سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

مختصری در باره رابطه مذهب و مدرن


چوبینه


• با کمی بلند نظری می توان ادعا کرد که مذهب هم بر زیربنا (در تئوری مارکس) و هم بر روبنا یک جامعه تاثیر گذار است. این یک ادعای تجربی است و نه نظری، چرا که همین مذهب (فرهنگ) مسیحیت بود که سرمایه داری (اقتصاد تولیدی) و مدرنیته را در اروپا پدید آورد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۰ شهريور ۱٣٨۵ -  ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۶


در مرحله اول باید رابطه مذهب و فرهنگ مورد برسی قرار گیرد و باین سوال پاسخ داده شود که آیا امکان تفکیک این دو مقوله (فرهنگ و مذهب) از یک دیگر وجود دارد. فرهنگ به معنای مدرن آن مجموعی است از دست آوردهای علمی یک ملت (ابزار تولید، تکنولوژی، پزشکی و ...)، هنری و ادبی، از شرائط زنان، اقلیت ها مذهبی در جامعه، قوانین اداری، قضائی، فهم   و درک شهروندان از محیط زیست، از طبیعت. اما مذهب فقط رابطه ای مابین فرد و یا یک جامعه با خدا نیست، مذهب بخش مهمی از فرهنگ یک ملت را نیز تشکیل میدهد، بخشی که در نهایت به فرهنگ آن ملت تبدیل می گردد. مذهب نه تنها عمل کرد افراد، روابط شهروندان با یک دیگر و ارزش های اجتماعی را تعیین می کند، بلکه اقتصاد یک جامعه نیز در رابطه مستقیم با مذهب قرار دارد. با کمی بلند نظری می توان ادعا کرد که مذهب هم بر زیربنا (در تئوری   مارکس) و هم بر روبنا یک جامعه تاثیر گذار   است. این یک ادعای تجربی است و نه نظری، چرا که همین مذهب (فرهنگ) مسیحیت بود که سرمایه داری (اقتصاد تولیدی) و مدرنیته را در اروپا پدید آورد.
اوائل قرن گذشته (۱۹۰۴) ماکس وبر ( Max Weber ) جامعه شناس آلمانی کتاب خود را با نام "اخلاق پروتستانتی و ذهن سرمایه داری" منتشر نمود. با اینکه بیش از صد سال از چاپ اول این کتاب می گذرد اما هنوز این نوشته وبر مورد بحث و گفتگو است. بخصوص که بعد از شکست سیستم های سوسیالیستی در کشور های اروپای شرقی این عقیده وبر که این روبنا (مذهب، فرهنگ) است که باعث دگرگونی های تاریخی می گردد و نه تضادها ی اقتصادی (تضاد مابین شیوه تولید و روابطه تولیدی در تئوری مارکس) مجدا مورد توجه قرار گرفته است. مارکس معتقد بود که تاریخ را (پیشرفت تاریخی)   - گذار از سیستم فئودالی به سیستم سرمایه داری و یا به سیستم سوسیالیستی - جنگ های طبقاتی مابین طبقه ای که صاحب ابزار تولید است و طبقه ای که فقط نیروی کار خود را می تواند عرضه کند به حرکت در می آورند. بزبان دیگر شرائط اقتصادی حرکت تاریخ را تعیین می کنند - بنظر مارکس یکی از عوامل گذار از سیستم فئودالی به سیستم سرمایه داری سلب مالکیت از دهقانان و به کار گرفتن آنها در کارگاه ها ی تولیدی ریسندگی بود که انباشت سرمایه را بدنبال داشت. مارکس فاکتورهای مذهبی، فرهنگی در این گذار تاریخی را با اهمیت نمی دانست. ماکس وبر در کتاب "اخلاق پروتستانی" اشاره می کند که طرز فکر و عمل کرد یک فرقه مذهبی از دین پروتستان (فرقه کالوین ) انباشت سرمایه را امکان پذیر ساخت که در نهایت به سیستم سرمایه داری و مدرنیته در اروپا ختم گردید. کالوین ها وظائف مذهبی را بیک امر خصوصی تبدیل نمودند و سنت و تبعیت از کلیسا را مورد سوال قرار دادند.
افراد این فرقه معتقد بودند که فرد مذهبی موقعی در مقابل خدا از گناه مبرا و رستگار است که در امور شغلی و کاری موفقیت بدست بیآورد. بدین ترتیب یک نوع اخلاق شغلی با ارزشهای مذهبی پدیدار گردید که شخص مذهبی را موظف می کرد که سود کار سرمایه را به مصرف شخصی نرساند و آنرا دو باره سرمایه گذاری نماید. بدین ترتیب بود که سرمایه انباشته گردید و همراه با پیشرفت علوم طبیعی و مناسبات منطقی، عقلایی در امور اداری و قضائی و حتی هنری راه برای پدیده سیستم سرمایه داری (نخست در کشورهای پروتستان هلند و انگلستان) هموار گردید. بعد از پابر جا شدن این سیستم دیگر مذهب نقشی در توسعه تولید سرمایه داری نداشت و حتی مذهب بعنوان یک پدیده غیر منطقی به کنار جامعه رانده شد، اما بکنار رانده شدن مذهب در جوامع غربی دلیل بر بی مذهبی بودن مردم غرب نیست.
اما عقلایی شدن جامعه و یا شناخت عقلی ( rationalisme ) در غرب با جنبش پروتستان شروع نشد. ریشه های این طرز فکر منطقی را باید در کتاب های مذهبی یهودیان و مسیحیان جستجو نمود.
داستان بهشت و گفتگو خدا با آدم و حوا در این کتاب ها نمونه ای از این طرز فکر عقلائی را   نشان می دهند:
 
آغاز داستان بهشت در این کتاب های مذهبی بدین گونه است که: آسمان و زمین از اول موجود بودند و بعد خدا رودخانه و گیاهان (یک باغ) را به این بودن اولیه اضافه و بالاخره خدا انسان (آدم) را از خاک درست کرد و نفس زندگی را به مخلوق خود اهداء و او را در این باغ ساکن نمود. شرائط خوب و مساعدی برای زندگی آدم در این باغ مملو از میوه مهیا هستند. اما خدا دو درخت در این باغ را بطور مشخص نامگذاری می کند: "درخت زندگی" و "درخت شناخت خوب از بد". وظیفه آدم نگهداری و آباد نگهداشتن این باغ است. اما خدا شرطی را برای اجازه ادامه زندگی آدم در این باغ   می گذارد: آدم اجازه دارد از میوه تمام درختان استفاده کند به غیر از میوه "درخت شناخت خوب از بد" از قرار معلوم تا این مرحله از خلقت انسان (آدم) قادر به تشخیص خوب از بد نبوده و این شناخت بعد از خوردن میوه این درخت که خدا مصرف آنرا ممنوع کرده بود میسر می گردید. اما خوردن میوه از این درخت یک کار ضداخلاقی نبود و هنوز آدم مفهوم اخلاق را نمی شناخت. حال عکس این مسئله نیز صدق میکند: اگر آدم از میوه این درخت استفاده بکند به شناخت دست می یابد، بعبارت دیگر سرپیچی از اوامر خدا یعنی بدست آوردن آگاهی و شناخت. تا این زمان از آفرینش هنوز زن (حوا) خلق نشده است. بعد از آفرینش آدم خدا اول حیوانات را خلق و بعد آدم را خواب می کند و از یکی از استخوان های سینه او حوا را می سازد. خدا حوا را برای کمک به آدم خلق می کند و در واقع نقش حوا یک نقش کمکی است. از نظر سلسله مراتب آفرینش حوا در مرتبه دوم خلقت قرا دارد و این نظریه را حتی می شود بیان نمود که حوا در داستان بهشت پیشخدمت آدم است.
حال مار وارد ماجرای بهشت می گردد. مار به حوا توضیح میدهد که با خوردن میوه درخت ممنوعه او (حوا) به شناخت و استقلال دست می یابد. حوا میوه درخت را می خورد و آدم را نیز وادار به خوردن از آن میکند. اگر حوا نبود آدم به شناخت خود واقف نمی گردید. نخست حوا به شناخت دست می یابد و با توجه به اینکه او در خلقت در مرتبه پائین تری از آدم قرا دارد (هگل نیز در فلسفه "پدیده شناسی ذهن"   ادعا کرده که این نوکر است که نخست به آگاهی می رسد). وقتی خدا از آدم سوال می کند که چرا او میوه درخت ممنوعه را مصرف نموده آدم این جواب میدهد که حوا باو پیشنهاد کرده است و حوا نیز مار را مسئول خوردن میوه معرفی می کند. آدم و حوا از بهشت رانده می شوند و عمر جاودانی خود را از دست میدهند و مار نیز مجبور می گردد برای همیشه بر روی زمین بخزد و دشمن انسان گردد. حوا اولین انسان آفرینش بود که به آگاهی دست یافت و مستقل گردید (همچنین اولین فمینیست خلقت). آدم و حوا از اوامر خدا سرپیچی کردند. نادیده گرفتن اوامر خدا شناخت، آگاهی و مستقل فکر کردن را برای آدم و حوا به ارمغان آوردند. همین کار را نیز انسان مدرن غرب انجام میدهد. انسان مدرن خرد خود را به کمک و اوامر الهی نادیده می گیرد. در واقع ریشه استقلال فکری و عملی انسانها در غرب (مدرنیته) را باید در مذهب آنها جستجو کرد، در طرز فکر و عمل کرد مستقل اولین انسانهای آفرینش، آدم و حوا.
با اینکه اسلام نیز یک مذهب ابراهیمی است داستان بهشت در قران اختلافاتی با انجیل و تورات دارد. در آیه ۲ (قران) خدا به آدم و حوا (پس از خوردن میوه ممنوعه) امر می کند که بهشت را ترک کنند و بزمین بروند. بعداً خدا برای هدایت آنها در روی زمین یک فرستاده (پیغمبر) تعیین می کند. همانطور که خدا در بهشت به آدم و حوا راه خوب و بد را نشان داده بود در روی زمین نیز باید آنها از دستورات خدا که بوسیله پیغمبر برای آنها فرستاده میشود اطاعت بکنند و در غیر اینصورت آتش جهنم منتظر آنها است. بدین ترتیب مستقل فکر و عمل کردن آدم و حوا در اسلام بر روی زمین امکان پذیر نیست. آنها در روی زمین نیز باید تابع دستورات خدا باشند. در انجیل حداقل در آخر داستان بهشت از فرستاده خدا حرفی در میان نیست و آدم و حوا می توانند بر روی زمین مستقل فکر و عمل کنند.
 
[email protected]


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست