یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

آیا بازهم سوسکها "نمنه" خواهند گفت؟!
به مناسبت اول مهرماه


یاشار تبریزلی


• اول مهر آغاز یک نسل کشی خاموش است. زمانی که به کودک ترک تلقین می گردد برای اینکه باسواد شود، برای اینکه بتواند در اجتماع برای خود شخصی شود باید زبان مادری را فراموش کند. از این روز به بعد کودک می بایست آموخته های خود از محیط اطراف را دوباره و با سیستمی دیگر و البته نه بر اساس زبان عاطفی مادری بازسازی کند و چه بسا تا آخر عمر نیز نتواند. در این سیستم سخن گفتن به زبان مادری و لهجه داشتن مایه شرمساری است. خلاقیت، ابراز وجود و اعتماد به نفس رنگ می بازد. کودک ترک امنیت خانواده را در محیط بیگانه مدرسه حس نمی کند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۱ شهريور ۱٣٨۵ -  ۱۲ سپتامبر ۲۰۰۶


چهار ماه از زمانی که آن سوسک در روزنامه ایران گفت "نمنه؟" گذشت. "نمنه" یک غلط مصطلح در زبان ترکی رایج در ایران است که نه در جمهوری آذربایجان و نه در ترکیه کاربرد دارد. این کلمه تشکیل می شود از "نه"+"من" +"ه" به معنی " چی به من" . " نمنه دئدین؟" یعنی "چی به من گفتی؟" اما ما ترکها به غلط می گوییم " نمنه ایسته دین؟" یعنی "چی به من خواستی؟" در واقع کلمه "نمنه" در اثر مرور زمان به جای کلمه "نه" به معنی " چه" به کار می رود . این کمترین بلایی است که می تواند بر سر یک زبان مغضوب در کشوری بیاید که در آن کشور تکثر از هر نوعش خواه فکری , خواه فرهنگی ,خواه    زبانی , خواه سیاسی و...جرم محسوب می شود.
 
چهارماه از قیام ملت آذربایجان برای احیای حقوق اولیه خود نظیر به رسمیت شناخته شدن زبان ترکی در ایران ، تحصیل به زبان ترکی در مدارس و دانشگاهها ، رفع و جبران تبعیضات اقتصادی و سیاسی نسبت به آذربایجان و پایان دادن به تحقیر و تحریف نسبت به هویت و ریشه    ترکان در ایران گذشت.   آذربایجان دهها شهید در جهت آرمانهایش تقدیم کرد ، صدها نفر روانه حبس شدند و بیش از ده نشریه ترکی توقیف شد. صدای آذربایجان به گوش ایرانیان و اهالی دنیا رسید ، اما چرخ دنده های سیستم فکری-سیاسی شونیسم متوقف نشد ، کماکان می چرخند تا هویت و موجودیت ترکها در ایران را له کنند.
 
چهار ماه است که روزنامه شونیستی ایران به ناچار تعطیل گشته است، نه برای اینکه آذربایجانی را انسان می پندارند، بلکه برای اینکه نگران تمامیت ارضی کشورند. احزاب سراسری چندی نیز سرکوب قیام آذربایجان را محکوم کردند، آنها نیز عموما دلواپس حق و حقوق آذربایجانیها نیستند، بلکه اکثر آنها نگران منافع مرکزند. آنها هم که در موقع بحران از ترس متهم شدن به بی تفاوتی بیانیه ای صادر کرده بودند اکنون سکوت پیشه کرده اند. کسانی که سنگ ایران و ایرانی بودن را به سینه می زنند نه به هویت آذربایجانیها توجهی دارند و نه به حقوق و مطالبات آنها و در واقع خود، آذربایجان را از ایران تجزیه می کنند. برای آنها آذربایجان سنگر دفاع از مرکز است که سرمایه مادی و معنوی خود را باید دو دستی تقدیم مرکز کند و بس. آنگاه که صدای   حق طلبی از آذربایجان بر می خیزد تنها به تعریف و تمجید آذربایجان می پردازند و آذربایجان سر ایران می شود.
بعد از چهار ماه روزنامه ایران نیز رفع توقیف شد. البته هنوز نشریات آذربایجانی از توقیف و دهها آذربایجانی از حبس خلاص نشده اند. دهها جوان و نوجوان    آذربایجانی دیگر به جرم گفتن "هارای هارای من تورکم" به حبس و شلاق محکوم شدند. از نظر مدیر مسئول روزنامه ایران ترکی صحبت کردن سوسک توهین محسوب نمی شود و در تاریخهای متفاوت در این روزنامه حیواناتی به زبان فارسی هم صحبت کرده اند. آری در این مملکت   حق ترکها از زبان مادریشان این است که هر از چند گاهی زبان خود را از زبان   حیوانات، یا صاحبان منزلتهای پایین اقتصادی و   اجتماعی بشنوند. توجیه مدیر مسئول روزنامه ایران زمانی قابل قبول است و زمانی میتوانستیم سهمی از زبان حیوانات را به ترکی اختصاص دهیم که سهیمه ترکان در بقیه موارد نیزعادلانه باشد. یعنی تحصیل ترکها به زبان مادری باشد، حداقل یک سوم مطالب   نشریات و برنامه های رسانه های سراسری ترکی باشد، کودکان ترک کارتونهای خود   را به زبان مادری تماشا کنند، ترکها در اداره، دادگاه و غیره در محل زندگی خود از زبان مادری استفاده نمایند و تعداد کارخانه ها، صنایع، بیمارستانها ، اتوبانها و پلهای آذربایجان با اصفهان و تهران و یزد و کرمان و خراسان یکی باشد. آنگاه سوسکهای روزنامه سراسری ایران نیز حق داشتند که به زبان ترکی هم صحبت کنند.
 
مدیر مسئول روزنامه ایران در ادعایی مبهم و عجیب بیان می کند که این کاریکاتور جعل شده و به تعداد زیادی در شهرهای آذربایجان توزیع شده است. سئوال اینست که آیا سلسه توهین های رسمی و غیر رسمی در طول ۹۰ سال اخیر علیه ترکها نیز جعلی بودند؟ آیا اهانتهای متعدد مستوفی استاندار انتسابی آذربایجان در زمان رضا شاه، که آذربایجانی را یونجه خوار معرفی می کرد نیز جعلی بودند؟ آیا پرسشنامه صدا و سیمای لاریجانی (پرسشنامه فاصله اجتماعی، ۱٣۷۴) که ترکها را موجوداتی غیر عادی معرفی می کند و تمایل به زیستن و ازدواج با آنها را مورد ارزیابی اجتماعی قرار می دهد نیز جعلی است؟ آیا روایت از معنی ترک به عنوان "دست و صورت نشسته " یا "بی نماز و عرق خورده " و....در کتاب چاپ انتشارات وزارت امور خارجه (مطالعاتی درباره تاریخ و زبان و فرهنگ آذربایجان، ۱٣۷۹، فیروز منصوری) نیز جعلی است؟ البته برای توهین به آذربایجانی نیازی نیست که سوسکها به ترکی سخن گویند. همین که در دانشگاه شهر تبریز به عنوان یکی از مهمترین شهرهای ترک دنیا زبان پهلوی تدریس می شود اما حتی از دو واحد درس زبان ترکی اختیاری نیز مضائقه می شود بدترین توهینی است که می توان در حق ترکها نمود. آیا بی تفاوتی و سکوت در مقابل نابودی زبان ٣۰-۲۵ میلیون ترک در ایران در حالیکه حفظ یک گلبرگ از نقش و نگار فلان بشقاب متعلق به فلان تمدن باستانی نیز اهمیت دارد، توهین و بی احترامی به ترکهای ایران نیست؟   
 
چهار ماه از آن قیام خونین گذشت و باز اول مهر فرا رسید. اول مهر آغاز یک نسل کشی خاموش است. زمانی که به کودک ترک تلقین می گردد برای اینکه باسواد شود، برای اینکه بتواند در اجتماع برای خود شخصی شود باید زبان مادری را فراموش کند. از این روز به بعد کودک می بایست آموخته های خود از محیط اطراف را دوباره و با سیستمی دیگر و البته نه بر اساس زبان عاطفی مادری بازسازی کند و چه بسا تا آخر عمر نیز نتواند. در این سیستم سخن گفتن به زبان مادری و لهجه داشتن مایه شرمساری است. خلاقیت، ابراز وجود و اعتماد به نفس رنگ می بازد. کودک ترک امنیت خانواده را در محیط بیگانه مدرسه حس نمی کند. در نتیجه این سیستم تحمیلی حلقه های عاطفی و منطقی او با پدر و مادر و جامعه ضعیفتر می شود. با تاریخ و پیشنه و میراث فرهنگی   خود بیگانه می شود. گویا زبان مادری او نه گرامری دارد و نه پیشینه ای، حتی یک کتاب هم به زبان مادری او نگاشته نشده است. یک بیت شعر هم به زبان مادری او سروده نشده است. همه اش سعدی است و حافظ, خواجه عبدالله است و فردوسی و بس. زبان جامعه و خانواده با زبان ترقی متفاوت می شود و بدین ترتیب نسلی بوجود می آید که نه برای خانواده و جامعه خویش بلکه برای استعمار مرکزی مفید می باشد. در او تابعیت از مصلحتهای خانواده و حس    خدمت به جامعه ضعیف است، تهرانی بودن و گریز از جامعه ای که همواره به گونه ای مستقیم و غیر مستقیم تحت تحقیر و تبعیض بوده است برای او آرزوست. کوله بار اندوخته های مادی و معنوی او آماده روانه شدن به سمت مرکز است.
 
پتانسیلهای سازندگی و خلاقیت، نسل به نسل در مقابل دیدگان ما محو می شوند. آیا نسلهایی که هویت، خلاقیت و اعتماد به نفسشان در سیستم آموزشی شونیستی از بین می رود نمی توانستند به صاحبانی اراده در مقابل استعمار چپاولگران تبدیل شده و ارتقاء و رشد جامعه خویش را تضمین کنند؟
 
روزنامه ایران تعطیل شد، سردبیر ایران جمعه و کاریکاتوریست آن محبوس گشتند. اما تحقیرها و تبعیضها پایان نیافت. نسل کشی های اول مهر و سکوتها کماکان ادامه دارند . سیستم فکری- سیاسی شونیسم اگرچه متزلزل اما کماکان پابرجاست تا نسلهای جدیدی از توهین کنندگان را پرورش دهد. آیا بازهم سوسکها "نمنه" خواهند گفت؟!
 
به امید اول مهری که "پدر و مادر" جای خود را به   "آتا و آنا" بدهند.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست