ایمان است، اما حالا این اصل و نشانه هم سیاسی به حساب می آمد واشک هایی که زمانی حد ایمان و تقوا و شاکر بودن را معلوم می کرد با نگاهی منفعت جویانه وهمراه با زیرکی های سیاسی انجام می شد.
دینی که از ابتدا هم تمام دستورالعمل های اخلاقی اجتماعیش سیاسی در نظر گرفته شده بود دراصل تقوایش هم سیاسی شد. اسلام ایرانی تا آن اندازه بدنبال ماهیت سازی بود که گریه های علی ابن ابی طالب در چاه را هم سیاسی معنی کرد. شاید به ظاهر این نگاه با فلسفه دین منطبق نباشد اما حقیقت اینست که اسلام ایرانی قدرت آن را داشت و در این امرموفق شد.
گشودن طریق و شعبه ای در دین اسلام با مبدآ وتاریخ خاص خود و منفک از اسلام بدوی با داشتن الگویی انسانی برای اخلاق ومرام نامه ای بنام نهج البلاغه همانی بود که ایرانی هویت و مسلک از دست داده بدنبالش بود. دینی ایرانی شده سهل در مناسک و با ظرفیت زیاد در مویه گری جمعی سیاسی و شیوه ای خاص ازایمان به توسل و بهانه ای برای مقابله با سیادت العرب.
شیعه بهانه ای استثنایی برای شیون و عقده گشایی بدست آورد، عاشورای حسینی، یزید و قساوت عمالش و غارت و به اسارت رفتن زن و کودک در کربلا، نمایی کوچک بود ازآنچه بر ایرانیان در زمانی نه چندان دورواقع شده بود همزاد پنداری در هم درد بودن در مظلومیت و بی پناهی با واقعه کربلا به کمک اسلام ایرانی آمد تا شیعه را به عنوان مذهب رسمی درحکومت اعلام کند و حکومتی اسلامی تشکیل دهد تا از این امکان برای جمع آوری قدرت اجتماعی استفاده کند و آن را روی در روی اسلام سنتی قرار دهد. چه خوشایند باشد یا نه حقیقت اینست که شیعه مناسب ترین جایگزین دین بود برای مردمانی که مرامی ساده برای خدا باوریشان کافی نبود وخدا داری بی سیاست یا خدای بی سیاست، برایشان ایمان و دست آویزی ناقص بود. آنچه لازم بنظر میرسید دینی تلفیق شده از توحید، معاد، وتقوای سیاسی با هویتی بومی بود تا انسجام مردمانی که چند صد سال در معرض تاخت وتاز و تاراج وهرج ومرج وناامنی بودنند باز سازی کند.
تدوین قانون اساسی که عنصرهای دینی آن بخوبی با فقه شیعه تنظیم شده بود، روح دینی- عرفی این قوانین را می ساخت. سوگند پادشاه به کلام الله مشروعیت سلطنت را دینی می کرد، دینی که شفافیت در ماهیت اساسآ سیاسییش را با همان گفته مدرس نشان داد و با کلام روح الله به غایت خود درسیاسی بودن رسید . مخالفت با قوانین مدرن وملغا کردن آن ها براساس فتوای علما در راستای همین دکترین و به بهانه دفاع از اسلام ایرانی در برابر تجدد خواهان صورت می گرفت. تجدد خواهانی که اصلاح در رویکرد دخالت دین در سیاست یا بهتر گفته شود عدم دخالت سیاست در دین را امری ضروری می دانستند برای بقای دین سالم و سیاست مفید. تجدد و روشنفکری غافل ازاین حقیقت بود که در مکتب اسلام ایرانی جدائی دین از سیاست امکان ندارد چرا که گذشته از حتمی بودن حضور تفکر سیاسی در اسلام سنتی، اسلام ایرانی و شیعه تمامآ سیاسی ساخته شده بود و تلاش برای همسان سازی آن با تاریخ تحولات دین در اروپا و دخالت مسیحیت در سیاست و حکومت، خوانشی بی راه و انحرافی از ماهیت اصلی اسلام ایرانی بود.
ترجمه و بازخوانی تاریخ غرب و آموزش فلسفه آن جامعه که تجربه های تا حدود زیادی متفاوت در رویاروی با دین را داشته با هدف عقب راندن دین از حیطه و حیات سیاسی جامعه وسکولار کردن قانون اساسی کاری قابل احترام اما بسیار نا همخوان و دشوار است. نادیده گرفتن تفاوت ها و همسان دانستن ماهیت و فلسفه پدیداری و زمینه تکامل اسلام ایرانی با مسیحیت و مرجعیت و شریعت این دین، ساده سازی مسئله برای حل نا موفق آن است.
در این میان موضوعی که ظاهرآ به تعمد از جانب متخصصین امر که بدنبال تفکیک واصلاح دینی در اسلام ایرانی هستند ، نادیده گرفته میشود که از قضا، اهمیت زیادی هم در تاریخ اصلاح دین دارد ظهور بهائیت در ایران است. برداشتی غیرسیاسی و قرائتی اخلاقی ازاسلام. اصلاح دینی که نزدیک به دو قرن پیش توسط، میرزا حسینعلی نوری ( زاده ۱٨۱۷ ، مرگ ۱٨۹۲ ) ملغب به بها، الله دردین اسلام به خوبی انجام شد کاری که مهندسین انسان مدار شیعه بنام مصلح دینی سال هاست در پی آن هستند. تعریفی از اسلام که بسیار ضرورت نگر، مهربان شده، آرام گرفته، و منطبق با فرهنگ اقلیمی جماعت حاضر در ایران است .
همین ویژگی ها در نحله جدید و حد بالائی از عقلانیت درآن که مرحله دیگری از تکامل اسلام بود و برای زندگی اخلاقی وایمان و ارتباط با خدا نیازی به قدرت و سیاست نداشت، باعث شد تا تئوریسین های شیعه و اسلام ایرانی سراپا سیاسی که خود انحراف و انشعابی تکفیر شده در اسلام به حساب می آید تحمل پذیرش و تآمل در باره این قرائت تازه ازاسلام را نداشته باشند. و با تمام قدرت در پی ریشه کن کردن این نگاه دیگر به اسلام برآیند، و آنچه را که به واقع میشود یک اصلاح دینی موفق در نوع خود دانست که تا حدودی قابل قیاس با تفکر پروتستانیزم در مسیحیت است را سرکوب و تکفیر کنند.
حذف کردن یا کنار زدن بهائیت و این تاریخ و تجربه و حقیقت موجود که می توان آن را یک تحول واصلاح دینی مناسب دید که راهی با کمترین مناسک و بدون واسطه برای رسیدن به آرامش معنوی الهی و در دسترس است، دلیلی فراتر از آنچه فقهای شیعه درباره نفی بهائیت فتوا داده اند دارد. بهائیت عاری شده از سیاست و بسیار فراگیرو جهان شمول معنایی ازدین را عرضه می کرد که خطر بزرگ و جدی برای اسلام ایرانی با خود داشت، یعنی ترویج امکان دوری کردن دین از سیاست و قدرت برای مرجعیت و شریعت شیعه که عجین شدنش با قدرت و سیاست را دلیل استمرار و نیاز حضور خود و دین سالاری در روابط تعیین کننده اجتماعی می دانست و این همان خطری بود که اسلام ایرانی را بشدت تهدید می کرد یعنی از دست دادن قدرت با دوری از سیاست.
سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ما. دکتر بهشتی اینبار مبلغ این گفتمان بود. سلطنت قسم خورده به اسلام ایرانی سقوط می کند سیاسیون حرفه ای که در نهان مطالبه ای فراترازسکولاریسم دارند و بدنبال لائیسیته کردن جامعه هستند کنار زده میشوند و آنچه میماند اسلام ناب ایرانی با قدرت نفوذ بسیار بالا در سیاست سازی است، که توان تدوین قانون اساسی با تعریف نهاد ولائی با نیابت قانونی از امام غائب عصر را دارد.< جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر>،غایت عینی- مادی ذکاوت اسلام ایرانی، که دینی می سازد تمامآ با کار کرد سیاسی و حکومتی، و سیاستی تعریف میکند به نام قانون اساسی اسلامی که مشروعیتش را از تفیذ حقوق خودجوش ملت به رهبر و ولی فقیه می گیرد.
آنچه حاصل می شود اصل ولایت فقیه وثمره شیعه گری ناب سیاسی و مهدویت سیاسی، توحید سیاسی، معاد سیاسی، تقوای سیاسی، فقه سیاسی، معنویت سیاسی ، و دست آخر گریه سیاسی، است و همه اینها یعنی بقای اصلح یعنی بهترین انتخاب در بد ترین شرایط، تا امکان ادامه حیات سیاسی- اجتماعی را برای حکومتی دینی به مدت سی و پنج سال فراهم کند. تا همانطورکه مدام در بحران های اجتماعی و اقتصادی حرکت کرده هنوز خود را با چنان انعطافی با ضرورت ها وفق دهد که بجز نیروهای نظامی و امنیتی که در اختیار دارد، گوئی که براستی اعجازی در کارش نهفته است که میتواند هم ازمعنویت و عواطف واخلاق در برابر مکر حفاظت کند وهم سیاست گری با دسیسه و ضد بشر باشد، که می تواند با چرخشی تابع ضرورت زمان و نرمشی قهرمانانه در نهایت ضعف بسیاری از مردمان را در ایران خشنود و خوشحال کند.

گمان مبر که به پایان رسیده کار مغان               هزاران باده ناخورده در رگ تاک است هنوز   


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست